در مقدمه، نکتهای در مورد اسم اعظم از مرحوم علامه طباطبائی رحمهالله بيان مي گردد؛ جناب علامه (ره) در المیزان میفرمایند: اسمای الهی و مخصوصاً اسم اعظم گرچه در جهان موثرند و اسباب برای نزول فیض و رحمت های الهی میباشند ولی تاثیر اولاً و بالذات از ذات حق تعالی در این عالم است که از فلان زبان دال بر آن حقایق و یا تاثیر به معنای مفهوم متصور در اذهان باشد. معنای این سخن آن است که خدای سبحانه فاعل و بوجود آورنده همه اشیا است و به وسیله صفت کریمی که اسم مناسب با فعل است تاثیر میکند نه تاثیر وی از آن لفظ و اسم یا صورت مفهوم در ذهن یا صفت دیگری غیر از ذات باشد. جز آنکه حق سبحانه در قرآن کریم بر طبق آیه کریمه « اجیب دعوة الداع اذا دعان» وعده داده است که؛
1- هر کس كه مرا بخواند من اجابت میکنم و این دعا، متوقف بر دعا و خواست حقیقی است.
2- و اینکه دعا و طلب از حق سبحان باشد، نه از غیر وی.
پس هر کس از تمام اسباب منقطع شد و برای حاجتی از حوایج به پروردگار خویش متصل شود، وی به حقیقت آن اسم مناسب با حاجت خویش متصل میشود، آنگاه آن اسم زیبای خدا مطابق با حقیقتش تاثیر میکند و دعا مستجاب میگردد و این حقیقت دعاست. بنابراین به لحاظ حال، اسمی که دعاکننده و نیایشگر به آن منقطع و متوسل شود تاثیر به خصوص یا عموم صورت میگیرد و این اسم، اسم اعظم میباشد و همه اشیاء منقاد و فرمانبردار آن حقیقت میشوند و دعای نیایشگر در مورد هر چه که بخواهد باشد مستجاب شود. نه آنکه اسم و لفظی که از زبان و گلو خارج می شود یا مفهومی که از اسم اعظم به ذهن می آید منظور روایات امامان (علیهم السلام) باشد. بلكه مراد از اینکه حق تعالی اسم اعظم را به پیامبری از انبیاء و یا بندهای از بندگان آموخت یا چیزی از اسم اعظم به وی داد آن است که راه انقطاع به سوی حق سبحانه به واسطه آن اسم برای وی باز شود و اگر اسمی، لفظی، معنايی و مفهومی، در آنجاست فقط به خاطر آن است که الفاظ و معانی، وسایل و اسباب حفظ حقایق هستند.
خلاصه مطلب اينكه:
1- اسم اعظم حقیقت و یا حقایقی در عالم تکوین است.
2- انسان با اتصال با آن می تواند موثر شود.
3- راه اتصال به حقیقت اسم اعظم ،انقطاع از خود میباشد.
4- ولی و یا نبی علیهالسلام میتواند مظهر آن اسم شود.
5- اسمای جزئیه مطابق حالات و خواستههای نیایشگر با هم تفاوت دارند،
بنابراین اسم اعظم نسبت به همه، با خواستههای متفاوت، یکی نیست یعنی وقتی بیمار بگوید: «یاالله» یعنی ای خدای شفا دهنده گرچه کلمه «الله» و امثال آن را آوره است. پس توقع از الفاظ بدون رسیدن به حقایق، خامي است بنابراین بکوش ای برادر تا مظهر اسمای عظام الهی پیدا کنی و با حقایق عالم متحد شوی، گرچه الفاظ هم به اندازه سعه بیتاثیر نیستند.
اما شاید بپرسید معنای انقطاع که مقدمه دستیابی به حقیقت اسم اعظم است چیست؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا بخشی از ابیات شاعر فرزانه فخرالدین عراقی راباهم می خوانیم:
ای طـالب اسم اعـظم، ایـن نام
بگـشـا در این طلـسـم مـحکم
مـفـتـاح جهـان گـشا به دست آر
مـعـنـی صریـح و اسم مـبـهـم
بینی که همه به تو مضاف است
بینی که تویی خود اسم اعظم
در جـام جـهــان نـمــای بــاقـــی
میبـیـن رخ جـان فزای ساقی
و سلطان سرای عشق فرمود:
پاک است سرای ما ز اغیار
یـعـنـی کـه بـجـز حـقیقت او
در دار وجــود نـیـسـت دیـــار
فیالجمله، ز غیر دیده بر دوز
این است طــریـق اهل انـوار
در جــام جـهـان نـمـای باقی
اگر انفطاع، راه دستیابی به اسم اعظم خداست، باید راه انقطاع را آموخت. در حدیث قدسی آمده است: انا عند منکسره قلوبکم و مندرسه قبورکم؛ همانا من در نزد دل شکستگان هستم و در گورستان های غبار گرفته.
می دانی چرا؟ جواب بسیار ساده است هر گاه دل از غبار غیر خالی کردی، دلدار در آن خانه جلوس خواهد کرد. که در حدیث قدسی فرمود: انا جلیس من ذکرنی. و هرگاه از مظاهر تمدن انسانی تکبر آور فاصله گرفتي به همان اندازه به خدا نزدیک شده ای. گاه در زیارت اهل قبور این حال و حالت دست می دهد، گاه در خلوتی از دیگران و چه بسا بر فراز آسمانها در هواپیمایی نشسته باشی، چون یار اقرب من حبل الورید است.
یکی دیگر از راه های دستیابی به ا نقطاع، توجه به فقر ذاتی و دائمی ما به خداست. این نیاز هیچگاه برطرف نمی شود. آیا ندیده ای فقیر با چه حالت انکسار و دلشکستگی در خواست می کند؟ در قرآن می خوانیم: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ اى مردم، همه شما به خدا نیازمندید و خداست كه بىنیاز و ستوده صفات و افعال است (او خالق و حافظ و رازق بشر است پس اینان نیازمند مطلق و او غنى مطلق است).
پس هر گاه تنها در قلب خود غیر از خدای غنی و ستوده را نیافتی، بدان حقیقت آن اسم اعظم در تو ظهور کرده است.
حال برای مطالعه بیشتر شما را به کتاب آزادی معنوی شهید مطهری ،مقالات عبادت و دعا ارجاع می دهیم.
نكته؛ فاطمه(س) در اندیشه امام خمینی
امام مي فرمايد: تمام هویت انسانی در او جلوه گر است. (صحیفه نور، ج 6، ص 194)
تمام ابعادی که برای زن متصور است و برای یک انسان متصور است در فاطمه زهرا(س) جلوه کرده و بوده است. (همان، ج 6، ص 185)
یک انسان به تمام معنی انسان، تمام نسخه انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان،... تمام حیثیت زن، تمام شخصیت زن فردا [روز میلاد] موجود شد. (همان، ج 6، ص 185)
تمام هویت های کمالی که در انسان متصور است و در زن تصور دارد، تمام، در این زن است. (همان، ج 6، ص 185)
حضرت امام در بیان اینکه چرا در آیه (انا انزلناه) به شکل جمع ذکر شده است فرموده اند: بدانکه نکته آن تفخیم مقام حق تعالی به مبدئیت تنزیل این کتاب شریف است... بعبارت دیگر این صحیفه نورانیه [قرآن کریم] صورت اسم اعظم است چنانچه انسان کامل نیز صورت اسم اعظم است، بلکه حقیقت این دو در حضرت غیب یکی است و در عالم تفرقه از هم بحسب صورت متفرق [هستند]. (آداب الصلوة، ص 347 چاپ آستان مقدس رضوی)
نتیجه: با توجه به اینکه امام، حضرت زهرا (س) را انسان کامل معرفی نموده اند و از سویی انسان کامل را صورت اسم اعظم می دانند، نتیجه می گیریم که:
«حضرت زهرا(س) و رسول اكرم(ص) ائمه معصومين عليهم السلام، صورت اسم اعظم الهی است ».
پس اسم اعظم، تنها اسم و نام کلمه یا اسم صفتی از صفات خدا نیست، بلکه بیشتر مربوط به عمل است، لذا دانستن اسماء الهی و لفظ تنها، کارساز نخواهد بود. همانطور که نام فروردین ایجاد گل و گلستان نمی کند و اسم چراغ، شب تاریک را روشن نمی نماید، لذا باید در پشت این اسم، در جستجوی مسمی بود، اسم بی مسمی هرگز معجزه آفرین و دارای قدرت تصرف در جهان آفرینش نخواهد بود. به همین دلیل بلعم باعورا که در عصر حضرت موسی (ع) می زیست و بر اثر علم و تقوا به مقامی رسیده بود که به اسم اعظم آگاهی یافته بود، و به همین دلیل، دعایش مستجاب می شد، وقتی که هوس های نفسانی به او راه یافت و با موسی (ع) در ماجرای جنگ با عمالقه، مخالفت کرد، این موقعیت از او گرفته شد و دیگر دعایش به استجابت نمی رسید، و نور اسم اعظم نیز از او خارج شد و تاریکی گمراهی او را فرا گرفت. خداوند نیز در قرآن او را چنین نکوهش می کند: «فمثله کمثل الکلب; مثل او همچون سگ است » (اعراف
آیه 176)