جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 67
بررسی پدیده ی رنج در مسیحیت با رویکرد اگزیستانسیالیستی کرکگور
نویسنده:
یحیی نصرتی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده ندارد.
شیء فی نفسه و پدیدار در فلسفه نظری کانت و گذر هگل از آن دو
نویسنده:
جلال پی کانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
چکیده ندارد.
دیالکتیک در فلسفه ی افلاطون و کانت و هگل
نویسنده:
صدیقه موسی زاده نعلبند
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده ندارد.
کانت و مسأله مابعدالطبیعه
نویسنده:
مدریک سعیدیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده ندارد.
وحدت شخصی وجود در حکمت متعالیه و نتایج آن
نویسنده:
لیلا قربانی الوار
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
وحدت وجود یکی از مهم‌ترین مسائل عرفانی است که توسط ابن‌عربی مطرح شده و همواره مورد بحث موافقان و مخالفان بی‌شماری بوده است. ملاصدرا، که در نظریات فلسفی خود از عرفان نیز بهره جسته، مسألة وحدت وجود را با بیانی فلسفی تبیین کرده است. نظریة وحدت شخصی وجود در مقابل دو نظریة‌ تباین و کثرت وجودات و وحدت تشکیکی وجود است. بنابر وحدت شخصی وجود، غیر از «واجب الوجود» موجودی نیست و آنچه «ممکن» نامیده می-شود جلوة آن وجودِ واحد است.ملاصدرا گرچه در آغاز و در تقابل با فلسفه‌های اشراقی و مشایی، وحدت تشکیکی وجود را اثبات می‌کند؛ اما در بحث از علیت و رابطۀ علت و معلول، دیدگاه عارفان را در این مسأله، که همان وحدت شخصی وجود است، مطابق واقع یافته و می‌کوشد بر آن برهان اقامه کند. از این رو در الهیات بالمعنی الاخص، دیدگاه حکمت متعالیه در واقع همان دیدگاه ابن‌عربی است که به برهان آراسته شده است.پایان نامة حاضر پژوهشی است که درصدد بررسی وحدت شخصی وجود از منظر حکمت متعالیه و نتایج آن است که در پنج فصل ارائه می‌شود: اصطلاح شناسی، وحدت تشکیکی وجود در حکمت متعالیه، وحدت شخصی وجود در حکمت متعالیه، تنافی یا یگانگی وحدت تشکیکی و وحدت شخصی وجود و در نهایت نتایج وحدت شخصی در حکمت متعالیه. از جمله نتایجی که بر اساس نظریة وحدت شخصی وجود در حکمت متعالیه به دست می‌آید عبارتند از: انتقال تقسیمات از مدار وجود به ظهور، تغییر در اشتراک معنوی مفهوم وجود، تحویل اصل علیت به نظریة تجلی، تغییر در تقریر قاعدة «بسیط الحقیقة کلّ الأشیاء»، تغییر در تقریر برهان صدیقین، تغییر در تصور خدا.
کلی در فلسفه ارسطو
نویسنده:
احمد زارع
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
بی‌تردید مسئله «کلی» یکی از مهم‌ترین و محوری ترین مسائل تاریخ فلسفه است.پیشینه‌ی تاریخی این بحث به مقابله سقراط با دیدگاه سوفسطاییان برمی‌گردد که اینان اخلاق و معرفت را نسبی می‌دانستند، اما سقراط معتقد شد که برای معرفت واخلاق باید تعاریف «کلی» اقامه کرد. سقراط این تعاریف کلی را مطرح کرد اما مبنایی مابعدالطبیعی برای اثبات آنها فراهم نکرد. افلاطون برای این منظور آموزه‌ی صور متعالی را مطرح کرد، صورتهایی که ثابت وازلی هستند، و نسبت به تجلی‌های ناقص یا «تقلیدهایشان» دراین جهان استقلال دارند و با حواس ادراک نمی‌شوند. این نظریه افلاطون با انتقادات ارسطو مواجه شد. به عقیده ارسطو «چیزها» از ماده و صورت فراهم آمده‌اند. صورت در فلسفه‌ی اسطو قابل تطبیق با مثال در نظر افلاطون است ومبنای لازم برای کلی را داراست. ولی ارسطو وجود «صور» یا «مُثُل» مستقل را در جهانی جداگانه رد کرد. به نظر او صور فقط در ضمن اشیاء این جهانی وجود دارند. مثلأ «انسان» بتمامه در تک تک انسانها وجود دارد و وقتی آن را صرف نظر از هرمصداقی در نظر بگیریم در واقع مفهومی کلی در ذهن خواهد بود. پس هر چند افلاطون و ارسطو هر دو در بحث کلی واقع‌گر‌ا هستند، اما کلی افلاطونی دارای اوصافی چون تعالی و مفارقت است، در حالی‌ که کلی ارسطویی در متن واقعیت به صورت حالّ در ماده و در نتیجه متکثر به تکثر افراد است. این موضع ارسطو در تاریخ مبحث کلی به «اصالت واقع معتدل» و گاهی به «اصالت مفهوم» معروف است که از طرفی در برابر موضع افلاطون قرار می‌گیرد و از طرف دیگر در برابر به اصطلاح «اصالت تسمیه‌»ای‌ها که هیچ شـأن وجودی در برای کلی در نظر نمی‌گیرند.
سقراط سوفسطایی؟
نویسنده:
فتحی حسن
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
سقراط را امروز فیلسوفی می شناسیم که مخالف بنیادی جریان سوفسطایی گری نیمه دوم قرن پنجم پیش از میلاد و سرسلسله سنت فلسفی ای است که افلاطون و ارسطو رواج داده اند و در سرتاسر تاریخ فلسفه با تغییرات و تعدیل هایی به حیات خود ادامه داده است. اما آتنیان معاصر سقراط او را به عنوان یکی از اعضای حلقه های سوفسطایی و به جرم بدعت در الهیات و اغوای جوانان به اعدام محکوم کردند و با خوراندن سم شوکران به جهان دیگرش فرستادند. آیا چیزهایی در منش و روش و رفتار و گفتار سقراط نبود که آتنیان را به سوی چنین کار سوق دهد؟ مقاله حاضر عهده دار پاسخ به این سوال است. خلاصه پاسخ این است که سقراط از حیث موضوع مورد پژوهش، روش بحث، منش شخصی و محتوای آنچه تعلیم می داده شباهت هایی با سوفسطاییان داشته است و این شباهت ها را در آثار افلاطون نیز می توان دید.
صفحات :
از صفحه 15 تا 37
بعد عملی مثال خیر در فلسفه‌های افلاطونی و ارسطویی
نویسنده:
علیرضا ارشادی‌فرد
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
افلاطون در دوره‌ افول امپراطوری آتن چشم به جهان می‌گشاید و به واسطه تعالیمی که در فلسفه هراکلیتوس می‌بیند، می‌فهمد که تاریخ بشری به موجب پیروی از قانون سیلان دایمی رو به سوی یک تباهی دارد. او با پذیرش این اصل و برای یافتن پاسخی در باب چگونگی اعراض از این تباهی، به تعالیم سقراط روی می‌آورد. تعریف جویی سقراط به او نشان می‌دهد که تعاریف، برخلاف متعلقاتشان همواره ثابت می‌مانند. افلاطون برای مستدل کردن تعالیم سقراط نظریه مثل را بر می‎‌سازد. این نظریه درصدد بیان این حقیقت است که هستی واقعی نه در جهان محسوس بلکه در جهان معقول خانه دارد. بر این اساس حکومت‌های زمینی، حکومت‌هایی هستند که قانون تباهی در آنها جاری است. تنها حکومتی که از این تباهی می‌گریزد، حکومت فیلسوفان است. در آرمان‌شهر، فیلسوفان به موجب دانشی که از جهان مثل و در راس آنها مثال خیر دارند، می‌توانند به تربیت شهروندان پرداخته و فضایل را در جان آنها موکد کنند و کل شهر را نیک‌بخت سازند. بی‌شک این نیک‌بختی در سایه دانشی که حاکمان درباره مثال خیر دارند، حاصل می‌شود.ارسطو در مواجهه با آموزه‌های استادش در باب مثل و مثال خیر، ضمن آنکه با کل نظریه مثل مخالفت می‌کند این نظر را نیز مطرح می‌سازد که حتی اگر ما به نظریه مثل قایل شویم، این نظریه نمی‌تواند در حکمت عملی ما را یاری کند. چرا که به موجب آموزه تقسیم علوم، موضوعات حکمت عملی برخلاف حکمت نظری، ثابت نیستند و ما در این حوزه فقط می‌توانیم به قواعد عام استثناپذیر رضایت دهیم. پس مثال خیر افلاطون مفهومی پوچ است که در حوزه عمل کارآیی ندارد و ما در این حوزه فقط می‌توانیم به مطالعه قواعدی بپردازیم که به خیر زندگی بشری بیانجامد. این خیر را دانش سیاست می‌تواند برآورده سازد. سیاستمدار باید بر مبنای دانشی که از نفس بشر دارد، شهروندان خود را فضیلت‌مند سازد. این فضایل در حوزه فضایل نفسانی با انتخاب قاعده حد وسط حاصل می‌آید. در حوزه فضایل عقلانی نیز آنچه بالاترین قوه نفس بشری را بالفعل می‌کند، حکمت نظری است. چون با فعالیت نظری میتوانیم در سعادتی که خدا همیشه از آن برخوردار است، مشارکت کنیم و از شریف‌ترین لذایذ بهره‌مند شویم. در این پایان‌نامه بر آن هستیم تا نشان دهیم که به رغم اعراض ارسطو از مثال خیر در بعد عملی، او همچنان فیلسوفی خیرگرا و غایت‌گرا باقی می‌ماند.
ابن‌ رشد و حقیقت مضاعف: گزارش و بررسی موضع سیگریوس برابانتی
نویسنده:
عاطفه دهقانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مدخل مفاهیم(دانشنامه مفاهیم)
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
ابن‌رشد از فیلسوفان بزرگ مسلمان و تاثیرگذار محسوب می‌شود، شخصی که در تفسیر، درک و بیان متون دینی و فلسفی تبحر داشت. و در اغلب آثار به‌جای‌مانده از او، مسائل دینی و فلسفی نمایان است.اندیشه‌های فلسفی او چه در زمان خودش و چه پس از او همواره مورد توجه متفکرین مسلمان، یهودی و مسیحی بوده است، طوری که در قرون وسطی بعد از او در قرن سیزدهم گروهی با عنوان ابن-رشدیان لاتینی شکل گرفت که سیگریوس برابانتی و بوئنیوس داسیانی از افراد سرشناس این گروه محسوب می‌شدند. آن‌ها تفسیر ابن‌رشد از متون ارسطو را دقیق‌ترین تفسیر می‌دانستند. تفسیر ابن‌رشد از ارسطو در برخی موارد، متون دینی کلیسا را نقض می‌کرد و این مسئله زمینه‌ی طرح نظریه‌ای با عنوان «حقیقت مضاعف» را در قرون وسطی فراهم‌کرد.منظور کلیسا از حقیقت مضاعف باور به دو حقیقت، یکی حقیقت دینی و دیگری حقیقت فلسفی بود. کلیسا با متهم کردن ابن‌رشدیان به حقیت مضاعف، به خصوص سیگریوس برابانتی با عنوان رهبر این گروه، آموزه‌های ابن‌رشد و تعالیم ابن‌رشدیان را محکوم کرد.مسئله‌ی رابطه‌ی دین و فلسفه برای ابن‌رشد واقعا اهمیت داشت. او کتاب فصل المقال فی ما بین الحکمه و الشریعه من الاتصال را در این-باره نوشت، و در آن به اهمیت متون دینی و عقلانی بودن شریعت اذعان کرد، اما نه به جدایی این دو حوزه. ابن‌رشد به صراحت توافق بین دین و فلسفه را اعلان می‌کند و وجود برخی مسائل متعارض را حاکی از وسعت مخاطب دین از یک سو و محدود و خاص بودن اهل حکمت و فلسفه از سوی دیگر می‌داند. وی بر طبق آیات دینی به متفاوت بودن درک انسان‌ها اشاره می‌کند و راه حل مسائل مبهم را در تاویل شریعت قرار می‌دهد. ابن‌رشد در کتاب یاد شده به شرایط تاویل اشاره می‌کند و طبق گفته‌ی شریعت، تنها فیلسوف را متولی تاویل با رعایت شرایط آن می‌داند.در خصوص سیگریوس برابانتی، به نظر می‌آید که وی نیز قائل به حقیقت مضاعف نبوده‌است، بلکه شرایط حاکم او را مجبور به پذیرفتن برخی مسائل دینی می‌کرد که متعارض با عقل بودند. این به ظاهر پذیرفتن هر دو مسائله، متکلمین کلیسا را بر آن داشت تا وی را محکوم به پذیرفتن دو حقیقت کنند.حاصل سخن این است که نسبت دادن «حقیقت مضاعف» به ابن‌رشد در واقع مبنای تاریخی محکمی ندارد. واقعیت این است که ابن‌رشد حقیقت را یکی می‌دانست اما به مراتب در فهم انسان‌ها معتقد بود و فهم فیلسوف را بالاترین فهم در هر چیزی، و از‌جمله در امور دینی، می‌شمرد.
  • تعداد رکورد ها : 67