هویت تحولی، پیوستگی درونی، وابستگی بیرونی و محدودیتهای روشی، چهار عامل اصلی نسبیت معرفت هستند. از نظر علامه طباطبایی، نسبیت معرفت با حقیقت علم و معرفت (واقعن
... نمایی) سازگار نیست و سخن نسبیگرایان در تحلیل نهایی به سخن سوفسطائیان و انکار علم کشیده میشود. ازآنجاکه علامه بر فلسفه به مثابه ابزار گفتگوی عقلی میان همه انسانها تأکید داشته و نقش برجستهای برای حس در فرآیند شناخت قائل هستند، نظریه معرفت ایشان بیشتر در معرض پرسش از نسبیت قرار دارد. در این نوشته، رویکرد علامه طباطبایی درمواجهه با مسئله نسبیت معرفت، مبتنی بر اصول انکارناپذیر بررسی میشود. اصول انکارناپذیر، اصولی هستند که انکار آنها مستلزم اثباتشان است. اصل واقعیت و اصل علم، به عنوان اصول انکارناپذیر، مبادی عبور از سفسطه و نسبیت معرفت هستند و اصل تجرد علم و بازگشت علم حصولی به حضوری، جهان علم را با واقعیت پیوند میزند و به لحاظ روششناختی، جهان را در جهان میشناسانند. این چهار اصل، ارکان مواجهه علامه طباطبایی با مسئلة نسبیت معرفت هستند.
بیشتر