جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 6
استعاره های مفهومی آیات «سلم» در چارچوب رویکرد تحلیل انتقادی استعاره چارتریس-بلک به منظور مدل سازی زندگی ناب [مقاله انگلیسی]
نویسنده:
Ziba Mirsepasi (Iran); Dr. Syed Ali-Asghar Soltani (Iran); Dr. Mohammad-Reza Yousefi (Iran)
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی: موضوع و اهداف: قرآن کریم یک متن الهی و حاوی تعابیر حکیمانه برای مخاطب است که با کمک استعاره های مفهومی تا حدودی قابل درک است. پژوهش حاضر تلاشی است برای بررسی استعاره های مفهومی «سلم» در نمونه هایی از آیات قرآن و هدف آن یافتن و شناخت استعاره های مفهومی «سلم» در قرآن، تبیین و طبقه بندی آنها و سپس شرح، تفسیر و تبیین آنها است. . سؤال این پژوهش این است که قرآن از چه نوع استعاره های مفهومی برای عینیت بخشیدن به مفهوم انتزاعی صلح استفاده کرده است و چگونه می توان آنها را تبیین کرد؟ روش و یافته‌ها: پژوهش در چارچوب رویکرد تحلیل انتقادی استعاره چارتریس- بلک است که تقریباً یک روش تحقیق کیفی است. از این رو با کمک نسخه سوم نرم افزار نورجامع التفسیر نمونه ای مشتمل بر 127 بیت مشتمل بر 54 کلیدواژه از ریشه سلم استخراج شده و استعاره های مفهومی آنها مورد بررسی قرار گرفت. بر اساس یافته های این پژوهش، 37 استعاره مفهومی در حوزه های مبدأ سفر، تعارض، مذهب، ساختمان، نور و اعضای بدن استخراج شده است. حوزه های منبع نور و تضاد کمترین بهره وری را دارند و حوزه منبع سفر با 72 درصد رزونانس کل پربارترین حوزه است که کلید مفهومی «آرامش سفر است» قابل استنباط است. نتیجه‌گیری: با توجه به یافته‌های تحقیق در مورد استعاره‌های مفهومی «سلم»، روشن می‌شود که رویکرد قرآن صلح‌محور است.
صفحات :
از صفحه 27 تا 60
تحلیل روایات الاستیعاب درباره امام علی و خلفای سه‌گانه با بهره‌گیری از الگوی تحلیل گفتمان فرکلاف
نویسنده:
زهره باقریان ، علی اصغر سلطانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
صحابه‌نگاری که به طور جدی از قرن سوم هجری آغاز گشت، با ورود اسلام به سایر سرزمین‌های اسلامی راه یافت؛ زیرا صحابه‌نگاران، اصحاب را واسطه میان پیامبر و امت و نیز آشنایان به سنت و سیره رسول خدا می‌پنداشتند. اما صحابه‌نگاری‌هایی که در مناطق مختلف تدوین شد، تحت‌تأثیر جریانات فکری ـ سیاسی، شکل‌های مختلفی به خویش گرفت و علاوه بر کمیت و حجم، در محتوا و روایات این آثار، تأثیرات بسزایی برجای نهاد. این جریانات فکری ـ سیاسی، سبب گشت تا صحابه‌نگاران در پی حل، پاسخ‌گویی و یا مقابله با این تفکرات، روایاتی را از اصحاب انعکاس دهند، که در جهت تأیید ایدئولوژی مورد توافق خویش و یا در راستای حاشیه‌رانی گفتمان‌های نامطلوب جامعه باشد. پژوهش پیش ‌روی، تلاش خواهد کرد تا شیوة بازیابی الاستیعاب در ترجمه خلفای نخستین را تحلیل کند تا نشان دهد که اگرچه این کتاب، به بازتاب همان روایات سده‌های نخست هجری می‌پردازد، گزینش، چینش و چگونگی کاربرد واژگان آن در جهت طرد و یا برجسته‌سازی برخی از اصحاب شکل گرفته است تا به فرآیند سیاسی ـ مذهبی زمانه پاسخ قاطعی دهد و یا در جهت تأیید این فرآیند‌ها و ایدئولوژی‌ها حرکت نماید.
صفحات :
از صفحه 69 تا 104
تحلیل گفتمان سیاسی رسانه‌ها
نویسنده:
علی اصغر سلطانی، بیژن تفضلی، رضا صدقی چوکانلو
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
این مقاله بر آن است تا با استفاده از روش کیفی تحلیل گفتمان انتقادی نشان دهد رسانه ها چگونه به شکلی جانبدارانه، گفتمان‌های سیاسی را بازنمایی می­کنند. در این راستا بعد از ارائه توضیحات مختصری درباره تحلیل گفتمان، عناصری را که هنگام تحلیل گفتمان‌های سیاسی ارائه شده در رسانه­ها باید مورد بررسی قرار گیرند، معرفی می­شوند و در نهایت، مقاله به اختصار، به بررسی بازنمایی نقش ایران در جنگ 33 روزه اسرائیل و حزب الله در لبنان در شبکه بی بی سی خواهد پرداخت.
صفحات :
از صفحه 65 تا 93
محدودیتهاى سکولاریسم
نویسنده:
جان کین، علی اصغر سلطانی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
پرسشى بى ‏پروا: آیا ممکن است آرمان مردم گرایانه سکولاریسم، اعتقادى به ظاهر بدیهى باشد که کثرت گرایى آزاداندیشانه دموکراسى را آن گونه که اکنون تجربه‏اش مى ‏کنیم، تهدید کند؟ پاسخى احتمالى: این شک به سکولاریسم را به یارى این واقعیت مى ‏توان توجیه کرد که اغلب سکولاریست‏ها، سکولاریسم را بدون تفکر تقدیس مى ‏کنند. شعار «بى سکولاریسم، دموکراسى ناممکن» از نظرشان شعارى مقدس است. سکولاریست‏ها گمان مى‏کنند در طول چند نسل گذشته، اوهام دینى به تدریج از میان رفته‏اند و این باعث بسى خوشبختى است؛ چرا که جداسازى احساسات دینى از حوزه هایى چون: حقوق، حکومت، سیاست حزبى، و آموزش و پرورش ـ جدایى کلیسا از دولت ـ مردم را از تعصبات نامعقول رها نیده و موجب ارتقاى تحمل و بردبارى روشنفکرانه مى ‏شود، که این خود، جزء تفکیک ‏ناپذیر دموکراسى کثرت‏ گرا است. به علاوه، سکولاریست‏ها مى ‏پندارند خلاء ناشى از رخت بربستن خدا از زمین را مى‏توان با اعتقاد به اینکه جدایى کلیسا از دولت و تحدید باورهاى دینى به محیط ‏هاى خصوصى جایگزینى براى خدایند، پرکرد. جست و جوى نوین براى معناى فردى و رستگارى را مى‏توان در قالب «دین ناپیدا»ى «بیان خود» و «تحقق خود» ریخت (توماس لوکمن). سکولاریست‏ها مى‏گویند تمایلات دین زدایانه [secularsing]در واقع به تدریج جزء مسلمات زندگى نوین شده و مردم را قادر مى‏سازد تا بتوانند در هر کجا زندگى‏اى کم تعصب‏تر و عاقلانه‏تر را پى ‏ریزى کنند. همچنین، این گرایشهاى دین زدایانه، مردم را یارى مى‏دهد تا با دنیاى عارى از دیندارى سازگار گردند و به آنها اطمینان مى ‏دهد که مى‏توانند در رویارویى با تجربیات زمینى، آزادانه زندگى کنند.
صفحات :
از صفحه 148 تا 163
گفتمانهای قیاس ناپذیر
نویسنده:
الستر پنیکوک، علی اصغر سلطانی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
امیدوارم این دیدگاه انتقادى تحلیل گفتمان، چنین القا نکرده باشد که تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى استاندارد یا تحلیل انتقادى گفتمان، کارهایى بى ارزشند. هر دو رویکرد براى زبان‏شناسى کاربردى سودمندند؛ رویکرد اول ما را یارى مى‏دهد تا توجه مان را به موارد زیر جلب کنیم: گونه‏هاى گفتمان، رابطه بین گفتمان و دانش پس زمینه‏اى، آگاهى از تعامل موجود در کلاس درس، چگونگى ساخته شدن متون، چگونگى به نوبت صحبت کردن در فرهنگهاى متفاوت، آیا مواد درسى با آگاهى نسبت به گفتمان طراحى شده‏اند یا نه ؛ دومین رویکرد نیز ما را یارى مى‏دهد تا نسبت به اینکه چگونه کاربرد زبان همیشه با مسایل قدرت مرتبط است، چگونه دانش پس زمینه‏اى هرگز تنها راه بى ضررِ دانش نیست، نسبت به اینکه چگونه شرایط وسیعترِ واقعیات اجتماعى همواره در متن حضور دارند، آگاهى حاصل کنیم. با این همه، همچنان که قبلاً گفته‏ام، بافتهاى بافت زدایى شده و سکوت سیاسى زبان‏شناسى کاربردى، و چارچوب غالباً جبرگرایانه و تقلیل گرایانه تحلیل انتقادى گفتمان، مبین آن هستند که باید با احتیاط بیشترى این رویکردها را به کار بست. یکى از سؤلاتى که در مقدمه مطرح کردم، بى‏پاسخ مانده است: آیا رویکردهاى زبان‏شناسى کاربردى (و احتمالاً تحلیل انتقادى گفتمان) با موضع فوکویى‏اى که تشریح کردم، قیاس ناپذیرند؟ مسلماً یکى از پاسخها این است که قیاس‏ناپذیر نیستند (قابل مقایسه‏اند) ؛ مثلاً آیا نمى‏توان این مواضع را در امتداد یک پیوستار مرتب کرد؟ در یک سو، تحلیل گفتمانى با مبناى کاملاً زبان‏شناختى قرار مى‏گیرد ـ که در اینجا گفتمان فقط به شیوه به هم متصل شدن جملات بازمى‏گردد ـ و به تدریج که به سوى دیگر مى‏رویم، بر اهمیت متن افزوده مى‏شود، تا به نقطه‏اى مى‏رسیم که زبان زیرمجموعه گفتمان مى‏شود. به دو دلیل تصور مى‏کنم چنین برداشتى قابل دفاع نیست ؛ اول، به دلایل معرفت شناختى؛ به نظر مى‏رسد که گونه‏هاى مختلف گفتمان، القاء کننده برداشتهاى متفاوتى نسبت به جهان هستند. تحلیل انتقادى گفتمان، مسلماً بر سنت انتقادى نو مارکسیستى بنا شده است که کانون توجه خود را به نابرابریهاى اجتماعى معطوف مى‏دارد و ایدئولوژیها را شیوه‏هاى بنیادینى مى‏پندارد که به واسطه آنها، این نابرابریها استمرار مى‏یابند. چنین دیدگاهى نسبت به ایدئولوژى را نمى‏توان به سادگى با برداشتهاى آزاد منشانه‏تر که ایدئولوژى را یا نظام فکرى غیر سیاسى و یا مجموعه اعتقاداتى که مردم در یک جهتیابى مشترک سیاسى براى خود اتخاذ مى‏کنند، پیوند داد. و برداشت فوکویى گفتمان، که مبین امتناع از بسیارى از مبانى تفکر سیاسى و غیر سیاسى است (مظلوم، ظالم، حقیقت، واقعیت، و غیره) به نظر مى‏رسد که بسیار متفاوت باشد. دوم، به دلایل اخلاقى نمى‏توانم نسبیت نهان مفهوم پیوستار را بپذیرم که به دیدگاههاى مختلف طورى نگریسته مى‏شود که گویى فقط متفاوتند و با هم هیچ درگیر نمى‏شوند. پس، به ناچار آیا در دامى افتاده‏ایم که حتى اگر به ظاهر درگیر گفتمان مشترکى باشیم (از یک دیدگاه)، باوجود این، دائما درگیر گفتمانهاى متفاوت دیگرى هستیم (از دیدگاه دیگر)؟ بااین همه میل ندارم با دیدى ناامیدانه و نسبى به موضوع قیاس ناپذیرى، به کارم خاتمه بدهم. اگر براى کنار نهادن و یا زیر سؤل بردن اعتقاد، به روشنگرى در فاعل عقل گراى تحت کنترلِ زبان و معنا، دلایل خوبى وجود دارد، پس به جاى جست و جو کردن براى جایگزین‏هایى در چارچوبهاى نوگراى دیگر و تبعاً استمرار جست وجو براى تبیینهاى غایت‏مند راجع به اینکه چرا اینگونه که هست فکر مى‏کنیم، اعتقاد من این است که ما باید موضعى پسا مدرنتر اتخاذ کنیم و در نتیجه، این غایت مندیها را به کنارى بگذاریم. برخلاف اعتقاد لیوتار (مقدمه ص 15،1984)مبنى بر اینکه دانش پسانوگرایى «حساسیتمان به تفاوتها را تصفیه مى‏کند و بر تواناییمان براى تحملِ قیاس ناپذیرها تأکید مى‏گذارد»، من سعى داشته‏ام به نیاز ـ به اصطلاحِ هوى (ص 22،1988)ـ به تفکر درباره «فکر ناشده بزرگ]the great unthought[»، به تأیید اینکه اگر چه نمى‏توانیم خودمان را و دنیاى پیرامونمان را به روشى عینى بشناسیم، با این همه، لازم است بپرسیم، چرا چنین است که ما آنطور که فکر مى‏کنیم، فکر مى‏کنیم. امیدوارم که، اولاً، حتى اگر نتوان این دیدگاهها را باهم پیوند و آشتى داد، آنها بتوانند متقابلاً همدیگر را درک کنند. هدف من از مقایسه و بحثِ پیرامون برداشتهاى مختلف گفتمان این بوده است که حداقل مفاهیم آشناى تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى را کمى ناآشناتر سازم و مفاهیم ناآشناى تحلیل گفتمان فوکویى را آشناتر سازم. و ثانیاً، امیدوارم دیگران بعضى از چالشهایى را که پیش پا نهاده‏ام، برگیرند تا بتوانیم شکافى را که گاه بین ما به وجود مى‏آید راحت‏تر پشت سر بگذاریم. امیدوارم این دیدگاه انتقادى تحلیل گفتمان، چنین القا نکرده باشد که تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى استاندارد یا تحلیل انتقادى گفتمان، کارهایى بى ارزشند. هر دو رویکرد براى زبان‏شناسى کاربردى سودمندند؛ رویکرد اول ما را یارى مى‏دهد تا توجه مان را به موارد زیر جلب کنیم: گونه‏هاى گفتمان، رابطه بین گفتمان و دانش پس زمینه‏اى، آگاهى از تعامل موجود در کلاس درس، چگونگى ساخته شدن متون، چگونگى به نوبت صحبت کردن در فرهنگهاى متفاوت، آیا مواد درسى با آگاهى نسبت به گفتمان طراحى شده‏اند یا نه ؛ دومین رویکرد نیز ما را یارى مى‏دهد تا نسبت به اینکه چگونه کاربرد زبان همیشه با مسایل قدرت مرتبط است، چگونه دانش پس زمینه‏اى هرگز تنها راه بى ضررِ دانش نیست، نسبت به اینکه چگونه شرایط وسیعترِ واقعیات اجتماعى همواره در متن حضور دارند، آگاهى حاصل کنیم. با این همه، همچنان که قبلاً گفته‏ام، بافتهاى بافت زدایى شده و سکوت سیاسى زبان‏شناسى کاربردى، و چارچوب غالباً جبرگرایانه و تقلیل گرایانه تحلیل انتقادى گفتمان، مبین آن هستند که باید با احتیاط بیشترى این رویکردها را به کار بست. یکى از سؤلاتى که در مقدمه مطرح کردم، بى‏پاسخ مانده است: آیا رویکردهاى زبان‏شناسى کاربردى (و احتمالاً تحلیل انتقادى گفتمان) با موضع فوکویى‏اى که تشریح کردم، قیاس ناپذیرند؟ مسلماً یکى از پاسخها این است که قیاس‏ناپذیر نیستند (قابل مقایسه‏اند) ؛ مثلاً آیا نمى‏توان این مواضع را در امتداد یک پیوستار مرتب کرد؟ در یک سو، تحلیل گفتمانى با مبناى کاملاً زبان‏شناختى قرار مى‏گیرد ـ که در اینجا گفتمان فقط به شیوه به هم متصل شدن جملات بازمى‏گردد ـ و به تدریج که به سوى دیگر مى‏رویم، بر اهمیت متن افزوده مى‏شود، تا به نقطه‏اى مى‏رسیم که زبان زیرمجموعه گفتمان مى‏شود. به دو دلیل تصور مى‏کنم چنین برداشتى قابل دفاع نیست ؛ اول، به دلایل معرفت شناختى؛ به نظر مى‏رسد که گونه‏هاى مختلف گفتمان، القاء کننده برداشتهاى متفاوتى نسبت به جهان هستند. تحلیل انتقادى گفتمان، مسلماً بر سنت انتقادى نو مارکسیستى بنا شده است که کانون توجه خود را به نابرابریهاى اجتماعى معطوف مى‏دارد و ایدئولوژیها را شیوه‏هاى بنیادینى مى‏پندارد که به واسطه آنها، این نابرابریها استمرار مى‏یابند. چنین دیدگاهى نسبت به ایدئولوژى را نمى‏توان به سادگى با برداشتهاى آزاد منشانه‏تر که ایدئولوژى را یا نظام فکرى غیر سیاسى و یا مجموعه اعتقاداتى که مردم در یک جهتیابى مشترک سیاسى براى خود اتخاذ مى‏کنند، پیوند داد. و برداشت فوکویى گفتمان، که مبین امتناع از بسیارى از مبانى تفکر سیاسى و غیر سیاسى است (مظلوم، ظالم، حقیقت، واقعیت، و غیره) به نظر مى‏رسد که بسیار متفاوت باشد. دوم، به دلایل اخلاقى نمى‏توانم نسبیت نهان مفهوم پیوستار را بپذیرم که به دیدگاههاى مختلف طورى نگریسته مى‏شود که گویى فقط متفاوتند و با هم هیچ درگیر نمى‏شوند. پس، به ناچار آیا در دامى افتاده‏ایم که حتى اگر به ظاهر درگیر گفتمان مشترکى باشیم (از یک دیدگاه)، باوجود این، دائما درگیر گفتمانهاى متفاوت دیگرى هستیم (از دیدگاه دیگر)؟ بااین همه میل ندارم با دیدى ناامیدانه و نسبى به موضوع قیاس ناپذیرى، به کارم خاتمه بدهم. اگر براى کنار نهادن و یا زیر سؤل بردن اعتقاد، به روشنگرى در فاعل عقل گراى تحت کنترلِ زبان و معنا، دلایل خوبى وجود دارد، پس به جاى جست و جو کردن براى جایگزین‏هایى در چارچوبهاى نوگراى دیگر و تبعاً استمرار جست وجو براى تبیینهاى غایت‏مند راجع به اینکه چرا اینگونه که هست فکر مى‏کنیم، اعتقاد من این است که ما باید موضعى پسا مدرنتر اتخاذ کنیم و در نتیجه، این غایت مندیها را به کنارى بگذاریم. برخلاف اعتقاد لیوتار (مقدمه ص 15،1984)مبنى بر اینکه دانش پسانوگرایى «حساسیتمان به تفاوتها را تصفیه مى‏کند و بر تواناییمان براى تحملِ قیاس ناپذیرها تأکید مى‏گذارد»، من سعى داشته‏ام به نیاز ـ به اصطلاحِ هوى (ص 22،1988)ـ به تفکر درباره «فکر ناشده بزرگ]the great unthought[»، به تأیید اینکه اگر چه نمى‏توانیم خودمان را و دنیاى پیرامونمان را به روشى عینى بشناسیم، با این همه، لازم است بپرسیم، چرا چنین است که ما آنطور که فکر مى‏کنیم، فکر مى‏کنیم. امیدوارم که، اولاً، حتى اگر نتوان این دیدگاهها را باهم پیوند و آشتى داد، آنها بتوانند متقابلاً همدیگر را درک کنند. هدف من از مقایسه و بحثِ پیرامون برداشتهاى مختلف گفتمان این بوده است که حداقل مفاهیم آشناى تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى را کمى ناآشناتر سازم و مفاهیم ناآشناى تحلیل گفتمان فوکویى را آشناتر سازم. و ثانیاً، امیدوارم دیگران بعضى از چالشهایى را که پیش پا نهاده‏ام، برگیرند تا بتوانیم شکافى را که گاه بین ما به وجود مى‏آید راحت‏تر پشت سر بگذاریم.
صفحات :
از صفحه 118 تا 157
نظریه گفتمان
نویسنده:
دیوید هوارث، علی اصغر سلطانی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
نظریه گفتمان به [بررسى] نقش اَعمال و عقاید اجتماعى معنادار در زندگى سیاسى مى‏پردازد. این نظریه روشى را که نظام‏هاى معنایى (گفتمان‏ها) طرز آگاهى یافتن مردم از نقش‏هایشان در جامعه را شکل مى‏دهند بررسى مى‏کند و به تجزیه و تحلیل شیوه تأثیرگذارى این نظام‏هاى معنایى یا گفتمان‏ها بر فعالیت‏هاى سیاسى مى‏پردازد. گفتمان‏ها را نباید ایدئولوژى، به مفهوم سنتى و محدود آن (یعنى مجموعه عقایدى که به وسیله آن عاملان اجتماعى، اعمال اجتماعى سازمان یافته‏شان را توجیه و تشریح مى‏کنند) پنداشت. مفهوم گفتمان در برگیرنده همه انواع اعمال سیاسى و اجتماعى است ؛ از جمله نهادها و سازمان‏ها. نظریه گفتمان از علوم تعبیرى اى همچون هرمنوتیک، پدیدارشناسى، ساخت‏گرایى و شالوده شکنى الهام مى‏گیرد (ر.ک: دالمیر(1) و مک کارتى(2)، 1977). این علوم یا به تفسیر متون فلسفى و ادبى مى‏پردازند و یا به تحلیل شیوه‏اى که به واسطه آن، اشیاء و تجربیات معنایشان را کسب مى‏کنند. با قرار گرفتن در این شیوه تفکر، رویکرد گفتمان شباهت‏هایى با روش تفهّم یا وِرشتِهِن(3) ماکس وبر پیدا مى‏کند. در این روش‏شناسى، محقق علوم اجتماعى سعى مى‏کند تا خود را به جاى عاملى که در جامعه عمل مى‏کند تصور کرده، بدین طریق اعمال اجتماعى را درک نماید. تفاوت در این است که تجزیه و تحلیل کننده گفتمان راه‏هایى را مى‏آزماید که به واسطه آن‏ها ساخت‏هاى معنایى شکل‏هاى خاص عمل را ممکن مى‏کنند. براى انجام چنین کارى او سعى مى‏کند بفهمد که چگونه گفتمان‏هایى که به فعالیت‏هاى عاملان اجتماعى شکل مى‏دهند تولید مى‏شوند، کار مى‏کنند و تغییر پیدا مى‏کنند. در تلاش براى فهم این موارد تحقیق، تحلیل کننده گفتمان اولویت را به مفاهیم سیاسى‏اى همچون غیریت سازى(4)، عاملیت(5)، قدرت و سلطه(6) مى‏دهد. این مقاله شامل چهار بخش است: بخش اول به پیشینه بسط و توسعه نظریه گفتمان اختصاص دارد؛ بخش دوم بعضى از ویژگى‏هاى اصلى این رویکرد را با جزئیات بیشتر ارائه مى‏کند؛ بخش سوم نشان مى‏دهد که چگونه نظریه گفتمان با توجه به مورد تاچرگرایى بر مشکلات تجربى فایق مى‏آید؛ و بخش آخر نقدهاى اصلى این رویکرد را ارزیابى مى‏کند.
صفحات :
از صفحه 156 تا 183
  • تعداد رکورد ها : 6