در تعریفی از عرفان (با توجه به اینکه جامع و مانع نیست) می توان گفت، عرفان جریانی است معرفت بخش که شامل تجربههایی شهودی، همراه با کشف و اشراق است. این امر
... ر ادراکات و دریافتهایی را برای عارف در پی دارد که می توان آن را معرفت عرفانی نامید. معرفتی که مسیری متفاوت از علم را -که بیشتر با برهان و استدلال سرو کار دارد - طی می کند. بیان اینگونه تجربیات و دریافتها و معارف عرفانی نیز از طریق زبانی غیر مستقیم (استعاری، رمزی، تمثیلی)، اشاری و روایی که از ویژگیهایزبان عرفانی است،صورت می گیرد.این جریان مانند هر جریان فکری دیگری، طرفداران و مخالفانی پیدا می کند که هرگونه افراط و تفریط از هردو سو، خواسته یا ناخواسته، می تواند آن را به بیراهه بکشاند. مخالفت و ستیز با عرفان و تصوف در دوران گذشته از جانب قدما (فقها، متکلمین و فلاسفه) همواره وجود داشته است و هریک به سهم خود و از دیدگاه فکری خود به مخالفت یا نقد آن پرداختهاند. در دوران معاصر و پس از مشروطه نیز با نقدها یی روبه رو می شویم که با برداشتی اجتماعیاز عرفانو مخالفت با زمینهها، شرایط، ویژگیها و کارکردهای آن، این جریان را منحصر در نحوه بودن و ماهیت آن در دورانی خاصاز لحاظ تاریخی، فرهنگی و... بررسی کردهاند، بدون اینکه اصل وجودآن را در نظر بگیرند. بنابر این مطابق با آن شرایط خاص تعریفی از عرفان ارائه دادهاند که این جریان را به نوعی تقلیل گرایی می کشاند. علاوه بر این، عده ای بدون آگاهی از منطق و معرفت و زبان ویژه عرفانو عدم آشنایی با نقش و کارکرد آن دچار بدفهمی یا کج فهمی در بعضی از مسائل این پدیده (از جمله بخشهایی که با عقل، علم، تجربه و آزمایش، تناسب و هماهنگی ندارد) شدهاندو عرفان و عبارات عرفانی را بیمعنا دانستهاند.بررسیهای این منتقدان بر پایه رویکردهای علمی، ماتریالیستی، اجتماعی، روان شناختی، سیاسی، فرهنگی، مذهبی و... میباشد. هدف از نوشتن این رساله این است تا با معرفی زبان عرفان و تصوف، مانند هر جریاندیگری، تا کنون مورد جرح و نقدهای بسیاری قرار گرفته است. عده ای به ویژه طرفداران و پیروان این جریان، چه آنهایی که حقیقتا عارف و صوفی بودهاند و چه کسانی که کم و بیش با عرفان آشنایی دارند و تعالیمش رامی پسندند، با نوعی سرسپردگی مطلق، تسلیم محض آن می شوند. عده ای نیز به حقیقت عرفان باور دارند اما معتقدند که باید نا خالصیهایی را که دامن این پدیدهرا به بعضیاندیشههای نا صواب آلوده است پاک کرد. بسیاری دیگر با تعصب و غرض ورزی، تنها به این دلیل که اعتقاد شخصی به این جریانندارند آن را مشربی می دانند که با ادعای حق برای تهذیب و تزکیه انسان، به راه باطل رفت. بنابراین به یکباره، تمامی این جریان را آمیخته از پندارهای نا صوابی می دانند که به مقصدی جز وادی گمراهی منتهی نمی شود. این رساله بر آن است تا با بررسیآثار تعدادی از نویسندگان معاصر، که به نقد عرفان و تصوف پرداختهاند، جنبهها و دیدگاههای آنها را که منجر به نوعی رویکرد خاص در نقد یا رد عرفان و تصوف می شود، مشخص کند. در این رساله، به تفاوتی که میان نقدهای پیشینیان با جریانهای انتقادی معاصر وجود دارد اشاره شده است. همچنین با اشاره به زبان عرفان، منطق عرفان و سایر خصوصیاتی که ما را ملزم میکند تا به عرفان از درون سیستم فکری و ساختاری مخصوص به خودش، برای فهم و درک آن توجه داشته باشیم، به مباحثی در حین نقد آراء پرداخته شده است که از این راه معایب و کاستیهای این نقدها و بررسیها آشکار می شود.عرفان و چارچوب فکری و فرهنگی عرفا، نشان دهد که بعضی از منتقدان عرفان به دلیل نا آگاهی و شناخت ناکافی از حوزه عرفان و تصوف، نقدهایی غیر روشمند داشتهاند.
بیشتر