چکیده :
ترجمه ماشینی :
نظریه فاعل اخلاقی، نظریه هنجاری است که اعمالی را به دنبال مقام بالاتر تجویز می کند.
در این پایان نامه، من تحلیل تطبیقی افلاطون و لائوزی ها را انجام می دهم تا آنچه را که آنها در مورد فاعل اخلاقی می گویند، آشکار کنم.
یافتههای من نشان خواهد داد که همین نظریه، در رابطه با شکلگیری فاعل اخلاقی، غایات اخلاقی نهایی و انگیزههای اخلاقی، در چین باستان و فلسفههای یونانی، بهویژه لائوزی و افلاطون به کار میرود.
با توجه به شواهد مفهوم عامل اخلاقی در لائوزی و افلاطون، متوجه شدم که هر دو مردم را در یک زمینه سیاسی-اجتماعی تشویق می کنند که از الگوی تعیین شده توسط یک شخصیت نمونه در هر یک، که حکیم در لائوزی و حکیم است، پیروی کنند.
فیلسوف-شاه در افلاطون با توجه به روند تربیت/پرورش افراد به مرحله الگوسازی، هر یک از جنبه های مرتبط با شخصیت نمونه ارائه شده است، مانند غایات اخلاقی نهایی، روانشناسی اخلاقی و اعمال آنها.
من استدلال میکنم که ما میتوانیم دریابیم که فاعل اخلاقی را میتوان با پیروی از یک مقام بالاتر در لائوزی و افلاطون، دائو و خدای کیهانی پرورش داد، در حالی که رابطه بین فاعل اخلاقی و جامعه انسانی در هر فلسفه بهطور متفاوتی ارائه میشود.
.
هم خدای دائو و هم خدای کیهانی عالی ترین خیر را برای انسان ها نشان می دهند، زیرا حاوی اصول نظمی هستند که انسان ها باید از آنها تقلید کنند.
میتوانیم دریابیم که هدف نهایی اخلاقی برای لائوزیها این است که مطابق با دائو زندگی کنند، در حالی که برای افلاطون این است که تا حد امکان خداگونه شود.
بر اساس رابطه فاعل اخلاقی و غایات اخلاقی نهایی، من استدلال میکنم که اگرچه لائوزی و افلاطون هر دو به ارتباط بین امیال و انگیزه عمل برای فاعلهای اخلاقی توجه میکنند، اما برخورد با معرفت متفاوت است، که منجر میشود.
به تفاوت در درمان خواسته ها.
هر دو فکر می کنند که امیال برای انگیزه های فاعل اخلاقی برای عمل ضروری است.
کارگزاران اخلاقی را می توان پرورش داد (لائوزی ها) و (در افلاطون) آموزش داد و به روشی خاص کنترل کرد تا خواسته هایی را که آنها را به عمل تحریک می کند تنظیم کند.
انگیزه اخلاقی برای لائوزی این است که فاعل اخلاقی هیچ آرزویی نداشته باشد، در حالی که بهترین زندگی برای فاعل اخلاقی در افلاطون این است که روح عاقل بر کل جسم و روح انسان حکومت کند.
برای لائوزی وووی عمل کردن و نداشتن آرزو، زندگی بر اساس دائو است، در حالی که برای افلاطون، اجازه دادن به بخش عقلانی روح بر زندگی انسان ها، غایت اخلاقی نهایی است که زندگی انسان را هدایت می کند.
تا حد امکان خداگونه شویم یافتههای این پایاننامه این است که میتوان مفهوم فاعل اخلاقی از جمله رابطه با شکلگیری فاعل اخلاقی، غایات اخلاقی نهایی و روانشناسی اخلاقی را هم در لائوزی و هم در افلاطون شناسایی، تفسیر و ارزیابی کرد.
با شناسایی مفهوم فاعل اخلاقی در لائوزی و افلاطون، ارزشی را که این امر میتواند به بحثها در نظریههای اخلاقی معاصر بیفزاید، نشان میدهم.
the theory of the moral agent is the normative theory which prescribes actions following the higher authority.
in this thesis, i conduct a comparative analysis of plato and the laozi to uncover what they say about the moral agent.
my findings will show that the same theory is used, in relation to the formation of the moral agent, the final moral ends and moral motivations, in ancient chines and greek philosophies, in particular the laozi and plato.
with regard to the evidence of the notion of moral agent in the laozi and plato, i find that both encourage people in a socio-political context to follow the role model set by an exemplary figure in each, which is the sage in the laozi and the philosopher-king in plato.
with regard to the process of the education/cultivation of people to the stage of the role model, each related aspect of the exemplary figure has been presented, such as the final moral ends, moral psychology and their actions.
i argue that we can find that the moral agent can be cultivated/educated by following a higher authority in the laozi and plato, the dao and the cosmic god respectively, whereas the relation between the moral agent and human society are presented differently in each philosophy.
both the dao and the cosmic god represent the highest good for humans, because they contain the principles of the order for humans to emulate.
we can find that the final moral ends for the laozi is to live in accordance with the dao, whereas for plato it is to become godlike as much as possible.
on the basis of the relation between the moral agent and the final moral ends, i argue that although both the laozi and plato draw attention to the connection between desires and motivation of action for moral agents, the treatment of knowledge is different between, which leads to a difference in the treatment of desires.
both think that desires are necessary for the motivations of the moral agent to act.
moral agents can be cultivated (the laozi) and educated (in plato) and controlled in a certain way so as to regulate the desires that would motivate them to act.
the moral motivation for the laozi would for the moral agent to have no desires, whereas the best life for the moral agent in plato would be that the rational soul rules the whole human body and soul.
for the laozi acting wuwei and being in the status of having no desires is to live in accordance with the dao, whereas for plato, letting the rational part of the soul rule the life of human beings is the final moral end that leads the human life to become as godlike as possible.
the finding of this thesis is that we can identify, interpret and evaluate the notion of the moral agent including the relation to the formation of moral agent, the final moral ends and moral psychology in both the laozi and plato.
by identifying the notion of the moral agent in the laozi and plato, i demonstrate the value this could add to discussions in contemporary moral theories.