آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 42
تحلیل خودفهمی در دیدگاه هستی‌شناسانه‌ی هیدگر و رویکرد معنا‌شناسانه‌ی ریکور
نویسنده:
سیده اکرم برکاتی ، یوسف شاقول ، محمدجواد صافیان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
فهم خویشتن در حوزه‌های مختلف تفکر همواره بسیار مهم و از جهات گوناگون مورد بحث بوده است. برخی از اندیشمندان، فهم ما از خود را شهودی و یا بی‌واسطه می‌دانند و برخی نحوه‌ی فهم ما از خود را امری تأملی و تفسیری تلقی می‌کنند. در تاریخ تفکر فلسفه‌ی غرب، به‌‌ویژه در حوزه‌ی هرمنوتیک و پدیدارشناسی، می‌توان هیدگر و ریکور را به‌ تعبیری نماینده‌ی این‌‌دو رویکرد متفاوت دانست. از این منظر، دیدگاه هیدگر را هستی‌شناسانه و رویکرد ریکور را معناشناسانه نامیدیم.‌ در این نوشتار تلاش خواهد شد ضمن تبیین دیدگاه هستی‎شناسانه‌ی هیدگر و رویکرد معناشناسانه‌ی ریکور در مسأله‌ی خودفهمی، امکان برقراری پیوند میان این ‌دو دیدگاه متفاوت مورد بررسی قرار گیرد. برای آشکار کردن امکان این پیوند، بر دو وجه متمرکز خواهیم شد؛ نشان خواهیم داد که: 1- خودفهمی در اندیشه‌ی هیدگر و ریکور در افق‌های مشترک "زمان"، "زبان" و "دیگری"، گرچه از دو منظر متفاوتِ هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی، محقق می‌شود و 2-می‌توان برای این سه افق، در مفهومی که ریکور از آنها ارائه می‌دهد، بنیانی هستی‌شناختی در ساختار دازاین قائل شد. به نظر می‌رسد می‌توان این مبنای هستی‌شناختی را به ‌عنوان "سرآغاز" راهِ طولانی معرفت‌شناسی ریکور مورد ملاحظه قرار داد. به‌این‌ترتیب می‌توان به‌نحوی مبنایی میان این‌دو رویکرد، پیوند برقرار کرد.
بررسی جایگاه مفهوم حضرات اربعه در فلسفۀ هایدگر متأخر و نسبتِ آن با حقیقتِ چیز و سکناگزیدن
نویسنده:
محمد بیدهندی ، بیت اله ندرلو ، محمد جواد صافیان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هایدگر بعد از گشت تلاش کرد تا تفکر دربارۀ حقیقت وجود را درقالبی شاعرانه یا متفکرانه پی بگیرد. ثمرۀ این تلاش او طرح مفاهیم و اصطلاحاتی است که در گفتمان‌های رایج فلسفۀ مدرن و معاصر غیرمنطقی قلمداد می‌شوند و به‌عنوانِ امری رازورانه توصیف می‌شوند. اصطلاح حضرات اربعه یا چهارگانه[1] یکی از این اصطلاحات است که نقشی بنیادین در طرح مباحث مربوط به حقیقت وجود در فلسفۀ متأخر هایدگر دارد. هایدگر در سال‌های 1950 و 1951 طی دو سخنرانی با عناوین چیز[2] و بناکردن، سکونت‌کردن، فکرکردن“Bauen, Wohnen, Denken” تلاش می‌کند تا مفهوم حضرات اربعه را با محوریت دو کلیدواژۀ چیز و سکنا‌گزیدن مورد تأمل قرار دهد و نسبتِ آن را با بحث حقیقت وجود بنمایاند. این پژوهش بر آن است تا با تمرکز بر متن این دو سخنرانی که بسیار دشواریاب هستند، جایگاه اصطلاح حضرات اربعه را در رابطه با تفکر هستی‌شناختی‌ـ‌تاریخی هایدگر متأخر نشان دهد.
بررسی نقش فهم در پیوند پدیدارشناسی و هرمنوتیک در تفکر هیدگر و ریکور
نویسنده:
سیده اکرم برکاتی ، یوسف شاقول ،محمدجواد صافیان
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
پدیدارشناسی هرمنوتیکی (hermeneutical phenomenology)، رویکرد فلسفی‌ای است که از ترکیب دوگرایش مهم پدیدارشناسی و هرمنوتیک در فلسفه‌‌ی قاره‌ای به‌وجود آمد. هیدگر(1976-1889) را می‌توان بنیانگذار پدیدارشناسی هرمنوتیکی دانست که با تأثیر از لوازم پدیدارشناسی هوسرل درنسبت با معنی و تفسیر، و شعار معروف او یعنی به‌سوی خود چیزها، با نوآوری درهردو نگرش، میان آنها پیوند برقرار کرد. ریکور(2005-1913) نیز تحت تأثیر مفهوم اپوخه در پدیدارشناسی هوسرل، پس از هیدگر به‌نحو بدیعی این پیوند رابرقرار می‌سازد. تفاوت آنها در این است که به‌بیان ریکور، هیدگر راه کوتاه تحلیل هستی‌شناسانه دازاین را در برقراری این پیوند دنبال می‌کند و ریکور راه طولانی تحلیل معناشناختی آثار و نشانه‌های انسان را پیشنهاد می‌دهد. فرضیه‌ی اصلی در پژوهش حاضر این است که نشان دهیم با وجود تفاوت در نوع رویکرد آنها به این پیوند، می‌توان "فهم" را یکی از مهمترین لوازم امکان برقراری این پیوند دراندیشه‌ی دو فیلسوف تلقی کرد. دیدگاه مشترک دو فیلسوف درباره‌ی فهم را می‌توان دلیلی براین مدعا دانست. اهمیت اثبات این فرض این است که می‌توان با بررسی همه‌ی امکان‌های فهم، بستر گسترده‌ای از امکانات در این پیوند یافت که افق‌های متعددی در حوزه‌های هرمنوتیک، معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و پدیدارشناسی بگشایند و ما را در مسیر درک حقیقت یاری ‌نمایند.
صفحات :
از صفحه 59 تا 81
زبان از نظر افلاطون و هیدگر: یک بررسی مقایسه ای
نویسنده:
رضا کورنگ بهشتی، محمد جواد صافیان اصفهانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هدف این مقاله مطالعۀ مقایسه‌ای دیدگاه افلاطون و هیدگر دربارة زبان است. آنچه امکان چنین مقایسه‌ای را فراهم می‌آورد، این نکته است که هم افلاطون و هم هیدگر، پرسش از زبان را به پرسش از وجود پیوند می‌زنند. به عبارت دیگر، این دو متفکر، زبان را «در نسبت با وجود» مورد مطالعه قرار می‌دهند. ذات و حقیقت زبان، نزد افلاطون و هیدگر هردو، به موجب همین ربط و پیوند با وجود عبارت است از «آشکارکنندگی وجود یا موجودات»؛ اما تفاوت و جدایی‌ ایشان درست در همین دیدگاهِ به‌ظاهر یکسان است؛ زیرا سازوکار این آشکاری وجود در زبان، و حدود و مرزهای آن، نزد هر یک به گونه‌ای متفاوت با دیگری است. ریشة این تفاوت را نهایتاً باید در نگرش بنیادی ایشان به انسان، خودِ وجود، و نسبت میان آن‌ها جُست.
صفحات :
از صفحه 41 تا 64
ارزیابی طرح گادامر در نقد شکاف میان زیبایی و حقیقت در زیبایی شناسی مدرن
نویسنده:
پدیدآور: عبدالله امینی ؛ استاد راهنما: محمدجواد صافیان ؛ استاد مشاور: یوسف شاقول
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
به نظر برخی از مفسران و منتقدان در دوره‌ی مدرن و به طور خاص در زیبایی‌شناسی کانت شکافی میان زیبایی و حقیقت ایجاد شده است. کانت با تأسی از وجه سوبژکتیویستی و ایدئالیستی فلسفه‌‌‌‌‌ی مدرن ادراک زیبایی‌شناختی و هنری را به صرف «لذت زیبایی‌شناختی» سوبژه تقلیل می‌دهد و هرگونه وجه «معرفتی» هنر را منکر می‌شود. در نوشتار حاضر این مسأله را در گفتمان‌های مهم زیبایی‌شناسی مدرن با محوریت نقد گادامر بر آن و ارزیابی خوانش او از این مسأله در فصولی چند پی گرفته‌ایم. پرسش‌هایی که راهبر ما بوده‌اند و چارچوب متن رساله را جهت داده‌اند به این شرح است: چرا و چگونه در دوره‌ی مدرن (و به ویژه در زیبایی‌شناسی کانت) میان حقیقت و هنر شکاف ایجاد می‌شود، مبانی و عوامل چنین شکافی چیستند؟ نسبت میان حقیقت و زیبایی در گفتمان‌های زیبایی‌شناسی مدرن به چه شیوه‌ای تکوین یافت و مشخصه‌های هر یک چیست؟ و نهایتاً این‌که راه-حل گادامر (به تأسی از هایدگر) در جهت فراروی از این شکاف چیست و تا چه حد توانسته از چنین شکافی فراروی کند؟ برای درک منظر و نحوه‌ی تفسیر گادامر از شکاف میان زیبایی و حقیقت در زیبایی‌شناسی مدرن با محوریت زیبایی‌شناسی کانتی، ابتدا به طرح و بررسی مولفه‌های مهم هرمنوتیک فلسفی او پرداخته شده است که در شیوه‌ی تعامل او با سنت زیبایی‌شناسی مدرن بی‌واسطه دخیل بوده‌اند. سپس جهت بیان بهتر مسأله و روشن شدن موضوع، مسائل و چارچوب زیبایی‌شناسی، به زمینه‌های شکل‌گیری زیبایی‌شناسی به-مثابه یک علم در دوره‌ی مدرن و نیز مولفه‌های عمده‌ی آن پرداخته-ایم. حال با این پیش‌زمینه نسبت میان حقیقت و زیبایی در سه گفتمان مهم زیبایی‌شناسی مدرن (با محوریت کانت، هگل و نیچه) مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. آن‌چه از بررسی اخیر به دست آمده این است که زیبایی‌شناسی مدرن تک‌صدا و مبتنی بر یک خوانش واحد نیست، بلکه طیف گسترده‌ای از چندصدایی‌ها و چندمعنایی‌ها را در بر می‌گیرد، تا جایی‌که در مورد هر کدام از این گفتمان‌های محوری بایستی در باب نسبت میان زیبایی و حقیقت حسابی جداگانه باز کرد. اما نکته‌ی محوری این است که زیبایی‌شناسی به‌مثابه یک علم از نگرش سوبژکتیویستی دوره‌ی مدرن همواره متأثر بوده و این امر مبنایی موجه برای پذیرش برخی از نقدهای گادامر و هایدگر بر این سنت است. هایدگر در مقام استاد گادامر چونان حلقه‌ی واسطی است که ما را از مولفه‌های سوبژکتیویستی دوره‌ی مدرن به‌نحو عام و مولفه‌های زیبایی‌شناسی به‌نحو خاص به خوانش انتقادی گادامر رهنمون می‌کند. او زمینه‌های نقد بر این سنت را به‌نحو کلی فراهم کرد و از تقلیل حقیقت هنر به «استتیک» و صرف لذت زیبایی‌شناختی برآشفت. بنابراین، هایدگر در طرح مجدد نسبت میان حقیقت و زیبایی (هنر) حق تقدم دارد و همو بود که راه را برای گادامر هموار کرد. در ادامه ابتدا گام‌ سلبی گادامر در نقد زیبایی‌شناسی مدرن و چارچوب کلی نقدهای او بر این حوزه مورد بحث قرار گرفت و پس از آن گام ایجابی او با توجه به توسلش به انگاره‌های بازی، فستیوال و بازخوانی هرمنوتیکی برخی از مفاهیم محوری دیگر در حوزه‌ی هنر و زیبایی به مثابه بدیلی برای «آگاهی زیبایی‌شناختی» و «تمایزگذاری زیبایی‌شناختی» مورد بحث و ارزیابی قرار گرفت. نتیجه‌ای که از این بحث اخیر حاصل شد این است که گادامر با بهره‌گیری از چنین انگاره-هایی در دفاع از تجربه‌ی هنری، رخداد فهم و گشودگی حقیقت در سپهر هنر تاحدی توانسته است خود را از برخی از برایندهای سوبژکتیو حاکم بر زیبایی‌شناسی مدرن برهاند و این شکاف را پُر کند، گرچه از جهاتی هنوز برخی از ایده‌های زیبایی‌شناسی کانتی را هم‌چنان خواسته یا ناخواسته تکرار می‌کند.
بررسی و مطالعۀ تطبیقی تفکر نیچه و دیلتای دربارۀ تاریخ
نویسنده:
حسن غیبی پور ، علی کرباسی زاده اصفهانی ، محمد جواد صافیان
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
«تاریخ» تحت تأثیر تفکرات هگل در قرن نوزدهم، جایگاه رفیعی به خود اختصاص داد. سپس برخی از تاریخ­نگاران با طرز تفکری پوزیتیویستی، ایدۀ تاریخ­نگاری علمی را مطرح کردند تا بر مبنای آن، تاریخ به علمی یقینی تبدیل شود و همانند علوم طبیعی جدا از ذهنیات پژوهشگر قرار گیرد. مسئلۀ اساسی که در این مقاله سعی داریم تا به بررسی آن بپردازیم چگونگی رابطۀ میان فلسفه و تاریخ است. مسئلۀ از اینجا آغاز می­شود که تاریخ­گرایی آلمان با اعتقاد به نیروی هنجاری تاریخ، بر این مهم تأکید داشت که مورخ باید با کشف واقعیت­های محض و آشکارکردن معنای تاریخی آنها، جهت‌گیری­ای برای جامعه و فرهنگ فراهم کند. براساس این تصور از تاریخ، عملکرد اجتماعی و فرهنگی فلسفه به چالش ­کشیده ­شد. در این اوضاع نابسامان که فلسفه را با بحران هویت روبه‌رو ساخته بود، طرح‌های نیچه و دیلتای، یعنی جنبش گسترده و متنوع «فلسفۀ­ حیات» به نیروی محرکۀ­ تجدید فلسفه در قرن 19 تبدیل شدند. نیچه و دیلتای در این موضوع اتفاق نظر داشتند که تاریخ­نگاری جامع در درک خود از انسان، مسئلۀ­ نسبیت­گرایی را به وجود آورده است که موجب «انحلال» و «بدبینی» می­شود و نمی­تواند آیندۀ فرهنگ بشریت را پیش­بینی کند؛ ازاین‌رو، خواستار فلسفۀ جدیدی شدند که باید هدف فرهنگ بشری را آشکار و از پیشرفت آن در جهت رسیدن به هدفش حمایت کند. آنها با اینکه در برابر نتایج نقد تاریخی، مسیری مشابه برای تأیید اقتدار فرهنگی فلسفه انتخاب کردند، اما به یک راه­حل کاملاً متفاوت رسیدند. نیچه پادزهرها علیه تاریخ­گرایی را «فوق تاریخی» می­خواند که شامل هنرِ نحوۀ­ فراموش‌کردن تاریخ و زندگی در افقی محصور و تعین شده است؛ یعنی داشتن این استعداد که چه وقت باید تاریخ را حس کند و چه وقت باید آن را کنار بگذارد. به عقیدۀ وی این هر دو روش به صورت همسان برای تندرستی فرد، سلامت یک ملت و فرهنگ لازم­اند. دیلتای برخلاف نیچه، تاریخ را پادزهر و درمان شکست‌های فلسفۀ­ زندگی می‌داند: تاریخ اگر زخم ایجاد کند، باید آن را نیز درمان کند.
صفحات :
از صفحه 185 تا 202
نقد و بررسی نسبت هنر با حقیقت در فلسفۀ هگل
نویسنده:
نوش آفرین شاهسون ، محمد جواد صافیان ، غلامعلی حاتم
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
نسبت بین هنر و حقیقت در تاریخ تفکر غرب لااقل از هنگام طرح مباحث نظری راجع به هنر از زمان افلاطون و ارسطو مطرح بوده است. در دوران جدید نیز فیلسوفان به این نسبت اندیشیده‌اند. می‌دانیم که در دورۀ جدید و با تأسیس زیبایی‌شناسی توسط بومگارتن بین حقیقت و هنر به‌کلی جدایی و مفارقت حاصل شد و این مفارقت با کانت قطعیت پیدا کرد. اما پس از او متفکرانی از جمله هگل کوشیدند بار دیگر بر نسبت هنر و حقیقت بیاندیشند. البته هگل به‌صراحت به طرح نسبت هنر و حقیقت نپرداخته است، اما هنر را جلوه‌ای از تجلی‌های مطلق و مرتبه‌ای از تحقق آن می‌داند. هنر اولین جلوۀ روح مطلق است. پرسش اصلی این مقاله این است که هگل به چه نسبتی بین هنر و حقیقت قائل است؟ درک و دریافت او از حقیقت چیست؟ و چگونه تلاش می‌کند با طرح نسبت بین هنر و حقیقت (البته با سبک و سیاق خود) بر جدایی کامل آن دو که با زیبایی‌شناسی مدرن وقوع یافته است غلبه کند؟ شیوۀ این تحقیق تفسیری و تحلیل محتوا با تکیه بر آثار هگل و شارحان او و آثار سایر فیلسوفان (مرتبط با موضوع) است.
صفحات :
از صفحه 41 تا 61
کانـت و بـشرانگاری
نویسنده:
گـودرز شاطری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران: ,
تفسیر هایدگر از رأی کانت درباب «وجود» به‌عنوان «وضع»
نویسنده:
محمد غریب زاده ، محمدجواد صافیان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در این مقاله، سیر پدیدارشناختیِ هایدگر دربارۀ رأی کانت درباب «وجود» مورد مداقه قرار می‌گیرد. هایدگر معتقد است Realität و Dasein در کانت، ریشه در تمایز مشهور ماهیت و وجود (reality and existence) در سنّت فلسفی دارد؛ اما کانت براساس مبنای فلسفی خود و برخلاف خاستگاهشان درنهایت این دو را به‌عنوان مقولات قوۀ شناخت بازتعریف می‌کند؛ بنابراین، در پژوهش حاضر، فروکاست «وجود» به مقوله در کانت به‌تفسیر هایدگر دنبال خواهد شد. وجود از مقولات جهت (modality) است. ضمن بررسی این دسته از مقولات در ادامه اهمیت perception به‌عنوان سازونهاد دریافتِ کثرات شهودِ مکانی و زمانی (مادۀ معرفت) روشن می‌شود. بدین‌ترتیب، در نظرگاه کانت، منِ ادراک نفسانی به‌همراه مقولاتش تألیف‌بخش این کثرات شهود است که حاصل آن وضع (position) شیء خواهد بود. برای کانت مقولات محمولات هستی‌‌شناسانه‌ای هستند که در نسبت با مُتعلَق قرار می‌گیرند و با وحدت‌بخشی به داده‌های اولیه موجب پدیدارشدن هستندگان می‌شوند. درنهایت، این نتیجه حاصل می‌شود که وجود برای کانت ابژ‌گی یا برابرایستایی است. به‌عبارت‌دیگر، هر آن چیزی که اکنون پیش روی ما است، به‌عنوان حاصل وحدت کثرات، یعنی به‌عنوان نتیجۀ تألیف سوژه ثابت می‌شود و موجب می‌شود که شیء یا به‌معنای عام آن یعنی ابژه در مقابل ما بایستد و این همان معنای وضع ابژه توسط سوژه است.
صفحات :
از صفحه 89 تا 108
بررسی مقایسه‌ای مفهوم پدیدار نزد کانت و هیدگر، دلالت‌ها و نتایج هریک
نویسنده:
محمدجواد صافیان اصفهانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
پدیدار نزد کانت امری است که صرفاً از طریق ادراک حسی حاصل شده است و به عبارتی صرفاً معتبر به اعتبار فاعل شناسا است و با وجود نفس الامری هیچ گونه سنخیتی ندارد، زیرا ما از آن رو که شهودی جز شهود حسی نداریم راهی به شناسایی اشیاء فی­نفسه نداریم صرف نظر از ظهوری که برای ما دارند. پس اشیاء فی­نفسه قابل شناسایی نیست، ولی این پرسش باقی است که چه نسبتی بین شیء فی­نفسه و پدیدارها وجود دارد؟ آیا می‌توان بین این دو قائل به تباین بود و هیچ گونه سنخیتی بین آنها قائل نشد؟ پاسخ هیدگر به این پرسش‌ها چیست؟ وی به کمک تحلیل مفهوم پدیدار و شقوق مختلف ظهور داشتن، نظر کانت را غیر قابل پذیرش می‌شمارد. پرسش‌های مقاله حاضر این است که چه ضرورتی کانت را به تفکیک بین پدیدار و شیء فی­نفسه کشانده است؟ و این تفکیک منجر به چه نتایجی شده است؟ و تحلیل هیدگر از مفهوم پدیدار و مفاهیم همبسته‌ آن از قبیل ظهور و نشانه و... بر چه مبانی و پیش فرض هایی استوار است و چه نتایجی را به بار خواهد آورد؟ و بالاخره آن که وجوه اشتراک واختلاف نظر دو فیلسوف در این مسئله چیست؟
صفحات :
از صفحه 233 تا 246
  • تعداد رکورد ها : 42