جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1524
افلاطون پست مدرن: نیچه، هایدگر، گادامر، اشتراوس، دریدا [کتاب انگلیسی]
نویسنده:
Catherine H. Zuckert (کاترین زوکرت )
نوع منبع :
کتاب
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
University of Chicago Press,
چکیده :
ترجمه ماشینی: کاترین زوکرت کار پنج شخصیت کلیدی فلسفی قرن نوزدهم و بیستم را از دریچه خوانش‌های کاملاً پست مدرن آنها از افلاطون بررسی می‌کند. او استدلال می کند که نیچه، هایدگر، گادامر، اشتراوس و دریدا، که متقاعد شده بودند که عقل گرایی مدرن امکانات خود را به پایان رسانده است، همگی به افلاطون روی آوردند تا شخصیت اصلی فلسفه را دوباره کشف کند و سنت غربی را به عنوان یک کل دوباره درک کند. کنار هم قرار دادن هنرمندانه زوکرت از این بدنه های فکری به ظاهر متفاوت، دیدگاهی همدیگر را ارائه می دهد، نه فقط از این متفکران منفرد، بلکه از چشم انداز گسترده پست مدرن نیز. نتیجه یک اثر درخشان است که دیدگاهی بدیع در رابطه بین سنت فلسفی غرب و شرکت پست مدرن در حال تکامل ارائه می دهد.
عرفان مارتین لوتر در سنت مسیحی [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
F. R Gerard
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : ما معتقدیم که می‌توان عرفان را تجربه الف تعریف کرد ارتباط شخصی با خدا؛ و ما در این تجربه بلافصل الهی، ذات دین را می بینیم. هر تجربه دینی واقعی ماهیتی عرفانی خواهد داشت. در بخش اول سعی می کنیم این تعریف بسیار گسترده از عرفان را ارائه دهیم. پس از تمایز سریع بین عرفان فلسفی و عرفان مسیحی، ویژگی ها را بیان می کنیم. علامت گذاری دومی فلوطین و آگوستین تسهیل و تمایز می دهند از دو عرفان و بررسی نقاط تماس آنها. با نئو افلاطونیسم می توانیم فاصله بین این دو را مشخص کنیم. اگرچه اساساً بت پرستانه بود، اما این نوافلاطونی بود که به ده قرن مسیحیت دامن زد. او الهام بخش آگوستین و به وسیله او عرفان قرن چهاردهم خواهد بود. قرن. در "الهیات آلمانی" معروف و مرموز نفوذ می کند و از طریق آن، تا حدی، مارتین لوتر.
الهیات فارابی و تأثیر آن بر بینش سیاسی او از تلاش برای آشتی افلاطون و ارسطو [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Assia Ouail
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : پایان نامه من به بررسی اندیشه استاد فلسفه مسلمان فارابی در مقایسه با دو فیلسوف یونانی افلاطون و ارسطو اختصاص دارد. در مطالعه خود سعی می کنم اندیشه کلامی فارابی را که بسیار متأثر از افلاطون و ارسطو بوده است، تحلیل کنم. در تحليل خود توانستم تاثير تلاش او را براي آشتي بين دو فيلسوف يوناني بررسي كنم و در عين حال سعي كردم جنبه مذهبي انديشه او را كه بسيار متأثر از شيعه بود حفظ كنم. از این رو، در فصل آخر سعی کردم تأثیر الهیات او را بر بینش سیاسی او در آرمان گرایی شهر با فضیلت بررسی کنم.
رئالیسم و ضد رئالیسم در فلسفه متأخر ویتگنشتاین [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Maria Asuncion Tejedor-Palau
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : هدف این پایان‌نامه ارائه گزارش روشنی از دیدگاه‌های بعدی ویتگنشتاین در مورد احساسات، ضرورت و اخلاق و تعیین جایگاه آنها در رابطه با بحث رئالیسم/ضد واقع‌گرایی است. بررسی برخورد ویتگنشتاین با این سه حوزه گفتمان، دیدگاه ارزشمندی را در اختیار ما قرار می‌دهد که از آن طریق می‌توانیم جایگاه فلسفه متأخر او را در مجموع در بحث بین رئالیست‌ها و ضدواقع‌گرایان بررسی کنیم. در مقدمه، من دو نوع اصلی تفسیری را که در حال حاضر از جایگاه ویتگنشتاین در بحث ارائه شده است، شرح می‌دهم: تفسیر رئالیستی درونی و تفسیر شبه واقع‌گرا. من همچنین به اختصار دیدگاه بوقوسیان را در نظر می‌گیرم که غیرواقع‌گرایی درباره معنا مستلزم غیرواقع‌گرایی جهانی درباره حقیقت است و توضیح می‌دهم که چرا باید آن را رد کرد. در فصل 1، من با توصیف مفاهیم سنتی رئالیسم و ​​ضد واقع گرایی در مورد احساسات شروع می کنم. سپس اندیشه‌های ویتگنشتاین را درباره خود انتساب و دیگر نسبت‌دادن احساسات بررسی و روشن می‌کنم و به این نتیجه موقت می‌رسم که با توجه به درک سنتی بحث، موضع ویتگنشتاین در مورد احساسات ضد واقع‌گرایی را نشان می‌دهد. در فصل دوم، به تشریح مختصری از مفاهیم سنتی رئالیسم و ​​ضد رئالیسم در مورد ضرورت (افلاطونی و قراردادگرایی) می پردازم. سپس تفسیر قراردادگرایانه از افکار ویتگنشتاین در مورد ضرورت و درک جایگزین رایت از آنها را بررسی می کنم و زمینه را برای رد هر دوی آنها فراهم می کنم. در نهایت، من تفسیر خود را از «راه میانه» ویتگنشتاین بین افلاطونیسم و ​​قراردادگرایی ارائه کردم. در فصل سوم، هدف من تبیین دیدگاه‌های بعدی ویتگنشتاین در مورد اخلاق است. برای انجام این کار، من دو رویکرد متفاوت را برای این موضوع در نظر می‌گیرم. اولی بر اظهارات بعدی ویتگنشتاین در مورد معنا متمرکز است و به این نتیجه می رسد که می توان از آنها دیدگاهی واقع گرایانه از اخلاق استخراج کرد. دومی با بررسی مفهوم قبلی ویتگنشتاین (یعنی تراکتاریایی) از اخلاق استعلایی آغاز می‌شود و ادعا می‌کند که اخلاق بعدی او به همان اندازه متعالی باقی می‌ماند. در پایان فصل، من این دو رویکرد را با هم می‌آورم و آنچه را که معتقدم دقیق‌ترین برداشت از مفهوم اخلاقی بعدی ویتگنشتاین است، مطرح می‌کنم. فصل 4 چارچوب رایت را برای ارزیابی واقع گرایی یک گفتمان معرفی می کند. رایت چهار نوع بحث مختلف را بین واقع‌گرایان و ضدواقع‌گرایان جدا می‌کند (مناظره در مورد همگرایی، بحث در مورد واقعیت، بحث دامتی در مورد حقیقت آشکارا نامحدود، و بحث در مورد عدم تقارن توضیحی بین حقیقت و ابراثبات‌پذیری - یعنی تقابل Euthyphro). سپس چهار معیار رایت را برای ارزیابی جایگاه یک گفتمان در هر یک از این بحث ها ترسیم می کنم. در نهایت، در فصل 5، من این چارچوب را برای دیدگاه های بعدی ویتگنشتاین در مورد احساسات، ضرورت و اخلاق اعمال می کنم. نتیجه می‌گیرم که بازی زبانی احساسات، واقع‌گرایی درونی در مورد واقعیت‌ها، واقع‌گرایی به معنای فرمان شناختی، ضد رئالیسم دامتی، و نه واقع‌گرایی و نه ضد رئالیسم به معنای اوتیفرو را نشان می‌دهد. از سوی دیگر، گفتمان در باب ضرورت، واقع‌گرایی را به تمام معناها نشان می‌دهد، جز در مورد دومتی. موضوع اخلاق در مورد حقایق ضد واقع گرایی را نشان می دهد و به این معنا که فرمان شناختی را به نمایش نمی گذارد، بلکه دو بحث دیگر را دور می زند.
اصل هیوم نبش قبر شد [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Ian Hulse
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این مطالعه نقدی است بر افلاطون گرایی فرگی که توسط کریسپین رایت و باب هیل ارائه شده است. افلاطون گرایی فرگی بر استدلالی مبتنی است که مدعی دستیابی به سه هدف است. اولین مورد این است که توضیح دهد چرا اعداد طبیعی از نظر معرفت شناختی به روش هایی که توسط اسم گرایان فرض می شود مشکوک نیستند، یعنی نشان دهد که چگونه می توانیم مفاهیم مورد نیاز برای ایجاد باور در مورد اعداد طبیعی را به دست آوریم، چگونه می توانیم به آنها رجوع کنیم و چگونه می توانیم. در مورد آنها بدانید هدف دوم نشان دادن وجود اعداد طبیعی است که به عنوان اجسام فرگی تعبیر می شوند. سومین مورد، پیدا کردن منطق گرایی نظری اعداد است. این مطالعه فقط با توجه به دو هدف اول به موفقیت استدلال می پردازد. این استدلال از یک جمله خاص استفاده می کند، اصل هیوم (HP). (HP) عبارتی است که تعداد F برابر است با تعداد G ها اگر و تنها در صورتی که F ها را بتوان به صورت دوگانه با G ها نگاشت (برای هر یک از مفاهیم F و G). دو قرائت از استدلال متمایز می شود. اولی (HP) توضیحی متنی از مفهوم عدد طبیعی است. استدلال می شود که استدلال در اولین خواندن آن شکست می خورد، که (HP) نمی تواند مفهوم عدد طبیعی را با موفقیت توضیح دهد. از نظر مشتق، نمی تواند وجود اعداد طبیعی را نشان دهد. هیچ نتیجه قطعی با توجه به استدلال در قرائت دوم آن حاصل نشده است. استدلال می‌شود که (HP) تحت نظریۀ تحلیلی پیشینی کریستوفر پیکوک پیشینی است و این ممکن است برای غلبه بر مخالفت‌ها به تحلیل (بنابراین، اولویت) (HP) پیشنهاد شده توسط جورج بولوس مورد استفاده قرار گیرد.
صحبت از خدا و خدا به عنوان سخنران در فیلون، پلوتارک و باسیلیدس [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Géraldine Hertz
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : آیا می توان در مورد خدا اظهار نظر کرد؟ آیا خداوند در مورد خود سخن می گوید و بیان می کند؟ این دو سؤال ارتباط نزدیکی با هم دارند: اگر زبان واقعیتی خارج از ذات خداوند در نظر گرفته شود، ممکن است برای بیان ماهیت او نامناسب تلقی شود. این پایان نامه به بررسی موضوع بیان گفتمان (λόγος) و الهی (θεός) می پردازد که به کانون اصلی بحث در افلاطونیسم امپراتوری اولیه تبدیل شد. بارزترین نشانه این علاقه نوبنیاد در رابطه بین گفتمانی و الوهیت، رشد موتیف «خدای ناگفتنی» (θεὸς ἄρρητος) است. این مطالعه به سه نویسنده - فیلون، پلوتارک، و نویسنده ارائه شده در النچوس (VII، 14-27، X، 14) به عنوان "بازیلید" - که با پایبندی مشترک به این ایده که خدا از دلهره کلامی فرار می کند مرتبط است، نگاه می کند. با این حال، شیوه بیان این ایده به هیچ وجه یکنواخت نیست: اگر پلوتارک به نظر می‌رسد که خدا را «غیرقابل توصیف» اعلام کند، فیلون این را با تأکید بیشتری اعلام می‌کند. در این میان، «بازیلیدس» با این حساب که «غیرقابل وصف» خواندن خدا همچنان چیزی درباره او می‌گوید، با اعلام «غیرقابل وصف» او از این هم فراتر می‌رود. برای درک این تفاوت‌ها، باید حقایق هستی‌شناختی، شناخت‌شناختی و زبان‌شناختی را بررسی کنیم که مواضع مربوط به این نویسندگان را درباره بیان امر الهی توضیح می‌دهد.
جاودانگی در تیمائوس [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Jeffrey Matthew Johns
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : هدف من در این پایان نامه این است که نشان دهم چگونه افلاطون ابدیت ابدیت را از ابدیت زمان در کیهان‌شناسی تیمائوس خود متمایز می‌کند، جایی که زمان به عنوان «تصویر متحرک» جاودانی «ابدیت-باقی-در-وحدت» طبقه‌بندی می‌شود (تیم). . 37c 6-d 7). البته، همانطور که بسیاری از محققان می‌دانند، این تمایز بین ابدیت و زمان از تمایز او بین وجود لایتغیر و شدن دائماً در حال تغییر ناشی می‌شود، تا آنجا که درک ما از آن چیزی است که زمان را به «تصویر ابدیت» تبدیل می‌کند. چیزی غیر از ابدیت - برای درک ما از هستی شناسی افلاطونی اساسی است. با این حال، درک ما از هستی و شدن و رابطه بین آنها با این دیدگاه پیچیده می شود که آنچه در زمان وجود دارد، بوده و هست و خواهد بود، در حالی که آنچه در ابدیت وجود دارد به تنهایی «هست» (تیم. 37e 4-38a 8). آیا این بدان معناست که ابدیت زمانی است، با توجه به اینکه به نوعی «هست» است؟ یا اینکه ابدیت با توجه به اینکه خود از زمان قابل تشخیص است، زمانی است؟ همچنین، اگر ابدیت مادی است، چگونه باید از این جنبه خاص، ابدیت را تصور کرد؟ آیا این مستلزم وجود کاملاً جدا از زمان است؟ یا می توان از ابدیت به عنوان نوع دیگری از زمان صحبت کرد، زمانی بی زمان؟ جای تعجب نیست که این موضوع از دیرباز در میان محققان بحث برانگیز بوده است که آیا «هست» ابدی واقعاً متشنج است یا بی زمان، زمانی یا بی زمان. همین‌طور، همین واقعیت که گفته می‌شود ابدیت «بقی در وحدت» است، برخی از محققین را بر آن داشته است که ابدیت را دائمی و در نتیجه به نوعی موقتی تصور کنند، با این فرض که مدت مستلزم موقتی بودن است. اما باز هم، دانشمندان دیگر از ابدیت به عنوان یک «حال ابدی» صحبت می کنند که غیر دوام است، دقیقاً به این دلیل که «در وحدت» وجود دارد. در مقابل، من استدلال می‌کنم که تمایز افلاطونی بین هستی و شدن مستلزم مفهومی دوگانه از جاودانگی است، یکی زمانی و دیگری فرازمانی، که در آن دومی به طور غیرقابل صلاحیتی بر بی زمانی دلالت می‌کند. زیرا نشان می‌دهم که افلاطون زمان و گذر زمانی را به‌عنوان تصویر ناقص جاودانه (aiônios eikôn) از ابدیت درک می‌کند در حالی که ابدیت را کاملاً جاودانه می‌داند (diaiônios)، زیرا هستی ابدی مشمول هیچ عبوری از وجود ذاتی خود نیست. تنها از این طریق است که می توان توضیح داد که چگونه موقتی شدن (در عین حال از) فراموقتی بودن (و در عین حال قابل تمایز با) است، و سپس دوباره چرا باید هر دو را به عنوان دوام در نظر گرفت. از این رو این فرض علمی که مدت زمان مستلزم موقتی است، فرضی که معمولاً در اندیشه مدرن با آن مواجه می‌شویم، برای افلاطون بیگانه است. باز هم منطقی نیست که از «حال ابدی» جدای از جاودانگی و از آنجا جدا از مدت زمان صحبت کنیم. بنابراین برای روشن شدن این مفهوم دوگانه از ابدیت، لازم است بحث من به بحث دیگری پیرامون کیهان‌شناسی تیمائوس بپردازم، یعنی اینکه آیا جهان، قلمرو شدن، در گذشته‌ای دور آغازی داشته است. (یعنی در همان لحظه اول زمان) یا حداقل به معنای زمانی، شروع واحدی نداشته است (یعنی «همیشه» (aei) به وجود آمده است). دانشمندان برای هر دوی این قرائت ادله مختلفی آورده اند. با این حال، من استدلال می‌کنم که می‌توان با تحلیل دقیق‌تر معانی احتمالی فعل gegonen (یعنی «به وجود آمده است»)، که در مورد جهان و همچنین زمان گفته می‌شود، این مسئله را حل کرد (Tim. 28b 7, 38b). 6). با توجه به gegonen، ابهام زمانی جنبه کامل آن به این معنی است که ممکن است به یک رویداد گذشته در گذشته نزدیک کمتر از گذشته دور اشاره کند. از این رو می توان از نسل زمان و جهان به عنوان ابدی صحبت کرد، به عنوان یک فرآیند پیدایش که آغازی واحد و متمایز در یک زمان یا حتی در زمان ندارد، بلکه آغازهای بی نهایت زیادی دارد که از گذشته نامحدود به زمان حال همیشه در حال ظهور گسترش می یابد. . و این که gegonen بین زمان گذشته و حال مبهم است، توسط استدلال کیهانی در تیم نشان داده شده است. 28b 2-c 2 و مقام خدا نسبت به خلقت. در مجموع، این نشان می‌دهد که زمان، تولید شدن، یکی از ویژگی‌های «شدن» است، نه بودن. همچنین نشان می دهد که زمان و جهان نیازی به آغازی در اولین لحظه از زمان نداشته اند.
اخلاق و اخلاق فضیلت افلاطون [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Nicolaos Kakalis
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : در این پایان نامه من رسم پذیرفته شده در میان فیلسوفان اخلاق را به چالش می کشم پیوند اخلاق فضیلت در درجه اول با نظریه اخلاقی ارسطو. من استدلال می کنم که، در واقع، فضیلت اخلاق تعدادی از تزهای حیاتی را با اخلاق افلاطون مشترک است. من همچنین پیشنهاد می کنم که این واقعیت که این تشابه، در بیشتر موارد، هنوز توجه علمای اخلاق فضیلت را به خود جلب نکرده است. تصادف تاریخی به جای انتخاب مبتنی بر مبانی فلسفی. در فصل اول من دفاع می کنم این ادعا با معرفی پایان نامه های اصلی اخلاق فضیلتی که راه هایی را نشان می دهد اخلاق فضیلت با رایج / غالب (در فلسفه انگلیسی-آمریکایی) متفاوت است اشکال دین شناختی یا پیامدگرایانه اخلاق، و آشکار می کند که اخلاق فضیلت یک امر جدید است. رویکرد اخلاقی که در اشکال مختلف ظاهر می شود، برخی رادیکال تر از دیگران. در فصل دوم I مخالفت با تفاسیر اخلاق افلاطون به عنوان تجسم دئونتولوژیک یا آموزه های نتیجه گرایانه، و نشان می دهد که اخلاق افلاطون به جهتی جدید اشاره دارد و متفاوت از اخلاق عمومی/ مسلط زمان خود. بنابراین من به این نتیجه می رسم که افلاطون اخلاق و اخلاق فضیلت دو ویژگی مهم مشترک دارند: الف) هر دو هیچکدام نیستند دئونتولوژیک و یا نتیجه گرا، و (ب) هر دو تلاش می کنند تا اخلاق عمومی/مسلط را تغییر دهند. به زمان خود فکر کردند و به جای آن یک جهت گیری اخلاقی جدید پیشنهاد کردند. بر اساس اینها افکار را با مشاهده این نکته ادامه می دهم که همسانی بین اخلاق افلاطون و اخلاق فضیلت نیز باید بر اساس ادعاهای اساسی تر که هر دو رویکرد پیشرفت می کنند، مورد بررسی قرار گیرد. که در در سه فصل بعدی، من این موازی را با تمرکز بر روش مفهوم بحث می کنم فضیلت در هر دو نظام اخلاقی، در جایگاهی که در درون آنها داده می شود، در رابطه مورد بررسی قرار می گیرد بین فضیلت و ارزیابی اعمال، و در مورد رابطه بین فضیلت و شادی من معتقدم که برخی از تزهای اساسی اخلاق فضیلت (هم رادیکال و هم متوسط) مانند تأکید بر فضیلت، اولویت فضیلت بر ارزیابی اعمال، و پیوند قوی بین فضیلت و خوشبختی، تزهایی هستند که می‌توانند ریشه‌های آن‌ها را به آن ردیابی کنند افلاطون در فصل ششم، به یکی از اصلی ترین انتقادات وارده بر اخلاق فضیلت می پردازم، یعنی که با تمرکز بر مفاهیمی مانند شخصیت و فضیلت، اخلاق فضیلت تنها یک مورد را در اختیار ما قرار می دهد حساب فضیلت فردی، و به ویژه حساب عدالت فردی. با این حال، الف نظریه اخلاقی کامل نیز برای ارائه گزارشی از عدالت اجتماعی مورد نیاز است. سپس اشاره می کنم ارتباط عمومی پذیرفته شده اخلاق فضیلت با نظریه اخلاقی ارسطو، و من استدلال می کنم که هیچ کمک قابل توجهی به تلاش های اخلاق شناسان فضیلت برای رویارویی با این موضوع نمی کند نقد، زیرا روایت ارسطو از عدالت اجتماعی را نمی توان با تعدادی از موارد تطبیق داد تزهای اساسی اخلاق فضیلت من معتقدم که اخلاق مداران فضیلت می توانند رضایت بخش را پیدا کنند پاسخ به این انتقاد را با نگاهی به روایت افلاطون از عدالت فردی و اجتماعی و نحوه ارتباط افلاطون این دو. در آخرین فصل پایان نامه ام، تشخیص می دهم که موازی بین اخلاق افلاطون و اخلاق فضیلتی، دو رویکرد از لحاظ زمانی دور، نمی توانند و نباید تمام راه را پایین بیاورد نتیجه می‌گیرم که دلایل کافی برای فکر کردن به افلاطون داریم اخلاق و اخلاق فضیلت به عنوان دو رویکردی که بدون وجود وجوه مشترک بسیاری دارند همسان. در نهایت، اخلاق فضیلت یک رویکرد اخلاقی نیست و نباید به آن نگاه کرد صرفاً ادعاهای اخلاقی باستانی را تکرار می کند. اخلاق فضیلت باید به عنوان یک اخلاق جدید دیده شود رویکردی که نمی‌تواند در دوگانگی سنتی نتیجه‌گرایی deontology تطبیق داده شود. با این حال، اخلاق فضیلت نباید به عنوان یک رویکرد اخلاقی درک شود تنها توسط نظریه اخلاقی ارسطو تجسم یافته است. با غنی سازی رژیم فکری آنها، فضیلت علمای اخلاق می توانند به انتقادات جدی که علیه آنها وارد می شود پاسخ قانع کننده ای بدهند. اخلاق افلاطون یک منبع فکری بسیار مفید برای اخلاق مداران فضیلت و اخلاق فضیلت شناسان باید بیشتر را اختصاص دهند.
ادراک زیبایی شناختی، طبیعت و تجربه [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Nicole Annette Hall
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این پایان‌نامه درباره ماهیت ادراکی تجربه زیبایی‌شناختی و اهمیت طبیعت به‌عنوان ابژه پارادایمی ادراک زیبایی‌شناختی و تجربه زیبایی‌شناختی به طور گسترده‌تر است. به همین دلیل، همانطور که از مقاله مهم رونالد هپبورن با عنوان «زیبایی شناسی معاصر و غفلت از زیبایی طبیعی» بحث شده است، مورد توجه جدی فیلسوفانی است که در زیبایی شناسی کار می کنند. اگر تجربه زیبایی شناختی چیزی باشد، حداقل ادراکی است. این شیوه‌ای از تجربه ادراکی است که نتیجه توجه و تمایز قائل شدن بین زیبایی‌شناختی و غیرزیبایی‌شناختی است و فضایی را برای تأمل و ایجاد ارتباط با فرآیندهای شناختی و عاطفی دعوت می‌کند. ریشه یابی زیبایی شناسی در ادراک به ما این امکان را می دهد که تشخیص دهیم و درک کنیم که بر فعالیت های روزانه ما تأثیر می گذارد، نه اینکه محدود به نوع خاصی از شیء، دانشی که ممکن است در مورد آن داشته باشیم، یا به تجربه زیبایی شناختی شدید و کمیاب محدود شود. اگر قرار است یک شی یک شی زیباشناختی باشد، لازم نیست یک اثر هنری باشد، در واقع، حتی می‌توان استدلال کرد که طبیعت از منظری که نامشخص است، نه نتیجه نیت انسان، و از نقطه‌نظر وجودی، جذاب‌تر است، یک شی زیبایی‌شناختی. از دیدگاهی که وابستگی ما به آن را تصدیق می کند. بنابراین، در جریان بحث، در مقابل این ایده که تجربه زیبایی‌شناختی هنر لزوماً بر تجربه زیبایی‌شناختی طبیعت مقدم است، مقاومت می‌کنم. گزارش ادراکی ارائه شده مبتنی بر گزارشی واقع گرایانه از ویژگی های زیبایی شناختی است که ویژگی های زیبایی شناختی را ویژگی های ادراکی می داند و تجربه زیبایی شناختی را از نظر ادراکی غنی می داند. من آن را به ایده «کلی فرمالیسم» پیوند می‌دهم، روایتی ادراکی و زیبایی‌شناختی که در این اندیشه گسترده‌تر نهفته است که ادراک زیبایی‌شناختی، هرچند نه به‌طور علّی، به دیگر ویژگی‌های تجربه، مانند عواطف، و دانش مرتبط است. بنابراین، تجربه ادراکی و زیبایی‌شناختی به شرحی سختگیرانه از فرمالیسم زیبایی‌شناختی خلاصه نمی‌شود. این پایان نامه با تحلیل گزارش های تاریخی از ادراک زیبایی شناختی آغاز می شود که از افلاطون، ارسطو و آکویناس آغاز می شود. این تحلیل با بازتفسیر مفاهیم اساسی در رشته زیبایی‌شناسی، مانند بی‌علاقگی و فرمالیسم که در قرن هجدهم سرچشمه گرفته و با ایده ادراک زیبایی‌شناختی مرتبط است، استوار است. سپس با پرداختن به بحث جاری در مورد شناخت گرایی و غیرشناخت گرایی در مورد تجربه زیبایی شناختی که طبیعت به آن مربوط می شود، ایده ادراک زیبایی شناختی را به روز می کند. با ردیابی تاریخی ایده ادراک زیبایی‌شناختی، نقش طبیعت را به‌عنوان پارادایم تجربه زیبایی‌شناختی در طول تاریخ نشان خواهم داد و اینکه طبیعت مخزنی برای تجربه غنی زیبایی‌شناختی و درگیری تجربی غنی با آن است.
ماهیت و کارکرد مقولات در فلسفه امانوئل کانت، جیمز وارد، اس. الکساندر [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
J.V. Bateman
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : هدف این تحقیق بحث در مورد شایستگی سه دیدگاه کاملاً متفاوت در مورد ماهیت و کارکرد مقولاتی است که کانت، وارد و الکساندر دارند. دامنه مطالعه به صراحت محدود به ملاحظات و مسائلی با ماهیت کلی با اشاره به مقولات معرفتی-منطقی است. در نتیجه، اگر، همانطور که برخی معتقدند، مقولاتی منحصر به چندین علم وجود دارد، بحث ما ممکن است محدود به مقولات آگاهی توصیف شود. بنابراین، مستقیماً به مشکلات فرعی مانند تعداد مقولات، یا وضعیت مقولات منحصر به فرد در علوم خاصی مانند اخلاق و زیبایی شناسی مربوط نمی شود. این تعیین حدود مشکل نیازی به عذرخواهی ندارد. آنها بر اساس این اصل روش شناختی توجیه می شوند که مسائل اساسی یک مشکل باید به طور کامل بررسی و قبل از شروع به سؤالات فرعی به وضوح تعریف شوند. این موضوع چند سال پیش با برخورد بسیار غم انگیز مقوله های پیشینی در بیشتر تفکرات معاصر مطرح شد. ظهور اخیر چندین اثر که توجه صریح به ماهیت مقوله‌ها را نشان می‌دهد، تضمین خوشحال کننده‌ای است که مشکل یک موضوع مرده نیست. بحث تا حدودی طولانی در مورد کانت ناشی از (1) اشتراک پروفسور اسکندر در این اعتقاد است که "با یا پس از افلاطون هیچ چیزی از نظر اهمیت در این موضوع با آنچه ممکن است از او آموخته شود قابل مقایسه نیست". (2) با توجه به تعارضات دکترین در خود استاد، و اختلافات تفسیری در میان تبیین کنندگان او، توضیح کانت باید با شواهد مفصل و گسترده پشتیبانی شود. در ردیابی رشد و توسعه نظریه کانتی مقولات در دهه هفتاد، تاریخ گذاری Reflexionen توسط آدیکس در نسخه برلین معتبر فرض می شود.
  • تعداد رکورد ها : 1524