جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 156
تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب المجلد 2
نویسنده:
محمد بن محمدرضا قمي مشهدي؛ محقق: حسین درگاهی
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: مؤسسة شمس الضحی الثقافیة,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
«تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب»، به زبان عربی، اثر میرزا محمد قمی مشهدی، از علمای حدیث و مفسران امامیه در قرن دوازدهم می‌باشد. مصنف، در بیان انگیزه خود از نگارش این تفسیر، می‌فرماید: در گذشته حاشیه‌ای بر تفسیر زمخشری و حاشیه‌ای بر حاشیه شیخ بهایی بر تفسیر «انوار التنزیل» بیضاوی نگاشتم، پس از آن به فکر افتادم که تفسیری تالیف کنم که هم شامل اسرار تنزیل باشد و هم شامل روایات منقول از ائمه اطهار علیه‌السّلام . آیة الله معرفت، این تفسیر را تفسیری جامع، ما حصل تفاسیر مهم امامیه، شامل روایات اهل بیت علیه‌السّلام، مشتمل بر مباحث قرائت، تنزیل، اعراب، لغت و دقایق ادبی در کنار مطالب فلسفی و عرفانی، دربردارنده حسن تعبیر بیضاوی و اسلوب شیخ طبرسی در «مجمع» و گزیده‌ای از «کشاف» و حواشی شیخ بهایی، جامع بین عقل و نقل و... می‌داند. آقای سید محمد علی ایازی، در باره آن می‌نویسد: «تفسیری است که شامل تمام آیات قرآن می‌باشد، ما حصل مهم‌ترین تفاسیر امامیه و اهل سنت است، آمیخته‌ای است بین نقل و عقل و... از منظری دیگر، این تفسیر، از تفاسیر بلاغی و ادبی و شرح و حاشیه‌ای بر تفسیر بیضاوی نیز محسوب می‌گردد.» به قول برخی از اندیشمندان، مؤلف، روایات منقوله را از تفسیر «نور الثقلین» برداشت کرده‌اند. تحقیقا ایشان بیش از ۹۰ درصد روایات «نور الثقلین» را با ترتیبی که در آن کتاب آمده، در تفسیر خود آورده‌اند؛ به طور نمونه، از ۱۲۰ حدیث ابتدای تفسیر که شامل سوره حمد و مقدار کمی از سوره بقره می‌شود، ایشان فقط ۴ حدیث را نقل نکرده‌اند و ۱۱۶ حدیث دیگر را بدون کم و کاست نقل کرده‌اند و خود ۲۰ حدیث بر آنها افزوده‌اند. احادیث اضافه شده، از تفسیر قمی، تفسیر عیاشی، تفسیر فرات کوفی و تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السّلام می‌باشد. بخشی از احادیث اضافه شده، به نحوی نسبت به روایات نقل شده، تکراری محسوب می‌شوند و احتمالا «نور الثقلین»، به همین دلیل آنها را نقل نکرده است. کتاب دیگری که «کنز الدقائق»، اکثر احادیث آن را نقل می‌نماید، «تاویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة»، تالیف سید شرف الدین علی حسینی استرآبادی غروی از علمای قرن دهم هجری قمری، می‌باشد. «کنز الدقائق»، به سبب در بر داشتن معظم تفسیر بیضاوی و نقل از تفسیر «کشاف» و «مجمع البیان»، به طور طبیعی در کنار روایات اهل بیت علیه‌السّلام، برخی روایات اهل سنت را نیز نقل نموده است، اما این احادیث را مصنف با توجه به تفسیر بیضاوی و «مجمع البیان» نقل کرده است و به معنای نقل احادیث اهل سنت از منابع آنها تلقی نمی‌شود. یکی از برتری‌های تفسیر «کنز الدقائق» نسبت به «نور الثقلین»، مسند بودن آن یا به تعبیری عدم حذف اسانید است؛ البته از آن جایی که بخش اعظم روایات «کنز الدقائق» همان روایات «نور الثقلین» است، تفاوتی بین اسانید روایات آن دو نمی‌باشد، ولی در جایی که «کنز الدقائق» مستقیما از تفسیر فرات کوفی، «تاویل الآیات الظاهرة»، تفسیر قمی و تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السّلام، روایت نقل می‌کند، سند را کامل می‌آورد و احتمال دارد مراد بزرگان از عدم حذف اسناد، همین قسمت باشد. «کنز الدقائق»، علاوه بر نقل روایات، صبغه اجتهادی نیز دارد؛ یعنی در مواجهه با روایات فقط به نقل اکتفا نکرده، بلکه در مباحث مختلف اظهار نظرهای متناسب نموده است. برخی از اظهار نظرهای ایشان چنین است: ۱. تصریح به جعلی بودن برخی از احادیث؛ به عنوان نمونه در جلد ۱، صفحه ۸۸، در آخرین فرازهای تفسیر سوره حمد، بحث «آمین»، در باره نقل احادیث از پیامبر -صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم -و حضرت علی -علیه‌السّلام -، می‌نویسد: «و احادیثنا الصحیحة تدل علی وضع تلک الاخبار»؛ ۲. تصریح به تقیه‌ای بودن برخی از روایات؛ به عنوان نمونه در جلد۱، صفحه ۲۲۲، ذیل آیه ۲۵ سوره صاد، می‌نویسد: «و الروایة التی رواها علی بن ابراهیم، واردة مورد التقیة»؛ ۳. توجیه برخی از روایات؛ ۴. شرح بعضی از فقرات برخی از احادیث؛ ۵. جمع بین برخی از روایات متعارض با شیوه‌های مختلف؛ ۶. ثصریح به اسرائیلی بودن برخی از روایات. چون اکثر مطالب تفسیری «کنز الدقائق» از تفسیر بیضاوی است، غالب بحث‌های ادبی و نقل اقوال ادبا، مباحث علوم قرآنی ابتدای سوره‌ها (مانند تعداد آیات و مکی و مدنی بودن آنها)، بحث‌های کلامی و نقل اقوال اشعریه، خوارج، معتزله، حتی بخشی از «اقول» ‌ها از تفسیر بیضاوی است و گاهی نیز از تفسیر «کشاف» و «مجمع البیان» با ذکر و یا بی ذکر نام آنها؛ البته این، بدان معنا نیست که در این گونه مباحث، مطلبی را اضافه یا کم نمی‌کند، چون وی، گاهی اوقات نظرات بیضاوی را نمی‌پذیرد و یا خود، بسط بیشتری می‌دهد، مانند بحث تخصصی- ادبی راجع به ضمیر فصل، در جلد ۱، ص۱۳۴- ۱۳۵، ذیل آیه ۵، سوره بقره که تفصیل مطلب از خود اوست. این کتاب، در پاره‌ای از مباحث عقلی و عرفانی و تاویلات عقلی قریبه و بعیده، تحت تاثیر تفسیر صافی ملا محسن فیض کاشانی است. کتاب، گوشه چشمی نیز به عقاید صوفیه دارد. گاهی آنها را نقل و نقد می‌نماید؛ مثلا در ج۱، صفحه ۶۶، در ذیل «اهدنا الصراط المستقیم»، می‌نویسد: «و لا یخفی علیک ان هذا و ما سبق من التاویل و ما سیاتی منه مبنی علی ما ذهب الیه الصوفیة من الاصول الفاسدة و الغرض من نقله الاطلاع علی فساده». جلد دوم، شامل بقیه آیات البقره (از ۵۹ تا آخر) می باشد.
تفسير جابر الجعفي صاحب الامام الباقر عليه السلام
نویسنده:
رسول كاظم عبدالساده
نوع منبع :
کتاب , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
مصر/ قاهره: دار الاعتصام,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
تفسیر جابر الجعفی اثـر ابوعبدالله جابر (م ۱۲۷ یا ۱۲۸ یا ۱۳۲ ق) فرزند یزید بن الحرث بن عبد یغوث جعفی تابعی از مفسران شیعه و محدثین تابعین بود. حدیث و تفسیر را از محضر امام محمدباقر (علیه‌السّلام) اخذ کرد و از خواص و ملازمین امام (علیه‌السّلام) بود. تـفـسـیر مورد بحث به زبان عربی و به شیوه منقول و ماثور است و این تفسیر از املاء حضرت امام ابی جعفر محمد الباقر (علیه‌السّلام) است. فرات کوفی در تفسیر خویش معروف به تفسیر فرات سی و دو عنوان اسناد تفسیر آیات را از وی نقل کرده است که تمامی آنها در شان و فضایل حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) و خاندان عصمت و طهارت است. از جـمله در تفسیر آیه ۴۸ سوره النساء «ان الله لا یغفر ان یشرک به ویغفر ما دون ذلک لمن یشاء» به نقل از جابر از حضرت باقر (علیه‌السّلام) قال (علیه‌السّلام): یا جابر ان الله لا یغفر ان یشرک بولایة علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) و طاعته و اما قوله : و یغفر مادون ذلک لمن یشاء: فانه ولایة علی بن ابی طالب. (علیه‌السّلام) و هـمـچنین علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود معروف به تفسیر القمی در تفسیر آیه ۳۴ سوره بقره «واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم» به نقل از جابر بن یزید جعفی از ابی جعفر محمد بن علی (علیه‌السّلام) روایت نموده و به تفسیر آیه می‌پردازد. بعضی از عامه او را توثیق و روایات او را در کتب تفسیر و حدیث خویش ضبط نموده‌اند.
تفسير الصافي المجلد 3
نویسنده:
محمد بن شاه مرتضی فيض كاشاني؛ محقق: زهرا خالوئی
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
تفسير الصافي يكى از آثار پر ارج ملامحسن فيض كاشانى است كه بيشتر با جنبۀ روايى و نقلى نگاشته شده است و به علت اختصار و جامعيت، در اعصار مختلف مورد توجه و عنايت قرار گرفته است. مرحوم فيض در تفسير خود سعى كرده است، تفسيرى پيراسته از انديشه‌هاى گوناگون عرضه كند. مؤلف تفسير را با مقدمه‌اى آغاز مى‌كند و ضمن آن، از جريان تفسير نگارى و زمينه‌هاى تفاسير نوشته شده، در فرهنگ اسلامى سخن مى‌گويد. پس از آن به انواع تفسير نگارى اشاره‌اى دارد و اعتراضى به تفسير نگارى، بدون توجه به اهل‌بيت «ع» و تعاليم آن بزرگواران مى‌كند، و از تفاسيرى سخن به ميان مى‌آورد كه با روايات و اخبار، قرآن را تفسير كرده‌اند و يادآورى مى‌كند كه اين‌گونه تفاسير نيز از كاستى‌ها و ناهنجارى‌ها بدور نيستند، اين گونه تفاسير يا كامل نيستند، يا تفسير تمام آيات را ندارند، برخى نيز سرشارند از اخبار ضعيف، و در برخى ديگر رواياتى آمده، بى‌ارتباط با موضوع، بدون تدوينى شايسته و ترتيبى زيبا. افزون بر اين‌ها، در اين‌گونه تفاسير، رواياتى راه يافته است، كه مشتمل بر تأويلاتى است، نفرت‌زا و مطالبى باطل؛ همانند نسبت عصيان و سفاهت به انبياء و بالاخره در اين مجموعه‌ها، گاه روايات، به ظاهر متضادند و مفسران هيچ‌گونه تلاشى، براى رفع تضاد از اين ظواهر بكار نبسته‌اند، مرحوم فيض بعد از اين مطالب مى‌فرمايد: «به هر حال من تاكنون، در ميان تفاسير، با همۀ گستردگى تعداد آنها، تفسيرى مهذب و پيراسته از ناهنجارى‌ها با بيانى كافى كه تشنگان را سيراب كند، نيافته‌ام و اميدوارم اين تفسير، همانى باشد كه انتظار مى‌رود، تفسيرى كه مطالب و روايات صحيح را از روايات كدر و ناصاف، تميز دهد، از مفسرى كه با شناخت متن احاديث، پى به صحت و ضعف آن، برد نه با شناخت اسانيد، مفسرى كه علم را از خداوند گرفته باشد، نه از اسانيد روايات، مفسرى كه توانايى شكافتن روايات و تجزيه و تحليل آنها را داشته باشد و با اين توان، روايات صاف را از روايات غبار اندود، باز شناساند و از دل روايات اهل‌بيت «ع» مطالب مناسب فهم اهل زمانش را، استخراج و بيان نمايد و زوائد را به دور افكند تا ابهام و تضاد و تناقض كه موهن روايات است، از آنها زدوده گردد. روشن شد كه انگيزۀ مصنف، ارائۀ تفسيرى برگرفته از بيانات صاف و ناب اهل‌بيت «ع» مى‌باشد كه به تناسب علم و فهم اهل زمان خود گلچين شده و با بيانى شيوا و مدد گرفته از هدايت الهى، آيات قرآن را تبيين و تفسير نمايد. امّا به طور طبيعى، براى بيان وجوه ديگر قرآن در لغت، قرائت، شأن نزول و...، بايد از خود اظهار نظر كند و از سخنان ديگران نيز بهره برد، در نتيجه تفسير به گونه‌اى رنگ اجتهاد و نظر را نيز به خود گرفته، آينده‌اى از روايت و درايت گشته است. مرحوم فيض قبل از آغاز تفسير، بعد از مقدمه‌ايى، دوازده مقدمه را به عنوان مقدمات تفسير خود ذكر مى‌كند كه به تعبير آيت‌اللّه معرفت در التفسير و المفسرون، از بهترين مقدمات تفسيرى است كه در ابتداى تفسير آورده شده و مصنف به بهترين وجه مطالب ضرورى را كه هر مفسر بايد بيان نمايد، ذكر كرده است؛ مطالب مقدمات به قرار ذيل است: مقدمۀ اول، در فضل قرآن و وصيت به تمسك به آن از روايات اهل‌بيت «ع». مقدمۀ دوم، در بيان اين كه علم قرآن، نزد اهل‌بيت «ع» مى‌باشد و ظاهر و باطن همۀ قرآن را آنان مى‌دانند. مقدمۀ سوم، در بيان اين كه كل قرآن در شأن اولياء اللّه و دشمنان آنان وارد شده است. مقدمه چهارم، در بيان وجوه معانى آيات از تفسير و تأويل، ظاهر و بطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و...كه بخشى از مطالب علوم قرآن را تشكيل مى‌دهند. مقدمه پنجم، در بيان مفهوم تفسير به رأى و نهى از آن مى‌باشد. مقدمۀ ششم، در عدم تحريف قرآن. مقدمۀ هفتم، در بيان اين كه قرآن تبيان همه چيز است، و اصول معارف دينى و قواعد شرعى در آن مطرح شده است. مقدمۀ هشتم، در بيان قرائات مختلف و ميزان اعتبار آنها. مقدمه نهم، در نزول دفعى و تدريجى قرآن. مقدمه دهم، در شفاعت قرآن و ثواب تلاوت و حفظ آن. مقدمۀ يازدهم، در تلاوت قرآن و آداب آن. مقدمۀ دوازدهم، در بيان اصطلاحات و روشى كه در تفسير بر آنها تكيه داشته است. در مقدمۀ دوازدهم، مصنف در بيان روش خود مى‌فرمايد: «در مقام بيان و تفسير آيات آنجايى كه نياز به تأويل، شناخت سبب نزول كه فهم آيه بر آن متوقف باشد، شناخت ناسخ شناخت، خاص و اين گونه مسائل باشد كه فراتر از شرح لفظ باشد، سراغ معصوم «ع» مى‌رويم؛ يعنى آن جا كه فقط شرح لفظ و معنى كردن لغت و اعراب آيه باشد، خودمان مى‌توانيم انجام دهيم(با اين تعبير، راه خود را از برخى اخبارى‌ها (كه در زمان او كم نبودند) جدا مى‌كند. آنها كه خيلى خشك برخورد مى‌كنند و مى‌گويند، اگر در مورد آيه‌اى، روايت نداشتيم، اصلا آن را تفسير نمى‌كنيم.)؛ امّا در مازاد بر شرح لفظ و بيشتر از آن چيزى كه، خودمان مى‌فهميم، احتياج به معصوم «ع» و روايات داريم. اگر آيۀ محكمى را يافتيم كه بتواند آيۀ ديگر را روشن كند، از آن استفاده مى‌كنيم و آيه متشابه را به آيه محكم بر مى‌گردانيم(روش تفسير قرآن به قرآن). آن جا كه جاى اظهار نظر خودمان نيست و آيه محكمى هم نداريم، اگر روايت معتبر در كتب مورد اعتماد خودمان يافتيم، آن را مى‌آوريم، و الاّ از روايات ائمه «ع» كه در كتب عامه وجود دارد، استفاده مى‌كنيم. چون بالاخره منسوب به معصوم «ع» است و معارض هم ندارد. اگر اينها را نيافتيم، از اقوال علماء تفسير استفاده مى‌كنيم، اشكال نكنيد كه چرا اقوال مفسرين را مى‌آوريد، در حالى كه خودتان اين اشكال را به تفاسير قبل گرفتيد كه به روايات بى‌توجهند؟ زيرا پاسخ مى‌دهيم كه اين اقوال، چون موافق و هماهنگ با ظاهر قرآن است، آنها را مى‌آوريم، نه اين كه سخن آنان را حجت بدانيم»؛ يعنى اگر آيه‌اى را كه مى‌خواهيم، تفسير كنيم، آيه محكم يا روايتى نداشت، در نهايت بايد خودم استظهار كرده و موافق ظاهر آيه، چيزى بگويم، به جاى اين كار از سخن فلان مفسر استفاده مى‌كنم و اگر كسى چيزى نمى‌گفت، خودم بايد بيان مى‌كردم، پس سخن او را حجت نمى‌دانم؛ ولى چون موافق ظاهر قرآن است، از آن استفاده مى‌كنم. در مقدمۀ چهارم، راجع به معناى الفاظ مى‌فرمايد: «بعضى الفاظ در لغت، معنايى دارد كه اگر دقت نكنيم، گمان خواهيم برد كه اين لفظ، فقط همين معنا را دارد، غافل از اين كه، آن لفظ يك روح و معناى عميقى دارد كه چندين مصداق را دربرمى‌گيرد كه يكى از آنها در لغت آمده است. مثل «ميزان» كه در لغت به «ترازو» معنا شده است؛ ولى بايد گفت ميزان به معناى وسيلۀ سنجش است كه يكى از مصاديق آن ترازوست، و ترازو خودش چند نوع است. بنابراین «ميزان» براى معناى «وسيلۀ سنجش» وضع شده است، نه براى ترازو. يا مثلا، كلمۀ «قلم»، براى ابزارى كه بر الواح نقش مى‌اندازد، وضع شده است، بدون در نظر گرفتن اين كه، جسم باشد يا اين كه از «نى» باشد يا چوب يا آهن و بدون در نظر گرفتن اين كه آن نقش محسوس باشد يا معقول و بدون توجه به اين كه آن لوح، كاغذ باشد يا چوب يا سنگ و يا اين كه مجرد باشد. بنابراین استعمال «قلم» در آيه شريفۀعلّم بالقلم حقيقى است.» طبق روش كلى كه مصنف بيان كرده در تفسير قرآن، ابتداى سوره‌ها را با نام سوره، بيان مكى يا مدنى بودن و تعداد آيات آن آغاز مى‌كند، سپس براى تفسير آيات به سراغ آيات محكم، بعد از آن روايات كتب معتبر شيعه و پس از آن سراغ مصادر اهل سنت براى نقل روايات معصومين «ع» مى‌رود، در كنار آن شأن نزول، لغت، قرائت و اعراب آيات را نيز بيان مى‌دارد، و در نهايت رواياتى در فضل سوره و ثواب قرائت آن نقل مى‌كند. در جلد سوم کتاب به تفسیر سیزده سوره از سوره «یوسف» تا سوره «نور» پرداخته شده است.
برهان في تفسير القرآن المجلد 5
نویسنده:
هاشم بن سلیمان بحراني
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
لبنان/ بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات,
چکیده :
تفسير البرهان اثر علامه سيد‌‎هاشم بحرانى از تفاسير بنام شيعه مى‌باشد. مؤلف با چينش سه مقدمه، انگيزه خود را بيان مى‌دارد: * همه بر شرف و بلندمرتبگى شأن قرآن، واقفند و مى‌دانند كه نجات در تمسك به آن است. بحث، تلاوت و تفكر در معانى آن، سبب حيات قلب‌ها و علم و عمل بدان، سبب تخلص از سختى‌هاست. * به اسرار و حقايق پنهان آن با عقول معمولى نتوان رسيد، بايد از اهل ذكر كه اهل تنزيل و تأويل قرآنند، اخذ نمود. * ديدم كه مفسرين و علما، به آراء ديگرانى غير از اهل‌بيت عصمت(ع) رو آورده‌اند؛ درحالى‌كه بايد در فهم اسرار و حقايق قرآن تا آشكار شدن تأويل و تفسير اهل‌بيت(ع)، توقف نمود؛ به همين جهت برای فهم نظرات تفسيرى و بيان اهل‌بيت(ع) در تأويل و اسرار كتاب الهى، اقدام به جمع‌آورى روايات تفسيرى وارده از آنها نمودم. در دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهى، جلد 1، ص475 درباره شيوه مؤلف آمده: شيوه وى در اين كتاب چنين است كه ابتدا به نام سوره و محل نزول، فضيلت سوره و تعداد آيات، اشاره مى‌كند، آنگاه آياتى را كه داراى روايت تفسيرى‌اند، ذكر كرده، روايات مربوط به هر آيت قرآنى را به دنبال آن نقل مى‌نمايد. البرهان مقدمه‌اى دارد در شانزده بخش كه تكامل‌يافته مقدمه «الهادي» است؛ يعنى تمام آنچه، بحرانى در آنجا آورده، اينجا هم هست، به‌اضافه چند پرسمان ديگر. ضمنا چنين برمى‌آيد كه بحرانى باور باطل «تحريف قرآن» را پذيرفته بوده و اين از البرهان قابل برداشت است. بحرانى در نقل روايات، يك‌دست عمل نمى‌كند؛ در برخى موارد علاوه بر سند روايت به نام كتاب و مؤلف آن نيز اشاره مى‌كند و در بعضى به ذكر نام كتاب و مؤلف بسنده مى‌نمايد و در مواردى فقط نام مؤلف را مى‌آورد. گفتنى است كه در گوشه و كنار از راويان اهل سنت هم نقل حديث كرده است. روى‌هم‌رفته، «البرهان» از نگريستنى‌ترين تفسيرنامه‌هاى روايى شيعه بشمار مى‌رود. بنابراین مصنف بسيارى از روايات اهل‌بيت(ع) را كه در تفسير آيات آمده، رواياتى كه در آن آيات به‌عنوان شاهد و مؤيد مطلبى، آورده شده، رواياتى كه بدون در بر گرفتن نص قرآنى، با مضمون خود، دلالت بر تفسير آياتى بنمايد و رواياتى كه مصداقى از مصاديق آيه را بيان مى‌كند، جمع‌آورى نموده است. در باب نقل اسرائيليات نيز بايد گفت: ايشان سعى نموده از نقل آنها خوددارى نمايد، ولى به‌راحتى مى‌توان ردپايى از اين‌گونه روايات را لابه‌لاى تفسير ايشان مشاهده كرد. در جلد پنجم به تفسیر سوره های کهف، مریم، طه، انبیاء، حج، مؤمنون، نور، فرقان و شعراء پرداخته شده است.
ترجمه تفسیر «مقتبس الانوار من الائمه الاطهار»
نویسنده:
محمد مومن‌ مشهدی؛ مترجم: قربانعلی محمدی‌مقدم
نوع منبع :
کتابشناسی(نمایه کتاب) , ترجمه اثر , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
مشهد - ایران: آهنگ قلم,
چکیده :
‌ایـن تـفـسیر به زبان عربی و بر اساس مشرب اخباری تدوین شده و در شرح و بیان آیات از تفسیر مجمع البیان بهره گرفته شده است. تـفسیر مزبور دارای دیباچه و مقدمه در چند فصل می‌باشد: فصل اول، در عدم تواتر قرآن و اینکه قرآن منزل بر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است. فـصـل دوم: در عـدم جـواز تـفـسیر قرآن بجز از طریق احادیث و روایات وارده از طریق خاندان عصمت و نبوت و ائمه اطهار (علیهم‌السّلام). فصل سوم: در بیان وجوب عمل به اخبار بدان شکل که علمای اخباریون بیان می‌کنند. و خاتمه: در بیان جواز اراده معانی متعدده حقیقی و مجازی از الفاظ قرآن کریم می‌باشد و بعد به تفسیر سوره الفاتحه پرداخته و بعد سوره بقره را تفسیر نموده است. و پـایان مجلد اول سوره اعراف است سپس آغاز مجلد دوم از سوره انفال می‌باشد و هنگامی که به آیه ۲۴ رسیده اجل به او مهلت تکمیل نداده است. نسخه‌ای به خط نسخ سید علی استرآبادی که به امر مفسر پاک نویس می‌کرده در ۱۰۷۷ ق از برای مفسر طلب مغفرت نموده و این نسخه که دارای حواشی به خط مفسر و به امضاء (منه عفی عنه) دارد از مخطوطات کتابخانه مدرسه سپهسالار می‌باشد. ترجمه‌ی این تفسیر توسط قربانعلی محمدی مقدم انجام و تا به حال در قالب 3 جلد، توسط انتشارات آهنگ قلم منتشر شده و محمدی مقدم، کار ترجمه را به وسیله تصحیح و بازگردانی از روی نسخه خطی این کتاب انجام داده است.
تفسير القرآن العظيم: تفسير ابن كثير (طبع دار ابن حزم - مجلد واحد)
نویسنده:
إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
بیروت - لبنان: دار ابن حزم للطباعة والنشر والتوزیع,
چکیده :
تفسیر ابن کثیر: ابوالفداء، عماد الدین اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی (متوفای 774) فقیه، مورخ و مفسر مشهور؛ در تفسیر و تاریخ پیرو طبری بوده است. وی از ملازمان شیفته ابن تیمیه بود و در راه پیروی و دفاع از او آزار بسیار دید. ابن کثیر هفتاد سال عمر کرد و در اواخر عمر نابینا شد. پس از مرگ نیز در گورستان صوفیه کنار استادش به خاک سپرده شد. تفسیر ابن کثیر از معروفترین و شناخته شده ترین تفاسیر نقلی بازمانده از سالهای متأخر دوران پیش است. ابن کثیر، به شیوه ابن عطیه، تفسیر طبری را اصل قرار داده و در نقل احادیث و اقوال و آراء، درایت را در کنار روایت به کار گرفته و بلکه بر خلاف ابن عطیه، به تفصیل و با صراحت، به نقد و تحلیل روایات تفسیری پرداخته است و موضوعات و اسرائیلیات را تا حدود زیادی مشخص و پرهیز از آنها را گوشزد کرده است و از پیشگامان این راه شمرده می شود. مقدمه کوتاهی هم مشتمل بر مطالب مربوط به شناخت راه تفسیر صحیح بر آن نوشته است که بیشتر آن را از مقدمة فی اصول التفسیر ابن تیمیه اقتباس کرده است. این تفسیر، نزد اهل سنت اعتبار والایی دارد و در حد خود منصفانه است و مورد عنایت همگان قرار گرفته است. مفسر، در این تفسیر به شیوه ای مطلوب که بر اساس آن باید قرآن را تنها با قرآن و آراء سلف صالح تفسیر کرد و از هرگونه اعمال رأی و اجتهاد که صرفا مستند عقلی داشته باشد دوری جست، عمل کرده است. شیوه ای که ضمن التزام به قرآن و سنت با نقد و ترجیح و اعمال نظر هم منافاتی ندارد و بدین جهت مورد پسند گذشتگان قرار گرفته است. ابن تیمیه به این دلیل از تفسیر طبری توصیف می کند و آن را أصح تفاسیر می شمرد که - در آن - گفتار سَلَف با سندهای ثابت و قابل اعتماد نقل شده و از آراء بدعت آمیز تهی است. محیی الدین خطیب در پاورقی تفسیر ابن کثیر می گوید: کتابخانه اسلام، پس از صدور چنین فتوایی از شیخ الاسلام ابن تیمیه، به تفسیر شاگرد برومندش عمادالدین ابن کثیر که مانند خلاصه ای از تفسیر طبری است و بیشترین بهره را از آن برده و بر آن اعتماد کرده است آراسته گردید؛ بنابراین، هر کس به تفسیر طبری دسترسی ندارد، تفسیر ابن کثیر او را بی نیاز می سازد؛ چون (این تفسیر علاوه بر نکته یاد شده) از آلودگیهای تفاسیر متأخر مبراست. شیوه ابن کثیر در تفسیر؛ شیوه تفسیر ابن کثیر - تقریبا - همان شیوه تفسیر طبری است. او ابتدا آیه یا آیاتی را می آورد و طبق اخبار و آثار وارد، آنها را تفسیر می کند و به قرائت و مسائل لغوی و ادبی می پردازد و اگر شبهه ای باشد، آن را به صورت سوال مطرح می سازد و بر وفق روایات سلف بدان پاسخ می دهد و در صورت تعارض و اختلاف اقوال به جرح و تعدیل آنها پرداخته، وجه ارجح را بیان می کند. ویژگی این تفسیر آن است که در آن، بر خلاف تفسیر طبری به بررسی سند توجه کامل شده و یک یک سندها مورد ارزیابی قرار گرفته و صحیح و ضعیف و حسن و غریب مشخص گردیده است؛ که از توانایی فراوان مفسر در این خصوص حکایت می کند و علاوه بر زدودن غبار اسرائیلیات از چهر تفسیر که بدان اشاره شد، بر ارزش این تفسیر نیز می افزاید؛ بدین جهت این تفسیر اعتبار خاصی نزد همگان یافته است. او، به عنوان نمونه، داستان هاروت و ماروت را - بدان گونه که مفسران آورده اند - با دلایل عصمت ملائکه در تضاد می بیند و معتقد است که اگر هم بناچار آن را بپذیریم، باید آن را همانند ماجرای ابلیس - که جزو ملائکه بود - یک امر استثنایی و تخصیص در عام بگیریم. سپس داستان را از مسند احمد می آورد که از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است؛ با این حال، در صحت سند و اینکه پیامبر چنین سخنی گفته باشد تشکیک می کند و در پایان، آن را امری غریب می شمارد. روایت را با دو سند دیگر هم ذکر می کند و آنها را نیز غریب (بدون پشتوانه عقل و نقل) می داند و در نهایت می گوید: نزدیکترین احتمال، آن است که این سخن، سخن کعب الاحبار است که به دست عبدالله فرزند عمر بن الخطاب رواج یافته است؛ نه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. بنابراین، حدیث یاد شده جزو مطالبی است که کعب الاحبار از کتب بنی اسرائیل بیرون کشیده است. (البته ابن خلدون یادآور شده که این گونه داستانهای خرافی، از شایعات عامیانه اسرائیلی است که در میان عوام بنی اسرائیل رواج داشته؛ و هرگز به تورات یا کتب دیگر آنان استناد ندارد.) ابن کثیر، سپس آثار وارده از صحابه و تابعان؛ از جمله، گفتاری را که به امیر مؤمنان (علیه السلام) نسبت داده اند بدین مضمون که او زهره را لعنت کرد؛ چون دو فرشته الهی را فریفته بود؛ می آورد و در پی آن می گوید: این نیز درست نیست و شدیدا مورد انکار است. از ابن مسعود و ابن عباس و مجاهد نیز روایت می کند و درباره روایت مجاهد می گوید: سند خوبی دارد که به عبدالله بن عمر منتهی می شود و چنانکه پیشتر گفتیم، او نیز آن را از کعب الاحبار گرفته است. در پایان می گوید: داستان هاروت و ماروت - به شکل منحرف آن - از گروهی از تابعان نقل شده است و بسیاری از مفسران سلف و خلف آن را بازگو کرده اند و ریشه اصلی آن، به اخبار بنی اسرائیل باز می گردد؛ زیرا حتی یک حدیث صحیح السند که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده باشد درباره آن وجود ندارد. پیامبری که صادق و مصدق و معصوم است و ما ینطق عن الهوی. چه شایسته سخن گفته و راه تحقیق را - که بیشتر مفسران از آن غفلت ورزیده اند - پیش گرفته است. همچنین داستان گاو بنی اسرائیل را همان گونه که مفسران آورده اند - به تفصیل - نقل می کند و به دنبال آن می گوید: این داستان بدین گونه، از عبیده و ابوالعالیه و سدی و دیگران نیز با تفاوتهایی، نقل شده است که ظاهرا همه، آن را از کتب بنی اسرائیل گرفته اند و گمان کرده اند جزو مطالبی است که روایت آن جایز است؛ در حالی که نزد ما، جز آنچه با حق مطابق است، قابل اعتماد نیست. در تفسیر سوره ق نیز از برخی از گذشتگان نقل می کند که قاف کوهی است که زمین را فرا گرفته است سپس می گوید: شاید این هم از خرافات بنی اسرائیل باشد و اضافه می کند: به نظر می رسد، این گونه گفتارها، جزو بافته های برخی از زنادقه باشد که خواسته اند مسائل دینی را برای مردم وارونه جلوه دهند. چنانچه در همین امت، پس از وفات پیامبر دیری نپایید که با وجود علما و دانشمندان و پیشوایان بزرگ که هنوز در میان امت وجود داشتند دروغها و افتراهای فراوان به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده شد؛ چه رسد به بنی اسرائیل که زمانی دراز بر آنان گذشته و دگرگونیهای بسیار در شریعت و آیینشان رخ داده است. پیمودن راه میانه؛ به این نکته باید توجه داشت که ابن کثیر، برخلاف شیوه استادش ابن تیمیه، سعی نکرده بر موارد دال بر فضیلت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرده افکند؛ بلکه در این زمینه راه اعتدال پیموده است. در مواردی از تاریخ و تفسیرش به این میانه روی بر می خوریم؛ از جمله در ذیل آیه مودت ذوی القربی (سوره شوری 42: 23) از بخاری و دیگران روایت می کند که مقصود از قربی بستگان پیامبرند. از طریق سدی نیز داستان مرد شامی و امام زین العابدین (علیه السلام) را - هنگام اسارت او - در شام نقل می کند؛ بی آنکه بر آن نقصی بگیرد. از طریق ابن جریر هم از ابو اسحاق سبیعی روایت می کند که: از عمرو بن شعیب (یکی از بزرگان تابعی) پرسیدم قربی کیستند؟ گفت: بستگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ و بر این روایت نیز ایرادی نمی گیرد. او درباره روایاتی که نزول آیه را در مدینه می پندارند اشکال می گیرد و می گوید: ما منکر آن نیستیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به اهل بیت سفارش مکرر و أکید کرده است و بایستی با آنان از در احترام و اجلال برآییم؛ زیرا اینان ذریت طاهره و شریفترین خانواده در پهنای زمین هستند و فخرا، حسبا و نسبا بر همه برتری دارند.... آنگاه به احادیث ثقلین می پردازد و بر لفظ و عترتی أهل بیتی تأکید و روایات فراوانی در این زمینه نقل می کند و می افزاید: ما بقی سخن را در ذیل آیه تطهیر آوردیم. در ذیل آیه تطهیر (سوره احزاب 33: 33) این گفته را که این آیه تنها درباره زنان پیغمبر نازل شده در درجه دوم اعتبار می داند؛ گرچه سبب نزول آیه باشد و شمول آیه را ارجح می شمارد. آنگاه به روایات انبوهی که حدیث پنج تن آل عبا را مطرح کرده است می پردازد و آنها را از طرق متعدد - که بیشتر صحت سند دارند - به تفصیل نقل می کند و در تأیید آن به حدیث ثقلین (و نظریات مختلف مربوط به آن) نیز می پردازد. کسی از مفسران عامه را ندیدم که درباره آن، بدین گستردگی سخن بگوید. با این وصف، شیخ او ابن تیمیه در حدیث مربوط به تفسیر قربی به قربای پیامبر تشکیک و در نهایت آن را تکذیب می کند و می گوید: چنین حدیثی اصلا در کتب معتبر وجود ندارد. با آنکه ابن کثیر این معنا را از طریق بخاری از سعید بن جبیر و نیز از سدی، از طبری، درباره حدیث مربوط به ماجرای امام سجاد (علیه السلام) و مرد شامی - بدون تردید در سند - نقل می کند. همچنین حدیث ثقلین را در رابطه با ثقل اصغر (عترت) انکار می کند و دلالت آن را بر فرض صحت، مورد مناقشه قرار می دهد؛ با آنکه ابن کثیر این روایت را نیز به طرق مختلف و با صراحت کامل می آورد؛ ولی - ابن تیمیه - در خصوص آیه تطهیر، نتوانسته است ایرادی بگیرد و تنها راه تأویل را پیش گرفته است. از این گونه موارد که ابن تیمیه بی پروا و بدون مبنا به رد و نقض احادیث صحاح پرداخته است بسیار است.
تفسیر القرآن العظیم: تفسیر ابن کثیر (طبع دار طیبه) - الجزء الاول (الفاتحة - البقرة)
نویسنده:
ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثر القرشی الدمشقی؛ تحقیق: سامی بن محمد السلامة
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
مکه - عربستان : دار طیبه للنشر و التوزیع,
چکیده :
تفسیر ابن کثیر از معروف‌ترین و شناخته شده‌ترین تفاسیر نقلی بازمانده از سال‌های متاخر دوران پیش است. ابن کثیر، به شیوه ابن عطیه، تفسیر طبری را اصل قرار داده و در نقل احادیث و اقوال و آراء، درایت را در کنار روایت به کار گرفته و بلکه بر خلاف ابن عطیه، به تفصیل و با صراحت، به نقد و تحلیل روایات تفسیری پرداخته است و موضوعات و اسرائیلیات را تا حدود زیادی مشخص و پرهیز از آنها را گوشزد کرده است و از پیشگامان این راه شمرده می‌شود. مقدمه کوتاهی هم مشتمل بر مطالب مربوط به شناخت راه تفسیر صحیح بر آن نوشته است که بیشتر آن را از مقدمة فی اصول التفسیر ابن تیمیه اقتباس کرده است. این تفسیر، نزد اهل سنت اعتبار والایی دارد و در حد خود منصفانه است و مورد عنایت همگان قرار گرفته است. مفسر، در این تفسیر به شیوه‌ای مطلوب که بر اساس آن باید قرآن را تنها با قرآن و آراء سلف صالح تفسیر کرد و از هرگونه اعمال رای و اجتهاد که صرفا مستند عقلی داشته باشد دوری جست، عمل کرده است. شیوه‌ای که ضمن التزام به قرآن و سنت با نقد و ترجیح و اعمال نظر هم منافاتی ندارد و بدین جهت مورد پسند گذشتگان قرار گرفته است. ابن تیمیه به این دلیل از تفسیر طبری توصیف می‌کند و آن را اصح تفاسیر می‌شمرد که _در آن_ گفتار سَلَف با سندهای ثابت و قابل اعتماد نقل شده و از آراء بدعت آمیز تهی است. محیی‌الدین خطیب در پاورقی تفسیر ابن کثیر می‌گوید: کتابخانه اسلام، پس از صدور چنین فتوایی از شیخ الاسلام ابن تیمیه، به تفسیر شاگرد برومندش عمادالدین ابن کثیر که مانند خلاصه‌ای از تفسیر طبری است و بیشترین بهره را از آن برده و بر آن اعتماد کرده است آراسته گردید؛ بنابراین، هر کس به تفسیر طبری دسترسی ندارد، تفسیر ابن کثیر او را بی نیاز می‌سازد؛ چون (این تفسیر علاوه بر نکته یاد شده) از آلودگی‌های تفاسیر متاخر مبراست. ابن کثیر، در سر آغاز تفسیر با بیانی رسا با تکیه به آیات قرآن لزوم اندیشیدن، فهمیدن و فهمانیدن قرآن را مطرح می‌کند، و به آموختن معارف و آموزانیدن ابعاد آن تکیه می‌کند و ادامه می‌دهد که: بر عالمان واجب است تا نقاب از چهره زیبای معانی قرآن برگیرند و به تفسیر و تبیین آیات آن و آموختن حقایق آن بپردازند که خداوند اهل کتاب را بخاطر روی تابیدن از کتب الاهی و روی آوردن به جذبه‌های دنیوی نکوهش کرده و فرموده است: «و اذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس و لا تکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبئس ما یشترون». و چون خدا پیمان گرفت از آنان که کتاب به آنها داده شد، که حقایق کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان نکنید، پس آنان عهد خدا را پشت سر انداخته، آیات الاهی را به‌بهائی اندک فروختند و چه بد معامله کردند. آنگاه ابن کثیر می‌گوید: که بر ماست که از این انذارها بخود آئیم و به آنچه خداوند فرمان داده است روی آوریم، و در شناخت، شناساندن و نشر معارف آن، سخت‌کوشی را پیشه سازیم. بدین‌سان ابن کثیر، ضرورت نشر معارف قرآن و لزوم تفسیر آن را، که مسؤولیتی است بزرگ بر دوش عالمان و متفکران اسلامی، بعنوان انگیزه خود در نگارش تفسیر معرفی می‌کند. شیوه تفسیر ابن کثیر _تقریبا_ همان شیوه تفسیر طبری است. او ابتدا آیه یا آیاتی را می‌آورد و طبق اخبار و آثار وارد، آنها را تفسیر می‌کند و به قرائت و مسائل لغوی و ادبی می‌پردازد و اگر شبهه‌ای باشد، آن را به صورت سوال مطرح می‌سازد و بر وفق روایات سلف بدان پاسخ می‌دهد و در صورت تعارض و اختلاف اقوال به جرح و تعدیل آنها پرداخته، وجه ارجح را بیان می‌کند. ویژگی این تفسیر آن است که در آن، بر خلاف تفسیر طبری به بررسی سند توجه کامل شده و یک یک سندها مورد ارزیابی قرار گرفته و صحیح و ضعیف و حسن و غریب مشخص گردیده است؛ که از توانایی فراوان مفسر در این خصوص حکایت می‌کند و علاوه بر زدودن غبار اسرائیلیات از چهر تفسیر که بدان اشاره شد، بر ارزش این تفسیر نیز می‌افزاید؛ (بدین سبب درباره این تفسیر نیز _مانند تفسیر طبری_ سخن به درازا کشید) بدین جهت این تفسیر اعتبار خاصی نزد همگان یافته است. ابن کثیر، پس از آنچه که به عنوان انگیزه نگارش تفسیرش یاد شد سئوالی مطرح می‌کند، که اگر بپرسند نیکوترین روش تفسیری کدام است؟! «جواب این است که صحیح‌ترین و استوارترین روش تفسیری آن است که آیات به آیات قرآن تفسیر شود، چون اجمال برخی از آیات در مواضع دیگر به تفصیل تبیین شده است. و اگر با این روش ره بجائی نسپردی و در تفسیر آیات ناتوان گشتی برای تبیین آیات به سنت مراجعه کن، که سنت، مبین و شارح قرآن است. اما اگر در راه تبیین قرآن، در قرآن و سنت چیزی نیافتی که چراغ راه شود به اقوال صحابه مراجعه کن، چون آنان در جو نزول آیات بوده‌اند و از قرائن و چگونگی‌های عرضه آیات آگاهند». ابن کثیر، در استحکام آنچه گفته به آیات و روایاتی استناد کرده است، و در ادامه آن به چگونگی اقوال تابعیان در تفسیر پرداخته و مآلا معتقد شده است گفتار تابعیان در صورتی حجت خواهد بود که مخالف نداشته باشد، و بالاخره پس از اشاره‌ای به جایگاه لغت عرب به تفسیر به رای پرداخته و از تفسیر قرآن به مجرد رای با نکوهش یاد کرده است.
المجلد الخامس من تفسیر القرآن العظیم (مخطوط)
نویسنده:
ابوالفداء عمادالدین إسماعيل بن زین الدین عمر بن كثير البصروی الشافعی
نوع منبع :
کتاب , آثار مخطوط(خطی) و طبع قدیم , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور (تحقیق: الترکی) - الجزء الاول (الفاتحة - 141 البقرة)
نویسنده:
جلال الدین السيوطي; المحقق: عبد الله بن عبد المحسن التركي
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
قاهره - مصر: مرکز هجر للدراسات والبحوث العربیة والاسلامیة,
چکیده :
الدر المنثور: جلال الدین ابوالفضل، عبدالرحمان بن ابی بکر بن محمد سیوطی (متوفای 911)؛ اصل او از خانواده ای بود که در شهر اسیوط (شهری در صعید علیای مصر) می زیستند. گفته اند: در اصل فارس بوده و در بغداد سکونت داشته اند و سپس به مصر مهاجرت کرده اند. جلال الدین سیوطی از کودکی نبوغ خود را در حفظ و تحصیل علم نشان داد. وی در سن هشت سالگی آموختن قرآن را به پایان رسانید. استادان و شاگردان او بیشمارند. او بیش از پانصد تألیف دارد که از لحاظ تنوع و گستردگی کم نظیر است. خود چنین می گوید: دویست هزار حدیث از بردارم و اگر بیشتر می یافتم بر آن می افزودم. وی آگاه ترین مرد زمان خویش به حدیث شناسی و شناخت ابعاد آن - متناً و سنداً - به شمار می رفت. تألیفات او از هر نظر ارزشمند، مفید و مورد توجه همگان بوده است. او کوششهای متقدمین را در رشته های مختلف حدیث و تفسیر و علوم قرآنی به سبک جالبی گرد آورده و متون بسیاری را که در دسترس نبوده، یکجا در اختیار دانشدوستان قرار داده است و می توان گفت کتب وی - بویژه در تفسیر و علوم قرآنی - دایرةالمعارفی قرآنی به شمار می رود و مراجعه کننده را تا حدود زیادی بی نیاز می سازد. سیوطی، همانند علامه مجلسی و فیض کاشانی و سید عبدالله شبر، کاری گسترده و فراگیر انجام داده است. وی نخست بر اساس نقل روایات از سلف و با اسانید متصل، تفسیری به نام ترجمان القرآن نوشت؛ سپس به اختصار و نیز حذف اسانید آن پرداخت و تنها به ذکر صاحب کتاب مرجع اکتفا نمود. تفسیر الدر المنثور نتیجه همین کار است و نامی است کاملا متناسب؛ زیرا روایات منقول در ذیل هر آیه، بدون نظم و دسته بندی و اظهار نظر یا جرح و تعدیل است و مانند گوهرهایی از هم پاشیده، در این تفسیر پخش گردیده است؛ و همان وصفی که سعدالدین تفتازانی درباره کتابهای شیخ عبدالقاهر جرجانی کرده است: کأنها عقد قد انفصم فتناثرت لئالیه(548) درباره این تفسیر نیز صادق است. این تفسیر، انباشته از آثار قدماست و برای مراجعه کنندگان، منبع سرشاری به شمار می آید. دو نکته قابل توجه؛ درباره این تفسیر باید به دو نکته - یکی مثبت و دیگری منفی - توجه داشت: نکته مثبت آنکه، مؤلف محترم بدون هیچ گرایشی انحرافی، به جمع آوری این آثار همت گماشته و با خلوص نیت، تا آنجا که توانسته است از منابع معتبر به نقل احادیث و نیز آراء و اقوال پیشینیان پرداخته است، بدون آنکه گرایش خاصی او را به این کار واداشته باشد یا خواسته باشد اعمال غرض کند؛ بنابراین، مراجعه کنندگان با خاطری آسوده به این منبع سرشار از گوهرهای تابناک، مراجعه می کنند و هر یک، گوهر مطلوب خود را به دست می آورد. اما نکته منفی: مؤلف در این گردآوری کاری غیر محققانه کرده است و آن، جمع متون قریب المعنی و انتخاب یک لفظ برای آنها - در روایتهای متعدد الاسناد - است؛ یعنی روایتهایی را که از حیث معنا به هم نزدیکند ولی اندکی اختلاف لفظ دارند، با ذکر سندهای متعدد یکجا و با انتخاب یک لفظ یا عبارتی بر گرفته از محصل مجموع روایات، برای آنها نقل می کند. مراجعه کننده گمان می برد که همه آن متن، مورد اتفاق همه روایت کنندگان ذکر شده است؛ در صورتی که بیشتر اوقات چنین نیست و روایات، در لفظ و عبارت - گرچه اندک - با هم اختلاف دارند و چه بسا برای محقق، همین اختلافهای اندک، در نحوه استنباط و رسیدن به هدف مطلوب مؤثر باشد ولی با روش اتخاذ شده مایه گمراهی گردد. لذا توصیه می کنیم، مراجعه کنندگان که با هدف تحقیق، به سراغ چنین روایاتی می روند - که متأسفانه در این تفسیر شیوه غالب به خود گرفته است - تنها به متن موجود بسنده نکنند و به منابع اصل آن که معمولا ذکر شده است نیز مراجعه کنند. برای نمونه به این مورد توجه کنید: سیوطی، در ذیل آیه یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة و أنتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون(549) روایتی را از منابع متعدد بدین گونه آورده است: أخرج عند بن حمید و أبو داوود و الترمذی - وحسنه - والنسائی و ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابی حاتم و النحاس و الحکام - وصححه - عن علی بن أبی طالب (علیه السلام) قال: صنع لنا عبدالرحمان بن عوف طعاما فدعانا وسقانا من الخمر. فأخذت الخمر منا و حضرت الصلاة فقدمونی فقرأت: قل یا أیها الکافرون لا أعبد ما تعبدون و نحن نعبد ما تعبدون. فأنزل الله هذه الایة.(550) سیوطی این متن را از کسان بسیاری نقل کرده است؛ از جمله از حاکم نیشابوری؛ و گفته است که حاکم آن را صحیح السند هم شمرده است، درست مخالف متن مذکور است. حاکم از طریق عطاء بن سائب از ابو عبدالرحمان سلمی روایت می کند که علی (علیه السلام) فرمود: مردی از انصار مردم را دعوت کرد. هنگام نماز، یک نفر که مست بود به نماز ایستاد و این سوره (سوره کافرون) را نتوانست بخوبی بخواند؛ آنگاه آیه یاد شده نازل گردید. حاکم اضافه می کند: در این حدیث فوائد بسیاری است؛ از جمله، نادرستی قول خوارج که مستی و قرائت ناروا را به علی (علیه السلام) که خداوند او را از این تهمت مبرا ساخته است نسبت می دهند. و این حدیث صحیح السند و قابل اعتماد است.(551) شخص دیگری نیز که متن مذکور از او نقل شده است، ابن ابی حاتم است که وی نیز مانند حاکم بر خلاف نقل سیوطی روایت کرده است: او از طریق عطاء از سلمی روایت می کند که علی (علیه السلام) فرمود: در مهمانی ای که عبدالرحمان بن عوف ترتیب داده بود، فلانی را به نماز ایستانیدند و او از سر مستی، در نماز چنین خواند: قل یا أیها الکافرون أعبد ما تعبدون و نحن نعبد ما تعبدون. آنگاه آیه نازل شد.(552) ملاحظه می شود که متن مذکور با روایتی که حاکم آن را صحیح دانسته کاملا در تضاد است و با روایت ابن ابی حاتم نیز مخالفت دارد(553) و حتی با روایت طبری نیز اندک اختلافی دارد.(554) تنها با روایت ترمذی موافق است.(555) این کار، چه از روی عمد انجام گرفته باشد و چه از روی سهو، خلاف امانت در نقل است. این گونه غفلت ها در تفسیر الدر المنثور فراوان است که نباید از دید محققان پوشیده بماند.
تفسیر الدر المنثور فی التفسیر المأثور - الجزء الاول (الفاتحة - البقرة 252)
نویسنده:
عبدالرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی
نوع منبع :
کتاب , آثار مرجع , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
بیروت - لبنان: دارالفکر,
چکیده :
الدر المنثور: جلال الدین ابوالفضل، عبدالرحمان بن ابی بکر بن محمد سیوطی (متوفای 911)؛ اصل او از خانواده ای بود که در شهر اسیوط (شهری در صعید علیای مصر) می زیستند. گفته اند: در اصل فارس بوده و در بغداد سکونت داشته اند و سپس به مصر مهاجرت کرده اند. جلال الدین سیوطی از کودکی نبوغ خود را در حفظ و تحصیل علم نشان داد. وی در سن هشت سالگی آموختن قرآن را به پایان رسانید. استادان و شاگردان او بیشمارند. او بیش از پانصد تألیف دارد که از لحاظ تنوع و گستردگی کم نظیر است. خود چنین می گوید: دویست هزار حدیث از بردارم و اگر بیشتر می یافتم بر آن می افزودم. وی آگاه ترین مرد زمان خویش به حدیث شناسی و شناخت ابعاد آن - متناً و سنداً - به شمار می رفت. تألیفات او از هر نظر ارزشمند، مفید و مورد توجه همگان بوده است. او کوششهای متقدمین را در رشته های مختلف حدیث و تفسیر و علوم قرآنی به سبک جالبی گرد آورده و متون بسیاری را که در دسترس نبوده، یکجا در اختیار دانشدوستان قرار داده است و می توان گفت کتب وی - بویژه در تفسیر و علوم قرآنی - دایرةالمعارفی قرآنی به شمار می رود و مراجعه کننده را تا حدود زیادی بی نیاز می سازد. سیوطی، همانند علامه مجلسی و فیض کاشانی و سید عبدالله شبر، کاری گسترده و فراگیر انجام داده است. وی نخست بر اساس نقل روایات از سلف و با اسانید متصل، تفسیری به نام ترجمان القرآن نوشت؛ سپس به اختصار و نیز حذف اسانید آن پرداخت و تنها به ذکر صاحب کتاب مرجع اکتفا نمود. تفسیر الدر المنثور نتیجه همین کار است و نامی است کاملا متناسب؛ زیرا روایات منقول در ذیل هر آیه، بدون نظم و دسته بندی و اظهار نظر یا جرح و تعدیل است و مانند گوهرهایی از هم پاشیده، در این تفسیر پخش گردیده است؛ و همان وصفی که سعدالدین تفتازانی درباره کتابهای شیخ عبدالقاهر جرجانی کرده است: کأنها عقد قد انفصم فتناثرت لئالیه(548) درباره این تفسیر نیز صادق است. این تفسیر، انباشته از آثار قدماست و برای مراجعه کنندگان، منبع سرشاری به شمار می آید. دو نکته قابل توجه؛ درباره این تفسیر باید به دو نکته - یکی مثبت و دیگری منفی - توجه داشت: نکته مثبت آنکه، مؤلف محترم بدون هیچ گرایشی انحرافی، به جمع آوری این آثار همت گماشته و با خلوص نیت، تا آنجا که توانسته است از منابع معتبر به نقل احادیث و نیز آراء و اقوال پیشینیان پرداخته است، بدون آنکه گرایش خاصی او را به این کار واداشته باشد یا خواسته باشد اعمال غرض کند؛ بنابراین، مراجعه کنندگان با خاطری آسوده به این منبع سرشار از گوهرهای تابناک، مراجعه می کنند و هر یک، گوهر مطلوب خود را به دست می آورد. اما نکته منفی: مؤلف در این گردآوری کاری غیر محققانه کرده است و آن، جمع متون قریب المعنی و انتخاب یک لفظ برای آنها - در روایتهای متعدد الاسناد - است؛ یعنی روایتهایی را که از حیث معنا به هم نزدیکند ولی اندکی اختلاف لفظ دارند، با ذکر سندهای متعدد یکجا و با انتخاب یک لفظ یا عبارتی بر گرفته از محصل مجموع روایات، برای آنها نقل می کند. مراجعه کننده گمان می برد که همه آن متن، مورد اتفاق همه روایت کنندگان ذکر شده است؛ در صورتی که بیشتر اوقات چنین نیست و روایات، در لفظ و عبارت - گرچه اندک - با هم اختلاف دارند و چه بسا برای محقق، همین اختلافهای اندک، در نحوه استنباط و رسیدن به هدف مطلوب مؤثر باشد ولی با روش اتخاذ شده مایه گمراهی گردد. لذا توصیه می کنیم، مراجعه کنندگان که با هدف تحقیق، به سراغ چنین روایاتی می روند - که متأسفانه در این تفسیر شیوه غالب به خود گرفته است - تنها به متن موجود بسنده نکنند و به منابع اصل آن که معمولا ذکر شده است نیز مراجعه کنند. برای نمونه به این مورد توجه کنید: سیوطی، در ذیل آیه یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة و أنتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون(549) روایتی را از منابع متعدد بدین گونه آورده است: أخرج عند بن حمید و أبو داوود و الترمذی - وحسنه - والنسائی و ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابی حاتم و النحاس و الحکام - وصححه - عن علی بن أبی طالب (علیه السلام) قال: صنع لنا عبدالرحمان بن عوف طعاما فدعانا وسقانا من الخمر. فأخذت الخمر منا و حضرت الصلاة فقدمونی فقرأت: قل یا أیها الکافرون لا أعبد ما تعبدون و نحن نعبد ما تعبدون. فأنزل الله هذه الایة.(550) سیوطی این متن را از کسان بسیاری نقل کرده است؛ از جمله از حاکم نیشابوری؛ و گفته است که حاکم آن را صحیح السند هم شمرده است، درست مخالف متن مذکور است. حاکم از طریق عطاء بن سائب از ابو عبدالرحمان سلمی روایت می کند که علی (علیه السلام) فرمود: مردی از انصار مردم را دعوت کرد. هنگام نماز، یک نفر که مست بود به نماز ایستاد و این سوره (سوره کافرون) را نتوانست بخوبی بخواند؛ آنگاه آیه یاد شده نازل گردید. حاکم اضافه می کند: در این حدیث فوائد بسیاری است؛ از جمله، نادرستی قول خوارج که مستی و قرائت ناروا را به علی (علیه السلام) که خداوند او را از این تهمت مبرا ساخته است نسبت می دهند. و این حدیث صحیح السند و قابل اعتماد است.(551) شخص دیگری نیز که متن مذکور از او نقل شده است، ابن ابی حاتم است که وی نیز مانند حاکم بر خلاف نقل سیوطی روایت کرده است: او از طریق عطاء از سلمی روایت می کند که علی (علیه السلام) فرمود: در مهمانی ای که عبدالرحمان بن عوف ترتیب داده بود، فلانی را به نماز ایستانیدند و او از سر مستی، در نماز چنین خواند: قل یا أیها الکافرون أعبد ما تعبدون و نحن نعبد ما تعبدون. آنگاه آیه نازل شد.(552) ملاحظه می شود که متن مذکور با روایتی که حاکم آن را صحیح دانسته کاملا در تضاد است و با روایت ابن ابی حاتم نیز مخالفت دارد(553) و حتی با روایت طبری نیز اندک اختلافی دارد.(554) تنها با روایت ترمذی موافق است.(555) این کار، چه از روی عمد انجام گرفته باشد و چه از روی سهو، خلاف امانت در نقل است. این گونه غفلت ها در تفسیر الدر المنثور فراوان است که نباید از دید محققان پوشیده بماند.
  • تعداد رکورد ها : 156