جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 49
ریشه‌های ارسطویی حدوث جسمانی نفس نزد ملاصدرا
نویسنده:
حمیده انصاری ، حسن فتحی ، مرتضی شجاری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
فلاسفه دربارۀ چیستی و حقیقت نفس، آراء متعددی مبتنی بر دوگانه‌انگاری (تجرد نفس مبتنی بر قدم، حدوث پیش از بدن یا همراه با آن) یا وحدت‌انگاری (حدوث جسمانی نفس) ارائه کرده‌اند. ملاصدرا نفس را حادث جسمانی میداند. اصول حکمت متعالیه، همچون حرکت جوهری و اصالت و تشکیک وجود، به انضمام نظریۀ حدوث جسمانی نفس، قدرت و امکان اثبات معاد جسمانی را یافته‌اند. ارسطو نیز حدوث نفس را جسمانی دانسته است. اما اینکه ملاصدرا در این بحث تا چه اندازه متأثر از آراء ارسطوست، تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است. هدف این نوشتار آنست که ریشه‌های ارسطویی بحث حدوث جسمانی نفس نزد ملاصدرا را تبیین کند و برای رسیدن به مقصود از روش تحلیل و مقایسه دیدگاهها بهره میبرد. دستاورد مقالۀ حاضر اینست که ملاصدرا در تعریف نفس به «صورت جسم طبیعی آلی» و بتبع این تعریف، جوهر صوری بودن نفس، کمال اول بودن نفس برای بدن، ترکیب اتحادی نفس و بدن و وحدت قوای نفس که همگی دال بر حدوث جسمانی نفسند، متأثر از ارسطوست. اما دیدگاه ارسطو بدلیل التباس در بعضی از اقوالش و نداشتن موضعی درباب اصالت وجود یا ماهیت و عدم تصریح به حرکت در جوهر و تشکیک وجود، دارای ابهام است.
صفحات :
از صفحه 45 تا 64
آیا نگاه منفی کانت به مابعدالطبیعه به معنای نفی مطلق مابعدالطبیعه است؟
نویسنده:
موسی زاده صدیقه, فتحی حسن
نوع منبع :
کتابخانه عمومی , نمایه مقاله
چکیده :
در این مقاله، دیدگاه کانت درباره مابعدالطبیعه بررسی شده است. پس از بیان معانی لغوی و اصطلاحی واژه مابعدالطبیعه در اندیشه ارسطو، به نظام های مختلف مابعدالطبیعی از افلاطون تا دکارت و پیروان او اشاره شده است. سپس معانی مابعدالطبیعه در فلسفه کانت بررسی شده و جنبه های مثبت و منفی آن در فلسفه او مورد بحث قرار گرفته است. مقاله به این نتیجه می رسد که کانت مابعدالطبیعه به معنی سنتی کلمه (یعنی علم نظری یقینی به خدا و جهان و نفس) را (تحت تاثیر اندیشه هیوم) نفی می کند؛ اما مابعدالطبیعه به معنای پشتیبان نظری علم تجربی را می پذیرد و برای موضوعات مطرح در مابعدالطبیعه سنتی نیز نقش نظام بخش در نظر می گیرد. او اذعان به وجود عینی موضوعات مطرح در مابعدالطبیعه سنتی را برای عرصه عقل عملی نگه می دارد.
صفحات :
از صفحه 147 تا 162
بررسی اصل امتناع ترجیح/ترجّح بلامرجّح در فلسفۀ اپیکوریان و رواقیان
نویسنده:
سمانه قنبری ، حسن فتحی ، مجيدصدرمجلس ، مرتضی شجاری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
اصل امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح از مهمترین اصول در فلسفة اسلامی هستند که بحث و مناقشة بسیاری دربارة آنها وجود دارد و مطالعة آنها میتواند بسیاری از مسائل فلسفة اسلامی را روشنتر کند. هدف اين مقاله بررسی اصول امتناع ترجّح بلامرجّح و امتناع ترجیح بلامرجّح در فلسفة اپیکوریان و رواقیان است. این دو اصل کاربردهای بسیار متنوعی در این دو مکتب فلسفی دارند و در مباحث اخلاقی و معرفتشناختی و فیزیکی از آنها استفاده میشود. رواقیان اصل امتناع ترجّح بلامرجّح را بطور کامل پذيرفته‌اند و اصل امتناع ترجیح بلامرجّح را نیز قبول كرده و آن را مبتنی بر اصل امتناع ترجّح بلامرجّح میدانند. ترجیح بلامرجّح در نظر رواقیان منجر به وجود حرکت بیعلت میشود. اپیکوریان اصل امتناع ترجّح بلامرجّح را در حوزة بزرگ‌مقیاس (macroscopic) یا اجسام و رویدادها میپذیرند و در حوزة کوچک‌مقیاس (microscopic) یا اتمها آن را دست‌كم در یک مورد، یعنی انحراف اتمها، نقض میکنند. اپیکوریان اصل امتناع ترجیح بلامرجّح را پذيرفته و ترجیح بلامرجح را بطورکلی ممکن میدانند؛ اگرچه در برخی موارد آن را قبیح و در برخی موارد آن را جایز میشمارند. آنها ترجیح بلامرجح را نمونة اعلای آزادی اراده و اختیار در انسان در نظر میگیرند.
صفحات :
از صفحه 93 تا 120
آلثیا، الهۀ شعر پارمنیدس بررسی تحلیل هایدگر از حقیقت در یونان باستان
نویسنده:
حسن فتحی ، محمدمهدی فانی ثانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
دغدغۀ هایدگر که پرسش از هستی است، در آثار متأخرش با شعر تعلیمی پارمنیدس، متفکر پیشاسقراطی گره خورده است و او با تفسیرکردن این شعر، تحلیل خود از حقیقت هستی را عرضه می‌کند. محتوای شعر پارمنیدس الهامات الهه‌ای است که ازنظر هایدگر الهۀ حقیقت یا آلثیاست. هایدگر برای نشان‌دادن اینکه منظور از آلثیا چیست، به تحلیل این واژه می‌پردازد. تبدیل‌شدن آلثیا به مطابقت یا صدق، ازنظر او انحراف از ذات این واژه است و او برای توضیح‌دادن آلثیا از تعابیری چون آشکارسازی، دربرگیرندگی و سرپناه‌دادن وگشودگی استفاده می‌کند. آلثیا برای او حقیقتِ هستی است. آلثیا، اصیل‌ترین نام هستی، چون زمینی است که چیزها بر آن پدیدار می‌شوند؛ درحالی‌که خود این زمین در پس چیزها پنهان می‌شود. در این پژوهش با شیوۀ تحلیلی‌توصیفی، روایت هایدگر از آلثیا به‌عنوان الهۀ شعر پارمنیدس معرفی شده است. این مسئله را می‌توان بیان ایجابی از معنای حقیقت نزد هایدگر دانست. هایدگر با بررسی پارمنیدس و مسئلۀ حقیقت و هستی نزد او تلاش می‌کند تا نقطۀ آغازی بیابد برای فهمیدن و پرسیدن از حقیقتِ هستی؛ ازاین‌رو، فهمیدن دیدگاه‌ هایدگر دربارۀ شعر پارمنیدس، برای فهمیدن ذات تفکر او مهم است.
صفحات :
از صفحه 51 تا 72
حقیقت هیولای اولی بر اساس مبانی فلسفه صدرا (از منظر شارحان معاصر حکمت متعالیه)
نویسنده:
سیده رقیه موسوی ، منصور ایمانپور ، غلامحسین احمدی آهنگر ، حسن فتحی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ماده اولی یکی از ارکان فلسفه اسلامی است که در بسیاری از مسائل مهم هستی شناسی و معرفت ­شناسی آن، نقش سازنده­ای دارد، لیکن هویت هیولا در حکمت متعالیه با چالش­ها و ابهاماتی مواجه شده و همواره مورد اختلاف مفسرین حکمت متعالیه از جمله شارحان معاصر واقع شده است. اکنون پرسش این است که آیا از نظر شارحان معاصر، ماده اولی با همان تفسیر ارسطویی و مشائی همچنان مورد قبول این متفکران است یا تفسیر دیگری از آن ارائه شده است؟ و اگر هم اسمی و نامی از آن به میان می­آید تنها اشتراک لفظی با تعبیر مصطلح و ارسطویی دارد؟ پاسخ این است که بر اساس رویکرد توصیفی- تحلیلی می­توان گفت که ماده اولی، بر پایه مبانی فلسفه صدرایی به ویژه نظریه تحوّل و اشتداد وجودی، دیگر همان مادة المواد مرسوم و مشهور در بستر تاریخی و ارسطویی نیست و مفهوم ماده به عنوان یک مفهوم انتزاعی و معقول ثانی فلسفی از مقایسۀ وجود ضعیف در حال استکمال با مرتبۀ بعدی آن، انتزاع و حاصل می­شود. تعبیرات صریحی نیز (مبتنی بر مبانی حکمت متعالیه) در آثار خود ملاصدرا و شارحان و مفسران آثار او وجود دارد که بر نفی هیولا به عنوان یک جوهر مستعد (مشائی) دلالت دارد و ماجرای حرکت را بر اساس تحول و شکوفایی وجود ضعیف و رقیقه تبیین می­کند. تشریح و تبیین این نکته بنیادی، همان وظیفه­ای است که این مقاله بر عهده­ گرفته است.
صفحات :
از صفحه 455 تا 480
بررسیِ مقایسه‌ایِ نظرگاهِ ارسطو دربارۀ جایگاهِ «فضیلتِ اخلاقی» در «سعادتِ انسان» در اخلاقِ نیکوماخوس و اخلاقِ ائودِموس
نویسنده:
حوریه باکویی کتریمی ، مجید صدرمجلس ، حسن فتحی ، علی اکبر عبدل آبادی
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ارسطو در دو رسالۀ اخلاقِ نیکوماخوس و اخلاقِ ائودموس «سعادت» را به «فعّالیّتِ فضیلت‌مندانه» تعریف می‌کند. او با پرداختن به علم‌النّفس و توجّه به فضیلتِ اجزای نفس́ می‌کوشد تا به تعریفِ نهاییِ «سعادت» و «فعّالیّتِ فضیلت‌مندانه» دست یابد. وی در اخلاقِ نیکوماخوس به این نتیجه می‌رسد که سعادتِ نهایی́ عبارت از «تفکّرِ نظری» است. امّا در اخلاقِ ائودموس́ «سعادت» را به «فعّالیّتِ زندگیِ کامل بر طبقِ فضیلتِ کامل» تعریف می‌کند. به عبارتِ دیگر، او در آنجا سعادت را شاملِ همۀ فضایل، از جمله تفکّرِ نظری و فضایلِ اخلاقی، می‌داند. این دو تعریفِ ظاهراً متفاوت از «سعادت» نشان می‌دهد که فضیلتِ اخلاقی́ جایگاهِ یکسانی در آن دو رساله ندارد. در این مقاله، ابتدا اندیشۀ اخلاق‌شناختیِ ارسطو در آن دو رساله را بیان می‌کنیم و، سپس، نشان می‌دهیم که ارسطو فضیلتِ اخلاقی را در پایانِ اخلاقِ نیکوماخوس شرطِ لازمِ سعادت و تفکّرِ نظری می‌داند، ولی در اخلاقِ ائودموس آن را همراه با تفکّرِ نظری́ مقوّمِ سعادت می‌داند. چنین تفاوتی به تفاوتِ نگاهِ ارسطو به زندگیِ انسانِ سعادتمند در اخلاقِ نیکوماخوس و اخلاقِ ائودموس بازمی‌گردد. ارسطو در اوّلی با انسان در «ساحتِ فعّالیّتِ خداگونه» سروکار دارد، ولی در دومی با انسان در «ساحتِ فعّالیّتِ انسانی».
صفحات :
از صفحه 75 تا 104
آخرت‌شناسی و جایگاه آن در فلسفه افلاطون
نویسنده:
پدیدآور: لیلا رشیدی ؛ استاد راهنما: سیدمجید صدرمجلس ؛ استاد مشاور: حسن فتحی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
انسان نفس آمیخته با بدن است و اما افلاطون نفس را به وضوح از بدن متمایز می‌کند. نفس مقدم بر بدن ودارای خرد و فناناپذیر است. مسأله این است که نفس از عالم معقول به این‌جهان هبوط کرده است. این‌جهان محل تطهیر نفس و مهیا شدن آن برای بازگشت به موطن اصلی است. به نظر افلاطون هدف از زندگی در این‌جهان تشبه به خداست و سعادت حقیقی نیز در همین تشبه است.پس شیوه‌ی زندگی در این‌جهان حائز اهمیت است. به نظر افلاطون انتخاب نوع زندگی یعنی زندگی توأم با فضیلت یا زندگی فلسفی و زندگی براساس ظلم انتخاب بزرگی است که سرنوشت انسان را در جهان بعدی مشخص می-کند.اما مرگ انتقال از این جهان به جهان دیگر است و مرگ عملاً نوعی عبور و گذر از ساحت سایه و فرع (عالم صیرورت) به سوی عالم اصلی و حقیقی (عالم مثل) است. نفس که خویشاوند مثل است باید به سوی خویشاوندان الهی خویش بازگردد و چون مسیر بازگشت از مرگ می‌گذرد، مرگ خواستنی و گرامی شمرده می‌شود. پس غایت بازگشت به خانه است و مرگ نیز همچون زندگی و اخلاق وسیله‌ی بازگشت است. در باب انسان و سرنوشت هر دو جهانش، فناناپذیری نفس محور است و افلاطون بر مبنای فناناپذیری نفس، زندگی این‌جهانی و آن‌جهانی را تبیین می‌کند.
نسبت معرفت و آزادی در فلسفه سیاسی افلاطون
نویسنده:
پدیدآور: راضیه طاهرخانی ؛ استاد راهنما: مجید صدرمجلس ؛ استاد مشاور: حسن فتحی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
یکی از اهداف فلسفه افلاطون به سعادت و خوشبختی (ائودایمونیا) رساندن آدمی است و یکی از نشانه‌های سعادت این است که آدمی آزاد باشد (البته نه آزادی بدون قید و شرط). از آنجا که همه مباحث فلسفی افلاطون طوری به یکدیگر وابسته‌اند که برای درک هرکدام از آنها باید به مباحث دیگر نیز توجه کرد؛ بنابراین در این گزارش برای بررسی نسبت میان دو مفهوم آزادی و معرفت، به مباحث انسان‌شناسی، اخلاق، علم‌النفس در فلسفه افلاطون نیز توجه شده است. از یک سو به طرح نظریه معرفت در فلسفه افلاطون خواهیم پرداخت که ملازم خواهد بود با متعلق معرفت و فاعل شناسا که انسان است و به نحو اخص نفس انسان. از سوی دیگر به معنا و مفهوم آزادی و معانی گوناگون آن نظر می‌کنیم. سپس به بررسی رابطه بین آزادی و مراتب معرفت و شناخت می‌پردازیم، اینکه آزادی و معرفت با یکدیگر چگونه رابطه‌ای داشته و چه تأثیر و تأثری روی یکدیگر دارند. پیگیری مباحث علم‌النفس در آثار افلاطون ما را به نوعی از معنای آزادی نسبی و درونی رهنمون می‌شود: آزادی عقل از اسارت قوای اراده و شهوت. بویژه این نکته که امر الهی در ما آدمیان عقل است که می‌تواند با معرفت، تربیت و تخلق به فضایل و فراغت از اسارتِ حواس و محسوسات به سمت خویشاوندان الهی خود (مُثل) معطوف گردد. انضباط و قوانین سختگیرانه‌ای که افلاطون برای تعلیم و تربیت افراد جامعه در نظر گرفته‌است برای ساختن جامعه‌ای سعادتمند است. اهمیت زندگی دنیوی و تلاش برای بدست آوردن آزادی فکری، اخلاقی، عملی و مانند آن پیوند محکمی با بروز و فزونی آگاهی دارد، لذا افلاطون عقیده دارد حکیم باید حاکم باشد و با اقتدار معرفتی به حکومت بپردازد و آن اقتدار نه تنها نافی آزادی نیست بلکه تأمین کننده و تضمین کننده آن است. حاصل بحث عبارت است از وجود رابطه و نسبت مستقیم میان معرفت با آزادی؛ چنان که هر چقدر معرفت به حقایق بیشتر شود به همان میزان آزادی نیز بیشتر می‌گردد. افزون بر این از آنجا که در مقام عمل مراتب گوناگونی از معرفت قابل تحقق است، عملاً با مراتب متفاوتی از آزادی هم روبرو خواهیم شد. ثالثاً چون حکیمِ کامل عملاً امکان تحقق ندارد، نتیجه آن است که افلاطون به شیوه بهتری که در مرتبه دوم است معطوف می‌گردد: یعنی توسل به قوانین که متضمن آزادی مشروط در مدینه یا دولت‌شهر است.
نسبت میان دیالوگ، دیالکتیک و اخلاق در گادامر و حضور افلاطون در آن
نویسنده:
پدیدآور: حمیده ایزدی نیا ؛ استاد راهنما: علیرضا آزادی ؛ استاد راهنما: حسن فتحی ؛ استاد مشاور: مجید صدر مجلس
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
دیالکتیک از آغاز تاریخ فلسفه، دارای ویژگیِ سروکار داشتن با ضدین است و به معنای فرآیند تناقض میان ضدین است.‌ دیالکتیک به خود- متناقض بودن عقل اشاره می‌کند که به طور هم‌زمان می‌تواند یک گزاره را تأیید و انکار کند. گادامر در هرمنوتیک فلسفی خود، دیالکتیک را فرآیند اندیشیدن به تضادها می‌داند و به قدرت دیالکتیکی عقل اشاره می‌کند. قدرت دیالکتیکی عقل در عمل به صورت جدل و منازعه تحقق می‌یابد و از آن برای ابطال و انکار دیدگاه دیگری بهره می‌بریم. ما با قدرت دیالکتیکی عقل خویش، له و علیه واقعیت سخن می‌گوییم بدون این که به شناختی از آن دست یابیم، اما گادامر در عین حال، دیالکتیک را دانشی می‌داند که با آن به شناختی از واقعیت و خود شیء دست می‌یابیم و صرفا دارای جنبه‌ی سلبی نیست. در رساله‌ی حاضر نشان می‌دهیم که گادامر جنبه‌ی سلبی و ایجابی دیالکتیک را با یکدیگر ترکیب می‌کند و جمع آن‌ها در بستر دیالوگ تحقق می‌یابد. گادامر با تفسیر خاص خودش از ذاتِ اشیا، نگاهی وجودشناختی به دیالکتیک دارد. از نظر گادامر، هستی و واقعیت، دیالکتیکی است و دیالکتیک اندیشه نمایشی از دیالکتیک واقعیت است. جمع میان دیالکتیک واقعیت و دیالکتیک اندیشه در گفتگو تنها در صورتی ممکن است که طرفین گفتگو شرایط اخلاقی دیالوگ را رعایت کنند. سپس به توضیح و بررسیِ اخلاق دیالکتیکی در اندیشه‌ی گادامر می‌پردازیم تا نشان دهیم که دستیابی به شناختی از واقعیت و آشکارگی حقیقت برای ما به چگونه زیستن ما وابسته است و ارتباط تنگاتنگی میان نظر و عمل وجود دارد. در نهایت، نشان می‌دهیم که گادامر در بیان ارتباط میان دیالوگ و دیالکتیک و اخلاق متاثر از افلاطون است.
نسبت میان عدالت، دموکراسی و صلح در جمهوری افلاطون
نویسنده:
حسن فتحی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
جمهوری افلاطون بی­تردید یکی از تأثیرگذارترین نوشته­ها در تاریخ فلسفه و مخصوصاً در فلسفه سیاست است. در عین حال که تقریباً همه شاخه­های فلسفه از هستی­شناسی و معرفت­شناسی گرفته تا علم­النفس و تعلیم و تربیت در این نوشته افلاطون مورد بحث قرار گرفته­اند، موضوع محوری آن‌را «عدالت» تشکیل می­دهد. از سوی دیگر در میان انواع حکومت­ها که افلاطون در کتاب هشتم جمهوری بر می­شمارد، دموکراسی را یکی از حکومت­های بد معرفی می­کند. به نظر او دموکراسی ـ که از تحول الیگارشی پدید می­آید ـ نه تنها از جنگ و نارضایتی زاده می­شود، بلکه به واسطه مدیریت نادرستِ دو مقوله آزادی و برابری سرانجام به ضد خودش، یعنی حکومت استبدادی، تبدیل می­شود. مخالفت افلاطون با دموکراسی، که در واقع ناظر بر نوع خاصی ازآن می‌باشد، نشان می­دهد که ملازمه­ای ضروری میان عدالت و صلح از یک طرف و دموکراسی از طرف دیگر وجود ندارد. در این مقاله، پس از بیان نظر افلاطون درباره عدالت، صلح و دموکراسی، نشان خواهیم داد که او چه چیزهایی را از پیش شرط­­های رسیدن به عدالت و صلح بر می­شمارد.
صفحات :
از صفحه 3 تا 20
  • تعداد رکورد ها : 49