جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 9
تفسير السلمي: حقائق  التفسير - تفسير القرآن العزيز
نویسنده:
أبو عبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسى الأزدي السلمي؛ تحقيق: سيد عمران
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
بیروت - لبنان: دارالکتب العلمیة,
چکیده :
دومین تفسیری که بر مشرب اهل تصوف و عرفان نوشته شده، تفسیر ابو عبدالرحمان محمد بن حسین بن موسی ازدی سُلَمی (متوفای 412) است. سلمی از مشایخ و سران صوفیه خراسان بود. در تصوف ید طولایی داشت و در عرفان و علم حقایق موفق و شهره آفاق بود. در حدیث و تفسیر نیز سرآمد بود. حاکم نیشابوری (متوفای 405) در حدیث و ابوالقاسم قشیری (متوفای 465) در تفسیر، از او بهره گرفته اند؛ ابو نعیم اصفهانی (متوفای 430) نیز در سفری که به نیشابور کرد از محضر او بهره برد. این تفسیر از مهمترین تفاسیر اهل تأویل به شمار می رود و سرشارترین منبع برای تفسیرنگاران پس از وی بر مشرب اهل عرفان است. در حقیقت، تفسیر سلمی ادامه کاری است که به دست سهل تستری آغاز شد و ادامه راهی است که پیشینیان اهل تصوف پیموده بودند. سلمی در این تفسیر، از گفته های تفسیری ابن عطا و روایات منقول از امام صادق (علیه السلام) بهره گرفته و در کنار آن، به اقوال مشایخ بزرگ صوفیه و اهل عرفان نیز پرداخته است. در مقدمه - پس از حمد الهی و درود بر محمد و آل او - می گوید: چون دیدم آراستگان به علوم ظاهری، در انواع فوائد قرآنی، همچون قرائات، تفاسیر، مشکلات، احکام، اعراب، لغت، مجمل و مفسر، ناسخ و منسوخ و جز آن پرداخته اند و هیچیک به گردآوری لحن الخطاب آن از نظر اهل حقیقت نپرداخته است، مگر در مواردی پراکنده و بدون ترتیب که منتسب به ابوالعباس بن عطا و مواردی از امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) بود؛ خوشم آمد طرفه هایی را نیز که از اهل حقیقت شنیده و پسندیده بودم، کنار آنها بگذارم و اقوال مشایخ اهل طریقت را بر آن بیفزایم و به ترتیب سوره ها در آورم؛ تا جایی که کوشش و تواناییم راه دهد؛ و از خدا خواستم تا در این راه و در همه احوال مرا یاری دهد که او بهترین یاری دهندگان است. وی در این تفسیر، به معانی باطنی (تأویل) پیش از معانی ظاهری (تفسیر) پرداخته و بدین جهت راه نکوهش را به سوی خود گشوده است. از معاصران او و نیز پس از وی کسانی از در معارضه با وی در آمده اند و او را به انواع برچسبها و تهمتها از قبیل بدعت گذاری در دین، تحریف معانی قرآن، جعل حدیث به نفع صوفیان و بالاخره میل به برخی از مذاهب منحرف مانند قرامطه متهم ساخته اند. وقتی از ابو عمرو عثمان بن عبدالرحمان شهرزوری معروف به ابن الصلاح موصلی از تبار کرد (643 - 577) که مقام شیخ الاسلامی دیار خود را داشت، درباره تفاسیر صوفیان سوال شد، گفت: ابو عبدالرحمان سلمی تفسیری دارد که اگر عقیده داشته که تفسیر قرآن است هر آینه کافر شده است... نوشته هایی که ظاهرا کسانی مورد اطمینان از اینان، پیرامون آیات قرآن آورده اند، به عنوان تفسیر یا تبیین معانی قرآن نبوده است، بلکه اینان صرفا به عنوان تنظیر و تمثیل از قرآن بهره گرفته اند؛ مثلا آیه کریمه قاتلوا الذین یلونکم من الکفار را برای جهاد با نفس شاهد گرفته اند؛ ای کاش در این کار تساهل نمی ورزیدند تا مایه التباس نگردد. خطیب بغدادی (متوفای 463) که در زمانی نزدیک به روزگار وی می زیست، از محمد بن یوسف قطان نیشابوری نقل می کند که سلمی، ثقه نیست. خطیب می گوید: وی (سلمی) به نفع صوفیان جعل حدیث می کرد. ابن جوزی (متوفای 597) در کتاب تلبیس ابلیس او را متهم کرده که چیزهایی شگفت آور از داستانهای صوفیان بی آنکه اساسی داشته باشد در تفسیرش نقل کرده است. ابن تیمیه (متوفای 728) او را به جعل و بدعت متهم ساخته، می گوید: آنچه در تفسیرش از امام جعفر بن محمد الصادق روایت کرده است، همگی کذب و افترا بر وی است؛ همان گونه که دیگران بر وی افترا بسته اند. شمس الدین ذهبی (متوفای 748) در تذکرة الحفاظ، (ج 3، ص 1046) می گوید: سلمی تفسیری دارد که فجایع و تأویلات صوفیه را در برگرفته است و در سیر اعلام النبلاء (ج 17، ص 252) می گوید: در نوشته هایش گفته ها و داستانهای جعلی یافت می شود و در تفسیر حقائق التفسیر نیز چیزهایی آورده که هرگز روا نیست. برخی از پیشوایان دین او را از زنادقه باطنیه (اسماعلیه) شمرده اند. ولی برخی آن را عارف حقیقی دانسته اند. از این رو جلال الدین سیوطی (متوفای 911) در کتاب طبقات المفسرین تفسیر سلمی را در ضمن تفاسیر اهل بدعت آورده و گفته است: چون وی بخوبی شناخته نبود، (او را جزو این دسته آوردم). اینها حملاتی است که به این تفسیر و مفسر آن کرده اند. اکنون ببینیم در این تفسیر چه هست که این اندازه مورد هجوم قرار گرفته است؟ گزارشی از تفسیر سلمی؛ این تفسیر، همان گونه که نویسنده در مقدمه آن، یادآور شده، تنها به تأویل آیه های قرآن پرداخته و تا آنجا که توانسته از اقوال اهل عرفان در این زمینه بهره گرفته است. روایات منسوب به امام صادق (علیه السلام) را که در تفسیر باطنی قرآن و تأویل از ایشان نقل شده نیز آورده است که بر حسب شمارش، سیصد و اند (324) مورد است و با عنوان قال جعفر، آنها را یاد می کند. و گاه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز روایت می کند. عمده آنکه نسبت دادن این گونه مطالب ناهمگون - که با فهم متعارف سازگاری ندارد - به بزرگان دین و پیشوایان معصوم، هر چند به صورت روی یا قیل باشد، روا نیست. مثلا در تبیین بسم الله می گوید: روی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: أن الباء بهاء الله و السین سناء الله و المیم مجد الله و از امام علی بن موسی الرضا، از پدرش، از امام صادق (علیهم السلام) نقل می کند که فرمود: الباء بقاؤه و السین أسماؤه و المیم ملکه. فایمان المومن ذکره بأسمائه و العارف فناه عن المملکة بالمالک لها؛ و قال أیضا: بسم، ثلاثة أحرف: باء و سین و میم. فالباء باب النبوه و السین سر النبوة التی أسر النبی صلی الله علیه و آله و سلم به الی خواص أمته و المیم مملکة الدین الذی یعم الابیض و الاسود. و در لفظ جلاله (الله) نیز از طریق علی بن موسی الرضا از پدرش از امام صادق (علیهم السلام) روایت می کند که الله، اسم تام است؛ زیرا از چهار حرف، تشکیل شده است: الف، عمود و ستون توحید است؛ لام اول، لوح فهم است، لام دوم، لوح نبوت است و هاء، نهایت در اشاره است. ملاحظه می شود که چه مطالب بی پایه ای به مقام عصمت نسبت داده شده که نه فقط افترا و کذب است، بلکه مقام والای علمی و بینش سرشار امام معصوم از احتمال صدور چنین گفته های تهی بری است. اساسا از بی مایگی است که باء حرف جر و اسم را، یک ماده پنداشته اند! و همچنین الف و لام لفظ جلاله را که از ریشه اله جداست، را مندمج و به هم پیوسته گمان کنند! صدور این گونه گفته های حساب نشده از سران صوفیه مانند شبلی و جنید و ابن عطا و واسطی و دیگران که از آنان نیز نقل کرده، دور نیست و با شیوه آنان در ابهام گویی یا نامفهوم گویی سازگار است؛ ولی نسبت دادن آن به معصومین (علیهم السلام) کاملا جفاست. شاهد مدعا آنکه نزدیکترین افراد به ابو عبدالرحمان سلمی، دست پرورده و شاگرد وی ابوالقاسم قشیری نیشابوری، در تفسیرش لطائف الاشارات - که بر مشرب اهل عرفان نوشته و از محضر درس همین استاد بهره گرفته است - هیچیک از این گزافه ها را نیاورده، چه رسد به اینکه به امام معصوم نسبت داده باشد؛ بلکه به گونه ای معقول گفته است: برخی اهل حال، از شنیدن باء بر و عنایت حق را درباره اولیایش به یاد می آورند؛ و از سین، سر او با برگزیدگانش؛ و از میم منت او بر اهل ولایت و مقربان درگاهش؛ و از بر او به سر او پی می برند؛ و از منت او حرمت دستور او را نگاه می دارند؛ و به وسیله او، قدر او را می دانند و برخی هنگام شنیدن بسم الله، از باء برائت ساحت قدس الهی را از هر زشتی دریافت می کنند؛ و از سین سلامت او را از هر عیب و نقص؛ و از میم مجد و عظمت او را و دیگران، از باء بهای او را؛ و از سین سنای (پرتو نور) او را؛ و از میم ملک و ملکوت او را به یاد می آورند. ببینید چگونه هوشمندانه، چیزی را بر قرآن تحمیل نمی کند و در عین حال، گفتار عارفان را با عنوان یادآور می آورد نه به عنوان تفسیر و تأویل آیات و این، شایسته ترین راه است که برگزیده است و بدین جهت تفسیر عرفانی او از برگزیده ترین و سالمترین تفسیر اهل عرفان به شمار می رود. این تفسیر، مجموعه ای است از گفته های تفسیری ابوالعباس ابن عطای آدمی (از سران و اقطاب اهل تصوف و عرفان در عصر خویش) که عمده تفسیر او را تشکیل می دهد و سراسر قرآن را به گونه ای پراکنده و گسسته فرا گرفته است. او، مختصری از گفته های ابوالحسین نوری و از آن بیشتر، گفته های منصور حلاج را با عنوان قال الحسین یاد می کند؛ علاوه بر روایات منقول از امام جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) و برخی گفته های دیگر. این تفسیر، آمیخته ای از گفته های هنجار و نابهنجار افراد گوناگون است که گرد آورنده هیچگونه تعهدی به درستی و نادرستی آن از خود نشان نمی دهد؛ مثلا ذیل آیه انی جاعل فی الارض خلیفة از ابن عطا نقل می کند که فرشتگان، دعاوی خویش را وسیله ای در پیشگاه پروردگار قرار دادند ولی خداوند به آتش دستور داد آنان را بسوزد؛ آتش در یک لحظه هزاران نفر از آنان را سوخت؛ سپس از در عجز در آمدند و گفتند: سبحانک لا علم لنا در ذیل آیه و لا تقربا هذه الشجرة نیز از وی نقل می کند که: آدم، از جنس آن درخت منع گردید، ولی آدم گمان بد که تنها از آن درخت مورد اشاره، منع شده است؛ لذا از درختی دیگر از همان جنس خورد و فراموش کرد که سرپیچی کرده و فرمان را نگاه نداشته است؛ ولی تعمد بر مخالفت نداشت؛ لذا خداوند درباره اش فرمود: فنسی ولم نجد له عزما. ملاحظه می شود که سخن اول، رجماً بالغیب بوده و کاملا بی اساس و بی اعتبار است ولی سخن دوم، صحیح و معقول به نظر می آید؛ و نوعا مطالبی را که از ابن عطا نقل می کند از قسم دوم است و غالبا نامعقول به نظر نمی رسد؛ لذا نقل این آثار، کم و بیش بی فایده نیست. همچنین از سیصد و اند موردی که از امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) نقل کرده، جز چند مورد، بقیه سودمند و گاه کاملا ناب است؛ مثلا ذیل ألحمد لله نقل می کند که فرمود: هر کس خدا را آن گونه که خود وصف کرده ستایش کند، سپاس گزارده است؛ زیرا حمد، حاء است و میم و دال. حاء، از وحدانیت حکایت دارد؛ میم از ملک و دال از دیمومیت؛ پس هر که او را به وحدانیت و دیمومیت و ملک شناخت، درست شناخته است. نیز نقل می کند که از وی درباره ألحمد لله رب العالمین سوال شد، فرمود: معنای آن سپاسگزاری از خداست. اوست که نعمتهای خود را بر همه خلایق ارزانی داشته و در امور آنان حسن تدبیر و با آنان مدارا کرده است. الف الحمد از آلاء سرچشمه گرفته است؛ لام از لطف اوست که حلاوت عطوفت خود را به آنان چشاند و جام بر خود را به آنان نوشاند؛ حاء از حمدست؛ که خود در ازل خویشتن را ستایش کرد؛ میم از مجد و عظمت اوست که خلایق را به نور قدس خود آراست؛ دال از دین اسلام است که خود سلام و دارالاسلام است و درود و تحیت آنان در آن، برای مسلمانان که در این خانه سلامت و آرامش هستند، آسایش و سلامت می آورد،. این گونه مطالب ناهمگون و نامفهوم را سرهم کردن و نسبت دادن به مقام عصمت، تأسف آور است. همچنین در ذیل آیه و اذ جعلنا البیت مثابة للناس و أمنا از آن حضرت چنین نقل می کند: بیت در اینجا، محمد است که هر که به او ایمان آورد و نبوت او را بپذیرد، در وادی امن گام نهاده است. در ذیل آیه ان الصفا و المروة من شعائر الله نیز می گوید: صفا، روح انسانی است که از هرگونه آلایش، پاک و صافی شده؛ و مروه، نفس آدمی است که در خدمت مولا مروت و نرمش یافته است و نیز از او نقل می کند که: صفا، صفای عرفان است و مروه، مروه عارفان. در ذیل آیه فانبحست منه اثنتا عشرة عینا از آن حضرت چنین نقل می کند: از مقام معرفت، دوازده چشمه جوشیدن گرفت: چشمه توحید، چشمه عبودیت و سرور، چشمه اخلاص، چشمه صدق، چشمه تواضع، چشمه رضا و تسلیم، چشمه آرامش و وقار، چشمه سخاوت و اطمینان به خدا، چشمه یقین، چشمه عقل، چشمه محبت و چشمه انس و خلوت. روشن است که این گونه مطالب، بیشتر به بافته های صوفیان می ماند تا گفته امام معصوم! عجیبتر آنکه ذیل آیه ألیوم أکملت لکم دینکم می گوید: امام فرمود: الیوم، اشاره است به روز بعثت پیامبر برای رسالت به سوی خلق این سخن، عکس مقصود آیه را می رساند؛ چگونه روز اکمال با روز آغاز، اشتباه گرفته شده است؟! پس این گفته، جز افترایی بر امام (علیه السلام) نیست. از این مطالب نپذیرفتنی، در این کتاب، فراوان دیده می شود. اما مطالبی نیز که به امام نسبت داده و تا حدودی می توان آنها را پذیرفت کم نیست. در ذیل آیه قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی از امام نقل می کند که: سر و نهان راستان را به متابعت و پیروی از محمد صلی الله علیه و آله و سلم مُقَیَّد کرده است تا بدانند هر اندازه که بر مدارج عرفان بالا روند و به مراتب معرفت آراسته گردند، هرگز نمی توانند از او (محمد صلی الله علیه و آله و سلم) پیشی گیرند؛ بلکه نمی توانند به گرد پای او برسند؛ یعنی ناگزیرند از وی پیروی کنند و سر تسلیم بر درگاه شریعت او نهاده به دنبال او حرکت کنند. در ذیل آیه یأمرون بالمعروف می گوید: آن حضرت فرموده است: المعروف هو موافقة الکتاب و السنة و در ذیل آیه من یطع الرسول فقد أطاع الله نقل می کند که فرموده است: من عرفک بالرسالة و النبوة فقد عرفنی بالربوبیة و الالهیة؛ و در ذیل آیه یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء می گوید: چنین فرموده است: یغفر لمن یشاء فضلا و یعذب من یشاء عدلا؛ و در ذیل آیه و أیده بجنود لم تروها از آن حضرت چنین نقل می کند: ذلک جنود الیقین والثقة بالله و التوکل علی الله؛ و در ذیل آیه و الله یدعو الی دارالسلام و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم می گوید: چنین فرموده است: الدعوة عامة و الهدایة خاصة؛ که سخنی کاملا راست و مطابق با ظاهر آیه است؛ زیرا خداوند دو گونه هدایت دارد: عام و خاص؛ مانند رحمت که سرمنشأ هدایت است و دو گونه است: رحمت فراگیر و رحمت ویژه: و رحمتی وسعت کل شی ء فسأکتبها للذین یتقون؛ لذا خداوند دو صفت دارد: رحمان (مهر گستر) و رحیم (مهرورز.) خلاصه اینکه، رطب و یابس در این تفسیر زیاده دیده می شود و خواننده آن باید آگاه، بینا و دقیق باشد. ضمنا پوشیده نباشد که مفسر محترم، مشرب کلامی جبری گری خویش را در کنار صوفی گری از یاد نبرده، گاه و بی گاه از آن دم می زند. (البته، عمده عارفان اهل سنت، جبرگرا هستند.) در ذیل آیه یرید الله أن لا یجعل لهم حظا فی الاخرة می گوید: شغلهم فیما فیه هلاکهم، من تدبیر أنفسهم و طلب معاشهم؛ و قد سبق القضاء فیهم فلا تغییر و لا تبدیل: آنان را به آنچه هلاکتشان در آن است مشغول داشته است: آنان را به پرداختن به خویش و کوشش در زندگی وا داشته است تا از اندیشیدن درباره زندگی جاوید بازشان دارد؛ زیرا قضای الهی - که در آن، تغییر و تبدیلی نیست - در ازل چنین تقدیر کرده است: جف القلم بما هو کائن! از این گونه شطحیات (لغزشهای گفتاری) در این تفسیر - همانند دیگر تفاسیر صوفیان تندرو - بسیار یافت می شود.
تفسیر ابن عجیبة: البحر المديد في تفسير القرآن المجيد - المجلد الاول (الفاتحة - النساء)
نویسنده:
أبو العباس أحمد بن محمد بن عجيبة الحسني؛ تحقیق وتعلیق: أحمد عبد الله القرشي رسلان؛ قدم له: جودة محمد ابو الیزید المهدی
نوع منبع :
کتاب , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
  • تعداد رکورد ها : 9