جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 66
چرا به پوپولیسم «نه» گفتیم
شخص محوری:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مناظره،گفتگو و میزگرد
چکیده :
جامعه‌ای که از «عقلانیت» فاصله ‌گیرد، «گفتمان پوپولیستی» در آن طرفداران بیشتری پیدا می‌کند. گفتمان و رفتار سیاسی، بنا بر تعریف و پیش از ظهور نظام‌های دموکراتیک، روندهایی آمرانه و استوار بر تنبیه، تحمیل درد و عذاب و محرومیت بوده‌اند. این ساختار تنبیهی که به قول ماکیاولی مبنای خود را بر «ترس» برپا می‌کرد، تا زمانی که قدرت‌ها مدعی بودند یا باشند که مشروعیت خود را یا از خدایان به دست می‌آورند یا از اشرافیت خون و‌نژاد و هر نوع برتری «طبیعی»، نیاز به شکل و محتوای دیگری از مشروعیت با عنوان «محبوبیت» و «مورد پسند بودن» نداشته و ندارند. اما با روی کار آمدن نظام‌های دموکراتیک در کشورهای مرکزی و سپس تقلید تصنعی از آنها در کشورهای پیرامونی، ادعای مشروعیت داشتن قدرت سیاسی، به دلیل محبوبیت مردمی آن نیز مطرح می‌شود و هرچه بیشتر به عنوان یک «استدلال» و دلیلی که به خودی خود مشروعیت‌بخش است، اصل دموکراتیک و مردمی بودن را به خود نسبت داده و مشروط می‌کند. از همین زمان است که «پوپولیسم» یا عامه‌گرایی (که لزوماً برابرنهاده مناسبی برای آن واژه نیست) به بخشی تفکیک‌ناپذیر از گفتمان و رفتار دموکراتیک تبدیل می‌شود. از این زمان است که قدرت‌های سیاسی تلاش می‌کنند روند سیاست را از واقعیت زندگی روزمره دور کرده و در جایی در دوردست، در اتوپیاهایی قرار بدهند که اغلب دست نایافتنی و حتی خیالین و ساختگی هستند؛ و البته تقریباً همیشه با این ادعا که می‌توان آنها را، اگر مردم حاضر باشند بهایش را پرداخت کنند، به دست آورند: بهایی که اغلب بسیار سنگین، بی‌رحمانه بوده، اما به این صورت برای مردم تشریح نشده است و از همه بدتر، تجربه‌ای واقعی به ما نشان نمی‌دهد که پرداخت چنین بهایی، لزوماً نتیجه‌ای دربرداشته باشد. با وجود این و از آنجا که نظام‌های کنش اجتماعی و کنشگران اجتماعی، عموماً بر اساس فراموشی دردها و ناکامی‌ها و به خاطر سپردن خوشی‌ها و موفقیت‌ها کار می‌کنند، نظام‌های اجتماعی نیز برای «گفتمان اتوپیایی» حتی سطحی‌نگر ارزش و قابلیت بیشتری نسبت به «گفتمان‌ها و رفتارهای واقع‌گرایانه‌ای» قائل هستند، که تلخ به نظر می‌آیند و نمی‌توانند یا نمی‌خواهند در سطح وعده‌های پیش‌پاافتاده و بدون پشتوانه باقی بمانند و برعکس تمایل دارند با تحلیل و اندیشیدن دقیق‌تر و ژرف‌تر به راه‌حل‌هایی اساسی‌تر دست پیدا کنند. «اتوپیا» همیشه تحقق یافتن اهداف خود را به یک «اراده‌گرایی کاذب» موکول می‌کند که مدعی است هرکسی و هر گروهی می‌تواند داشته باشد. تفکر اتوپیایی کمترین تلاش را از کنشگر اجتماعی می‌خواهد و حتی وقتی بهایی سنگین در راه است، وعده آن را می‌دهد که این بها پرداخت خواهد شد و از موانع و مشکلات عبور می‌کنیم. به عبارت دیگر، مشکلات را کوچک جلوه داده و دستیابی‌ها را ساده می‌نمایاند. شاید هم بتوانیم اینگونه بگوییم که «اتوپیا» فرآیند «وعده دادن» را، به یکی از سکانس‌های واقع‌گرایانه رسیدن به حقیقت و اهداف موردنظر تبدیل می‌کند؛ یعنی وقتی وعده‌ای داده می‌شود بی‌شک، چیزی در انتهای راه در انتظار ما است که با این وعده ارتباطی منطقی و حتی ضروری دارد و البته گفتمان اتوپیا، بیشترین انطباق را با سیستم حیاتی ما دارد و برای آن ضروری است. این در حالی بود و هست که گفتمان واقع‌گرایانه که «اخلاق‌گرایی» را بر «اراده‌گرایی» ارجح می‌داند، بر این باور است که ترسیم چشم‌اندازهای اتوپیایی و ادعای در دسترس بودن تضمینی آنها با کمترین تلاش، یا حتی با تلاش‌هایی سخت ولی لزوماً ممکن، غیر اخلاقی‌ترین کاری است که یک سیاستمدار می‌تواند انجام دهد. به همین دلیل نیز گفتمان واقع‌گرا ناچار است بیشتر بر تلاش سرسختانه (اما بدون تضمین برای دستیابی به هدف) کنشگران اجتماعی تأکید کند، بدون آنکه امیدی اضافه و خیالین را بر استدلال‌های خود بیفزاید. بنابراین شاید بدیهی به نظر برسد که «گفتمان پوپولیستی» باید همواره به صورتی طبیعی بر «گفتمان واقع‌گرا»، برتری ظاهری داشته باشد، در حالی که واقعیت دو قرن دموکراسی، چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. برعکس، آنچه با اطمینان از بررسی تاریخ معاصر ایران و جهان بیرون می‌آید، گویای نکته‌ای اساسی است: نه در هر شرایطی بلکه وقتی شرایط جامعه‌ای از «عقلانیت» فاصله بگیرد گفتمان پوپولیستی در آن طرفداران بیشتری پیدا می‌کند. پــوپــولیــسم در کشــــــورهــــای توسعه‌نایافته، ممکن است سبب شود فردی به سادگی با لاف و گزاف‌هایش به قدرت برسد. اما در کشورهایی که دارای عقلانیت و تجربه واقعی دموکراتیک هستند، این گفتمان به‌رغم آنکه ممکن است در مراحل ابتدایی خود موفقیت‌هایی به دست آورد؛ چون طبیعت انسان بر انتظار استوار است، اما پس از این مرحله، با دخالت اندیشه و عقل انسانی، بازمی‌ایستد. به عنوان مثال، موفقیت‌های پوپولیسم در آرژانتین دوره پرون یا در دوره‌هایی در ایران که تا رأس قدرت سیاسی هم پیش رفت. از این رو، اگر فرض عقلانی خود را ضرورت استفاده و بهره‌برداری از تجربه‌های سیاسی پیشین برای ساختن رفتارهای سیاسی آتی، بدانیم، گفتمان و رفتار دموکراتیک به هیچ عنوان نباید دچار «وسوسه پوپولیستی» شود، بلکه باید در همان حال که برای کنشگران راه رسیدن درست را مبتنی بر تلاش سخت و آگاهی داشتن به همه مشکلات اعلام می‌کنند با توجه به تجربیات نشان دهد چرا گفتمان پوپولیستی، جز سرابی خطرناک نیست. تــن دادن بــه عافیــت‌طلبـــی پوپولیستی که نوعی تن دادن نخبگان سیاسی به سطحی‌نگری است و هراس از اینکه محبوبیت مردمی را از دست دهند خطرناک‌ترین راهکاری است که یک نظم در راه دموکراسی می‌تواند پیش گیرد. پیروزی به قیمت درغلتیدن در گفتمان و رفتار پوپولیستی که اعتقادی هم به آن نداریم، اگر هم به دست بیاید نه فقط ناپایدار است، بلکه زمینه را برای پیروزی‌های بزرگتر پوپولیست‌های واقعی فراهم می‌کند. پوپولیسم هرگز نتوانسته از شکست ناگزیر خود در راه دستیابی به اهداف مورد ادعایش، جلوگیری کند و در عمل و به‌رغم هرگونه حسن نیاتی که ممکن است در آن باشد، ویرانگر بودنش همیشه به اثبات رسیده است. شکستی که یا در کوتاه مدت از راه می‌رسد یا در میان و دراز مدت؛ زیرا با اصل عقلانیت ضرورت مدیریت قدرت برای ساماندهی به زندگی اجتماعی در تضاد است.
نوپان‌ایرانیسم در ایران و زبان‌ مادری
سخنران:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
صوت , سخنرانی
به کجا می رویم و چه باید کرد؟
شخص محوری:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مناظره،گفتگو و میزگرد
منابع دیجیتالی :
تنها صداست که می ماند درآمدی بر انسان‌شناسی رادیو
سخنران:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
سخنرانی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
رادیو و تلگرام یعنی امکانات فناورانه انتقال صدا از طریق امواج الکترونیک در سال 1895 (1274 شمسی) به وسیله یک مخترع ایتالیایی به نام گولیلمو مارکونی (Guglielmo Marconi) ابداع شدند که به همین دلیل نیز در سال 1909 پس از نخستین پخش رادیویی در سال 1901 (1280 ش.) جایزه نوبل در فیزیک را به دست آورد. مارکونی، عضو حزب فاشیست ایتالیا ، رئیس منتصب آکادمی سلطنتی ایتالیا به وسیله موسولینی، رهبر فاشیست این کشور در سال 1930 بود و در همان زمان در تعبیری بسیار تمثیلی و تامل‌برانگیز رشته‌های صوتی الکترونیک اختراع خود را به رشته‌های به هم‌بافته پرچم فاشیستی تشبیه و رادیو را در خدمت پراکندن ایده‌های فاشیستی حزب و رهبرش اعلام کرد. و این شاید سرنوشتی محتوم برای رادیو و سپس سایر رسانه‌ها بود که تا امروز بر روند شکل و محتوایشان تاثیر گذاشته و آنها را زیر سلطه قدرت سیاسی قرار داده و به نوعی قربانی ِ تمایل دائم این قدرت به دخالت در آنها و بهره جستن از آنها برای رسیدن به اهداف خویش در کنترل و هدایت افکار عمومی. نزدیک به بیست سال پس از نخستین پخش آزمایشی رادیو، موسسه بی بی سی در سال 1922 (1301 ش.) تاسیس و از همان سال برنامه های خود را آغاز کرد. و جالب آنکه در ایران نیز نخستین استفاده از سیستم های تلگراف از همین سالها (1303 ش.) در وزارت جنگ انجام شد و رادیو تهران نیز نخستین برنامه خود را از سال 1319 (1340 میلادی) آغاز کرد و اهمیت آن در نظر قدرت حاکم آنچنان بود که مدیریتش را به دکتر عیسی صدیق اعلم استاد دانشگاه تهران واگذار کردند. رادیو اما سال های طلایی خود را ابتدا در طول جنگ جهانی دوم و در سال های پیش و پس از آن تجربه کرد: تبلیغات فاشیست‌ها در ایتالیا، نازیستها در آلمان، استالینیستها در شوروی، بی بی سی در بریتانیا و رادیو آمریکا در ایالات متحده با محوریت ایدئولوژی و سیاست که موسیقی همیشه چاشنی مناسبی برای آنها بود، از پیش از جنگ آغاز شدند و به دموکراتیزه شدن گفتمان سیاسی در قالبی بسیار قابل دسترس تر از متن مکتوب (کتاب و مطبوعات) و بسیار ارزان تر رسیدند. رادیو در آن واحد هم فرهنگ را به خانه مردم می‌برد و هم سیاست را؛ هم آنها را با زیبایی‌ها و ظرافت‌های عالم دانش و هنر آشنا می‌کرد و به فضاهایی رویایی و به دور از ذهن آنها، همچون تالارهای اُپرا و کاخ‌های سلطنتی و میدان‌های جنگی می‌بردشان و هم راهی ارزان و مطمئن برای آن بود که سیاستمداران ذهنیت آنها را در دست بگیرند و «واقعیت» را در قالب «صوت» (که سپس در ترکیب و صوت و تصویر باز هم «واقعی‌تر» جلوه‌گر شد) باز تعریف کنند: از این پس «از رادیو شنیدن» معنایی یافت که پیش و پس از آن «در روزنامه خواندن» و «در تلویزیون دیدن» معانی مشابهی برایش می‌ساختند و واقعیتی مطلق به شمار می‌آمدند که تا عصر اینترنت و رسانه های مجازی مدرن ادامه یافتند.
نژادپرستی ِ روشنفکران
نویسنده:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
آلن بدیو، فیلسوف و نویسنده فرانسوی متولد 1937، در حال حاضر استاد فلسفه دانشسرای عالی فرانسه (اکول نورمال) است. این مقاله روز پیش از دور دوم انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در روزنامه لوموند منتشر شده است و بدیو و تعمدا بر آن بوده که پیش از روشن شدن نتایج نظرش را درباره سهم روشنفکران و به ویژه روشنفکران چپ فرانسه خود یکی از برجسته ترین آنها است، در بالا گرفتن آرای راست افراطی و احساسات ضد خارجی در این کشور بیان کند. عنوان مقاله، عنوان اصلی خود مقاله است. بالا بودن آرا مارین لوپن [ نامزد راست افراطی و نژاد پرست در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در 2012] هم باعث تاسف است و هم شگفت آور. همه به دنبال یک توضیح هستند. آدم های سیاسی، دست به دامن یک جامعه شناسی پیش پا افتاده شده اند: فرانسه اقشار پایین، شهرستان های دورافتاده، کارگران، آدم های کم سواد که از ترس جهانی شدن زیر فشار کاهش قدرت خریدشان، بی سامانی پهنه های زندگی شان ، حضور غریبه های غریب در کنار دستشان به ملی گرایی و بیگانه هراسی پناه برده اند، این توضیح است. البته از یاد نبرده ایم، که همین فرانسه «عقب افتاده» بود که پیش از این هم متهم می شد عامل پاسخ منفی به رفراندوم پروژه قانون اساسی اروپا است. فرانسه «عقب افتاده» ای که در مقابل طبقات متوسط شهری تحصیلکرده و مدرن، دائما تلاش می شد و شود آن را به مثابه نخاله های اجتماعی دموکراسی بسیار معتدل ما علم کنند. بهتر است بگوئیم این فرانسه پایین دست، در این شرایط آدم ابله داستان فرض می شود، آدمی دست خالی و گاوی پیشانی سفید که مهر «عامه گرا» بر او خورده است و متهم می شود تمام شیطان صفتی و زیان های لوپنی از او ریشه گرفته است. اما باید گفت، این نفرت سیاسی – رسانه ای علیه «عوام گرایی»(پوپولیسم) به خودی خود امری عجیب است. آیا می توان شک کرد که قدرت دموکراسی که ما آنقدر به آن آلرژی داریم، نسبت به مردم عامه بی تفاوت باشد؟ بهر حال نظر آن مردم که هر چه بیشتر چنین است، زیرا در برابر این پرسش که : «آیا فکر می کنید مسئولان سیاسی دغدغه مسائل شما را دارند؟ » پاسخ کاملا منفی یعنی «ابدا» از 15 در صد در مجموع در سال 1978 به 42 درصد در سال 2010 رسیده است؛ در حالی که کل پاسخ های مثبت به این پرسش (یعنی «خیلی زیاد» و «تا اندازه ای» ) از 35 درصد به 17 در صد ( در این مورد و سایر موارد آماری استناد ما به شماره ویژه مجله اسپریEsprit با عنوان «مردم، بحران و سیاست» است که گی میشلهGuy Michelet و میشل سیمون Michel Simon منتشر کرده اند، است) باید گفت در روابط میان مردم و دولت اعتمادی وجود ندارد و این کمترین چیزی است که می توان گفت. آیا باید از این امر نتیجه گرفت که دولت ما مردمی را که شایسته اش باشند ندارد، و اینکه آرای سیاه اندیشانه لوپنی گویای این کمبود مردمی است؟ در این صورت شاید لازم باشد برای تقویت دموکراسی، همانگونه که برشت به طنز می گفت، این مردم را با مردم دیگری عوض کنیم…
نئولیبرالیسم و جنون مهارگسیخته
شخص محوری:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مناظره،گفتگو و میزگرد
منابع دیجیتالی :
چکیده :
-به گمان من پرسمانی که در اینجا مطرح می‌کنید بسیار پیچیده‌تر از آن است که در قالب سئوال شما آمده است. این سئوال شاید بیشتر از باوری عمومی به سقوط اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی جوامع انسانی در جهان به طور عام و این سقوط در کشور خود ما به طور خاص ریشه گرفته شده باشد و خبر از ریشه‌ها و التهابی بدهد که حاصل نومیدی از بسته شدن چشم‌اندازها به سوی آینده‌هایی باشد که بسیاری گمان می‌کردند برای بشر قطعی و بی چون و چراست اما یک به یک در حال تیرگی و از میان رفتن هستند. بسیاری از افراد با نگاه به وضعیت جهانی که در آن به سر می بریم معتقدند که ارزش های اخلاقی رو به سقوط کامل هستند و امیدی نیز به ترمیم آن‌ها نیست. آدم‌هایی با باور به این ارزش ها هر روز کمتر می شوند و برعکس اراذل و اوباش در همه جا در حال قدرت گرفتن و به خصوص نشستن در راس قدرت‌های بزرگ هستند. آمریکا کشوری که زمانی ادعای برترین دموکراسی‌ها در جهان را می‌کرد امروز به وسیله فردی نیمه‌-دیوانه، خودشیفته و ابله اداره می شود و اروپا که روزی مهد تمدن و فرهنگ بود امروز هر چه بیشتر به احزاب و گرایش‌هایی میدان داده است که وجه مشترکشان در نژادپرستی ، نفرت از بیگانگان، خودخواهی و تجمل و خودنمایی است. در کشور خود ما نیز ظاهرا خودنمایان و نوکیسگان، عامه‌گرایان و بی ادبان و تندروها گوی سبقت را از همه برده‌اند و وقاحت و بی ادبی و نادانی و بی‌شعوری، در کنار تمایل به مصرف و ثروت هر چه بیشتر و بی‌غمی و بی‌تفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران و کوته بینی در همه زمینه‌ها به نظر بیشترین صفاتی است که در اطراف خود می‌بینیم. اما من معتقدم که این یکی از لایه‌ها و سطوح متعدد و بسیار پیچاپیچی است که در واقعیت جهانی و موقعیت پهنه ما وجود دارد. بنابراین در پاسخ به سئوال نخست‌تان مایلم تاکید کنم که اگر واقعا خواسته باشیم که از این گونه گفتگو‌ها حاصلی بیرون بیاید باید از سطح به عمق برویم و باورهای رایج و عامیانه را به کنار بگذاریم و با فرض قرار دادن نسبی‌گرایی در همه اندیشه ها و استدلال‌هایمان تلاش کنیم به نزدیکترین تحلیل‌ها برای دستیبابی به وضعیتی بهتر که همواره ممکن است برسیم.
نقد و بررسی نئولیبرالیسم و لیبرالیسم از منظر فرهنگی و اقتصادی
سخنران:
ناصر فکوهی، ابراهیم رزاقی
نوع منبع :
صوت , سخنرانی
لومپنیسم و پوپولیسم سیاسی
نویسنده:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
اندیشه ایران‌شهری
شخص محوری:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مناظره،گفتگو و میزگرد
منابع دیجیتالی :
چکیده :
– از جمله اندیشه‌هایی که در دوره معاصر هم تاثیرگذاری زیادی داشته و هم در محافل فکری درباره آن بحث و گفت‌وگوی فراوانی شده است، موضوع ایران‌شهری است. به نظر شما این دیدگاه دارای چه مختصاتی است؟ آیا این دیدگاه، یک دیدگاه وطنی به حساب می‌آید یا با اقتباس از سایر نظریه‌ها پیکربندی شده است؟ فکوهی: ابتدا بگویم وقتی در خصوص برخی کلمات و مفاهیم صحبت می‌کنیم، شاید لازم باشد آنها را در چارچوبی تاریخی قرار دهیم و همچنین لازم است ببینیم چه کسی یا کسانی این مفهوم را در چه جایگاهی و کجا قرار می‌دهند. اولین نکته‌ای که دارم این است که در آنچه اینجا می‌گویم، مخاطبین من و کسانی که من درباره آنها صحبت می‌کنم افراد عامه و معمولی نیستند، بلکه کسانی مخاطب من هستند که در جامعه، نقش فکری، هدایتی و آموزشی دارند یا می توانند داشته باشند. این را هم اضافه کنم که هدف بحث من تغییر آدم‌ها یا افرادی نیست که از اندیشه‌های ایران‌شهری یا ملی‌گرایی عامدانه و با شناخت همه ابعاد ِخطرناک و عوام‌گرایانه آنها دفاع و بهتر است بگویم سوءاستفاده می‌کنند یا دیوانه‌وار آنها را مقدس می‌پندارند، این افراد از‌دست‌رفته‌اند. بحث من کسانی است که هنوز از ابزارهای فکری برخوردارند که بتوانند به مسائل به شکل انتقادی نگاه ‌کنند و در نتیجه می‌توانند اندیشه خود را رشد به سود سرزمین و فرهنگ و مردمشان دهند. جریانی که می‌توان به آن نام ملی‌گرایی یا ناسیونالیسم داد، در اواخر قرن 18 با انقلاب فرانسه ظاهر می‌شود و عمدتا در قرن 19 جا می‌افتد و به آن ملت‌سازی یا دولت سازی گفته می‌شود. یعنی به وجود آوردن شکل جدیدی از دولت که به آن دولت یا ملت گفته می‌شود که ادعا دارد مشروعیت خود را از پائین می‌گیرد و مانند رژیم‌های گذشته نیست که مشروعیت خود را از بالا می‌گرفتند. از قرن 19 و انقلاب فرانسه به بعد دنیا وارد مرحله‌ای می‌شود که در آن سیستم جهانی به دولت و ملت تبدیل می‌شود. هم اکنون نیز 50 سال است که در دنیا تجمع های بزرگ انسانی به رسمیت پذیرفته شده(جز پناهندگان) غیر از دولت ملت‌ها یا دولت‌های ملی نداریم. کسانی که یک دولت ملی ندارند معمولا در وضعیت بدی هستند. چیزی حدود 300 میلیون در دنیا وجود دارند که به آنها مردمان بدون دولت گفته می‌شود. سیستم جهانی سیستمی است که در حال حاضر نداشتن دولت – ملت مشکل ایجاد می‌کند و حضور در جهان را به جزء به شکل دولت ‌و ملت به رسمیت نمی‌پذیرند. مهم نیست یک گروه مردمی خودش را «ملت» بداند یا چه حجمی داشته باشد، مهم آن است که در نظام بین المللی آن را به عنوان یک «دولت ملی» به رسمیت شناخته باشند. البته تقسیم بندی های جهان، همیشه به این شکل نبوده است و این فرایندی است که استعمار به شکل عمومی در‌آورد. به عبارت دیگر استعمار شکل ساختاری دولت های مرکزی را به یک قاعده عمومی در جهان تبدیل کرد. این جریان فکری از قرن 19 به کمک فلسفه و ادبیات مجموعه‌ای از مفاهیم را به وجود آورد که امروزه بسیار آشنا است، به قدری که به هیچ عنوان در مورد ذات اینها از خود سوال نمی‌پرسیم و همه تصور می کنند مفاهیی مثل «تاریخ»، «ملت» ، «مردم» ، «کشور» و غیره واژگانی بدیهی هستند و همین بدیهی بودن مفروض سبب خطرناک شدنشان می شود. …
چپ، آلترناتیو یا سوپاپ اطمینان لیبرال دموکراسی؟
شخص محوری:
ناصر فکوهی، محسن راحمی
نوع منبع :
مناظره،گفتگو و میزگرد
منابع دیجیتالی :
  • تعداد رکورد ها : 66