چکیده :
دینداری و شبکه معرفت دینی، شامل اعتقاد و عمل به نظام و شبکهای از باورها، اخلاق و اعمال عبادی میشود که میان آنها رابطه علّی تشکیکی برقرار است.
همچنین در میان باورها، احکام و اعمال عبادی نیز رابطه شبکهای برقرار است؛ بهگونهایکه هرچه باورها، امور اخلاقی و اعمال عبادی به هستۀ مرکزی دین نزدیکتر باشند، دارای ثبات، کلیت و گاه عقلانیت بیشتری هستند و در مقابل، آن دسته از باورها، اخلاقیات و اعمال عبادی که از هستۀ مرکزی دین دورتر میشوند، به حاشیه دینداری و شبکه معرفت دینی نزدیکتر شده، تماس بیشتری با اجتماع، فرهنگ و معیشت مردم دارند.
دراینجا فرهنگ در معنای عام آن، شامل مهمترین دستاوردها و عوامل معرفتی و غیرمعرفتی است که بر حاشیههای دینداری و شبکه معرفت دینی تأثیر میگذارد.
درواقع براساس نوع فرهنگی که دین در آن بسط مییابد، میتوان از نوعی دینداری فرهنگی نام برد؛ یعنی دینداری، رنگ فرهنگ مربوطه را به خود گرفته و کارکرد آن مبتنی بر خصیصههای آن فرهنگ، تعریف میشود.
البته پذیرش تأثیرات فرهنگ بر حاشیههای دینداری و شبکه معرفت دینی، به معنای تغییر ماهیت دینداری نیست؛ زیرا برخلاف تصور هواداران عرفیشدن دینداری در جامعه، گرچه رنگپذیری دینداری از فرهنگ مربوطه، در حاشیه شبکه دینداری بسیار قابل توجه است، هرچه به سمت هستۀ مرکزی این شبکه پیش میرویم، از تأثیرپذیریهای فرهنگی کاسته میشود و درواقع از دینداری، غبارروبی شده، زلال درونی آن بیشتر نمایان میگردد.
در این مقاله، نشان داده میشود که تأثیرپذیریهای هستۀ مرکزی ادیان الهی، از چنین تأثیرات فرهنگیای بسیار ناچیز بوده و قابل مدیریت توسط دینداران است.
contrary to a common conception, religiosity and the network of religious knowledge include belief and acting upon a system of beliefs, moral codes, and worship practices, among which a gradational causal relation obtains.
moreover, there is a network relation among beliefs, rulings, and worship practices such that the closer those beliefs, moral codes, and worship practices are to the core of the religion, the more constant, the more universal, and occasionally the more rational they will be.
in contrast, those beliefs, moral codes, and worship practices that are farther from the core of the religion are more marginalized from religiosity and the religious epistemic network, and are more related to the society, culture, and people’s living.
in this case, culture in its general sense includes the most important achievements as well as epistemic and non-epistemic factors affecting the margins of religiosity and the network of religious knowledge.
in fact, in accordance to the culture in which a religion is developed, a kind of cultural religiosity can be identified; that is, religiosity takes the color of the relevant culture and its function is based on peculiarities of the culture.
it must be noted that to acknowledge effects of culture on margins of religiosity and the network of religious knowledge is not to change the nature of religiosity, because contrary to advocates of secularization of religiosity in the society, although it is remarkable that religiosity takes the color of the relevant culture in the margin of the religiosity network, the closer we get to the core of the network the weaker are cultural effects.
in fact, in the core, religiosity is more pure and clear.
in this paper, i show that cores of divine religions are merely slightly affected by such cultural influences, and such influences can be handled by religious people.