جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
محمد إقبال اللاهوري عبقري الفكر و الإصلاح
نویسنده:
محمد الساعدي
نوع منبع :
کتاب , مدخل اعلام(دانشنامه اعلام)
منابع دیجیتالی :
روح اسلامی و شبح مدرنیته [کتابشناسی انگلیسی]
نویسنده:
Farzin Vahdat
نوع منبع :
کتابشناسی(نمایه کتاب)
وضعیت نشر :
Anthem Press,
چکیده :
ترجمه ماشینی: این کتاب با تکیه بر آثار هگل، چارچوبی برای درک مدرنیته در جهان اسلام پیشنهاد می‌کند و گفتمان متفکران برجسته مسلمان و رهبران سیاسی را تحلیل می‌کند. کتاب فصل به فصل به تحلیل متنی دقیق آثار محمد اقبال، ابوالعلاء مودودی، سید قطب، فاطمه مرنیسی، مهدی حائری یزدی، محمد مجتهد شبستری، محمد خاتمی، سید حسین نصر و محمد ارکون می پردازد و در مورد معاصر نتیجه گیری می کند. اندیشه اسلامی با اشاره به برخی از شاخص ترین نشانه های مدرنیته.
تبدیل شدن به یک مسلمان واقعی: کی یرکگارد و محمد اقبال [کتاب انگلیسی]
نویسنده:
Sevcan Ozturk
نوع منبع :
کتاب
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
Routledge,
بررسی دیدگاه اقبال لاهوری درباره تجربه دینی
نویسنده:
علیرضا قائمی نیا ، محمد مهدی حکمت مهر
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
بی‌تردید نخستین نویسنده از میان متفکران مسلمان که به مباحث تجربۀ دینی در غرب توّجه کرده اقبال لاهوری است. این مقاله روش توصیفی تحلیلی در صدد واکاوی نظر اقبال لاهوری درباره تجربه دینی است. اقبال لاهوری با توّجه به دیدگاه هاکینگ، رویکردی پراگماتیستی نسبت به دین را پذیرفت که در آن تجربۀ دینی و عقل و شهود جایگاه خاصِ خود را دارند. او از این راه دیدگاه جیمز را نقد کرد و تبیین جدیدی را از مفاهیم کلیدی اسلام پیش کشید. از منظر اقبال دین، نوعی «خودآگاهی بالقوّه» است که در کنار «خودآگاهی عادی» قرار می‌گیرد که امکاناتی برای تجربه و تحصیل معرفت فراهم می‌آورد. اقبال گوهر دین را ایمان می‌داند و در عین حال عقل را محدودکننده یا مخالف ایمان نمی‌داند. اقبال همچون هاکینگ بر این نکته تأکید دارد که دین با احساس آغاز می‌شود، ولی به آن محدود نمی‌شود و به مابعدالطبیعه نیز گسترش می‌یابد. دین خود را در طول تاریخش هرگز به‌عنوان یک موضوع احساس مطرح نکرده، بلکه پیوسته سعی مدام در کشف مابعدالطبیعه داشته است. اقبال با پذیرش سخن هاکینگ دو نتیجه را به دست می‌آورد: 1) رّد نگاه متصوفه به عقل، 2) حل مشکل وحی زبانی.
صفحات :
از صفحه 189 تا 202
بررسی و تحلیل مفهوم دموکراسی نزد اندیشمندان جهان اسلام (تشیع و تسنن)، با تأکید بر آراء علی شریعتی و اقبال لاهوری
نویسنده:
امیرحسین حاتمی ، خورشید نجفی جویباری
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
از نظر سیاسی مفهوم دموکراسی یکی از پرکاربردترین و مناقشه‌انگیزترین مفاهیم نزد اندیشمندان جهان، در چند سده اخیر بوده است. در این میان اندیشمندان مسلمان، هم در جهان تشیع و هم در جهان تسنن، هر کدام با توجه به زمینه‌ها و پیشینه‌های مختلف نظری، مذهبی، فلسفی، تاریخی، اجتماعی و ملی خود، به تحلیل و بررسی این مفهوم مهم سیاسی پرداخته‌اند. در این میان علی شریعتی و محمد اقبال لاهوری از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین اندیشمندان جهان اسلام هستند، که هر کدام از منظری متفاوت به مفهوم دموکراسی و نسبتش با مفاهیم و مضامین اسلامی پرداخته‌اند. پژوهش پیش رو در پی پاسخ به این پرسش است که شریعتی و اقبال در راستای امکان برقراری حکومت دموکراتیک در جوامع اسلامی، چه نوع خوانشی از دموکراسی داشتند؟ وجوه افتراق و اشتراک این دو خوانش چیستند؟ بر مبنای یافته‌های پژوهش، شریعتی با تمرکز بر این نکته که برقراری دموکراسی آن‌گونه که در غرب رایج است، در کشورهای توسعه‌نیافته ممکن نیست، نوعی از دموکراسی را تئوریزه کرد که آن را «دموکراسی متعهد» می‌نامید. در سوی دیگر، اقبال با تأکید بر وجه روحانی که لازمه برقراری هر نوع حکومت دموکراتیک در جوامع اسلامی است، بر «دموکراسی روحی» تأکید می‌ورزید. گرچه هر دو اندیشمند نوگرا در نهایت محاسن حکومت‌های دموکراتیک را تصریح می‌کردند، اما استدلال شریعتی در این زمینه بیشتر نظری و جامعه‌شناختی و استدلال اقبال تاریخی و فقهی‌تر بود.
صفحات :
از صفحه 23 تا 45
بررسی اختصاصی اندیشه اقبال در مورد اسلامی سازی علوم اجتماعی [مقاله اردو]
نویسنده:
Syed Sajjad Haidar, Dr. Hafiz Muhammad Idrees, Muhammad Abu Bakar
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی: علامه اقبال فیلسوف و دانشمند بزرگ اجتماعی قرن بیستم است که با اندیشه های بلند خود دنیاهای جدید بسیاری را پیش بینی و ترسیم کرده است. او همچنین مسلمانان مستضعف و منحط را متقاعد می کند تا اهداف خود را تعیین کنند و مسیرهای خود را مطابق با هنجارهای دوران معاصر کشف کنند. علامه اقبال به منظور پرداختن به ضایعه جدی اندیشه دینی و تمدن اسلامی، مسلمانان را به پیشبرد و ترویج علم الکلام مدرن ترغیب کرد. این راهی است که از طریق آن می توان نسل جوان را از زهر الحاد نجات داد و با اصلاح جهت گیری علوم اجتماعی که بر اساس الحاد و ماتریالیسم بنا شده است. مفهوم خودسازی علامه اقبال بر رشد فردی دلالت دارد و مفهوم غیر خود به رشد جمعی اشاره دارد. به ترتیب مورد اول، فصل کلیدی روانشناسی و مورد دوم مهمترین و محوری ترین موضوع جامعه شناسی است. در این پژوهش، مسائل اجتماعی مدرن از جمله فردگرایی و جمع گرایی در چارچوب اندیشه اقبال مورد بحث قرار گرفته است تا مشخص شود علامه اقبال چگونه به جای تأکید بر تعارض فرد و جامعه، از متقابل بودن صحبت کرده است. متحد از آنجا می توان یک جامعه ایده آل شکل گرفت.
تحلیل تطبیقی تلقّی و ارزش‌گذاری اقبال لاهوری و فضل‌الرحمن در خصوص فلسفه‌ی اسلامی
نویسنده:
نویسنده:برکت الله؛ استاد راهنما:حمید رضا رضانیا؛ استاد مشاور :سیداحمد غفاری قره‌باغ
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
چکیده :
محمد اقبال لاهوری و فضل‌الرحمن ملک از شخصیت‌های علمی جهان اسلام بوده و بایستی زوایای پیدا و پنهان اندیشه‌هایشان مورد بررسی قرار بگیرد [ضرورت تحقیق]؛ امّا بررسی‌های صورت گرفته نشان می‌دهد که تاکنون تحقیقی در راستای «تحلیل تطبیقی رویکرد و ارزش‌گذاری آن‌ها در خصوص فلسفه‌ی اسلامی» با روش توصیفی – تحلیلی نوشته نشده است [پیشینه‌ی تحقیق]. به زعم نویسنده، مسئله‌ی اصلی اقبال، بازسازی اندیشه‌ی دینی [با توجه به رابطه میان علم و دین] و دغدغه‌ی بنیادین فضل‌الرحمن رابطه میان سنت و مدرنیته [با حرکت دوگانه‌ی هرمنوتیکی] می‌باشد [فرضیه‌ی تحقیق]. در باب چیستی فلسفه‌ی اسلامی نظریات مختلفی وجود داشته و نظر نویسنده این است که عنوان «فلسفه‌ی اسلامی» قابل دفاع بوده و مراد از فلسفه‌ی اسلامی، بستر پرورش دانش عقلی فرهنگ اسلامی است. اندیشه‌های هر دو شخصیت بر یکسری مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌‎شناختی، انسان‌شناختی و اسلام‌شناختی استوار بوده و بدون فهم دقیق آن‌ها، درک رویکرد و ارزش‌گذاری‌شان نسبت به فلسفه‌ی اسلامی دشوار است. در مباحث مبانی، به رغم تشابهات، تفاوت‌های عمیق میان این دو محقق دیده می‌شود [مبانی تحقیق]. هردو تاریخ سنت اندیشه‌ی فکری من‌جمله سنت فلسفی در جهان اسلام را نقد و بررسی کرده، نگاهشان به فلسفه‌ی اسلامی روی‌هم‌رفته منفی بوده، آن را ادامه‌ی فلسفه‌ی یونانی‌مآبی در فرهنگ اسلامی دانسته، سنت فلسفه‌ی اسلامی را به‌جای متن و مرکز فکری، در حاشیه و شعاع تمدن اسلامی قرار داده و بر عنصر عجمی فلسفه‌ی اسلامی تمرکز می‌کنند ؛ هرچند هر دو سهم مسلمانان در فلسفه‌ را بزرگ تلقّی کرده و آموزش فلسفه‌ی اسلامی را ضروری و حذف آن از نصاب درسی را امری نادرست می‌دانند [تلقّی شان از فلسفه‌ی اسلامی]. برخلاف نظریات اصلی فضل‌الرحمن، اقبال در باب فلسفه‌ی اسلامی دارای نظریاتی مختلف و بعضاً به ظاهر متناقض در آثارش در زمان‌های مختلف بوده است [تلقّی اقبال از فلسفه‌ی اسلامی]. اقبال در رویکردش از دانش مدرن به‌ویژه فیزیک تأثیر پذیرفته است درحالی‌که بر فضل‌الرحمن، هرمنوتیک و نگاه تاریخی حاکم بوده است [مبانی اصلی تلقّی هر دو شخصیت از فلسفه‌ی اسلامی]. در واقع، برخلاف اقبال، فضل‌الرحمن بر اساس یک سیستم خاصی تاریخی به‌نقد فلسفه‌ی اسلامی پرداخته است [تفاوت تلقّی شان از فلسفه‌ی اسلامی]. فضل‌الرحمن در تفسیر نظریات قرآنی‌اش از مباحث فلسفه‌ی اسلامی مانند وجوب و امکان و نظم استفاده کرده است درحالی‌که اقبال از این مباحث تقریباً خیلی استفاده نکرده و اصطلاحات فلسفه‌ی غرب به‌ویژه آلمان را به کار می‌‌گیرد [تقرب و تبعد شان نسبت به فلسفه‌ی اسلامی]. اقبال، روح سخن قرآن را ضد فلسفه‌ی یونانی دانسته و فضل‌الرحمن، روح سخن فلسفی را ضد قرآن ندانسته، فهم فلسفی را فهم جزئی نه کلی قرآن می‌داند. با این تفاوت که به نظر فضل‌الرحمن آزاداندیشی فلسفه‌ی اسلامی راهگشا است ولی به نظر اقبال، آزاداندیشی خطرآفرین است. به زعم نویسنده، مبانی هر دو شخصیت از ابهاماتی رنج برده و تلقّی و ارزش‌گذاری‌شان نسبت به فلسفه‌ی اسلامی خالی از ابهام نیست [تفاوت ارزش‌گذاری شان نسبت به فلسفه‌ی اسلامی].
بررسی تطبیقی- انتقادی آراء کلامی نواندیشان شبه قاره هند با تاکید بر نظرات شاه ولی الله دهلوی، سید احمد خان و اقبال لاهوری
نویسنده:
نویسنده:ابوالفضل ابوطالبی نصرآبادی؛ استاد راهنما:مرتضی نصراللهی؛ استاد مشاور :جواد پور روستایی اردکانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
چکیده :
نقش دِگَراندیشان دینی در منطقه شبه قاره هند در سیرِ تفکر اصلاح گری به عنوان پیشتاز، غیرقابل اِنکار است و آرائ سه شخصیت برجسته این منطقه پیرامون برخی موضوعات کلامی، قابل توجّه و تأمّل است: دهلوی برای اولین بار نظریه رؤیاپنداری وحیِ قرآن را مطرح کرد و معتقد بود الفاظ قرآن از پیامبر(ص) است؛ درمبحث اجتهاد، وی به ضرورت آن(البته در چهارچوب مذاهب اربعه) واقفْ و با مفهوم تقلید(البته معتدل تر ازنگاه سنتی) نیز موافق بود، نظر دهلوی دراین زمینه البته با تفاوتهایی به شیعه نزدیک است؛ اما در زمینه شِرک، تعاریف و مصادیقی که از آن ارائه می دهد نشان از تأثیرپذیری وی از تفکرات ابن تیمیه دارد؛ درمسئله خلافت(=امامت) نیز، آنرا جزو اصول دین دانسته و نصب خلیفه را واجب کفایی می داند، هم بر تعریف و هم بر شرایط و لوازم خلافت از منظر وی، اِشکالاتی وارد است. از نظر سیداحمدخان، وحی چیزی جز تجربه شخصی و جوشش درونی پیامبر نیست، چنین نگرشی پیامدهایی چون انکار فرشته وحی را بدنبال دارد؛ سیداحمد با نگاهِ مادی و عقل گرای افراطیِ خود، بدنبال تأویل پدیده های ماوراءطبیعی بود، او معجزه را انکار می کرد چرا که به اعتقاد وی هیچ حادثه ای خلاف قانونِ طبیعت رخ نمی دهد و بشر هنوز به علّت علمیِ این افعالِ خارق العاده دست پیدا نکرده است؛ به باور وی، ملائکه وجود دارند اما دلیل و بُرهان قطعی برای اثباتشان نداریم؛ سیداحمد موافق انفتاح باب اجتهاد و مخالف سرسخت تقلید بود، نظر او در زمینه اجتهاد و لزوم وجود یک مجتهد، البته با تفاوتهایی به شیعه نزدیک است، هرچند اجتهادی که وی عملی کرد بیشتر تفسیر به رأی بود. اقبال، وحی را یک تجربه دینی و اَمری گُنگ و احساسی می‌داند که دارای سِرشت غیر زبانی و از نوعِ غریزی است؛ لازمه چنین نگرشی(تجربه دینی انگاریِ وحی) نفی خاتمیّت و نیز گسترش دایره نبوّت به سایر انسان‌های عادی است؛ درباب اجتهاد نیز اقبال از آنْ، به نیروی محرکه اسلام یاد می‌کند و از آنجا که پیرو مذهب حنفیه بود، قیاس را چهارمین منبع اجتهاد میداند، هرچند برای عقل اهمیت خاصی قائل است؛ همچنین در نگاهِ اقبال، علم و دین، نَه در تعارض و نَه در تمایز و استقلال کامل از هم، بلکه در تعامل با یکدیگرند.
تحلیل تطبیقی رابطه پیامبر با خدا و وحی در اندیشه اقبال لاهوری و علامه طباطبائی
نویسنده:
نویسنده:فریده میرزایی چشمه؛ استاد راهنما:سهراب حقیقت قره قشلاقی؛ استاد مشاور :معروفعلی احمدوند
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
ازنظر اقبال ‌لاهوری متفکر برجسته پاکستانی و علامه طباطبایی فیلسوف و مفسر قرآن کریم، پرداختن به مولفه‌هایی چون خدا، وحی و نبوت یکی از مسائل مهم دین پژوهی به شمار می‌رود. بنابراین، اقبال‌ لاهوری با نوشتن کتاب احیای تفکر دینی در اسلام تلاش می‌کند طرح نوینی در حوزه دین پژوهی ارائه دهد. علامه طباطبایی نیز در آثار متعدد خویش از تفسیرالمیزان گرفته تا آثار کلامی عمیقاً اعتقاد داشت که دین هزاران شئون اجتماعی دارد و می‌توان مبتنی برآموزه‌های دین اسلام، جامعه اسلامی مترقی بنیان گذاشت. از این را، تأمل در حوزه دین پژوهی این دو متفکر را واداشته است تا در مورد مسائل مربوط به دین پژوهی نظراتی را ارائه بدهند. این پژوهش در صدد است ضمن ارائه تعریفی جامع از مولفه‌های مهم نظرات دو متفکر بزرگ اقبال ‌لاهوری و علامه طباطبایی را پیرامون این مولفه‌ها به صورت تطبیقی بررسی کند. به نظر اقبال اساس دینداری و نبوت تجربه‌ی دینی است. این تجربه سرآغاز و در حقیقت قابلیت نبی در دریافت وحی و حقایق دینی می‌باشد. پیامبر به دلیل وجدان انرژی روانی می‌تواند به خودآگاهی باطنی برسد. پیامبر کسی است که به خودآگاهی باطنی رسیده باشد و در آن تجربه‌ی اتحادی میل به فیضان و لبریز شدن و گذر از حدود خویش دارد تا نیرو‌های زندگی اجتماعی را از نو توجیه کرده یا شکل تازه‌ای به آنها بدهد علامه طباطبایی نیز براین باور است که عقل عامل اختلاف بود، و وحی عامل رفع آن عقل نشانه و دلیلی بر اتمام حجت بندگان نبود و حضور فرستاده‌گان الهی عامل رفع اختلاف و حاکمیت قانون وحی باعث برقراری جامعه تعادلی شده است. در واقع از نظر وی، وحی وظیفه دارد در حدودی که عقل، ناقص است جبران کند، مکمل و متمم عقل است. در بحث مقایسه بین اقبال و علامه طباطبائی نکته‌ای که این دو متفکر را از هم متمایز می‌کند، بعد معرفتی نظام فکری آن است. رویکرد اقبال‌ لاهوری و تفسیر ایشان در خصوص خاتمیت، بیانگر نوعی تعارض جدی بین عقل و دین است و ایشان به دنبال سلطه دادن عقل حداکثری بر جهان و هستی است؛ در حالی که رویکرد علامه در خصوص خاتمیت دین نوعی رویکرد اعتدالی به عقل را به نمایش می‌گذارد و تفسیر وی این است که عقل بشری به تنهایی نمی‌تواند تمام ملزومات خود را درک کند، ناگزیر مطیع امر قدسی و اتصال به امر وحی است. این پژوهش به شیوه تحلیلی- تطبیقی فراهم آمده است.
نقش فلسفه در اندیشه سیاسی علامه اقبال لاهوری
نویسنده:
نویسنده:عبدالطیف عاطفی؛ استاد راهنما:حسنعلی سلمانیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
سیاست مداران مانند دیگر اندیشمندان، مبتنی بر مبانی و پیش فرض های شان وارد میدان سیاست می‌شوند. ولی شاید موفق ترین سیاست مداران به قول افلاطون، فیلسوفان شهریار باشند. با توجه به اینکه علامه اقبال لاهوری یکی از سیاست مداران عصر جدید محسوب شده است؛ چه چیزی او را در میدان سیاست ممتاز و زبان زد عام و خاص گردانیده است؟ چالش اصلی مان این بود که آیا فلسفه در اندیشه‌های سیاسی اش نقش داشته است یا خیر؟ پاسخ به این سوال وظیفه پژوهش حاضر است. در مورد اندیشه های سیاسی علامه اقبال مقالات زیادی نوشته شده است لیکن در مورد تأثیر اندیشه های فلسفی او بر اندیشه های سیاسی او، پژوهشی خاصی صورت نگرفته است. این تحقیق به روش اسنادی از آثار موجود خود اقبال لاهوری و دیگر اقبال شناسان که در کتابخانه-ها و سایت ها یافت شد، به انجام رسیده است. از آنجائیکه علامه اقبال مُبدع «فلسفه خودی» است بیشتر اندیشه هایش بر محور «فلسفه خودی» می چرخد. علاوه بر آن، اقبال لاهوری در عین حال که فیلسوف است، یکی از اسلام شناسان معاصر نیز محسوب می‌شود که به این اساس بعضی از اندیشه های سیاسی او مبتنی بر اندیشه های دینی او است. اهمیت پرداختن به مسئله از این حیث ضرورت داشت؛ تا مصداقی عینی از رابطه فلسفه و سیاست و جایگاه فلسفه در میان دیگر علوم و نقش مهندسی کننده آن مخصوصاً علوم سیاسی، آنهم در اندیشه شخصیت همچون اقبال برازنده شود. اهمیت دیگر این مسئله، عدم شناخت مردم از جنبه فیلسوف بودن اقبال، علی الخصوص در جامعه افغانستان که او را صرفاً به عنوان یک شاعر غرب ستیز معرفی کرده است.بنابر این، پژوهش حاضر به این نتیجه رسیده است که با توجه به اینکه بنیان گذاران همه اندیشه های سیاسی فلاسفه هستند؛ رمز پیروزی در میدان سیاست منوط به دانش فلسفی است. و اقبال لاهوری هم از فیلسوفان دارای نام و شهرت در شرق و غرب بوده که اندیشه های فلسفی او تأثیر شگرفی در حوزه سیاست داشته است مخصوصاً در باره ایسم های متعددی که بعد از رنسانس اروپایی وارد میدان مبارزه ی سیاسی شده اند.