جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 37
بررسی نقش تبلیغ سنتی دین در جامعه کنونی
نویسنده:
روح‌الله عباس‌زاده
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
انتخاب شیوه مناسب تبلیغی همواره از دغذغه های اصلی مبلغین دین بوده است با ظهور فناوری های نوین ارتباطی، این سوال ایجاد می شود که آیا با وجود رسانه های جدید، ادامه تبلیغ به شیوه سنتی کارآمد هست؟ یا بر مبلغین لازم است که سراغ شیوه های نوین رفته و با تبلیغ سنتی وداع نمایند. ما معتقدیم تبلیغ سنتی دین به دلیل برخورداری از ارتباط چهره به چهره و مستقیم همچنان بهترین شیوه تبلیغی محسوب می شود که بر پایه فرهنگ و ارزش های های موجود جامعه بوده و به دلیل ویژگی های منحصر به فرد آن در مقایسه با تبلیغ رسانه ای از اثرگذاری عمیق تر و ماندگارتر برخورداراست. در این تحقیق به روش تحلیلی توصیفی و با مراجعه به کتاب ها، پایان نامه ها و مقالاتی که ارتباط مستقیم با تبلیغ داشته اند و همچنین بهره گیری از متون جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی و ارتباطات که امکان بهره گیری از آن ها در جریان فعالیت تبلیغی فراهم بود؛ عمل نموده و همچنین با بهره گیری از مشاهدات عینی نگارنده که در طول چندین سال تجربه تبلیغی، و برای یافتن راهکارهای کارآمدتر نمودن و آسیب شناسی تبلیغ صورت گرفته است به تدوین تحقیق اهتمام نمودیم. در این تحقیق به دست آمد که تبلیغ سنتی دین به دلیل ویژگی ارتباطی چهره به چهره، تناسب بیشتری برای انتقال پیام های دینی داشته و اقتضائات رسانه ها، زمینه کمتری برای تبلیغ مستقیم فراهم می نماید.و این شیوه همچنان دارای کارکردهای فراوان در عرصه فردی، گروهی و سازمانی می باشد. با نگاهی دوباره به کارکردها و بایسته های این شیوه و آموزشی نمودن تبلیغ، زمینه بهره گیری از پتانسیل های عظیم آن در فعالیت های گروهی و جنبش های اجتماعی و همچنین مقابله با جنگ نرم دشمنان فراهم خواهد شد. بنابراین پیشنهاد می شود که حوزه های علمیه تمرکز اصلی خود را بر تبلیغ سنتی قرار داده و با ارائه آموزش های لازم به مبلغین و برنامه ریزی جامع جهت ایجاد جریان های فرهنگی در کشور که در نهایت به صیانت و تقویت ارزش های اصیل اسلامی منجر خواهد شد؛ اقدام نمایند.
طراحی الگوی مطلوب ارتباط روحانیت با نسل جوان با تأکید بر دیدگاه آیت الله جوادی آملی
نویسنده:
عباس حسینی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
از آنجا که ارتباط مطلوب روحانیت با نسل جوان می‌تواند در تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی دینی کشور سرنوشت ساز باشد. این پژوهش تلاش دارد تا با کمک گرفتن از الگوهای ارتباطی موجود درباره نسل جوان و همچنین با الهام از اندیشه های ناب دینی حضرت آیت الله جوادی آملی به ارائه الگوی مطلوب ارتباط روحانیت با نسل جوان بپردازد. برای دستیابی به چنین الگویی از روش تحلیلی(تحلیل به مولفه های معنایی) استفاده شده است؛ به این معنا که ابتدا مولفه های معنایی روحانیت و نسل جوان در اندیشه آیت الله جوادی، استخراج و سپس با قرار دادن آنها در کنار یکدیگر الگوی ارتباطی آنها ارائه شد. برپایه انسان شناسی ایشان، در ارتباطات انسانی سه الگوی ارتباطی شناسایی شد: الگوی ارتباطی متدانی، متعارف و متعالی. در راستای الگوی ارتباط متعالی، ارتباط روحانیت و نسل جوان که هدف این پژوهش است، مورد واکاوی قرار گرفت. ایشان در این الگو، علاوه بر توجه به ساخت شخصیت روحانی بر پایه الگوی ارتباط متعالی و عضویت گروهی آنها، ویژگی های دوران جوانی را نیز مورد توجه قرار می دهند و بر این باورند که روحانیت با مراعات دو عنصر محوری یعنی عقلانیت(حرف خوب زدن) که ناظر به محتوای پیام است و صداقت(خوب حرف زدن) که ناظر بر نحوه ارائه پیام است، می تواند با نسل جوان ارتباط مطلوب برقرار کند. در این الگو، با توجه به رسالت های روحانیت و ویژگی های نسل جوان، عقلانیت اقتضا می‌کند روحانی در ارتباط با نسل جوان، به مولفه های زیر توجه کند: سعی کند محتوای ارتباطش شناساندن هویت جوان، ترغیب به عقل مداری، شناساندن آموزه های دینی، ترغیب به علم آموزی و مطالعه، توجه به آسیب های مدرن، توجه به شبهات ذهنی، ترغیب به مراقبت از نفس و ارائه الگوهای سازنده باشد. همچنین با توجه به معنای صداقت، شایسته است روحانی، مواردی که به ارائه پیام مربوط می‌شود؛ مراعات نماید که از جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: فصاحت بیان، ادب در گفتار، عطوفت و مهربانی در ارائه دین، بلاغت در کلام، برخورد محبت‌آمیز.
کارکردهای اجتماعی دین از دیدگاه علامه طباطبایی و دورکیم
نویسنده:
فاطمه فریدونی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
این پژوهش به دنبال آن است تا به بررسی تطبیقی کارکردهای اجتماعی دین از دیدگاه دورکیم و علامه طباطبایی بپردازد تا بدین وسیله وجوه اشتراک و افتراق دیدگاههای آنان رادر این زمینه نشان دهد. دورکیم و علامه طباطبایی با وجود اینکه دارای مبانی نظری متفاوتی هستند، اما هر دو برضرورت همیشگی دین و قوانین دینی در جامعه اذعان دارند.به اعتقاد دورکیم دین بر حسب نوع جوامع خصوصیات متفاوت پیدامیکند. ایشان برای دین دو بعد عقیدتی و مناسکی مطرحمی کند اما عنصر اصلی دین را بعد مناسکی آن می داند. آنچه که در تبیین کارکردی دورکیم از دین اهمیت دارد کارکردهای اجتماعی مناسک دینی است که عبارتند از :انضباط بخشی، وحدت بخشی، خوشبختی بخشی ، حیات بخشی و تقویت قوا . بر این اساس دورکیم کارکردهای دین را در بعد اجتماعی آن خلاصه می کند.اما علامه طباطبایی بر این باور است که دین در سه بعد عقیدتی ،اخلاقی و عملیدارای کارکردهای فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی است . از جمله کار کردهای اجتماعی دین از نظر ایشان می توانبه اصلاح جامعه، تنظیم زندگی اجتماعی، شکوفایی فرهنگ و تمدن و...اشاره کرد. به اعتقاد علامه (ره) تنها راهی که اجتماع انسانی را از تشتت و تفرقه نجات می‌دهد، دین است ؛ چرا که دین برای رفع و حل اختلاف جوامع بشری و ایجاد وحدت و همبستگی اجتماعی آمده است. بنابر این می‌توان گفت که علامه و دورکیم با وجود پیش فرض های متفاوت در بحث دین،بر نقش محوری دین در جامعه تأکید دارند و کارکردهای اجتماعی مشابهی را برای دین مطرح کرده‌اند. اما تبیین علامه(ره)از کارکردهای دین ناظر به همه ابعاد وجود انسان است که برخلاف دورکیم اولاًبا تقلیل گرایی همراه نیست. ثانیاً کارکردهای دین را در راستای سعادت و کمال انسان می‌داند و ثالثاً کارکردهای اجتماعی دین را نه تنها در ساختار جامعه بلکه در محتوای جامعه هم مطرح می‌کند.
بررسی تطبیقی جایگاه زن در اندیشه امام خمینی(ره) و دیدگاه‌های فمینیستی
نویسنده:
انسیه ملکیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
موضوع این رساله، بررسی تطبیقی جایگاه زن در اندیشه امام خمینی(ره) و اندیشه‌های فمینیستی است. روش استفاده شده در این رساله، روش تحلیل متن از نوع تطبیقی است. هر یک از این اندیشه‌ها در دو قسمت بررسی شده‌اند. قسمت اول: بررسی مبانی این دو اندیشه است و قسمت دوم: بررسی ابعاد جایگاه زن در هریک از این اندیشه‌هاست که در سه بعد بررسی شده است. الف) جایگاه زن به عنوان انسان. ب) جایگاه زن در خانواده. ج) جایگاه زن در اجتماع( اقتصاد، سیاست و فرهنگ). همانطور که خواهیم دید امام خمینی به هستی-شناسی توحیدی اعتقاد دارند و در نظر وی انسان خلیفه خدا بر روی زمین است . منابع معرفت‌شناسی وی، عبارتند از: عقل و وحی و حس و فطرت و شهود. زن در اندیشه امام خمینی(ره) از منزلت و مقام والایی برخوردار است. امام در عین دفاع از تساوی زن و مرد از نظر حقوق انسانی، تأکید می‌کند که در بعضی از موارد تفاوت‌هایی بین زن و مرد وجود دارد که به حیثیت انسانی آنها ارتباط ندارد، بلکه مربوط به طبیعت آنان است و به همین خاطر هر کدام احکام و حقوق خاص خود را نیز دارند. امام خمینی(ره) با تأکید بر نقش مادری و جایگاه زن در تربیت صحیح فرزندان، معتقد است که مادران در جامعه بزرگترین مسئولیت و شریف‌ترین شغل را دارند. امام خمینی(ره) از حضور زنان در تمام عرصه‌های فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به عظمت یاد کرده و زنان را تشویق به این امر می‌کنند،البته به شرطی که به نقش زن در خانواده لطمه وارد نشود. اندیشه فمینیست‌ها بر مبنای اندیشه‌های سکولاریستی و لیبرالیستی و پوزیتویستی بنیان‌گذاری شده است. اکثر فمنیست‌هاتفاوت‌های طبیعی میان زنان و مردان را نادیده می‌گیرند و از نظر آنها زن و مرد دارای ویژگی‌ها و استعداد‌ها و روحیات یکسانی هستند. آنها نسبت به نقش مادری و جایگاه زن در خانواده دید منفی و بدبینانه‌ای دارند. فمنیست‌هاطرفدار آزادی بی‌حد و حصر زنان بوده و شرکت آنان در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی را به عنوان یک اصل اساسی پذیرفته و برای نقش آنها در خانواده ارزشی قائل نیستند.
بررسی رابطه فطرت و فرهنگ از منظر قرآن با تاکید بر دیدگاه علامه طباطبایی
نویسنده:
علی‌رضا محدث
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
موضوع فطرت در میان اندیشمندان و ادیان الهی بویژه اسلام همواره در کانون توجه بوده است. فرهنگ نیز به عنوان معرفت مشترک مکتسَب، قریب یک‌ونیم قرن است که در حوزه علوم انسانی بویژه علوم اجتماعی مورد نظر است. با وجود این دیدگاه‌ها درباره مناسبات فطرت و فرهنگ بر یکدیگر متفاوت است؛ برخی فطرت آدمی را هنگام آفرینش انسان فعلیت‌یافته دانسته؛ هرگونه اثرگذاری سازنده فرهنگ بر فطرت را نادیده انگاشته‌اند. دسته‌ای نیزبرای نفوذفرهنگ در طلوع و افول قوای فطری در مسیر حرکت جوهری نفس از حدوث جسمانی تا بقای روحانی فی الجملهبهره‌ای قائل شده‌اند. اما گروه سوم در نقطه مقابل با گروه اول با بی‌توجهی به فطرتمندی آدمی یا شرانگاری یا انکار آن، منکر تاثیر فطرت در هویت انسانی شده، آن را یکسره تاریخی انگاشته، و با رد هرگونه اشتراک فرهنگ‌ها در خصلت‌های فطری معتقد به تمایز بالذات فرهنگ‌ها و جوامع‌اند. به هر تقدیر اینکه نقش فطرت در تکون، تکامل‌پذیری، اشتراک‌مندی، گفتگوپذیری و میل از کثرت به وحدت فرهنگ‌ها در لایه‌های بنیادین و متقابلا نقش فرهنگ در باروری یا بدباروری خصلت‌های فطری و قلمرو نفوذش بر فطرت کدام است؛ مساله‌ای است که آن را به روش توصیفی– تحلیلی (استناد به آیات قرآن و توصیف و تحلیل فطرت و فرهنگ) مورد بررسی قرار می‌دهیم. فطرت قرآنی با داشتن ویژگی‌های فراتاریخی، ظرفیت ایجاد یک نظام معنایی و هویتی غیرتاریخی را دارد که تصور تحقق فرهنگ واحد جهانی و برخوردار از خصلت فراتاریخی را ممکن می‌سازد. ویژگی‌هایی مانند گرایش به مبدا کمالات، ثبات، فراگیری، غیراکتسابی، فراجنسیتی، توان ابراز واکنش سلبی در صورت بدباروری، قدرت بازدارندگی در برابر انکار بُعد شناختاریِ مطلق علم در گستره ادراکات‌ حقیقی، ظرفیت کنترل و هدایت اعتباریات به سمت گرایش‌های عالی انسانی در گستره ادراکات‌ اعتباری و قدرت بالای درگیرکردن بنیان فرهنگ‌ها با پرسش‌های گریزناپذیر جهانی، مانند حقیقت زندگی انسان در دنیا، آغاز و انجامش.
ارزیابی الگوی تحلیلی میشل فوکو در مطالعات دینی
نویسنده:
الهام نصیری پور
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
امروزه یکی از حوزه های مورد توجه محققان و پژوهشگران اجتماعی حوزه ی اندیشه ها است؛ که با توجه به اهمیت این حوزه بر دانشمندان اجتماعی است تا به بررسی انتقادی اندیشه های ورودی و داخلی متأثر از آنها بپردازند. در میان اندیشه های معاصر ورودی، اندیشه ی متفکر شالوده شکن معاصر فرانسوی، میشل فوکو، به دلیل بداعت در روش و فتح باب نگاهی جدید و واژگونه به مسائل اجتماعی، با استقبال چشمگیری در میان متفکران علوم انسانی ایران روبه رو شده است؛ به طوری که آنان را به مطالعه ی مسائل اجتماعی- سیاسی دینی از این دریچه واداشته است. اما نکته ی حائز اهمیت در این تأثیرپذیری، عدم توجه به اقتضائات فکری و فرهنگی ایران اسلامی است. این دیدگاه به طور مفرطی در نسبی گرایی معرفت شناسی و تاریخی گرایی غوطه ور است. در توجه به این مسائل نگارنده بر خود فرض دانست تا به بررسی این مسأله بپردازد که آیا امکان انطباق یا تلفیق دو مبانی اندیشه ای دین و میشل فوکو وجود دارد؟ اگر مطالعه ای متأثر از این دیدگاه صورت گرفته است، در چه سطحی مبادرت به تلفیق یا انطباق نموده است؟ در این پژوهش به بررسی توصیفی - تحلیلی اندیشه ی میشل فوکو، و متفکرین علوم انسانی وامدار او، با تو جه به دو پیش فرض پرداختیم . آن چه با انجام این پژوهش به آن دست یافتیم آن است که انطباق یا تلفیق آراء میشل فوکو به دلیل آن مبانی نسبی گرایانه و رد معنا و حقیقت ثابت، با مبانی اندیشه ای دین سازگار نیست اما از آ ن جهت که ما را متوجه یک امر بیرونی می نماید مطلوب است ومی تواند مورد توجه ما باشد. این همان توجه به زمینه است که در روش رئالیسم نیز مورد توجه است. اما باید توجه داشت که اسیر این زمینه ها نشد.
بررسی شیوه‌های ارتباطی پیامبر اعظم (ص) در دوران مکی
نویسنده:
شکوفه شیربندی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
ازآنجا که بررسی شیوه‌های ارتباطی پیامبراسلام «صلی الله علیه و آله» می‌تواند نوع تعامل را در تمام سطوح ارتباطی تنظیم نماید و ازطرفی موجب برقررای ارتباط مؤثر و نشر و گسترش دین مبین اسلام شود. از این رو این پژوهش تلاش دارد با بررسی حیات تبلیغی پیامبر اسلام «صلی الله علیه و آله» در دوران مکی با رویکردی ارتباطی به شیوه‌های ارتباطی پیامبر «صلی الله علیه و آله» بپردازد. برای دستیابی به این مهم از روش توصیفی تحلیلی استفاده شده است و از طریق مراجعه به منابع دست اول تاریخی و منابع روایی شیوه‌های ارتباطی پیامبر «صلی الله علیه و آله» و اصول حاکم بر آن را استخراج و به بررسی و نقد رویکردهای ارتباطی اندیشمندان ارتباطی پرداخته وحاصل این تلاش درباره اصول حاکم بر سطوح ارتباطی پیامبر اعظم «صلی الله علیه و آله» در دوران مکی عبارتند از: خوش خلقی، تساهل، جذابیت، تغافل ،همانندی و... در ارتباطات میان فردی و در ارتباطات گروهی:اصل اعتماد، تدریج، همدلی،خوشروئى... و اصول حاکم برارتباطات میان‌فرهنگی: مدارا، پایبندی به اصول و ارزش‌ها، احترام متقابل و اصل موعود گرایی. وشیوه‌های ارتباطی پیامبر اعظم «صلی الله علیه و آله» نیز عبارتند از: انگیزه‌بخش و جلب توجه مخاطب، بهره‌گیری از مشترکات بین فرستنده و گیرنده، اعتباربخشی ارتباط، بهره‌گیری از ابزارهای ارتباطی مورد توجه مخاطب، رسانه‌سازی، ارائه الگوی عملی، اعزام مبلغ، انعطاف‌پذیری در استفاده از شیوه‌های پیام‌رسانی. و در پایان پس از نقد و بررسی رویکردهای ارتباطی و مقایسه آن با شیوه‌های ارتباطی پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» روشن شدکه هیچ یک از رویکردهای ارتباطی نمی‌توانند شیوه‌های ارتباطی پیامبر «صلی الله علیه و آله» را بیان نمایند. بنابراین یک مدل پنجمی مطرح شد و آن را مدل دعوت نامیدیم که زیربنای آن نظریه توحید است ونظام ارتباطی بر پایه آن ساخته می‌شود، و آنچه نقش جهت‌دهی خطوط ارتباطی را در ارتباطات اسلامی دارد، ارتباط با خداست، در واقع ارتباط با خدا رکن همه ارتباطات است.
عوامل موثر بر انحرافات اجتماعی از دیدگاه امام علی (ع)
نویسنده:
احمد سالمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
از آنجا که انسان موجودی مرکب از جسم و جان و هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارد، در درون هوس‌ها و خواهش‌های نفسانی و در بیرون ابلیس دشمن قسم خورده را دارد. لذا همواره در معرض خطا و انحراف قرار دارد. از طرف دیگر هم انسان موجودی اجتماعی است که به فعلیت رسیدن استعدادهایش فقط در جامعه میسر است . قطعا عقل هر عاقلی حکم می‌کند که باید درون جامعه ، یکسری قواعد و الزاماتی باشد تا افراد بر اساس آنها به زندگی جمعی خود نظمبدهند. که افراد جامعه طی فرایند جامعه‌پذیری این اسلوب را یاد می‌گیرند. منحرف کسی است که این قالب‌ها و هنجارهای پذیرفته شده را نقض کند.پژوهش حاضر به بررسی عوامل موثر بر انحرافات اجتماعی از دیدگاه امام علی 7 می‌پردازد.دغده‌ی اصلی در این تحقیق، پیدا کردن علل وعواملی است که می‌تواند انسان را به انحراف و گمراهی بکشاند اینکه آیا این عوامل را درون فرد یا محیط یا هر دو باید جستجو کنیم.با واکاوی سخنان امام علی 7، به عنوان یک انسان معصوم که دانشش الهی و لدنی وهمچنین کسی که قریب پنج سال رهبری جامعه‌ی اسلامی را برعهده داشته ؛ به این نتیجه رسیدیم که ، حضرت نگاهی جامع به پدیده‌ی انحراف دارند. به این معنا که، پدیده‌ی انحراف را تک عاملی نمی‌داند، بلکه هم فرد و اراده‌ی او و هم ساختارهای سیاسی ، اقتصادی وفرهنگی را در منحرف شدن افراد دخیل می‌داند. به همین جهت برای اصلاح جامعه، در حوزه فردی توصیه‌های فراوانی به تقوی و مسائل اخلاقی ( نظیر خطبه متقین) و تبعیت از دستورات رسول خدا 6 می‌کند و در عرصه اجتماعی اصلاح ساختارهای سیاسی ، اقتصادی و... و رفتار کارگزاران و حاکمان با را رعیت را توصیه می‌کنند.
بررسی تعامل علم و سیاست در قرون اولیه هجری(اول تا پنجم) با تاکید بر علم کلام
نویسنده:
سیداسماعیل مسعودی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
تحلیل و تبیین جامعه شناختی تحولات تاریخی راهنمای علمی راه حال و آینده خواهد بود. تحول علمی‌ای که در دوره اولیه تاریخ اسلام و یا به عبارتی در دوره تمدن اسلامی رخ داد مسأله‌ای است که هم بسیار به آن اذعان شده و هم مورد تحلیل و کنکاش قرار گرفته است، اما جای خالی تحلیل‌های جامعه شناختی که بتواند فراتر از گزارش‌های تاریخی و نیز تحلیل‌های غیرنظامندِ غیرعلمی قرار گیرد کاملاً مشهود است. این تحقیق عهده دارد تبیین جامعه شناختی رابطه نهاد علم و نهاد سیاست در قرون اولیه تاریخ اسلام (قرن اول تا پنجم) است و از آنجا که گستره علم بسیار وسیع است و بررسی آن در قالب یک پایان‌نامه نمی‌گنجد به صورت موردی به بررسی علم کلام (به جهت ارتباط نزدیک با جریان‌های سیاسی) می‌پردازد. این تحقیق از نوع مطالعات جامعه شناسی تاریخی است که با رویکرد اثباتی و اتخاذ چارچوب نظری مناسب به سراغ شواهد و واقعیت تاریخی می رود و از رهگذر آن هم واقعیت تاریخی را فهم می کند و هم چارچوب نظری خود را مورد آزمون قرار می‌دهد. و در پایان روشن شد که منشاء و چگونگی شکل گیری علم کلام کاملاً متاثر از جریان‌ها و مسائل سیاسی قرن اول بوده است. همچنین بسط و گسترش مسائل کلامی و شکل‌گیری نحله‌های کلامیِ معتزلی و اشعری در قرون دوم و سوم و چهارم در بستر فرایندها و هویت سیاسی‌ای که اجتماع مسلمین در آن زیست می‌کرده‌اند، بوده است، در نهایت افول کلام معتزلی و نیز ظهور کلام شیعی در فاصله قرون چهارم و پنجم از رهگذر تحولات سیاسی ای که در تغییر رویکرد خلفای بنی عباس نسبت به قبل و نیز تغییر نحوه حضور سیاسی امامت شیعی در جامعه شیعی قابل تبیین است.
بررسی انتقادی مبانی فلسفی مفهوم علم در اندیشه کوهن از منظر حکمت متعالیه
نویسنده:
سیدهادی ساجدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مدخل مفاهیم(دانشنامه مفاهیم)
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
تامس کوهن فیزیکدانی است که رفته رفته به تاریخ علم علاقه‌مند شده و به مطالعه در آن حوزه پرداخته است. وی پس از سال‌ها فعالیت در تاریخ و فلسفه علم، و با تکیه بر مطالعات تاریخی- جامعه‌شناختی دیدگاهی را به جامعه علمی عرضه کرد که با عنوان انقلاب‌های علمی و یا پارادایم‌های علمی شناخته می‌شود. وی در این دیدگاه به این نتیجه رسید که آنچه علم را به عنوان رشته‌های علمی هدایت می‌کند پارادایم است. پارادایم در معنای عام خود تمام آن مجموعه از باورها، ارزش‌ها، فنون و غیره می‌باشند که اعضای یک جامعه خاص در آن شریک هستند. با این بیان، تا قبل از شکل‌گیری پارادایم دوران پیش علم است که به تعداد دانشمندان در یک رشته علمی، نظریه وجود دارد. اما با غالب شدن یک نظام بالادستی همه فعالیت‌های علمی در قالب آن پیش می‌رود که آن را اصطلاحاً پارادایم می‌خوانیم. پارادایم غالب سعی دارد طبیعت را در قالب مفاهیم و گزاره‌هایی قالب بندی کند. البته هیچ پارادایمی نمی‌تواند به طور کامل به این تطابق دست یابد و همیشه نقاطی مبهم و غیر قابل حل باقی خواهند ماند. مسائلی که پارادایم توان حل آنها را ندارد اعوجاج خوانده می‌شود و اگر اعوجاجات یک پارادایم استمرار یابد به بحران تبدیل می‌شود. شکل‌گیری بحران، پارادایم را در معرض سقوط قرار داده و جامعه علمی با ظهور یک پارادایم جدید که توان حل آن بحران‌ها را دارد، عملاً پارادایم جدید را بر پارادایم سابق ترجیح می‌دهد.این نظریه فارغ از انتقاداتی که به آن وارد است، بر مجموعه‌ای از اصول فلسفی استوار است که از منظر فلسفی اسلامی و البته با خوانش حکمت متعالیه در تعارض است. اولین اصل فلسفی و یا به عبارت دیگر معرفت‌شناسانه‌ی نظریه انقلاب‌های علمی، انکار رویارویی با واقعیت عریان است. از جمله دلیل‌های کوهن برای انکار امکان دست‌یابی به واقعیت خالص، یکی آموزش است و دیگری تاثیر تجارب پیشین در فهم کنونی دانشمند. بخش عمده‌ای از کتاب ساختار انقلاب‌های علمی مربوط به مثال‌های واقعی و تاریخی است که کوهن در تلاش از از لابلای آنها نشان دهد که چگونه به لحاظ تاریخی این امور در فهم دانشمندان تاثیر گذارده‌اند. در اینجا نیز باید گفت که نمی‌توان منکر تاثیرگذاری آموزش یا تجارب پیشین بر فهم دانشمند شد، اما نمی توان از این مثال‌ها چنین نتیجه گرفت که همه علوم گرفتار در چنگال آموزش و تجارب پیشینی هستند و هیچ راه فراری از آنها وجود ندارد. بنابر آنچه از صدرا نقل کردیم ممکن است عقل تحت تاثیر این امور به استنتاجات غلطی دست یابد، اما همان عقل به کمک معیارها و ابزارهایی که در اختیار دارد می‌تواند خود را از تاثیرپذیری این امور نجات داده و یا حداقل در آنها تجدید نظر کند.دلیل دیگر کوهن عدم انطباق تامّ نظریه با واقعیت تجربی است. با توجه به اینکه کوهن علم را به عنوان یک مجموعه و نه تک گزاره لحاظ می کند، باید سخن او را پذیرفت.ملاصدرا به این حقیقت اشاره کرده و می‌گوید: «بخشی از علم مطابق با واقع است و بخشی غیر مطابق با واقع که جهل نامیده می‌شود». بنابراین هیچ دانشمندی نمی‌تواند ادعا کند همه دانسته‌هایش مطابق واقع است و خطا در آنها راهی ندارد، لکن باید توجه داشت که این مساله به هیچ وجه به معنای عدم امکان درک واقع نیست. همان دانشمند می‌تواند بار دیگر بر اساس موازین و معیارهای معتبر به سراغ دانسته‌هایش رفته و آنها را محک بزند.محدودیت زبان نیز کار را برای فهم واقع دشوار می‌کند، اما ناممکن نمی‌کند. دانشجوی زبانی که تنها هزار واژه از زبان جدید را آموخته است در برقراری ارتباط با صاحبان آن زبان ناتوان نیست بلکه دچار سختی می شود. او اگر واژه مورد نظرش برای انتقال یک مفهوم را نداند، ناچار است با سختی زیاد و با استفاده از واژگان دیگر آن مفهوم را به مخاطب خود منتقل کند، این به معنای امتناع برقراری ارتباط نیست، بلکه این محدودیت زبان تنها کار را سخت می‌کند.دومین اصل فلسفی نظریه انقلاب‌های علمی این است که با تغییر نظام اندیشه‌ای محقق و یا به عبارت دیگر با تغییر پارادایم حاکم، جهان پیرامونی محقق نیز تغییر خواهد کرد. موضع صدرالمتالهین نسبت به این مبنا منفی است. وقتی کوهن پارادایم را همچون تار عنکبوتی می‌داند که دانشمند در آن گرفتار است و هیچ راه برون‌رفتی از آن ندارد، جهان دانشمند را نیز همین تار عنکبوت می‌داند. دانشمند هیچ راه ارتباطی به خارج ندارد و عالم خارج برای او همان پارادایمی است که در آن می‌اندیشد. بنابراین بسیار منطقی به نظر می رسد که با تغییر یک پارادایم با این تلقی، جهان پیرامونی دانشمند نیز تغییر کند؛ چرا که جهان پیرامون او چیزی جز همان پارادایم نیست.در مقابل، وقتی بطلان آن مبنای غلط را روشن کردیم، به تبع نتیجه مترتب بر آن نیز باطل می‌شود. این گونه نیست که پارادایم همه هستی دانشمند باشد و او راهی به عالم خارج نداشته باشد، بلکه دانشمند با رعایت اصول جهان خارج را درک می‌کند، گر چه گاهی در این ادراک دچار خطا می‌شود. وقتی دانشمندی به خطاهای خود پی می‌برد، جهان پیرامونش تغییری نمی‌کند. در این حالت تنها تلقی او نسبت به برخی از واقعیت اصلاح می‌شود.سومین مبنای فلسفی-معرفت‌شناختی نظریه تامس کوهن عدم پذیرش معیاری برای قضاوت بین پارادایم‌هاست. به تعبیر وی، پارادایم‌ها قیاس‌ناپذیرند. کوهن به سه دلیل اعتبار معیار صدق را نمی‌پذیرد و عملاً به سوی نظریه «توقف» گرایش پیدا می‌کند. در مقابلملاصدرا به پیروی از حکمای اسلامی هر سه دلیل کوهن را به نقد می‌کشد. بدیهیات اولیه به عنوان مواد شکل دهنده معرفت و قوانین علم منطق به عنوان صورت تالیف و ساماندهی معرفت متعلق به هیچ پارادایم خاصی نیست. این حقایق فراپارادایمی هستند و صحت نتیجه‌اش مشروط به موافقت دانشمندان بزرگ یا اعتراف جمهور نیست، بلکه به عین حقیقت و متن واقع و امور خارجی صرف ناظر است. با این بیان مشکل دور مورد تصور کوهن نیز حل می‌شود. اکنون با وجود این معیارها جایی برای انکار اعتبار صدق نیست.نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، نحوه دست‌یابی کوهن به این نظریه می‌باشد. ویژگی عمده کتاب ساختار انقلاب‌های علمی بیان مثال‌ها و شواهد عینی و تاریخی است. کوهن با توجه به تخصصش در فیزیک و در پی آن علوم تجربی مرتبط مانند شیمی، نجوم و غیر اینها، وقتی بسیار زیادی صرف یافتن شواهد تاریخی کرده است. وی در این کتاب با مهارت بسیار فوق‌العاده‌ای شواهد تاریخی را به گونه‌ای کنار هم می‌چیند که نتیجه‌ای جز آنچه او بدان رسیده، نمی توان به دست آورد. این شواهد تاثیر روانی بسیار زیادی بر مخاطب در پذیرش ادّعای وی دارد. مخاطب با مطالعه این کتاب احساس می‌کند، حقیقت علم را با چشمانش در تاریخ می‌بیند و با گوش‌هایش صدای خرد شدن یک پارادایم و جانشینی پارادایم دیگر را می‌شنود، از این رو هیچ جایی برای شک وجود نخواهد داشت. اما حقیقت این است که بر اساس مبناگرایی اسلامی، نمی‌توان چندان به این شواهد دلخوش کرد. عمده نتایج حاصل از جمع‌آوری این مثال‌ها، برگرفته از حدس و استقراء ناقص می‌باشد که از لحاظ علمی جز گمان نتیجه‌ای ندارد؛ چرا که از لحاظ علمی نمی‌توان با دیدن چند مثال حکمی کلی برای همه تاریخ بشر صادر کرد.ممکن است چنین پرسیده شود که بالاخره در علوم تجربی چه باید کرد؟ آن بدیهیات اولیه آن قدر کلی و انتزاعی هستند که به کار علوم تجربی نمی‌آیند، آیا باید باب علوم تجربی را بست؟ پاسخ این است که بسیاری از آن بدیهیات به طور مستقیم مورد کاربرد علوم تجربی است. از آن جمله می‌توان به اصل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین، عدم امکان جمع بین ضدین، مساوی بودن دو شیء مساوی با یک شیء مشترک و امثال این موارد نام برد. آنچه مورد تاکید است، حضور عقل در تمام این مراتب می‌باشد. با گذر زمان و ساخت ابزارهای دقیق‌تری برای ادراکات حسّی، و ارائه دریافت‌های جدید حسّی عقل در استدلال‌های گذشته خود بازنگری کرده و ممکن است قاعده‌ای را که مطلق می‌پنداشته، تخصیص بزند یا به درک جدیدی از آن برسد، اما این تلاش و درگیری دائمی علمی که تحت اشراف عقل رخ می‌دهد و در پی آن نتایج نون به نو حاصل می‌شود، به هیچ وجه دلیلی بر نسبی‌گرایی و یا نفی معیارهای صدق نمی‌باشد. مهم آن است که ابزارها و معیارهای لازم در اختیار بشر قرار دارد، این دانشمندان هستند که باید با به کارگیری توانایی خود طبیعت و نظام آفرینش را بهتر و کامل‌تر درک کنند و البته در این مسیر از ادعاهایی بیش از آنچه دلیل به اثبات می‌رساند پرهیز کنند.چهارمین مبنای کوهن انکار هدفمند بودن طبیعت است. و البته سخن کوهن راجع به انکار طبیعت هدفمند نیز بدون شک مورد اعتراض ملاصدراست. در واقع وقتی انسان قدمی خطا در راهی گذاشت، هر چه جلوتر می‌رود به خطاهای خود می‌افزاید. کوهن در زمانی زندگی می‌کند که اندیشه تطور انواع داروین به عنوان یک اصل قطعی و یقینی قلمداد می‌شود، او نیز تحت تاثیر همین اندیشه حرکت به سوی هدفی مشخص را انکار می‌کند. اینجا نیز همان خطای مورد ارتکاب در مورد هیئت بطلیموس تکرار شده است. اصلی که تنها یک حدس برگرفته از شواهدی تجربی است و از قطعیت و استحکام لازوال برخوردار نیست به عنوان اصلی حتمی و غیرقابل خدشه تلقی شده و تلاش می‌گردد در همه حوزه‌های معرفتی تطبیق داده شود. همه الهیون و از جمله ملا صدرا به هدفمند بودن طبیعت و نظام آفرینش اعتقاد دارند. این جهانی است که خداوند متعال خلق کرده و هزاران اسرار نهفته در آن قرار داده است. انسان به قدر طاقت بشری خود می‌تواند تنها از گوشه‌ای از این اسرار و حقایق پرده‌برداری کند.پنجمین و آخرین مبنای نظریه انقلاب‌های علمی این است که هستی علم را تنها در یک پدیده اجتماعی- روان‌شناختی خلاصه کرده و واقعیتی فراتر از آن برای رشته‌های علمی قائل نیست. ملاصدرا چنین هستی محدودی را برای علم نمی‌پذیرد و البته قبل از بررسی موضوع باید به تمایز اساسی بین مفهوم علم در نظر کوهن با مفهوم علم و معرفت در نظر صدرا توجه کرد. منظور کوهن از علم، دیسیپلینیا رشته علمی همانند فیزیک، شیمی و غیره است. در مقابل، مراد صدرا از علم، مفهوم عام آن یعنی معرفت‌های کسب شده توسط انسان است. بنابراین باید به گونه‌ای بحث را پیش ببریم که این دو معنا با هم پیوند خورده و در نقاط مشترک مورد مقایسه قرار گیرند.تامس کوهن به جنبه‌های جدیدی از دنیای علم توجه نموده و تلاش کرد نشان دهد که برخلاف تصوّر اثبات‌گرایان، تحصیل علم و نظریات علمی یک مسیر خودکار و عاری از القائات انسانی ندارد. وی با برشمردن مثال‌های تاریخی فراوان، تاثیرگذاری عوامل فردی، اجتماعی و معرفتی در تولید علم را به خوبی نشان داد. او در ادامه و بر اساس این تاثیرگذاری‌ها، علم را پدیده‌ای صرفاً اجتماعی لحاظ کرد و از این بعد به بررسی آن پرداخت. بنابراین ماهیت علم در نگاه او امری اجتماعی- تاریخی است که در بستر زمان شکل می‌گیرد و مسیر خود را بدون آنکه هدفی از پیش تعیین شده داشته باشد، ادامه می‌دهد. وقتی علم به عنوان نهادی اجتماعی تلقی می‌شود، به طور قهری نحوه مطالعه آن نیز به شکل خاصی رقم می‌خورد. در این نوع مطالعات باید به زمینه‌های پیدایش، جامعه متخصصان آن علم، محیط‌های علمی قبل از آن، نیازها و پرسش‌های جامعه از آن علم و اموری از این دست پرداخت. در مقابل، ملاصدرا اصل دانش‌های بشری را از سنخ وجود می‌داند، بنابراین معرفت امری اعتباری و قرادادی نیست. علم حقیقتی ناب و مجرد است که انسان می‌تواند با طی مسیر مشخص شده و با اجتناب از راهزنان طریق به آن گوهر نورانی دست پیدا کند. چنانچه وحی رابطه‌ای است قدسی و الهی است، اما وقتی به جامعه انسانی وارد می شود، رنگی اجتماعی به خود می‌گیرد. علم نیز در همان معنای عام خود یعنی معرفت‌های انسانی اندک اندک در ذهن دانشمندان شکل گرفته و به صورت مدوّن و منظم به دیگران ارائه می‌گردد. بنابراین رشته‌های علمی همان معرفت انسانی است که در قالب‌های مرسوم اجتماعی عرضه می‌گردد.ملاصدرا همچون حکیمان مسلمان برای این رشته‌های علمی واقعی برتر قائل می‌باشد. اینجاست که تفاوت اساسی ماهیت علم در نظر کوهن و صدرا روشن می‌گردد. صدرا رشته‌های علمی را مرتبه‌ای نازله از حقیقتی برتر می‌داند که البته ممکن است خطاها و غرض‌ورزی‌هایی در آن رخ داده باشد، در مقابل کوهن برای تنها همین رشته‌ها را دیده و چیزی بیش از واقعیتی اجتماعی برای آنها را نمی‌پذیرد.تبیین‌هایی که کوهن از عوامل موثر در نظر دانشمندان ارائه می‌دهد، برای ملاصدرا امری تازه نیست. قرآن کریم و سنت اسلامی مملو است از عواملی که درک صحیح بشری را دچار خدشه می‌کنند. آنچه متفاوت است، چگونگی تفسیر این عوامل می‌باشد. از نظر صدرا، این عوامل فردی، اجتماعی و معرفتی قاطعان طریقی هستند که می‌توانند راه رسیدن به حقیقت را سد کنند. این دوگانگی در تفسیر نتیجه‌ای منطقی از سخن قبل است. وقتی کوهن هیچ پشت‌پرده‌ای برای علم قائل نیست، طبیعتاً به آنچه تحقق می‌یابد اصالت داده و همان را علم می‌داند، اما اگر رشته‌های علمی را تنها تجلی و ظهوریافته حقیقتی دیگر دانستیم، تفسیر ما از این عوامل متفاوت خواهد بود. اینها عواملی هستند که مانع تجلی و ظهور صحیح و کامل حقیقت می‌شوند.کوهن در سخنان خود چنین می‌گوید: «پارادایم جدید یا سرنخی کافی برای بسط و تفصیل آتی یک پارادایم، دفعتاً و بعضاً در نیمه دل شب، در ذهن دانشمندی که عمیقاً غرق در بحران استظهور می‌کند». این کلام به وجهی ماورایی از علم اشاره دارد که گویا نظریه‌های جدید علمی همچون وحی از عالم بالا به ذهن دانشمند القا می‌شود. شهید مطهری این توان بشر را «حسّ الهام‌گیری» می‌نامد. اودر ادامه می‌گوید: «چیزى که این حس را رشد مى‏دهد تقوا و طهارت و مجاهدت اخلاقى و مبارزه با هواهاى نفسانى است. از نظر منطق دین، این خود امرى است غیرقابل انکار». این بیان که خود کوهن نیز بدان معترف است، بیان کننده همان حقیقت والای علم است که البته با غفلت از آن، علم تنها ماهیتی اجتماعی پیدا خواهد کرد.
  • تعداد رکورد ها : 37