جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 998
مرگ‌اندیشی و معنای زندگی در هایدگر
نویسنده:
علی عسگری یزدی، مسعود میرزایی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
مرگ‌اندیشی در نگاه هایدگر و تأثیر آن بر معنای زندگی ناشی از رابطۀ انسان با هستی و هستی معطوف به مرگ اوست. هایدگر مرگ‌اندیشی را مختص دازاین اصیل دانسته و زندگی اصیل را معنادار می‌داند. او اندیشۀ مرگ را نیرویی برای گسست از پوچی روزمرگی و معناداری زندگی به‌شمار می‌آورد. در مواجهۀ با نیستی و تکاپو در میدان مرگ‌آگاهی دازاین قادر به کسب بصیرت نسبت به واقعیت جهان، آزادی و اصالت بخشیدن به زندگی خود و به تبع معنا وجهت دادن به زندگی است. حفظ هویت فردی، کشف امکانات وجودی دازاین در این دنیا، انتخاب آگاهانه و زندگی متفکرانه و مسئولیت در برابر خود و دیگران از پیامدهای زندگی اصیل و معنادار است. دیدگاه هایدگر در زمینۀ معنای زندگی دیدگاهی طبیعت‌باور بود. به نظر هایدگر، معیار بیرونی برای عمل انسانی وجود ندارد و انسان خود آفرینندۀ ارزش‌هاست. اصالت و ارزشمند بودن در گرو انتخاب و تعیین نشدن توسط معیارهای بیرونی و دیگران است. به نظر وی آنچه مهم است، در راه بودن است، حتی اگر هدفی به‌عنوان هدف نهایی وجود نداشته باشد. از دیدگاه هایدگر زندگی معنادار لازمۀ هستی اصیل است که در آن انسان به‌دلیل ترس از مرگ و برای رهایی از دلهرۀ ناشی از ترس از مرگ، به زندگی معنا می‌بخشد.
صفحات :
از صفحه 25 تا 49
هایدگر و گذر از متافیزیک
نویسنده:
نازنین محمدخانی غیاثوند
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در این رساله تعریف هایدگر از متافیزیک و انتقادات او بر آن مورد بررسی قرار می‌گیرد. دغدغ? اصلی هایدگر متافیزیک بود، خصوصاً متافیزیکِ هستی. از نظر هایدگر سخنی که به هستی نپردازد و تفاوت هستی‌شناسانه میان هستی و موجود را فراموش کند سخنی متافیزیکی است. برخلاف تفاسیر رایج، هایدگر با تفسیر فلسف? کانت ادعا کرد که فلسف? کانت در طرح هستی‌شناسی بنیادین قرار می‌گیرد. هدف او مقابله کردن با فلسف? سوژه‌مدار است که ذهنیت را اثبات می‌کند. نگاه هایدگر بعد از دوران چرخش، از انسان به هستی است. او انسان را موجودی متناهی می‌داند و ادعا می‌کند برای تحقق تناهی بشر انسان دارای حس شده است. سپس با نقد نظری? مطابقت و تفسیر تمثیل غار افلاطون، تفسیر خود از حقیقت به مثاب? آشکارگی را ارائه می‌دهد. و بعد از آن به تفسیر فلسف? نیچه می‌پردازد و او را فیلسوفی می‌داند که رویکرد به موجودات را تا آخرین حد آزموده است. سپس او با حمایت نیچه از بی‌معنایی مخالفت می‌کند. از نظر هایدگر معنا در یک موجود متافیزیکی یا مادی ساکن نیست بلکه در یک توصیف هستی‌شناسانه از وحدت و استعلا مقیم است. از نظر او عدم بهتر از روش متافیزیکی بازنمایی حالات هستی را مجسم می‌کند و وحدت، توانایی موجود را برای استعلا و دستیابی به هستی مشخص می‌کند. همچنین فلسفه‌ای که نتواند وحدت یابد منتهی به بی‌معنایی و عدم وحدت خواهد شد.
تفکیک و تخریب نزد هایدگر
نویسنده:
شکوفه حسینی منش
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیدهیکی از بحث‌برانگیزترین مسائلی که در فلسفه هایدگر وجود دارد، ادعای هایدگر درباره غفلت سنت فلسفه غرب از مسئله هستی است. هایدگر می‌کوشد با تفکیک و تخریب این سنت ریشه‌های این غفلت و فراموشی را آشکار کند. با این حال، همواره این‌گونه به نظر آمده است که هایدگر با چنین ادعایی قصد دارد این سنت را ویران کرده و آن را بی‌ارزش جلوه دهد. هدف این رساله آن است که پس از پرداختن به معنای تفکیک و تخریب، لزوم انجام آن را با توجه به نوع اندیشه هایدگر نشان دهد و از این مدعا دفاع کند که تفکیک و تخریب نه هدف هایدگر بلکه روشی پدیدارشناسانه است که لازمه رسیدن هایدگر به هدف او به منزله روشن کردن معنای حقیقی هستی است. همچنین تلاش شده است که با بررسی انجام تفکیک و تخریب در نمونه‌هایی از آثار هایدگر هم در دوران اولیه تفکرش و هم در دوره دوم پیوستگی تفکر وی آشکار گردد. بر این اساس در این رساله ابتدا معنای تفکیک و تخریب با توجه به اهمیت هستی برای هایدگر شرح داده شده و پس از آن نشان داده شده است که هستی‌شناسی تنها بوسیله تفکیک و تخریب می‌تواند به طور کامل به شیوه پدیدارشناسانه از ویژگی اصیل مفاهیم خویش مطمئن شود. بر این اساس در ادامه، تفکیک و تخریب به عنوان مرحله‌ای از پدیدارشناسی هایدگر مطرح و ارتباط آن با پدیدارشناسی هوسرل بیان گردیده است. در فصل دوم انجام تفکیک و تخریب در نمونه هایی از آثار هایدگر متقدم و هایدگر متأخر مورد توجه قرار گرفته است. در فصل سوم نشان داده شده است که تفکیک و تخریب تاریخ هستی‌شناسی و بازبینی تفکر یونانیان باستان ما را متوجه این نکته می‌کند که در طول تاریخ هستی‌شناسی تنها یک وجه، یعنی وجه نامستوری هستی اصل قرار گرفته است و وجه مستوری آن فراموش گشته است. نهایتا هدف این رساله آشکار کردن جایگاه مهم تفکیک و تخریب در اندیشه هایدگر و پایبندی وی به انجام آن تا آخرین آثار اوست.واژگان کلیدی: تفکیک و تخریب، پدیدارشناسی، هایدگر، هستی‌شناسی
تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی در فلسفه‌ی کانت و نقد هگل و هیدگر بر آن
نویسنده:
علی اصغر مروت
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیدهاگر فرض کنیم که اعتبار مباحث هستی شناسانه در گرو مباحث شناخت شناسانه است آنگاه در فلسفه، ابتدا باید به شناخت شناسی پرداخت و اگر نتیجه ی تحقیق شناخت شناسانه به ما اجازه ی ورود به مباحث هستی شناسانه را داد آنگاه می توان به مباحث هستی شناختی وارد شد. کانت به تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی قائل بود و بدون شناخت شناسی (که او آن را فلسفه ی انتقادی می نامید) پرداختن به هستی شناسی را بی اعتبار می دانست و ادعا می کرد که در فلسفه اش، جز به مباحث شناخت شناسانه نپرداخته و ابدا به هستی شناسی (که او آن را مابعدالطبیعه ی متعالی می نامید) وارد نشده است. هگل اگر چه خود، به نوعی شناخت شناسی قائل بود اما با شناخت شناسی کانتی مخالفت می کرد و بهتقدم شناخت شناسی کانتی بر دیگر مباحث فلسفی قائل نبود. هیدگر هم مثل هگل مخالف با تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی بود ولی ادعا می کرد که کانت در فلسفه ی خود از شناخت شناسی آغاز نکرده و بدون این که خود متفطن باشد به هستی شناسی پرداخته است. پژوهش حاضر در واقع پژوهشی در باب تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی در فلسفه ی کانت و بررسی نقد هگل و هیدگر بر آن است و در صدد است در قالب طرح آراء این سه فیلسوف در مساله ی مورد بحث، و فلسفه ورزی در باب آنها، به بررسی مساله ی اعتبار یا بی اعتباری مباحث هستی شناسانه به تنهائی (بدون این که این مباحث مسبوق به مباحث شناخت شناسانه باشد) در فلسفه بپردازد و به این پرسش پاسخ بدهد که آیا هستی شناسی به خودی خود معتبر است یا اعتبار آن در گرو شناخت شناسی است. واژگان کلیدی: فلسفه ی انتقادی، مابعدالطبیعه ی متعالی، شناخت شناسی، هستی شناسی، تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی
نسبت بین اندیشه های مارتین هایدگر و تامس کوهن در خصوص علم تجربی و روش آن
نویسنده:
حسین نوروزی فرد
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
هسته‌ی پایان نامه‌ی حاضر بررسی دیدگاه هایدگر و کوهن در خصوص علم تجربی و سپس بیان وجوه قرابت و غرابت آنهاست. هایدگر و کوهن دو متفکر هستند که دیدگاه‌های ویژه‌ای در مورد علم ابراز می‌کنند. هایدگر از نقطه نظری هرمنوتیکی به نقد تز بی پیش فرض بودن تجربه پرداخت. او الگوی رایج در مورد فهم و تعریف علم را نشأت گرفته از دیدگاهی مدرن که مبتنی بر تفکیک ابژه از سابژه و تحلیل مته‌متیکال از جهان است، می دانست. در هایدگر متقدم هستی شناسی بنیادین بر هر علمی مقدم است و علم فهم فرادستی موجودات است، که با گشت از فهم عملی به نظری (تماتیزه کردن) حاصل می‌گردد.اما در هایدگر متأخر بر فهم تاریخی تأکید می‌شود و علم به جای پژوهش، پدیداری مدرن شناخته می‌شود که به دنبال "تصویر کردن جهان"است. علم مته‌متیکال درگیری عملی با موجودات را شدت می‌بخشد و علم با تکنولوژی خویشاوندی پیدا می‌کند.کوهن با دیدگاهی تاریخی طرح خویش را دنبال می‌کند. او پارادایم را ملاک علمیت می‌داند. پارادایم یک کل مشتمل بر مفروضات نظری، روشها و رهنمونهاست که علم عادی را شکل می‌دهد. اعوجاج شکل گرفته در هر علم عادی، اگر با اکتشاف پایان نیافت به بحران می‌انجامد. در دوران بحران پارادایم در کانون اتهامات قرار می‌گیرد و در صورت ادامه،‌ با انقلاب علمی جای خود را به پارادایم جدید می‌دهد. قیاس ناپذیری پارادایم ها و تکّون اجتماعی علم رهاورد این رهیافت است. در بخش آخر به تطبیق دیدگاه‌های این دو متفکر می‌پردازیم. در تحقیق، بین فهم تاریخی و انسانی از علم که در هر دو موجود است، و همچنین بین طرح افکنش و پارادایم، و علم عادی و هنجارمندسازی قرابتی قابل توجه یافتیم. اما در مورد نقش فلسفه در علم و نقد علم و دیدگاه‌های کل گرایانه، واقع گرایانه و نسبی گرایانه تفاوت‌های زیادی دیده شد.در نهایت پرسش‌هایی در مورد ابهامات و اشکالات موجود در مورد مفاهیمی مثل انقلاب، ابزارگرایی، مته‌متیکال و... مطرح و مختصری در مورد ارتباط بین علوم انسانی و علوم تجربی یا فیزیک و متافیزیک با نگاهی سنجشی به این دو فیلسوف خواهیم داشت.کلیدواژه‌ها: هستی‌شناسی بنیادین، طرح‌افکنش، هرمنوتیک، پارادایم، قیاس‌ناپذیری، جامعه علمی?
تحلیل دیدگاه های همسان با پدیدارشناسی مولوی و مقایسه آن با آراء هایدگر
نویسنده:
حامد توکلی دارستانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مسأله پژوهشِ حاضر، تحلیل و ارزیابیِ دیدگاه‌های «مولوی» از منظرِ رویکردِ «پدیدارشناختی»است. هر چند پدیدارشناسی دارای پیشینه‌هایی است، اما اول بار به وسیله «هوسرل» بود که به عنوانِ یک رویکردِ فلسفیِ «منسجم» و «روش‌مند» عرضه شد. هوسرل شاگردانِ بسیاری داشت که هر یک از آنان، با تأثیرپذیری از وی، سعی داشتند تا دیدگاه‌های استادِ خویش را در جهاتِ گوناگونِ فکری به کار گیرند. برخی راه و روشِ هوسرل را با کمترینِ تغییراتی پیمودند و تماماً به آن وفادار ماندند و برخی دیگر با نقدِ دیدگاه‌های وی، چشم‌اندازی جدید از پدیدارشناسی ارائه دادند. از جمله کسانی که در ضمنِ تعلقِ خاطر به برخی از مبانیِ اساسیِ پدیدارشناسی هوسرل، به نقد و تکمیلِ آن پرداخت، «مارتین هایدگر» بود. از این روی، بسیاریِ از مبادیِ اندیشگانیِ هایدگر، متأثر از رویکردِ پدیدارشناسانه است و هایدگر با مبنا قراردادنِ همین رویکرد است، که به تحلیلِ اصطلاحات و مفاهیمی چون: هستی، وجود، دازاین، زمان و زمانمندی، برون‌خویشی، اگزیستانس و ...، می‌پردازد. پدیدارشناسی به دلیل دارا بودنِ برخی جنبه‌های «عملی» و «استعلایی» و همچنین برخی اصطلاحاتِ فلسفی-عرفانی؛ با برخی از سنت‌های عرفانی، به خصوص عرفانِ شرقی و ایرانی، قابل مقایسه است. اصطلاحاتی چون: فروکاست (تعلیق یا تهذیب)، تفکرِ شهودی، نگاهِ استعلاءجویانه، اعتقاد به دریافت‌های متقن و غیر تقلیدی و...، با نظام و سنتِ عرفانیِ ایرانی-اسلامی اشتراکاتی دارد. «مولوی» نیز از آن جا که در چنین «سنت»، «نظام» و «زمینه‌ای» پرورش یافته، بی‌شک دارای چنین منظرگاه‌هایی است. از این روی این پژوهش بنا دارد تا با توجه به برخی اشتراکاتِ یادشده، به «تحلیل» و «مقایسه» و نه «تطبیق» و «تحمیلِ» دیدگاه‌های «مولوی» و «هایدگر» از این منظر و رویکرد بپردازد. پژوهشِ حاضر در صددِ کشف عوامل و دلایلی است که میانِ برخی متفکرانِ شرق و غرب، اشتراکات و تشابهاتی پدید می‌آورد. پژوهش حاضر، با مبنا قرار دادنِ رویکردِ پدیدارشناسی به مقایسه جهانِ «عرفانیِ» مولوی و جهانِ «فکریِ» هایدگر می‌پردازد و روشن می‌سازد که اشتراکات و تشابهاتی که بعضاً میانِ هایدگر و مولوی وجود دارد به دلیلِ دارا بودنِ برخی عناصر پدیدار شناختی است.
خوانش هایدگر از ثنویت دکارتی (سوژه-ابژه) و تأثیر آن بر هرمنوتیک فلسفی گادامر
نویسنده:
عبدالله محیسن
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
هدف از انجام این پژوهش، بررسی ثنویتِ دکارتی و خوانشِ مارتین هایدگر، فیلسوفِ معاصر آلمانی از آن است. خوانشی که تأثیری عمیق بر هرمنوتیکِ فلسفی شاگردش، هانس گئورگ گادامر داشت. ثنویتی که بر اساس تعریف جواهرِ جسم و نفس در فلسفه ی دکارت برجسته شد و بعد از وی تا زمانه ی هایدگر، برای بسیاری از فیلسوفان مسئله شد. تا آنجا که در نگاه هایدگر منجر به بی خانمانی و از کف نهادنِ جهان به عنوانِ یک مقوّمِ وجودی برای انسان شد. هایدگر می کوشد تا با تقدم قائل شدن هستی شناسی بر هر نوع معرفت شناسی، از آغاز چنین وضعیتی را منتفی و منحل اعلام کند. او دغدغه ی معنای هستی دارد و ثنویت دکارتی را در ادامه ی غفلت از هستی، تفسیر می کند. به عقیده ی وی با التفات بر هستی در می یابیم که انسان از آغاز در جهان است و هیچ شقاق و ثنویتی را نمی توان بین او، تن و جهانش قائل شد. در انتها این خوانش منجر به دیدگاهی می شود که در هرمنوتیکِ فلسفیِ گادامر و در فهم و تفسیرِ انسانی متبلور می شود. گادامر نیز به تبعِ استادش در صددِ آن است تا فهم را چیزی از جنسِ هستی بداند که همسانِ آن مقدم بر هر روشی ذهنی است. این پژوهش در واقع شرح و بسطِ وضعیتِ یاد شده است.واژگان کلیدی: دکارت، ثنویت، کوجیتو، سوژه، ابژه، هایدگر، هستی، دازاین، جهان، گادامر، هرمنوتیک، فهم، تفسیر.
مقولات النقد الثقافي: مدرسة فرانكفورت ، الوجودية ، ما بعد البنيوية
نویسنده:
ريتشارد وولين(Richard Wolin)؛ ترجمه: محمد عناني
نوع منبع :
کتاب , ترجمه اثر , مدخل مفاهیم(دانشنامه مفاهیم) , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قاهره - مصر: المركز القومي للترجمة,
بازتفسیر مفهوم رخدادِ از آنِ خودکننده نزد هایدگر با تکیه بر مفهوم تفکر
نویسنده:
حسین قسامی، محمد اصغری
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
چکیده این پژوهش برآن است تا با واکاوی مفهوم رخدادِ از آن خودکننده در فلسفه‌ی هایدگر، تفسیری تازه از آن ارائه دهد. برای این منظور سه اثر از هایدگر، که نماینده‌ی سه رویکرد وی به مفهوم رخداد است، مورد توجه خواهد بود. این آثار عبارتند از «به سوی یک تعریف برای فلسفه» (1919)، «ادای سهمی به فلسفه (درباب رخداد از آنِ خودکننده)» (1936-1938) و «درباب زمان و هستی» (1962). هایدگر در کتاب به سوی یک تعریف برای فلسفه، رخداد را به مثابه‌ی تجربه‌ی زیسته و آن‌چه به نحو انضمامی متعلق به من است، بازمی‌شناسد. حال این که در ادای سهمی به فلسفه این رویکرد متوازن می‌شود و رخداد به عنوان نتیجه‌ی مبادله‌ی انسان و هستی قلمداد می‌گردد. و نهایتاً درباب زمان و هستی رخداد را تنها به منزله‌ی عرصه‌ی حضور متعین زمان و هستی به رسمیت می‌شناسد. این رویکرد تکاملی هایدگر به مفهوم رخداد، زمانی معنادارتر می‌شود که در افق فکری مجموعه درس‌گفتارهای سال‌های 1951-1952 که بعدها تحت عنوان «چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟» چاپ شد، نگریسته شود. به اعتقاد این پژوهش آن گاه که رویکردهای سه‌گانه‌ی هایدگر به مفهوم رخداد را در زمینه‌ی کتاب چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟ مورد واکاوی قرار دهیم، می‌توانیم به تفسیری تازه از مفهوم رخداد به مثابه‌ی آن‌چه خودِ در راه بودن است و راه تفکر را می‌گشاید، دست یابیم
صفحات :
از صفحه 1 تا 35
نقش الهیات یهودی-مسیحی در تکوین فلسفه هایدگر
نویسنده:
ملیحه احمدبایی یوسف آبادی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پرسش از ساحت دینی در اندیشه هایدگر، یکی از ماندگارترین پرسش هایی است که به رابطه میان دین، الهیات و فلسفه در زندگی و اندیشه های او می پردازد. بسیاری از فیلسوفان در صدد تفاسیر دینی از اندیشه وی برآمده و تعابیر متفاوتی را از اندیشه ی او در باب دین و الهیات ارائه داده اند. هرچند هایدگر از اظهارنظر صریح درباره ی حقیقت خدا دوری جسته و منتقد تلقی ما بعدالطبیعی از دین بوده است، اما اوصافی که از هستی ارائه می دهد، می تواند مسیری را برای تفکر دینی بگشاید. گر چه تفکر هایدگر دارای سرچشمه های متعددی است اما الهیات یهودی و به طور خاص الهیات مسیحی تاثیر پایداری بر آن داشته است. به عقیده ی برخی از متفکرین مبنای هایدگر در تحلیل وجود با مبنای متفکران مسیحی مانند آگوستین و اکهارت مشترک است. وی با استفاده از روش پدیدارشناسی به بررسی زندگی اصیل پرداخته و معتقد است که این زندگی در یک روش دینی قابل تجربه است و چنین تجربه ای را می توان در مسیحیت اولیه بدان دست یافت. هر چند تجربه دینی تنها تجربه مورد علاقه ی او نیست با این حال، او دین را یک امکان اساسی زندگی انسانی و کاملا متفاوت با فلسفه می داند. یافته های پژوهش حاضر نشان می دهد که هایدگر وجود خدا را در هیچ کجا انکار نکرده است بلکه فقط اثبات خدا را موکول به پرسش هرچه عمیق تر و اصیل تر از وجود قائل بوده و همچنین قابل تردید دانستن اصل موضوع خدا در مابعد الطبیعه سنتی باعث شده تا برخی او را ملحد و منکر خدا در نظر بگیرند.
  • تعداد رکورد ها : 998