با وجود آنکه دوره ی معاصر، با تصور مرگ مابعدالطبیعه و به معنای هستیشناسی توأم بوده است، اما دُلوز هستیشناسی را پایان یافته قلمداد نمی کند. او حتیفلسفهرا با ه
... هستیشناسی آمیخته میداند و توجه خود را به هستی شناسی در اغلب آثار خود، آشکار میکند. دُلوز هستیشناسی را به معنایی نو، حیات میبخشد: هستیای که پیوسته در کار شدن و تفاوت سازی و از این رو هستیای متفاوتاز هستی جامد و سنتی است. هدف از این پژوهش، کند و کاوی در اندیشه های هستی شناختی دلوز و ارایه ی تصویری از هستی شناسی اوست. برای دست یابی به این منظور، به بررسی مفاهیم کلیدی اندیشه ی دُلوز و پیوند های میان این مفاهیم، پرداخته شده است. نتیجهی این مطالعات ،آن بود که مفاهیمهای ویرچوآلیتی و اَکچوآلیتی، به عنوان عناصر توأمان واقعیت، هستهی هستیشناسی دُلوز را تشکیل داده اند؛ به گونه ای که ارتباط این دو مفهوم را میتوان به روشنی با سایر مفاهیم برجستهی اندیشهی او مشاهده کرد. روش کار این رساله، از روش خود دلوز، یعنی مطالعه ی اندیشه ها و مفاهیم در آینه ی سایر اندیشه ها و مفاهیم و بررسی پیوند میان آنها، الهام گرفته شده است.
بیشتر