چکیده :
ترجمه ماشینی :
من قصد دارم تفسیری بدیع از فلسفه لایب نیتس ارائه دهم، اول با بررسی اینکه چگونه دیدگاه های مختلفی که هستی شناسی او از جوهر فردی را تشکیل می دهند شامل رد مداوم اتمیسم در فلسفه طبیعی است و ثانیاً، با کاوش در اهمیت این رد در زمینه بزرگتر فیزیک قرن هفدهم.
تز من به عنوان یک داستان توسعه ای ساختار یافته است و هر فصل ناپیوستگی ها یا تغییراتی را که لایب نیتس در دیدگاه های خود در مورد فردیت و اتمیسم از سال های اولیه تا اواخر زندگی خود ایجاد می کند، تحلیل می کند.
هدف این است که دیدگاههای کمبازنمایی شده درباره افراد و اتمها را در سراسر آثار لایبنیتس روشن کند و در نتیجه درک روشنتری از فلسفه او به ارمغان بیاورد.
بنابراین، من استدلال میکنم که نظام جدید طبیعت، که در اواخر دوره میانی لایبنیتس (1695) منتشر شد، نقطه عطفی مهمی در تکامل فلسفی اوست، یک تغییر اصطلاحی و هستیشناختی رادیکال در متافیزیک جوهر او.
هنگامی که لایب نیتس مفهوم «جوهر ساده»، مترادف آینده «موناد» را به تفصیل بیان می کند، مشکل فردیت سال های اولیه و میانی او (1663-1686) ثانویه می شود.
تمرکز از چیزی که مواد را «انفرادی» میکند به چیزی که آنها را «ساده» و واقعا «یک» میکند، یعنی اتمهای «متافیزیکی» تغییر میکند.
من ثابت میکنم که این تغییر با یک تقابل انتقادی دو لایه مشخص شده است: اولین رویارویی مستقیم، 1) با فیزیک دکارت، از طریق نقد مفهوم ماده بسط یافته و اصل تشخص دکارت از طریق حرکت مشترک و رویارویی دوم، 2) با رشته های مختلف اتمیسم قرن هفدهم، از جمله ژراولد دکارتی
اتمیسم شبه «متافیزیکی» کوردمی و تلاش آن برای بهبود اصل فردیت دکارت.
من ادعا میکنم که این تقابل دوگانه در نهایت لایبنیتس را به فرمولبندی هستیشناسی بنیادیتر، بر حسب «اتمیسم متافیزیکی» مونادولوژی خود (1714) سوق داد.
تحلیل من یک فرض علمی مداوم در مطالعات اخیر لایبنیتس را پیچیده میکند و ادعا میکند که لایبنیتس در تمام دوران حرفهای خود همچنان همان مواضع بنیادی را در مورد جوهر، فردیت و به طور ضمنی اتم حفظ کرده است.
در برابر این نوع تز تداوم کلی، من نشان میدهم که: 1) علاقه لایبنیتس به دور از نگرانی دائمی، به آنچه که مواد را فردی میسازد در پایان عمرش محو میشود (مقالات جدید 1703، مکاتبه با ساموئل کلارک، 1714).
2) من تغییر سرنوشت برخی از دیدگاه های دوره اولیه و میانی لایب نیتس در مورد جوهر و فرد (اصل هویت غیر قابل تشخیص ها، فضا-زمان به عنوان ویژگی های فردی) را در آثار متأخر او دنبال می کنم.
و 3) من اثبات می کنم که این ادعا که لایب نیتس واقعاً اتمیسم را یا برای مدت کوتاهی یا در تمام طول فلسفه خود پذیرفته است، مشکل ساز است.
در حالی که او به نوعی از اتم ها در دوره پاریس (1672-1676) اشاره می کند، این دلیل کافی برای تعهد به اتمیسم نیست.
در عوض، این اپیزود باید در چارچوب وسیعتر مجموعهای از مسائل مرتبط با یکدیگر، مانند مشکل انسجام بدنها و مشکل ذهنها یا اصول ذهنمانندی که آن بدنها را مشخص میکند، درک شود.
بنابراین، همانطور که از طریق تحلیل استدلال های لایب نیتس علیه اتمیسم در مکاتبات با همتایان علمی خود نشان می دهم (christiaan huyghens 1692-1695, nicholas hartsoeker 1706-1714)، رد اتمیسم فیزیکی یک نکته اساسی و شگفت آور ثابت در فلسفه او باقی می ماند.
i aim to offer an innovative interpretation of leibniz’s philosophy, first by examining how the various views that make up his ontology of individual substance involve a persistent rejection of atomism in natural philosophy and secondly, by exploring the significance of this rejection in the larger context of seventeenth-century physics.
my thesis is structured as a developmental story, each chapter analyzing the discontinuities or changes leibniz makes to his views on individuation and atomism from his early to late years.
the goal is to illuminate underrepresented views on individuals and atoms throughout leibniz’s works and thus bring a clearer understanding of his philosophy.
i, therefore, argue that the new system of nature, published towards the end of leibniz’s middle period (1695), marks an important landmark in his philosophical evolution, a radical terminological and ontological shift in his metaphysics of substance.
once leibniz elaborates the concept of “simple substance,” the future synonym of “monad,” the problem of individuation of his early and middle years (1663-1686) becomes secondary.
the focus changes from what makes substances “individual” to what makes them “simple” and truly “one,” i.e., “metaphysical” atoms.
i prove that this shift was marked by a two-tiered critical confrontation: a first, direct confrontation, 1) with descartes’ physics, through the critique of the notion of extended matter and of descartes’ principle of individuation through shared motion and, a second confrontation, 2) with different strands of seventeenth-century atomism, including cartesian gérauld de
cordemoy’s quasi-“metaphysical” atomism and its attempt at improving descartes’ individuating principle.
i claim that this double confrontation ultimately led leibniz to formulate a more fundamental ontology, in terms of the “metaphysical atomism” of his monadology (1714).
my analysis complicates a persistent scholarly assumption in recent leibniz studies, claiming that, throughout his entire career, leibniz continued to hold the same fundamental positions on substance, individuation and, implicitly, atoms.
against this type of general continuity thesis, i show that: 1) far from being a constant concern, leibniz’s interest in what makes substances individual fades towards the end of his life (new essays 1703, correspondence with samuel clarke, 1714); 2) i trace the changing fate of some of leibniz’s early and middle period views on substance and the individual (the principle of the identity of indiscernibles, space-time as individuating properties) in his late works; and 3) i prove the claim that leibniz really embraced atomism, either for a short time or all throughout his philosophy is problematic.
while he does refer to some sort of atoms during his paris period (1672-1676), this is insufficient proof of a commitment to atomism.
instead, the episode has to be understood in the broader framework of a bundle of interrelated issues, such as the problem of the cohesion of bodies and the problem of minds or mind-like principles individuating those bodies.
thus, as i show through an analysis of leibniz’s arguments against atomism in the correspondences with his scientific contemporaries (christiaan huyghens 1692-1695, nicholas hartsoeker 1706-1714), rejecting physical atomism remains a fundamental and surprisingly constant point of his philosophy.