پاسخ تفصیلی:
در انجيل يوحنا بشاراتي در بابهاى 14 و 15 و 16 وارد شده است و حضرت مسيح به نقل انجيل يوحنا از آمدن شخصى پس از خود به نام فارقليط خبر داده است و قراين زيـادى گـواهـى مـى دهـد كـه مقصود از آن پيامبر اسلام مى باشد و ما براى روشن شدن مطلب مـتـون آيـات را بـا تـعـيـيـن بـاب و شماره از انجيل ياد شده نقل مي نماييم , اينك متون عـبـارات انجيل : اگر شما مرا دوست داريد , احكام مرا نگاه داريد و من از پدر خواهم خواست تا فارقليط ديگرى به شما بدهد , تا ابد با شما خواهد ماند . او روح حق و راستى است كه جهان نمى تواند او را قبول كند : زيرا كه او را نمى بيند و نمى شناسد , اما شما را مى شناسد , زيرا كه نزد شما مى ماند و در شما خواهد بود . (2) مـن ايـن سخنها را به شما گفته ام وقتى كه با شما بودم , لكن آن فارقليط كه پدر او را به اسـم مـن خـواهد فرستاد , شما را هر چيز خواهد آموخت و هر چيز من به شما گفته ام به ياد شما خواهد آورد . (3) حالا قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتى كه واقع گردد ايمان آوريد . (4) چـون آن فـارقـليط كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد , روح راستى كه از طرف پدر مى آيد او درباره من شهادت خواهد داد . (5) راسـت مـى گـويـم كـه شـمـا را مـفـيـد است كه من بروم اگر من نروم آن فارقليط نزد شـمـا نـخـواهد آمد اما اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد و او چون بيايد جهانيان رابه گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت : به گناه , زيرا كه بر من ايمان نمى آورند , به صدق زيرا كه نزد پدر خود مى روم , و شما مرا ديگر نمى بينيد , به انصاف زيرا كه بر رئيس اين جهان حكم جارى شده اسـت و ديـگر چيزهاى بسيار دارم كه به شما بگويم ليكن حالا نمى توانيد متحمل شد , اما چون او بـيـايـد او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد كرد زيرا كه او از پيش خود سخن نخواهد گفت , بلكه هر آنچه مى شنوند خواهد گفت . و شما را از آينده خبر خواهد داد و مرا تمجيد خواهد نمود , زيرا كه او آنچه از من است خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد . هـر چـه از آن پـدر اسـت از مـن اسـت از اين جهت گفتم كه آنچه از آن من است مى گيرد و به شما خبر مى دهد . (6)در ايـنـجـا قراين روشنى داريم كه گواهى مى دهد مراد از فارقليط پيامبرى است كه پس از مـسـيـح مى آيد نه روح القدس :1 - نخست بايد توجه كرد كه از برخى از تواريخ مسيحى استفاده مـى شـود كه پيش از اسلام در ميان علما و مفسرين انجيل مسلم بود كه فارقليط همان پيامبر مـوعـود است حتى گروهى از اين مطلب سوء استفاده كرده و خود را فارقليط موعود معرفى نموده اند . مثلا : منتسر كه مرد رياضت كشى بود و در قرن دوم ميلادى مى زيست , در سال 187در آسياى صـغـيـر مدعى رسالت گرديد و گفت : من همان فارقليط هستم كه عيسى از آمدن او خبر داده است و گروهى از وى پيروى كردند . (7)2 - از آثـار و تـواريـخ مـسلم اسلامى كاملا استفاده مى شود كه سران سياسى و روحانى جهان مسيحيت در روزهاى بعثت پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلم همگى درانتظار پيامبر موعود انجيل بودند , از اين جهت هنگامى كه سفير پيامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد , پس از خواندن نـامـه رو بـه سفير كرد و گفت : من گواهى مى دهم كه او همان پيامبرى است كه اهل كتاب در انتظارش هستند و همان طور كه حضرت موسى از نبوت حضرت مسيح خبر داده , او نيز به نبوت پيامبر آخر الزمان بشارت داده و علائم و نشانه هاى او را معين كرده است . (8)وقتى نامه پيامبر به دست قيصر رسيد و نامه را مطالعه كرد و درباره پيامبر اسلام تحقيقاتى به عمل آورد , در پاسخ نامه آن حضرت چنين نوشت : نامه شما را خواندم و از دعوت شما آگاه شدم , من مى دانستم كه پيامبرى خواهد آمد , ولى گمان مى كردم كه اين پيامبر از شام برخواهد خاست ... . (9)از اين نصوص تاريخى استفاده مى شود كه آنان در انتظار پيامبرى بودند و چنين انتظارى بطور مسلم ريشه انجيلى داشته است . 3 - امـتـيـازاتـى كه حضرت مسيح براى فارقليط قائل شده و شرايط و نتايجى كه براى آمدن او شمرده است , اين مطلب را قطعى مى سازد كه منظور از فارقليط جز پيامبر موعود نخواهد بود و ايـن عـلائم مـانـع از آن اسـت كـه آن را به روح القدس تفسير نماييم توضيح اين كه :الف - حـضرت مسيح سخن خود را چنين آغاز كرد : اگر شما مرا دوست داريد , احكام مرا نگاه داريد و من از پدرم خواهم خواست تا فارقليط ديگرى به شما بدهد . اولا : از ايـن كـه حـضـرت مسيح مهر و محبت خود را به آنها يادآورى مى كند , حاكى است كه او احتمال مى دهد گروهى از امت او زير بار كسى كه وى به آمدنش بشارت مى دهد ,نخواهند رفت و لذا از طريق تحريك عواطف مى خواهد آنان را به پذيرفتن او وادارسازد و اگر منظور از فارقليط هـمـان روح الـقدس باشد , آن طور كه مفسران انجيل تصور كرده اند , در اين صورت به چنين زمينه سازى احتياج نبود . زيـرا روح الـقـدس پس از نزول آنچنان در قلوب و ارواح تاثير مى كند كه براى كسى جاى ترديد و شـك و انـكار باقى نمى ماند , ولى اگر مقصود پيامبر موعود باشد , به يك چنين زمينه سازى نياز شديد هست ; زيرا نبى موعود جز از طريق بيان و تبليغ درقلوب و ارواح تاثيرى و تصرفى نمى كند و روى اين ملاحظه گروهى منصف به وى مى گروند و گروهى از وى رو بر مى گردانند . حضرت مسيح به اين مقدار تذكر اكتفا نكرده , در آيه 29 از باب 14 در اين قسمت پافشارى كرده و فرمود : الان قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتى كه واقع گردد ايمان آوريد در صورتى كه ايمان بـه روح الـقـدس , نـيـازى بـه توصيه ندارد تا چه رسد به اين اندازه پافشارى ثانيا : وى فرموده فـارقـلـيط ديگرى به شما خواهد داد اگر بگوييم مقصود از آن پيامبر ديگرى است سخنى كاملا صـحـيـح خـواهد بود ولى اگر مقصود از آن روح القدس باشد , به كار بردن لفظ ديگر خالى از تكلف نخواهد بود زيرا روح القدس يكى است و ديگر معنى ندارد . ب - هر چيز من به شما گفته ام به ياد شما خواهد آورد ( 14 : 26 ) روح راستى كه از طرف پدر مى آيد , درباره من شهادت خواهد داد . ( باب - 15 , جمله26 ) مى گويند روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب گشتن عيسى بر حواريان نازل گرديده ,آيا اين افراد برگزيده همه دستورات او را در اين مدت كوتاه فراموش كرده بودندتا روح الـقـدس دو مرتبه به آنان تعليم دهد ؟آيا شاگردان مسيح چه نيازى به شهادت او داشتند تا درباره مسيح شهادت دهد ولى اگر مقصود پيامبر موعود باشد هر دو جمله معناى صحيح خواهد داشـت , زيـرا امـت مـسـيـح بر اثر طول زمان و دستبرد علماى انجيل , بسيارى از دستورات او را فـرامـوش كـرده وگـروهى هم آنها را به دست فراموشى سپرده بودند و حضرت محمد صلى اللّه عـلـيه و آله و سلم همه را بازگو كرد و به نبوت حضرت عيسى عليه السلام شهادت داد و گفت : اونيز مانند من پيامبر بوده و مادر مسيح را از نسبتهاى ناروا تبرئه نمود و ساحت مقدس مسيح را از ادعاى الوهيت پيراسته ساخت . ج - اگر من نروم فارقليط نزد شما نمى آيد . ( 15 : 7 ) او آمـدن فارقليط را مشروط به رفتن خود كرده است و اگر مقصود روح القدس باشد نزولش بر خود او و بر حواريين مشروط به رفتن او نبوده است ; زيرا به عقيده مسيحيان روح القدس بر حواريون كه حضرت مسيح خواست آنان را براى تبليغ به اطراف بفرستد , نازل گرديد . (10) بـنـابـر اين , هيچ گاه نزول او مشروط به رفتن مسيح نبوده است ; ولى اگر بگوييم مقصود پـيـامبرى است صاحب شريعت - آن هم شريعت جهانى - در اين صورت آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسيح و منسوخ گشتن آيين او خواهد بود . د - اثر نزول فارقليط سه چيز معرفى شده است : جهان را به گناه و صدق وانصاف ملزم (11) خواهد ساخت ; به گناه زيرا به من ايمان نمى آورند . ( 16 : 8 )مى دانيم طبق عقيده مسيحيان روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب شدن عيسى برحواريون نازل گرديد و هرگز آنها را ملزم به گناه و صدق و انصاف ننمود , و ازذيل آيه استفاده مى شود كه او بر منكران ظاهر گردد نه بر حواريون كه هرگز حضرت مسيح را تكذيب نمى كردند . ولـى اگـر بـگـوييم مقصود پيامبر موعود اسلام است , تمام اين امتيازات در وجود شريف او جمع مى باشد . ه - فارقليط درباره من ( مسيح ) شهادت خواهد داد . ( 15 : 26 ) شما را از آينده خبر خواهد داد و مرا تمجيد خواهد نمود . ( 16 : 13 )شهادت بر حضرت مسيح حاكى است كه وى روح القدس نيست زيرا حواريون نيازى به تصديق او نداشتند و همچنين منظور از اين كه به او جلال خواهد بخشيد ستايش و تعريفهايى است كـه پـيامبر موعود درباره حضرت مسيح انجام داد و آيين او را تكميل كرد ; چه جلالى بالاتر از اين دقت در قراين مى تواند ما را به حقيقتى كه محققان اسلام به آن رسيده اند رهنمون گردد , البته قراين منحصر به آنچه گفته شد نيست ; بلكه با دقت بيشتر مى توان قراين ديگرى به دست آورد . در پـايـان , مطلب قابل توجهى را كه دائره المعارف بزرگ فرانسه , جلد 23 , صفحه4174 در اين بـاره دارد از نـظـر خـوانندگان مى گذرانيم : محمد موسس دين اسلام و فرستاده خدا و خاتم پـيـامبران است ; كلمه محمد به معناى بسيار حمد شده است و از ريشه مصدر حمد كه به معناى تمجيد و تجليل است مشتق گرديده . بـر حـسـب تـصـادف عـجيب , نام ديگرى كه از همان ريشه حمد است مترادف كامل لفظ محمد مـى بـاشـد و آن احـمـد اسـت كه احتمال قوى مى رود عيسويان عربستان , آن لفظرا براى تعيين فـارقليط به كار مى بردند ; احمد يعنى بسيار ستوده شده و بسيارمجلل , ترجمه لفظ پريكليتوس است كه اشتباها لفظ پاراكليتوس را جاى آن گذاردند . بـه ايـن ترتيب , نويسندگان مذهبى مسلمان مكرر گوشزد كرده اند كه مراداز اين لفظ , بشارت ظهور پيامبر اسلام است . قرآن مجيد نيز به طور علنى در آيه شگفت انگيز سوره صف به اين موضوع اشاره مى كند . (12)در تنظيم اين قسمت از كتاب نفيس انيس الاعلام تاليف فخر الاسلام (عالم مسيحي مسلمان شده ) استفاده شده است . پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مكارم شيرازى - و جعفر سبحانى 1 - سوره صف , آيه 6 . 2 - انجيل يوحنا , باب 14 : 15 - 17 كه در سال 1837 ميلادى در لندن چاپ شده وبقيه جمله ها را نـيـز از هـمـيـن چاپ نقل نموده ايم. در جواب به قسمت دوم سوال چند مطلب قابل ذكر است: اول اينكه حضرت عيسي بدون پدر متولد شده اند و پدرش خداوند است بايد عرض شود كه حضرت آدم(ع) و حوا مستقيما توسط خدا خلق شده اند آنها كه سزاوارترند كه فرزندان خداوند ناميده شوند. دوم آنچه در قرآن آمده و انجيل هم تأييد مي كند اين است كه جبرئيل بر حضرت مريم متمثل شد بنابراين ممكن است كسي بگويد كه بايد پدر، جبرئيل باشد كه به صورت بشر بر مريم ظاهر شد نه خداوند. سوم اينكه در آن زمان در توالد و تناسل براي زن نقشي قائل نبودند و به پدر به عنوان مولد مي نگريستند خداوند با اين معجزه مي خواست كه آن فكر غلط را كه در ذهنها رسوخ كرده بود، تخطئه كند. چهارم. عنوان پدر عنواني تشريفي است نه پدر به معناي حقيقي زيرا چنين رابطه اي بين خدا و مخلوق محال است. پنجم . خدا انگاري مسيح اصالتي نه در انجيل دارد و نه در مسيحيت نخستين , بلكه در قرن سوم در شوراي نيقيه تصويب شد و علماي مسيحي مخالف آن مانند آريوس تكفير شدند.