چکیده :
ترجمه ماشینی :
جهت گیری دعوت به کار نشان دهنده بذری است که در ادبیات «کار به عنوان فراخوان» به طور تصاعدی در حال رشد جوانه زده است.
اولین بار توسط رابرت بلا، ریچارد مدسن، ویلیام سالیوان، آن سویدلر و استیون تیپتون در عادات قلب در دهه 1980 بیان شد.
تحلیل انتقادی زیر از ادبیات «کار به مثابه فراخوان»، و بهطور خاصتر از بنیان اخلاقی جهتگیری فراخوان، برای دو مخاطب خاص در نظر گرفته شده است.
مخاطب اول به طور گسترده شامل یک گروه بین رشته ای از محققانی است که در زمینه اخلاق تجاری، مدیریت، روانشناسی سازمانی، و روانشناسی حرفه ای و سایر زمینه های تحصیلی کار می کنند.
در میان علاقه فزاینده این محققان به ایده "کار به عنوان یک فراخوان"، ساختار تشریحی تحقیقات آنها به طور قابل توجهی مشابه است.
تصورات آنها از "کار به عنوان یک فراخوان" تاکید می کند که کار باید احساس عمیقی از رضایت شخصی را برای افراد فراهم کند.
به ویژه، آنها پیشنهاد می کنند که کار باید یک منبع درمانی از معنای فردی باشد.
برای اطمینان از این معنا، آنها تمرکز آشکاری بر خود و تأکید بر پیگیری بدون محدودیت ترجیحات شخصی دارند.
در بیشتر موارد، محققان در ادبیات «کار به عنوان یک فراخوان» تمایل دارند مفاهیم «کار معنادار» را ارائه دهند که از ملاحظات اخلاقی در مورد «کار خوب» جدا است.
در حالی که این گروه وسیع از محققان در تحقیقات خود در مورد «کار به عنوان یک فراخوان» به وفور به جهت گیری فراخوانی اشاره می کنند، سوء تفاهم عمیقی در ادبیات وجود دارد تا جایی که مفاهیم «کار معنادار» از مفاهیم «کار خوب» جدا شده است.
به این مخاطب گستردهتر، در اینجا نشان میدهم که آنها متوجه نیستند که ادبیات علمی آنها در مورد «کار بهعنوان یک فراخوان» تا چه اندازه با پایههای اخلاقی جهتگیری دعوت بلا و دیگران مخالف است.
یعنی، من استدلال میکنم که اگر bellah و همکاران، تعبیر فراخوانی بهعنوان جهتگیری به کار را در ادبیات وجود نخواهد داشت.
ابتدا جهت گیری فراخوانی را به عنوان حائلی در برابر تعقیب غیرقانونی ترجیحات شخصی بیان نکرده بود.
بنابراین، من ادعا میکنم که این گروه وسیعتر از محققان یا باید مفهوم «کار بهعنوان یک فراخوان» را کنار بگذارند یا با چارچوب فضیلت مناسبی که زیربنای جهتگیری فراخوانی است، درگیر شوند.
با این حال، من گمان میکنم که تعدادی از این محققین در پذیرش چارچوب فضیلتی که بهطور جدایی ناپذیری با جهتگیری دعوت مرتبط است، مردد باشند.
به همین دلیل، بسیاری از کارهای بعد از فصل 2 به مخاطبان محدودتری از اخلاقشناسان مک اینتایر اختصاص داده شده است.
همچنین به چند محقق از گروه گستردهتر «کار به عنوان فراخوان» اختصاص داده شده است که من به آنها اعتماد دارم که نمیخواهند بهصورت تصادفی به زبان فردگرایی که در ادبیات نفوذ میکند، پس از افشای نقاب آن باقی بمانند.
شاید با گذشت زمان، آنها حتی به اخلاقیات تجاری مک اینتایر تبدیل شوند.
در واقع، چارچوب اخلاقی مناسبی که زیربنای ادبیات «کار بهعنوان یک فراخوان» است، بهطور فعال توسط گروه محدودتری از اخلاقشناسان مکاینتایری، که همگی مخاطبان اصلی من را برای تحقیق در اینجا نمایندگی میکنند، کار میکند.
برای جامعه مک اینتایر، من امیدوارم که نه تنها فهرست کاملی از گرایشها در ادبیات «کار بهعنوان فراخوان» که باید در برابر آنها مقاومت کرد، ارائه کنم، بلکه تصویری از تمام راههایی که جهتگیری کلام بلا و همکاران به طور کامل انجام میشود، ارائه دهم.
با فلسفه اخلاقی مک اینتایر - به ویژه نظریه او در مورد فضایل و کالاهای مشترکی که فضایل حفظ می کنند، پیوند خورده است.
جهت گیری فراخوانی بلا و همکاران بر چشم انداز «کار خوب» استوار است، و این دیدگاه «کار خوب» متکی بر روایت مک اینتایری از فضایل است که به سمت دستیابی به سه نوع متمایز از کالاهای مشترک هدایت می شود: ) اهداف خوب و ارزشمند شیوه های محل کار، (ب) کالاهای زندگی فردی، و (ج) کالاهای جوامع - یا، به طور گسترده تر، منافع یک جامعه خوب.
علاوه بر این، به جامعه مک اینتایر نشان داده میشود که دیدگاههای «کار خوب» که با جهتگیری فراخوان تداوم مییابد، با چشماندازی ظریف از همکاری کثرتگرایانه همراه است که مک اینتایر و بلا و همکاران.
اشتراک گذاری.
(من پیش بینی می کنم که این برای بسیاری از خوانندگانی که با توصیف معمول و گمراه کننده مک اینتایر به عنوان یک فرقه گرا آشنا هستند شگفت آور باشد).
بلا و همکاران و همچنین دیدگاه مک اینتایر از کثرت گرایی برای تحقیق در مورد جهت گیری فراخوانی اهمیت دارد، زیرا این ارقام نشان می دهد که افراد در محل کار مدرن متاخر از سنت های دینی و انسانی متعددی مطلع شده اند، که همه آنها به طرق مختلف معنای نهایی و خوبی را نشان می دهند.
شناخته شود.
بینشهای مذهبی و انسانی متمایز از معنای غایی در واقع بر خوبی درک شده از دعوت فرد تأثیر میگذارد.
از این رو، ما باید به ماهیت چند معنایی و چندوجهی حسابداری برای خوبی یک دعوت خاص توجه کنیم (یعنی یک پزشک بودایی در سنت پزشکی غربی احتمالاً خوب را بیان می کند.
the calling orientation to work represents the seed that has germinated into the exponentially growing ‘work as a calling’ literature.
it was first articulated by robert bellah, richard madsen, william sullivan, ann swidler, and steven tipton within habits of the heart in the 1980s.
the following critical analysis of the ‘work as a calling’ literature, and of the moral foundation of the calling orientation more specifically, is intended for two particular audiences.
the first audience broadly includes an interdisciplinary group of scholars working within business ethics, management, organizational psychology, and vocational psychology, among other fields of study.
amidst these scholars’ exponentially increasing interest in the idea of ‘work as a calling,’ the anatomical structure of their research remains remarkably similar.
their notions of ‘work as a calling’ stress that work should provide individuals with a deep sense of personal fulfillment.
in particular, they suggest that work should be a therapeutic source of individual meaning.
to secure this meaning, they exhibit an apparent centeredness on the self and an emphasis on the unconstrained pursuit of personal preferences.
in most cases, scholars within the ‘work as a calling’ literature tend to proffer notions of ‘meaningful work’ that are divorced from moral considerations about ‘good work.’
while this broad group of scholars copiously references the calling orientation within their research on ‘work as a calling,’ a deep-seated misunderstanding pervades the literature to the extent that notions of ‘meaningful work’ have been divorced from notions of ‘good work.’ to this broader audience, i demonstrate herein that they do not realize how antithetical their scholarly literature on ‘work as a calling’ is to the moral foundation of bellah et al.’s calling orientation.
namely, i argue that the construal of calling as an orientation to work would not exist within the literature if bellah et al.
had not first articulated the calling orientation as a buffer against the unregulated pursuit of personal preferences.
therefore, i claim that this broader group of scholars either needs to abandon the notion of ‘work as a calling’ or engage with the appropriate virtue framework that undergirds the calling orientation.
i suspect, however, that several of these scholars will be hesitant to take up the virtue framework that is inextricably linked to the calling orientation.
for this reason, much of the work following chapter 2 is devoted to a narrower audience of macintyrean business ethicists.
it is also dedicated to a few scholars from the broader ‘work as a calling’ group whom i trust will not wish to remain accidental contributors to the language of individualism that pervades the literature once i have unmasked it.
perhaps, in time, they will even become macintyrean business ethicists.
indeed, the appropriate moral framework that undergirds the ‘work as a calling’ literature is actively being worked out by a narrower group of macintyrean business ethicists, all of whom represent my primary audience for the research herein.
to the macintyrean community, i hope not only to provide a complete list of tendencies within the ‘work as a calling’ literature that must be resisted, but also a picture of all of the ways that bellah et al.’s calling orientation is wholly bound up with macintyre’s moral philosophy – particularly his theory of the virtues and the common goods that the virtues sustain.
bellah et al.’s calling orientation rests upon a vision of ‘good work,’ and this vision of ‘good work’ hinges on a macintyrean account of the virtues that is directed toward the achievement of three distinct types of common goods: (a) the good and worthy ends of workplace practices, (b) the goods of an individual life, and (c) the goods of communities – or, more broadly, the interests of a good society.
furthermore, it will be shown to the macintyrean community that visions of ‘good work,’ which are sustained by the calling orientation, are accompanied by a nuanced vision of pluralistic collaboration that macintyre and bellah et al.
share.
(i anticipate that this will be surprising to many readers who are familiar with the typical and misleading characterization of macintyre as a sectarian).
bellah et al.
as well as macintyre’s vision of pluralism matters for research on the calling orientation because these figures demonstrate that individuals within the late modern workplace are informed by a plurality of religious and humanistic traditions, all of which account for ultimate meaning and goodness in different ways that ought to be recognized.
distinctive religious and humanistic visions of ultimate meaning indeed impact the perceived goodness of one’s calling.
hence, we must attend to the polysemic and multivocal nature of accounting for the goodness of any one particular calling (i.e., a buddhist doctor within the western medical tradition is likely to articulate the goodness of his calling differently than a jewish doctor working within the western medical tradition).
still, however, bellah et al.
and macintyre’s account entails a hopefulness in the possibility of pluralistic, (or, what i shall call inter-traditional) striving for the achievement of common goods that are practical enough to agree upon.