چکیده :
ترجمه ماشینی:
ایران و چالش تنوع: بنیادگرایی اسلامی، نژادپرستی آریاییگرا و مبارزات دموکراتیک اثر علیرضا اصغرزاده (پالگریو مک میلان) ساخت نژادپرستانه آریا/آریا و آریاییگرایی را در بافتی ایرانی مورد بازجویی قرار میدهد و استدلال میکند که تفسیر نژادپرستانه از این مفاهیم هندی را به دست آورده است.
- قومیت فارسی زبان اروپایی برتری نسبت به ملیت ها و جوامع غیرفارس ایران است.
علیرضا اصغرزاده با تکیه بر تحقیقات چند رشته ای تاریخ، جامعه شناسی، ادبیات، سیاست، مردم شناسی و مطالعات فرهنگی، جایگاه ممتاز فارسی و اقوام فارس را در ایران معاصر نقد می کند.
این کتاب تفاوت و تنوع را بهعنوان موضوعات عمده سیاسی-اجتماعی برجسته میکند که مسیر آینده تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران را تعیین خواهد کرد.
اصغرزاده با اشاره به نارسایی فزاینده بنیادگرایی اسلامی در عملکرد به عنوان یک روایت کلان، رویکرد نژادپرستانه حکومت اسلامی کنونی را در قبال مسائل اختلاف و تنوع در کشور بررسی می کند و نشان می دهد که چگونه این مسائل موجودیت رژیم اسلامی را به چالش می کشد.
ایران.
این مطالعه یک اثر چند رشتهای است که در زمینههای تاریخ، جامعهشناسی، ادبیات، سیاست، مردمشناسی و مطالعات فرهنگی برای بررسی پیدایش، توسعه و تداوم اندیشههای نژادپرستانه در ایران است.
این کتاب به تحلیل روابط میان اندیشههای نژادپرستانه اروپایی، ایجاد خانواده زبانهای هندواروپایی، و پیدایش نژادپرستی مدرن در ایران میپردازد و ساخت مفاهیمی مانند آریا، نژاد آریایی و آریاییگرایی را در بستر ایرانی مورد پرسش قرار میدهد.
این پژوهش با قرار دادن ایران در چارچوب گفتمان شرق شناسی و با بررسی تحولات فرهنگی، زبانی و قومی آن در پرتو بازسازی شرق شناسانه/آریایی تاریخ ایران، سطوح مختلف ملت سازی، هویت سازی و ناسیونالیسم تهاجمی را در ایران بررسی می کند.
.
این نشان می دهد که چگونه ناسیونالیسم و نژادپرستی برای قرار دادن اقوام ایرانی هندواروپایی زبان در موقعیت برتری در برابر ملیت ها، گروه های قومی و جوامع غیرفارس ایران کار کردند.
با این کار، مفاهیم متعارف تاریخ، فرهنگ و زبان ایران را با امتیاز دادن به ویژگی چند ملیتی، چند فرهنگی و چند زبانه جامعه ایران به چالش می کشد.
این مطالعه با استفاده از دیدگاهها و چارچوبهای نظری متعدد، مسائل مربوط به نابرابری قومیتی، طرد و ستم در ایران را از دیدگاه ضد نژادپرستی و ضداستعماری تحلیل میکند.
وجود نژادپرستی در ایران را به عنوان یک عامل تعیین کننده برجسته در ایجاد نابرابری اجتماعی، سرکوب و روابط نابرابر قدرت تثبیت می کند.
این تحقیق با بررسی آثار منتخب تاریخ، ادبیات، دین، سیاست و نشریات مختلف رسمی و غیر رسمی، به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه گروه غالب از سایتهایی مانند ادبیات، تاریخ، زبان و نظام آموزشی به عنوان فضاهای استراتژیک برای توجیه موقعیت ممتاز خود استفاده میکند.
در جامعه.
از طریق کاوش انتقادی از گفتمان مسلط، این مطالعه این امکان را پیشنهاد میکند که اقلیتها میتوانند از سایتهای گفتمانی خود برای مقاومت در برابر اعمال نژادپرستی، استعماری و ستم استفاده کنند.
برای این منظور، تحلیلی از گفتمان «ضد هژمونیک» ارائه می دهد که توسط حاشیه نشینان برای مقاومت و مبارزه با نژادپرستی ایجاد شده است.
این مطالعه به محدودیت های آشکار این سایت ها برای افراد مستعمره اشاره می کند و راه هایی را برای بهبود اثربخشی آنها ارائه می دهد.
به عنوان یک نتیجه گیری، این مطالعه جهت گیری های آتی برای تحقیق و احتمالات برای تحولات دموکراتیک در یک بافت ایرانی و همچنین خاورمیانه را برجسته می کند.
اصغرزاده در تکمیل این پژوهش، علاوه بر بهرهمندی از تجربیات دیگر در قالب روایتهای موجود پیرامون موضوع، از تجربیات و دانش شخصی خود نیز بهره میبرد.
اصغرزاده به عنوان عضوی از قومیت اقلیت آذربایجانی در ایران، از دوران کودکی درد و رنج ناتوانی در برقراری ارتباط، خواندن و نوشتن به زبان مادری خود را آموخت.
اندکی پس از تأسیس سلطنت پهلوی در سال 1925، تمامی اقوام و ملیت های غیرفارس در ایران از حق تحصیل به زبان خود محروم شدند.
علیرغم اینکه آذریها، کردها، عربها، بلوچها، ترکمنها و دیگران اکثریت عددی کشور را تشکیل میدادند، دولت تلاش کرد زبانها، فرهنگها و تاریخ ما را با زبان اقلیت فارس جایگزین کند.
ما به عنوان شهروندان غیرفارس ایران، در معرض اعمال آشکار و شرم آور زبان کشی، نابودی فرهنگی و یکسان سازی اجباری قرار گرفتیم.
اصغرزاده تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در سیستم آموزشی به پایان رساند که در آن اجازه خواندن، نوشتن و حتی صحبت کردن به زبان مادری خود را نداشت.
نظام آموزشی در ایران حس سطحی ناسیونالیسم مبتنی بر زبان و هویت فارسی را ترویج و به اجرا گذاشت.
خصلت بسیار چندفرهنگی، چند قومیتی و چندزبانه جامعه ایران به صراحت رد شد.
محیط مدرسه، کتابهای درسی، برنامههای درسی، فعالیتهای فوق برنامه، معلمان و کارکنان اداری مدرسه، همه از دیدگاهی پیروی میکردند که ایران را یک ملت با یک زبان و یک هویت میدید.
در اصل، تکفرهنگی و تک زبانی به دکترین رسمی فرآیندهای ملت سازی در کشور تبدیل شد.
در نتیجه، خود نظام آموزشی ایران به عنوان موتوری عظیم برای زبان کشی، فرهنگ زدایی و همسان سازی عمل کرد.
اصغرزاده مانند میلیونها ایرانی غیرفارسی زبان، در حسرت نظام آموزشی بزرگ شد که در آن تفاوت و تنوع بها داده میشد، جایی که دانشآموزان تشویق میشدند و احساس غرور میکردند تا به زبان خود صحبت کنند، تاریخ خود را همراه با تاریخهای دیگر بخوانند، ببینند.
که کمکهای مردمشان در کتابهای درسی در کنار سایر مشارکتها ثبت شد تا از اینکه چه کسانی هستند و از کجا آمدهاند، احساس غرور کنند.
با این حال، دستیابی به این اهداف و اهداف در زادگاه او برای من و میلیونها دانشآموز، معلم و مربی دیگر یک ایدهآل باقی ماند.
اصغرزاده در اوایل دهه 20 خود ایران را ترک کرد و آرزو داشت در جامعه ای زندگی کند که تفاوت و تنوع در آن محترم شمرده می شد.
بعدها که بالاخره اصغرزاده به مراکز آموزشی کانادا راه یافت، از دیدن سطح توجه، بحث و تحلیلی که به مفهوم سازی، نظریه پردازی و درک تفاوت و تنوع در این مؤسسات آموزشی و آموزشی انجامید، واقعاً تحت تأثیر قرار گرفت.
اصغرزاده در کانادا بود که خواندن و نوشتن را به زبان مادری خود آموخت.
او به مدت سه سال از نزدیک با یک مجله دو زبانه که توسط مرکز اجتماعی آذری-کانادایی در تورنتو منتشر می شد، همکاری کرد.
اندکی بعد سردبیر مجله آذربایجانی-فارسی دیگری به نام قرطلوش شد.
کار با این مجلات راه های جدیدی برای یادگیری در مورد مسائل قدرت، هژمونی فرهنگی و سرکوب زبانی باز کرد.
صرف این واقعیت که بخشی از این مجلات به زبان آذری نوشته شده بود، دلیل کافی بود تا اعضای زبان غالب او و همکارانش را خائن، تجزیه طلب و تجزیه طلب معرفی کنند.
دوستان و آشنایان سابق بدون خواندن مجله و اطلاع از محتوای آن، شروع به منزوی کردن او کردند و اصغرزاده را عنصری خطرناک و رادیکال و بیوفا به تمامیت ارضی ایران میدانستند.
به دلیل همین تجربه دردناک بود که او به درجه کوته فکری و کوته فکری که حس ارتجاعی ملت، ملی گرایی، مرزهای ملی و ملت گرایی می تواند ایجاد کند، پی برد.
تجربه رفتار ظالمانه اعضای گروه مسلط باعث شد تا متوجه شوم که قرار گرفتن در یک مکان ممتاز به دلیل زبان و قومیت خود تا چه حد می تواند فرد را از شرارت بی عدالتی و ظلم کور کند.
اقدامات و رفتارهای سرکوبگرانه برخی از اعضای گروه مسلط منجر به درک عمیق و قدردانی او از حقوق و آزادی های اساسی مانند آزادی بیان، حقوق دموکراتیک و حق تعیین سرنوشت در هر دو سطح فردی و جمعی شد.
تجربه نوشتن و اداره یک مجله به زبان اقلیت، مرا در مرکز برخوردهای مختلف ملیگرایانه، قومی و زبانی قرار داد.
اصغرزاده روز به روز بیشتر به این درک می رسید که با توجه به تاریخ استبداد شرقی، اتهامات خودسرانه، آزار و اذیت ها و به حاشیه راندن در بافت ایرانی و خاورمیانه، هر گونه تصور از یک نظام دموکراتیک در جامعه ای مانند جامعه ما باید به وضوح مبتنی باشد.
اصل بیان شده «حق تعیین سرنوشت».
این بدان معناست که هر نظام دموکراتیک برای ما باید مبتنی بر تمایل و تمایل داوطلبانه ملیت های مختلف برای گرد هم آمدن و تشکیل یک نظام سیاسی فدرال یا کنفدراسیون باشد.
ضروری ترین نیاز چنین نظامی، هم به رسمیت شناختن و تحقق آزادی فردی و جمعی ملیت ها و اقوام مختلف ایران در انتخاب و تعیین سرنوشت دموکراتیک خود است.
برای یک فعال ضد نژادپرستی و ضد ظلم، کار بر روی موضوعات تفاوت و تنوع یک موضوع منحصراً آکادمیک نیست و نمی تواند باشد.
این، در درجه اول، کار در جهت آرمان های بزرگتر عدالت اجتماعی، حقوق بشر، فراگیری و دموکراسی است.
چنین آرمان هایی ممکن است شانس تحقق در بستر خاورمیانه را داشته باشند، تنها در صورتی که حق متفاوت بودن به درستی به رسمیت شناخته و اجرا شود.
زمان انکار تفاوت و تنوع، نادیده گرفتن تکثر قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی در جامعه ما ایران مدت هاست گذشته است.
زمان آن فرا رسیده است که از یک دموکراسی نماینده فراگیر مطابق با اصول جهانی حقوق و آزادی های بشر استقبال کنیم.
این کتاب به چهار بخش اصلی به هم پیوسته تقسیم شده است: (1) مسائل نظری و روش شناختی.
(2) تنوع ایرانی در بافت های تاریخی.
(3) گفتمان مسلط و ضد روایت
iran and the challenge of diversity: islamic fundamentalism, aryanist racism, and democratic struggles by alireza asgharzadeh (palgrave macmillan) interrogates the racist construction of arya/aria and aryanism in an iranian context, arguing that a racialized interpretation of these concepts has given the indo-european speaking persian ethnic group an advantage over iran's non-persian nationalities and communities.
based on multidisciplinary research drawing on history, sociology, literature, politics, anthropology and cultural studies, alireza asgharzadeh critiques the privileged place of farsi and the persian ethnic group in contemporary iran.
the book highlights difference and diversity as major socio-political issues that will determine the future course of social, cultural, and political developments in iran.
pointing to the increasing inadequacy of islamic fundamentalism in functioning as a grand narrative, asgharzadeh explores the racist approach of the current islamic government to issues of difference and diversity in the country, and shows how these issues are challenging the very existence of the islamic regime in iran.
this study is a multidisciplinary work that draws on fields of history, sociology, literature, politics, anthropology, and cultural studies to explore the origina-tion, development, and continuation of racist ideas in iran.
it analyzes the relationships among european racist ideas, the creation of the indo-european language family, and the emergence of modern racism in iran, interrogating the construction of notions such as aria, aryan race, and aryanism in an iranian context.
by situating iran within the orientalist dis-course and by exploring its cultural, linguistic, and ethnic developments in light of orientalist/aryanist reconstruction of iran's history, the study exam-ines various levels of nation building, identity construction, and aggressive nationalism in iran.
it shows the way in which nationalism and racism worked to place the indo-european-speaking persian ethnic group in a position of advantage vis-a-vis iran's non-persian nationalities, ethnic groups, and com-munities.
in so doing, it challenges conventional notions about iran's history, culture, and language by privileging the multinational, multicultural, and multilingual character of iranian society.
employing multiple perspectives and theoretical frameworks, the study analyzes issues of ethnic inequality, exclusion, and oppression in iran from antiracist and anticolonial standpoints.
it establishes the existence of racism in iran as a salient determining factor in creating social inequality, oppression, and unequal power relations.
surveying select works of history, literature, religion, politics, and various official and nonofficial publications, the research examines how the dominant group uses sites such as literature, history, language, and the education system as strategic spaces from which to justify its privileged position in society.
through a critical exploration of the dominant discourse, the study suggests the possibility that the minoritized can also use their own discursive sites to resist acts of racism, colonialism, and oppression.
to this end, it offers an analysis of a "counterhegemonic" dis-course created by the marginalized to resist and combat racism.
the study points to obvious limitations of these sites for the colonized and offers ways to improve their effectiveness.
by way of a conclusion, the study highlights future directions for research and possibilities for democratic transformations in an iranian as well as a middle eastern context.
in completing this study, in addition to benefiting from other experiences in the form of existing narratives on the topic, asgharzadeh also draws on his own personal experience and knowledge.
as a member of the minoritized azerbaijani ethnic group in iran, from early childhood asgharzadeh learned the pain and agony of not being able to communicate, read, and write in my own mother tongue.
shortly after the establishment of the pahlavi dynasty in 1925, all non-persian ethnic groups and nationalities in iran were denied the right to education in our own languages.
notwithstanding the fact that azeris, kurds, arabs, baluchs, turkmens, and others constituted the numerical majority in the country, the government sought to supplant our languages, cultures, and histories with those of the persian minority.
as non-persian citizens of iran, we were subjected to open and shameful acts of linguicide, cultural annihilation, and forced assimilation.
asgharzadeh completed his primary and secondary education in a schooling system where he was not allowed to read, write, and even speak his own mother tongue.
the education system in iran promoted and enforced a superficial sense of nationalism based on persian language and identity.
the richly multicultural, multiethnic, and multilingual character of iranian society was explicitly denied.
the school environment, textbooks, curricula, extracurricular activities, teachers, and school administrative personnel all subscribed to and served the view that saw iran as one nation with one language and one identity.
in essence, monoculturalism and monolingualism became the official doctrine of nation-building processes in the country.
as a result, the iranian education system itself came to function as a huge engine for linguicide, deculturation, and assimilation.
like millions of non-farsi-speaking iranians, asgharzadeh grew up longing for an education system where difference and diversity were valued, where students were encouraged and felt proud to talk in their own language, to read their history along with other histories, to see that their people's contributions were registered in textbooks alongside other contributions, to feel proud of who they were and where they came from.
however, achievement of these aims and goals in his birthplace remained an ideal for me and millions of other students, teachers, and educators.
asgharzadeh left iran in his early twenties with a vision of aspiring to live in a society where difference and diversity were respected.
later on when asgharzadeh finally found his way into canadian learning centers, he was really impressed to see the level of attention, discussion, and analysis that went into conceptualization, theorization, and realization of difference and diversity in these institutions of learning and education.
it was in canada where asgharzadeh learned to read and write in his own mother tongue.
for a period of three years he closely worked with a bilingual magazine published by the azeri-canadian community center in toronto.
shortly after, he became the editor of another azerbijani-persian journal titled qurtulush.
working with these journals opened up new ways of learning about issues of power, cultural hegemony, and linguistic repression.
the mere fact that these journals were partly written in the azeri language was reason enough for members of the dominant language to brand him and his colleagues as traitors, secessionists, and separatists.
without even reading the journal and knowing its content, former friends and acquaintances began to isolate him, considering asgharzadeh a dangerous, radical element disloyal to iran's territorial integrity.
it was due to this painful experience that he came to realize the degree of shortsightedness and narrow-mindedness that a reactionary sense of nation, nationalism, national boundaries, and nation-statism can generate.
experiencing the oppressive conduct of members of the dominant group made me conscious of the degree to which being positioned in a place of privilege due to one's language and ethnicity can blind one to the viciousness of injustice and oppression.
the repressive actions and behaviors of some members of the dominant group resulted in his deeper understanding and appreciation of such basic rights and freedoms as the freedom of expression, democratic rights, and the right for self-determination at both individual and collective levels.
the experience of writing for, and running, a minority-language journal placed me at the center of various nationalistic, ethnic, and linguistic encounters.
more and more asgharzadeh came to an understanding that, given the history of oriental despotism, arbitrary incriminations, persecutions, and marginalizations in an iranian and middle eastern context, any notion of a democratic system in a society such as ours must be grounded in a clearly articulated principle of "the right for self-determination." what this means is that any democratic system for us should be based on a voluntary desire and willingness of various nationalities to come together and form a federal or a confederative political system.
a most essential requirement of such a system is both the acknowledgment and realization of the individual and collective freedom of iran's various nationalities and ethnic groups to choose and to determine in a democratic manner their own destiny.
for an antiracist and antioppression activist, working on issues of difference and diversity is not and cannot be an exclusively academic matter.
it is, first and foremost, a matter of working toward the larger ideals of social justice, human rights, inclusivity, and democracy.
such ideals may have a chance of being realized in a middle eastern context, only if and when the right to be different is properly acknowledged and implemented.
the time for denying difference and diversity, for ignoring ethnic, cultural, linguistic, and religious plurality in our iranian society has long passed.
it is high time to embrace an inclusively representative democracy in line with universal principles of human rights and freedoms.
the book is divided into four main interconnected parts: (1) theoretical and methodological issues; (2) iranian diversity in historical contexts; (3) dominant discourse and counternarrati