جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

این مقاله در گام نخست تلاشی است برای رفع ابهام و رد گمان تناقض نما از مفهوم «روشنفکری دینی». حاصل کار، به فراتر از رفع شبهه مفهومی ره می سپارد و نشان می دهد که تلقی یا عدم تلقی تناقض نما از این مفهوم، تا چه حد در منع یا تسهیل عرفی شدن، موثر خواهد افتاد.واکاوی مفهومی اجزای این اصطلاح مرکب نشان می دهد که در صورت پایبندی به فحوا و معنای اصیل دینداری و روشنفکری، هیچ تناقض و تنافری میانشان برقرار نیست، بلکه حتی موید و متضمن یکدیگرند. تامل در معانی روشنفکری دینی نیز روشن می سازد که تلقی تناقض نما از این اصطلاح اولا مربوط به دینداری متجددانه است و ثانیا برخاسته از بدفهمی نسبت به عقل خودبنیاد و انتخابگری. از فراز سوم مقال که جایگاه طرح و بررسی مساله اصلی این تحقیق، یعنی اثر تلقی تناقض نما از این مفهوم بر عرفی شدن است، این نتیجه حاصل آمده که تنها راه صیانت از دچار شدن به این سرنوشت، اولا تلقی غیر تناقض نما از روشنفکری دینی است و ثانیا داشتن نگاه نواندیشانه به دین است و بالاخره، تلقی فرا مدرن از روشنفکری و نواندیشی است و البته ملتزم بودن به روشنفکری و دینداری و مراقبت از اصول و اقتضائات آن.

مقاله حاضر در صدد است جنبه های عملی و نظری انحصار رسانه ای را در عصر حاضر بررسی کند. نگارنده با تاکید بر اهمیت نقش رسانه ها در شکل گیری افکار عمومی و همچنین ایجاد حس مشترک اجتماعی، مفاهیمی چون جریان آزاد اطلاعات و تقابل آن با واقعیت های موجود را شرح می دهد.این مقاله به صورتی مستند روند سلطه بر ابررسانه های جهان را حرکتی هدفمند از سوی اقلیتی خاص می داند که از قرن نوزدهم میلادی خواست خود را در به انحصار در آوردن رسانه ها آشکارا عنوان ساخته بود.بازنمایی حرکت انحصارگرایانه صهیونیست ها در تسلط بر ابررسانه های آمریکا و جهان، با ذکر نمونه های متعدد می تواند حقیقت پوشش رسانه ای در تمامی عرصه های انتقال پیام را بیش از پیش آشکار سازد.تبیین برخی از نظریه های سلطه فرهنگی و تاثیر انکارناپذیر رسانه ها در نفوذ فرهنگی و همچنین مسوولیت در عصر حاضر از دیگر محورهای عمده مطرح شده در این نوشتار است.

هدف از نگارش مقاله حاضر، تجزیه و تحلیل مولفه های فرهنگ سازمانی با رویکرد آسیب شناسی فرهنگی است. بدین منظور از مولفه هایی مانند: خطرپذیری و نوآوری، انگیزش، هویت (وفاداری)، انسجام و یکپارچگی، اهداف مشترک، ثبات، نتیجه گرایی، ارتباطات، کار گروهی، تاکید بر عمل و شیوه نظارت، استفاده شده و از این طریق فرضیه های پژوهش مورد آزمون قرار گرفته است.تحقیق حاضر از نوع توصیفی – پیمایشی است و در آن برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه محقق ساخته استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش را کلیه مدیران و کارکنان یکی از شرکت های صنعت برق در بخش خصوصی تشکیل می دهند و در آن از روش نمونه گیری تصادفی استفاده گردیده است. همچنین برای آزمون فرضیه ها، روش های آما استنباطی (آزمون t تک نمونه ای و آزمون t هتلینگ) به کار رفته است. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که در نمونه مورد مطالعه در خصوص مولفه اهی مورد آزمون، بین وضع موجود و مطلوب تفاوت معنی داری وجود دارد. همچنین میانگین مولفه های خطرپذیری و نوآوری، هویت، انسجام و یکپارچگی و اهداف مشترک در وضعیت موجود کمتر از سطح متوسط و میانگین سایر مولفه ها بیشتر از سطح متوسط است. در پایان مقاله برای نزدیک شدن به وضع مطلوب، پیشنهادهایی ارایه شده است.

تحقیق حاضر در پی یافتن موانع و راهکارهای استقرار شهرهای الکترونیکی در ایران است، بعد از مرور ادبیات تحقیق، داده ها از دو طریق کتابخانه ای و پیمایشی گردآوری شده اند. پرسشنامه تحقیق با عنوان بررسی موانع و راهکارهای استقرار شهر الکترونیکی در ایران بین افراد نمونه که در برگیرنده 360 نفر از متخصصان حوزه ارتباطات و فناوری اطلاعات است، توزیع شد و داده های تحقیق با بهره گیری از فنون آماری، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. مطابق یافته های تحقیق چهار عمل در شکل گیری شهر الکترونیکی موثرند: دولت الکترونیکی، زندگی الکترونیکی، سازمان الکترونیکی و زیر ساخت الکترونیکی.

در این مقاله با تکیه بر رویکرد راهبردی، تلاش می شود تا از طریق تحلیل نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصت ها و تهدیدهای نظام آموزش و پرورش کشور، رشد خلاقیت در نظام مذکور آسیب شناسی شود و با استفاده از تجربه های آموزشی سایر کشورها و تحلیل راهبردی نظام داخلی، شیوه های ارتقا خلاقیت در برنامه ریزی های کلان آموزشی، استنباط گردد.در تحلیل عوامل درون سازمانی، مسایل مربوط به معلمان، دانش آموزان، ساختار آموزشی و محتوای آموزشی مورد توجه بوده و در تحلیل عوامل برون سازمانی، تلاش شده است تا تهدیدها و فرصت ها در چهار بعد سیاسی – حقوقی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بررسی شود.در پایان با استفاده از شیوه تحلیل راهبردی راهکارهایی نظیر موارد زیر پیشنهاد شده است:- راه اندازی دوره های آموزشی مربوط به مهارت های خلاقیت و شیوه های آموزش تفکر خلاق در مراکز تربیت معلم و آموزش ضمن خدمت.- آموزش و ترویج شیوه های صحیح برقراری رابطه عاطفی و ایجاد اعتماد متقابل میان معلم و دانش آموز.- آموزش شیوه های یادگیری فعال، دوسویه و مشارکت جو به معلمان.- به کارگیری هر چه بیشتر شاخص های مربوط به انگیزه و علاقه به شغل معلمی در نظام گزینش معلمان.- ترویج روحیه نوآوری و خطرپذیری و عدم ترس از طرد اجتماعی و شکست در بین دانش آموزان.- طراحی ارزیابی های آموزشی بر مبنای حل مساله خلاق و سنجش خلاقیت دانش آموز و نه محفوظات صرف.- توجه به اصول علمی مخاطب شناسی و نیازسنجی در طراحی محتواهای درسی.- رعایت هر چه بیشتر عدالت در توزیع و بهره برداری از امکانات و فضاهای آموزشی.

پژوهش حاضر به بررسی باورهای غیرمنطقی دانشجویان دانشگاه شیراز در سال 1388 می پردازد. به منظور دستیابی به اهداف پژوهش از میان دانشجویان دختر و پسر تعداد 400 نفر به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. که از این تعداد 311 نفر (با 89 نفر افت نمونه) به پرسشنامه باورهای غیرمنطقی جونز (IBT) پاسخ کامل دادند.برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون غیرپارامتریک فریدمن استفاده شد. رتبه آزمودنی ها در فاکتورهای ده گانه باورهای غیرمنطقی و در سوالات هر عامل به طور جداگانه با هم مقایسه شد. نتایج نشان می دهد:1. مولفه های کمال گرایی (P)، نگرانی توام با اضطراب (AO)، انتظار بیش از حد از خود (HSE)، واکنش عاجزانه به ناکامی (FR) و آمادگی برای سرزنش (BP)، به ترتیب بالاترین رتبه را در میان مولفه های باورهای غیرمنطقی جونز از آن خود کرده اند. این نتیجه گویای آن است که آزمودنی ها در این پنج مولفه در مقایسه با سایر مولفه ها غیرمنطقی تر فکر می کنند. بی مسولیتی عاطفی (EI) و به ترتیب اجتناب از مشکل (PA)، توقع تایید از دیگران (DA)، درماندگی در برابر تغییر (HC)، وابستگی (D) پایین ترین رتبه را از آن خود کرده که نشان می دهد باورهای غیرمنطقی آزمودنی ها در این مولفه ها در مقایسه با سایر مولفه ها کمتر است.2. طبق یافته های پژوهش حاضر، جنسیت در میزان باورهای غیرمنطقی تاثیر ندارد. نتایج نشان می دهد هر دو گروه از دانشجویان دختر و پسر در مولفه کمال گرایی (P) و به ترتیب در مولفه های انتظار بیش از حد از خود (HSE) و نگرانی زیاد توام با اضطراب (AO) بالاترین رتبه و در مولفه بی مسولیتی عاطفی (EI) و به ترتیب اجتناب از مشکل (PA) و توقع تایید از دیگران (DA) پایین ترین رتبه را از آن خود کرده اند.3. همچنین نتایج بیانگر آن است میزان و نوع پاسخ های دختران و پسران به سوالات تشکیل دهنده مولفه های ده گانه جونز به صورت معناداری متفاوت است.

از دوره رنسانس تاکنون، علم و شناخت وضعیت جدیدی پیدا کرده، به نحوی که امروزه نام «علم» با روش «تجربی» گره خورده است. نگاهی فلسفی به چگونگی تحولاتی که به این پیوند انجامید، نشان می دهد که این نوع نگاه به علم، نگاه آسیب زایی است که سابقه ای در تاریخ تفکر نداشته و شیوع آن – خصوصا در جامعه ما – به بسیاری از معضلات در فرآیند گسترش علم دامن زده است. مساله از این قرار است که بر اثر ضعف فلسفه در قرون وسطی و مشکلاتی که از دکارت تا کانت در عرصه تفکر فلسفی پیرامون ماهیت علم و معرفت پدید آمد، به تدریج، هم مسایل هنجاری از حوزه علم و معرفت خارج شد و هم در حوزه مسایل نظری، تجربه تنها راه درک عالم خارج به حساب آمد. پوزیتیویست ها این مشکل را تثبیت کردند و پوپر هم که می خواست از هویت منطقی و معرفت شناختی علم دفاع کند، تنها معرفت هایی را که به داوری تجربه تن در می دهند، «علم» دانست و «شناخت» را به دو دسته «علمی» و «غیرعلمی» تفکیک نمود و ناخودآگاه راه را برای جایگزینی جامعه شناسی معرفت به جای مباحث معرفت شناختی معرفت باز کرد تا جایی که «فیلسوفان علم» بعدی – که دیگر، نقش فلاسفه مابعدالطبیعه دان را در دنیای امروز بازی می کنند – صریحا علم شناسی را به جامعه شناسی تحویل دادند و در دامن نسبیت گرایی غلطیدند؛ در حالی که نه مقام داوری تجربه، تعین بخش علوم تجربی است و نه اساسا روش می تواند معیار صحیحی برای طبقه بندی علوم باشد. راهکار خلاصی از این معضل، اولا بازگشت به موضع نخست و اصل قرار دادن معرفی و طبقه بندی علم بر اساس موضوع است، و نه بر اساس روش؛ ثانیا مشروط کردن روش شناسی هر علم بر درک صحیح از موضوع آن علم؛ و ثالثا بازگرداندن موضوعات هنجاری به آغوش علم و تعیین جایگاه معقول موضوعات نظری و عملی در قبال یکدیگر است.