جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 6
جایگاه اسپینوزا در فلسفه ژیل دلوز
نویسنده:
سجاد امجدی ایدیشه
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
دلوز می گوید مطابق اندیشه اسپینوزا، هستی عبارت از مجموعه ی تأثیرها، مشارکت ها، نسبت ها و توانایی ها، و کنش هاست. و موجودیت هر شیء را میزان کنش گریِ آن تعیین میکند. اشیاء بنا به قدرتِ فعالیت شان و در نسبت با هم قابل تعریف اند. یک چیز "آنچه هست" نیست بلکه "آنچه می تواند انجام دهد" است؛ به عبارت بهتر هستیِ یک چیز(حالت)، "قدرتِ" آن است،توان و ظرفیتِ خاص آن چیز در میزانِ تأثیر پذیری و تأثیرگذاری هایش. هیچ شیء منفردی وجود ندارد بلکه همواره نسبت ها و اتصالات وجود دارند. هستی در فلسفه اسپینوزا مطلق و درونماندگار است و باوجودِ تعدّدِ صفات و کثرتِ حالات، تک معنا و یگانه است. مقصود اسپینوزا و دلوز درک و دریافت معنایی جامع از قدرت است که راه را بر تمایزِ استعلایی می بندد، زیرا علت و معلول جزئی از آفرینش اند. هستی علت درونی و پیشینیِ حالات است(وجود متعلق به ماهیت است) یعنی همان آفرینشِ و زندگیِ هستی است. این گونه هستی شناسی و این مدلِ علّییّت(مدلِ درونماندگاری) جوهر و حالات و وجوه هستی را یکی می انگارد؛ علت و معلول نسبت به هم درونمانگارند و نه استعلایی و هیچ سلسله مراتبی در هستی نیست. یک حالت را کارکردهای آن تعریف و مشخص می سازد و حالات، ذوات هستند. کارکردهای برسازنده یک شیء نسبت ها و اتصالات و ظرفیتِ معین تأثیرپذیری و تأثیرگذاری های آن شیء است. جوهر طبیعتِ طبیعت پذیرش را از طریق طبیعتِ طبیعت آفرینش بیان می کند.
تحلیل و نقد رویکرد ریزوماتیک (تفکر افقی) و دلالت‌های تربیتی آن بر اساس فلسفه اشراق
نویسنده:
رضا حق ویردی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
هدف این پژوهش تحلیل ونقد رویکرد ریزوماتیک (تفکر افقی) و دلالت های تربیتی آن بر اساس فلسفه اشراق است. این پژوهش از نوع کاربردی بوده و روش آن توصیفی-تحلیلی می باشد. یافته های پژوهش بیان می دارد : رویکرد ریزوماتیک به عنوان جریانی پساساختارگرا و پست مدرن، دارای ویژگی‌هایی چون پیوند و ناهمگونی، چندگانگی، گسست نادلالت گر، نقشه کشی و نقش برگردانی است و با تکیه بر مفاهیمی چون «شدن» ،نفی فراروایت ها، تفاوت، روابط افقی، اندیشه ایلیاتی، تکثر و قلمرو زدایی، دلالت های متعددی برای تعلیم و تربیت معاصر دارد. تربیت ریزوماتیک دارای ویژگی های؛تاکید بر «شدن» به جای «بودن»، تفاوت و ناهمسانی، ساختارشکنی، تفکر افقی و نفی سلسله مراتب، است. نتایج پژوهش نشان می دهد که: تربیت ریزوماتیک و تربیت بر اساس فلسفه اشراق هر دو بازنمایی در یادگیری را رد می کنند و به دنبال درونی کردن فرایند آموزش و پرورش هستند و از ساختارهای خشک در آموزش و پرورش انتقاد می کنند ،همچنین هر دو از تمرکز مطلق بر عقل، در فرایند تربیت اجتناب می کنند.اما تربیت ریزوماتیک با ویژگی هایی که دارد،بسیاری از مولفه های تربیت اشراقی را به چالش می‌کشد. در تربیت اشراقی هدف غایی، مشخص، و نزدیکی به نورالانوار(خداوند) است. تربیت اشراقی بر سلسله مراتب و روابط عمودی، استوار است. معرفت تعریف مشخصی دارد و مربی وسیله رسیدن به آن است. این معرفت از طرف نورالانوار است و پیامبران و ائمه و احادیث منابع آن هستند. اصول تربیت اشراقی عبارت است از: کمال خواهی و حرکت به سمت نور، خودآگاهی و معرفت نفس و دریافت شهودی.
تبیین و نقد رویکرد ریزوماتیک به معرفت و چالش‌های آن برای تربیت دینی (با تاکید بر رویکرد معرفت‌شناسی رئالیسم)
نویسنده:
زهره باقری‌نژاد
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چالش های مدرنیته برای تربیت دینی(به خصوص با رویکرد اسلامی) و نیز برخی جزم اندیشی های مذهبی و اشکالاتی که تربیت دینی در مقام تحقق با آن مواجه بوده، موجب گرایش برخی متفکران به رویکردهای منعطف و سیال پست مدرن شده است؛ به طوریکه برخی معتقدند به کارگیری رویکردهای چون نگاه ریزومی به معرفت می تواند امیدهای جدیدی را جهت اصلاح این اشکالات و بهبود کیفی تربیت دینی برانگیزد. از طرفی با نگاهی به مبانی نظری پست مدرنیسم تهدیدهای جدی جلب نظر می کند. لذا لازم است پیش فرض ها و مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی، انسان شناختی و ارزش شناختی این دو سیستم فکری مورد مداقه قرار گیرند تا فرصت ها و تهدیدهای احتمالی نمایانده شوند. به علاوه برای نقد این چالش ها باید ملاکی برای نقد قرار داده شود که در این پژوهش رئالیسم صدرایی(که در تلائم با مبانی تربیت اسلامی است)ملاک داوری درباره یافته ها قرارگرفته است. برخی ویژگی های هستی شناسی و به تبع آن معرفت شناسی دلوزعبارتند از: در هم شکستگی، تکثر در تکثر، غایت گریزی، صیرورت بدون غایت، نفی سلسله مراتب، تزلزل، گسست های بی پایان، تناقض، اتفاقی بودن، تغایر، واگرایی، چندگانگی و...ا .تربیت دینی(اسلامی)با چهار بعد اعتقادی، تجربه دینی، التزام درونی و بعد عملی بر پیش فرض های رئالیستی استوار بوده و با نوعی رئالیسم(صدرایی) در تلائم است.برخی موارد تقابل رویکرد ریزوماتیک و رویکرد تربیت دینی رئالیستی عبارتند از:نفی واقع گرایی در برابر واقع گرایی و بازنمایی؛تولیدی صرف بودن مفاهیم در برابرتاکید بر هر دو وجه کشفی و ابداعی معرفت؛ نفی فراروایت ها(خدا، منشا) در برابر پذیرش آن ها؛ نفی غایت گرایی در برابر غایت گرایی تاریخ؛ رد هرگونه دوئالیسم در برابراعتبار نوعی دوئالیسم؛ اصالت غریزه و لذت در برابر تقدس خانواده؛ ساخت زدایی مفهوم معروف و منکر در برابر امر به معروف و نهی از منکر؛ انکار تعالی هنجارها در برابر ابتناء آن ها بر مبانی متعالی؛ نفی علیت در برابر علیت؛ عقل ستیزی در برابر عقل گرایی؛ نفی حقیقت مطلق و دین حقدر برابر پذیرش آن؛ الزام گریزی در برابر الزام به عنوان یک روش؛ نظم گریزی در برابر تقوی؛ نفی فطرت در برابر فطرت گرایی؛ نفی نقش فاعل شناسا در معرفت در برابر تاکید بر آن؛ نفی کرامت انسانی در برابر کرامت انسانی؛ نفی الگو و رهبری در برابر الگومداری؛ شکاکیت و نسبی گرایی معرفتی در برابر نوعی جزم گرایی معرفتی؛ اقتدارگریزی در برابر اقتدارگرایی؛ تقدس زدایی در بابر تقدس گرایی؛ کثرت گرایی معرفتی در برابر کلیت گرایی معرفتی؛ ایدئولوژی گریزی در برابر ایدئولوژِی گرایی.با بررسی این پیش فرض ها روشن است که نظام تربیت دینی و معرفت ریزومی دو جهان بینی و ایدئولوژی متباین و آشتی ناپذیر را ترسیم می کنند که متقابلا یکدیگر را نفی می کنند.لذا سخن گفتن از فرصت های تربیت دینی در فضای پست مدرن بی معناست.در ادامه مباحث با اتکا به رئالیسم صدرایی 14 نقد به رویکرد ریزوماتیک وارد شده که اکثر آ ن ها مبتنی بر اصل بدیهی «امتناع اجتماع نقیضین» به عنوان اصلی رئالیستی است. این نقدها ناسازگاری ها و تناقضات درونی رویکرد ریزوماتیک را می نمایاند.
هستی‌شناسی در فلسفه‌ی ژیل دلوز
نویسنده:
زهره ملایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
با وجود آنکه دوره ی معاصر، با تصور مرگ مابعدالطبیعه و به معنای هستی‌شناسی توأم بوده است، اما دُلوز هستی‌شناسی را پایان یافته قلمداد نمی کند. او حتیفلسفهرا با هستی‌شناسی آمیخته می‌داند و توجه خود را به هستی شناسی در اغلب آثار خود، آشکار می‌کند. دُلوز هستی‌شناسی را به معنایی نو، حیات می‌بخشد: هستی‌ای که پیوسته در کار شدن و تفاوت سازی و از این رو هستی‌ای متفاوتاز هستی جامد و سنتی است. هدف از این پژوهش، کند و کاوی در اندیشه های هستی شناختی دلوز و ارایه ی تصویری از هستی شناسی اوست. برای دست یابی به این منظور، به بررسی مفاهیم کلیدی اندیشه ی دُلوز و پیوند های میان این مفاهیم، پرداخته شده است. نتیجه‌ی این مطالعات ،آن بود که مفاهیم‌های ویرچوآلیتی و اَکچوآلیتی، به عنوان عناصر توأمان واقعیت، هسته‌ی هستی‌شناسی دُلوز را تشکیل داده اند؛ به گونه ای که ارتباط این دو مفهوم را می‌توان به روشنی با سایر مفاهیم برجسته‌ی اندیشه‌ی او مشاهده کرد. روش کار این رساله، از روش خود دلوز، یعنی مطالعه ی اندیشه ها و مفاهیم در آینه ی سایر اندیشه ها و مفاهیم و بررسی پیوند میان آنها، الهام گرفته شده است.
تبارشناسی تکنیکهای پست مدرن و تفکر پست مدرن از دیدگاه دلوز و دریدا  در"سه گانه" بکت
نویسنده:
راضیه رحمانی، رحیم موسوی‌نیا
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
ساموئل بکت از نویسندگان مدرن به شمار میرود. بر طبق بررسیهای این تحقیق شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سامو ئل بکت نشانه هایی از تفکر پست مدرن و تکنیک های پست مدرن را در"سه گانه" بکت نشان داده است. "سه گانه" با شخصیت ها، زبان و پی رنگی سنت شکنانه از مدرنیسم فاصله میگیرد و در واقع تبدیل به روایتی بدون پی رنگ از تفکرات از هم گسیخته ی شخصیت قهرمان- راوی میشود. به علاوه، در سه گانه زبان به شکل غیر سنتی عمل میکند و دیگر بازتاب دقیق و عینی واقعیت دنیای بیرون نیست. در این مطالعه این آثار بکت بررسی میشوند و ریشه های تفکر دلوز و دریدا، دو تن از متفکرین پست مدرن، در آنها یافت میشود. در واقع، در تفکرات دلوز و دریدا و نوشته بکت نوعی هماهنگی وجود دارد، زیرا هر سه در برابر سنت های قائل به وحدت، نظم و هماهنگی مدرنسیتی میایستند. در پست مدرنیسم، عناصری که در مدرنیسم ثانوی بودند، اهمیت زیادی پیدا میکند و عناصری که قالب بودند تبدیل به عناصر ثانوی میشوند، در واقع پست مدرنیست ها سنت های مدرنیسم را ساختار شکنی میکنند.هدف این تحقیق جستجوی نشانه‌های این تفکر و تکنیک‌هادر این آثار بکت است. این تحقیق علاوه بر بررسی تکنیکهای پست مدرن، مفاهیم فلسفی متفکرین پست مدرنی مثل دلوز، گتاری و دریدا را در آثار بکت جستجو میکند و به عبارت دیگر بین فلسفه پست مدرن و ادبیات بکت پل می زند ودرون مایه هایی مثل ساختارشکنی زبان (deconstruction of language)، خویشتن اسکیزوید (schizoid self)، حاشیه پردازی ,(demarginalisation)عدم قطعیت و وانموده(undecidability and simulacrum ) پرسش هستی شناسانه ,(ontological question) و ریزوم(rhizome) را بررسی میکند.
فلسفه نقادی کانت رابطه قوا ژیل دولوز
نویسنده:
اصغر واعظی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
ما در این بحث برآنیم تا ضمن طرح تفسیر دولوز از مساله رابطه قوا در کانت ، این تفسیر را با تفسیر برخی از شارحین کانت ، یعنی کورنر، کاسیررویاسپرس مقایسه کنیم. دولوز ابتدا میان دو معنای واژه "قوه" فرق می‌گذارد. قوه در معنای نخست خود بر روابط مختلف "تصور به طور کلی" دلالت می‌کند و بر این اساس سه قوه تشخیص داده می‌شود: (1) قوه شناخت ، (2) قوه میل، (3) قوه احساس لذت و الم. از طرفی هر یک از سه قوه فوق دارای دو صورت است : 1 - صورت برتر، 2 - صورت دانی، صورت برتر هر قوه هنگامی پدید می‌آید که آن قوه عملکرد خود را در خودش بیابد، یعنی "خودآئین" باشد، یعنی اگر قانون عملکرد خود را از بیرون کسب کند، آن قوه در صورت دانی خود قرار داد. به عنوان مثال، قوه شناخت تا زمانی که قانون عملکرد خود را از تجزیه کسب کند در صورتی دانی خود قرار داد، زیرا وابسته به تجربه است . اما وقتی قانون عملکرد خود را در خودش و به طور پیشین، یعنی مستقل از هر گونه تجربه، بیابد در صورت برتر خود قرار دارد. نقد عقل محض با این سوال آغاز می‌کند که آیا صورت برتر قوه شناخت وجود دارد؟ نقد عقل عملی با این سوال آغاز می‌کند که آیا صورت برتر قوه میل وجود دارد؟ نقد عقل حکم با این سوال آغاز می‌کند که آیا صورت برتر احساس لذت و الم وجود دارد؟ اما قوه، در معنای دوم خود، بر منشاء خاص تصورات دلالت دارد. بنابراین اگر تصور را به لحاظ منشاء پدید آمدنش مورد بررسی قرار دهیم. در می‌یابیم که در ایجاد تصور یک قوه منفعل یعنی شهود حسی یا حساسیت و سه قوه فعال یعنی فاهمه، تخیل و عقل مشارکت دارند. رابطه میان دو معنای واژه قوه را می‌توان این گونه تبیین کرد که همانطور که پیش‌تر نیز اشاره کردیم، قوه (به معنای نخست) در صورت برترش "خودآئین" و قانونگذار است و بدیهی است که قانونگذاری مستلزم وجود مرجعی به عنوان قانونگذار است و همچنین آشکار است که وظیفه قانونگذاری را صرفا یکی از سه قوه (به معنای دوم) فعال آدمی یعنی فاهمه، تخیل یا عقل، به عهده خواهد داشت . از این رو، به محض آنکه صورت برتر هر قوه (به معنای نخست) را در نظر می‌گیریم، می‌بایست به دنبال قوه‌ای (به معنای دوم) که نقش قانونگذاری را دارد، بگردیم. پس هر نقد بر آن است تا به دو سوال اساسی پاسخ دهد:1 - در صورت برتر هر قوه به معنای نخست (قوه شناخت ، قوه میل، قوه احساس لذت و الم) کدامیک از قوای فعال به معنای دوم آن (فاهمه، تخیل، عقل) نقش قانونگذاری را به عهده دارد؟ 2 - در هر قوه به معنای نخست چه رابطه‌ای میان قوا به معنای دوم آن وجود دارد؟ بدین معنا که در هر نقد، فاهمه، تخیل و عقل، تحت ریاست یکی از این قوا، در روابطی گوناگون با یکدیگر داخل می‌شوند و قوه قانونگذار وظایف دیگر قوا را نیز تعیین می‌نماید. نقد اول وظیفه پاسخگوئی به این دو سوال اساسی را در قوه شناخت ، نقد دوم در قوه میل، و نقد سوم در قوه احساس لذت و الم، دارد. پس صورت برتر هر قوه از هماهنگی میان قوای فعال تحت ریاست یکی از آنها به وجود می‌آید. این هماهنگی منشاء حس مشترک در هر سه قوه شناخت ، میل، و احساس لذت و الم است . پس در هر یک از این سه قوه، قوای فعال ما در چارچوب یکی از علائق عقل (علاقه نظری در قوه شناخت ، علاقه عملی در قوه میل و علاقه زیباشناختی در قوه احساس لذت و الم) و برای فعلیت بخشیدن به آن، در روابطی خاص داخل می‌شوند، به گونه‌ای که از هماهنگی پیشین این قوا در قوه شناخت حس مشترک نظری، در قوه میل حس مشترک اخلاقی و در قوه احساس لذت و الم، حس مشترک زیباشناختی پدید می‌آید.
  • تعداد رکورد ها : 6