چکیده :
ترجمه ماشینی :
هدف این پایان نامه دفاع از قرائتی از تئوری ادراک حسی دکارت است که در آن، در برابر تفسیری گسترده، ذهن یک گیرنده غیرفعال ورودی های محیط نیست، بلکه رمزگشای فعال اطلاعات عصبی است که به بازنمایی کمک می کند.
محتوای ایده ها من این را «تز فعالیت ذهنی» می نامم و در تصویر کلی، آن را به عنوان یکی از پیامدهای فلسفی انقلاب علمی قرن هفدهم می شناسم.
در ثنویت دکارت، ارائه نظریه ادراک حسی به معنای توصیف تأثیر متقابل بین جهان طبیعی، مغز و ذهن است.
دکارت با توجه به درک مکانیکی و میکرو جسمانی خود از ماده، توصیفات فیزیولوژیکی مفصلی از تعامل بین اشیاء خارجی و مغز ایجاد کرد.
او آن را به عنوان یک رابطه ایزومورفیک در نظر گرفت که در آن ویژگی های اشیاء از طریق اعصاب به مغز به عنوان الگوهایی با ویژگی های هندسی کاهش یافته منتقل می شود.
این فرآیند اغلب بهعنوان اوجگیری خوانده میشود که ذهن به طور منفعلانه تحت تأثیر یک همشکل جسمانی قرار میگیرد.
آموزه دکارت در مرحله ذهنی خود گریزان می شود، اما به نظر من خوانش انفعالی ناکافی می ماند.
من برای تز فعالیت ذهنی از طریق چهار ادعا استدلال می کنم.
اول، من این دیدگاه شناخته شده را تایید می کنم که دکارت نگران نسخه ای از مشکل ذهن و بدن است که معادل مشکل تعامل جوهر نیست.
این بیشتر مشکل عدم شباهت بین بازنمایی های ذهنی و تبیین های مکانیکی است.
سؤال این است که چگونه ویژگی کیفی تجارب حسی می تواند از مفاهیم کمی علم فیزیکی ناشی شود.
به عنوان راهی برای تأکید بر وزنی که مسئله عدم تشابه برای تصمیمات فلسفی دکارت دارد، نشان میدهم که تمایز متافیزیکی جالبی بین انواع علل در مورد تعامل مغز و ذهن ایجاد میکند.
دوم، من از این موضع دفاع میکنم که، علیرغم اینکه دکارت آموزهای کاملاً بدون ابهام ندارد، معرفی نشانههای طبیعی توسط دکارت نزدیکترین چیزی است که او به صورتبندی یک نظریه کامل از ادراک حسی داشت.
توسل به نشانه های طبیعی معمولاً در ادبیات استعاری تلقی می شود.
من استدلال میکنم که برعکس، بازسازی یک داستان علی برای تعامل مغز و ذهن در امتداد خطوط یک مدل معنایی مبتنی بر شناسایی دکارت از رویدادهای عصبی با نشانههای طبیعی امکانپذیر است.
یک مدل علّی- معنایی به عنوان یک قرائت خیرخواهانه و قابل قبول ظاهر می شود که ذهن را به عنوان یک مفسر فعال آشکار می کند.
سوم، با توجه به تز فعالیت ذهنی، من توسل دیرهنگام دکارت به ذاتی بودن همه ایده ها (به ویژه در نظرات در مورد یک صفحه گسترده معین) را به عنوان راهبردی برای توضیح نوعی محتوای بازنمایی مورد نیاز برای ایده های حسی خواندم که در عین حال تولید شده توسط ذهن، با ایده های ذاتی پارادایمیک او متفاوت است.
من به دکارت کمک می کنم تا ببیند چگونه مقوله فطری بودن فعالیت ذهنی را در یک نظریه علی-معنایی به تصویر می کشد.
چهارم، در جریان این استدلال و برای حمایت بیشتر، به نقش تمایز بین کیفیات اولیه و ثانویه در نظریه دکارت می پردازم.
من به اعتراضی فراگیر می پردازم که ناشی از ارتباط ادعایی او از ادراک کیفیات اولیه با عقل است.
هدف این تفسیر، با ارزیابی مجدد دیدگاههای دکارت در مورد فعالیت ذهنی، توصیفی شفاف از ادراک حسی است که فراتر از عقلگرایی سفت و سختی است که اغلب به او نسبت داده میشود.
the aim of this thesis is to defend a reading of descartes’ theory of sensory perception in which, against a widespread interpretation, the mind is not a passive receiver of inputs from the environment, but an active decoder of neural information that contributes to the representational content of ideas.
i call this the ‘mental activity thesis’ and, in the overall picture, i identify it as one of the philosophical implications of the seventeenth-century scientific revolution.
within descartes’ dualism, to offer a theory of sensory perception amounts to describing the interplay between the natural world, the brain, and the mind.
given his mechanistic, micro-corpuscular conception of matter, descartes developed detailed physiological descriptions of the interaction between external objects and the brain.
he envisaged it as an isomorphic relation in which the characteristics of objects are transmitted through the nerves to the brain as patterns of geometrically reduced properties.
this process is often read as culminating with the mind being passively affected by a corporeal isomorph.
descartes’ doctrine becomes elusive in its mental phase, but the passivity reading, so i contend, remains inadequate.
i argue for the mental activity thesis through four claims.
first, i subscribe the known view that descartes is concerned about a version of the mind-body problem that is not equivalent to the problem of substance interaction.
it is rather a problem of dissimilarity between mental representations and mechanistic explanations.
the question is how the qualitative character of sensory experiences can arise from the quantitative notions of physical science.
as a way of emphasising the weight that the problem of dissimilarity has for descartes’ philosophical decisions, i show that it motivates a metaphysically interesting distinction between types of causes for the case of brain-mind interaction.
second, i defend the position that, despite not holding a perfectly unambiguous doctrine, descartes’ introduction of natural signs is the closest that he got to formulating a full-fledged theory of sensory perception.
the appeal to natural signs has been normally deemed as metaphorical in the literature.
i argue that, on the contrary, it is possible to reconstruct a causal story for brain-mind interaction along the lines of a semantic model based on descartes’ identification of neural events with natural signs.
a causal-semantic model emerges as a charitable, plausible reading that reveals the mind as an active interpreter.
third, in light of the mental activity thesis, i read descartes’ late appeal to the innateness of all ideas (notably in the comments on a certain broadsheet) as a strategy to account for a type of representational content needed for sensory ideas that, while produced by the mind, is different from that of his paradigmatic innate ideas.
i assist descartes in exploring how the category of innateness captures mental activity within a causal-semantic theory.
fourth, in the course of this argumentation, and for further support, i address the role of the distinction between primary and secondary qualities in descartes’ theory.
i tackle a pervasive objection stemming from his alleged association of the perception of primary qualities with the intellect.
by reassessing descartes’ views on mental activity, this interpretation aims at a lucid description of sensory perception that goes beyond the rigid rationalism that is often credited to him.