تعريف عقل و عقول عرضيه | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
تعريف عقل و عقول عرضيه
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
تعريف عقل و عقول عرضيه
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
تعریف عقل
,
عقول عرضیه
,
مباحث فلسفی
سوال:
تعريف عقل چيست؟ و منظور از عقول عرضيه در فلسفه و عرفان چيست؟
پاسخ تفصیلی:
( تعریف عقل به نقل از فرهنگ فلسفی جلد 1 ص 472 الی 475 )
« عقل: فارسى خرد Raison فرانسه Intellect Intelligence انگليسى Intellectualpawers Understanding Intellect Intelligence Reason لاتين Intelligentia Ratio عقل در لغت به معنى منع و نهى است. از اين جهت به اين نام خوانده شده است كه شبيه افسار شتر است زيرا عقل صاحب خود را از عدول از راه درست بازمىدارد همانطور كه عقال( افسار) شتر را از بدىها بازمىدارد. عامه مردم عقل را به سه معنى به كار مىبرند:
اول- به معنى وقار و هيأت انسان پس تعريف آن اين است كه عقل انسان را در گفتار و حركات و سكنات و اختيار محدود مىكند.
دوم- به احكام كليى اطلاق مىشود كه انسان اكتساب مىكند. پس تعريف آن اين است كه عقل عبارت از مجموعه معانىيى است كه در ذهن گرد آمده و همچون مقدماتى است كه اغرض و مصالح توسط آن ادراك مىشود.
سوم- به معنى صحت فطرت اوليه در انسان است. پس تعريف آن اين است كه عقل قوهايست كه خوبى و بدى و نقص و كمال اشياء را درك مىكند.
فيلسوفان عقل را به معانى زير به كار بردهاند:
1- اولين معنى اين است كه گفتهاند: عقل جوهر بسيطى است كه حقايق اشياء را درك مىكند.( كندى رساله در حدود و رسوم اشياء) اين جوهر مركب از قوه فساد پذير نيست( ابن سينا اشارات). اين جوهر ذاتا مجرد از ماده و در عمل مقارن آن است( تعريفات جرجانى).
قول به جوهريت عقل در بيشتر نوشتههاى فيلسوفان موجود است. فارابى گويد قوه عاقله جوهر بسيط مقارن ماده است كه بعد از مرگ بدن باقى مىماند و جوهرى يگانه است و حقيقت انسان است.( عيون المسائل) ابن سيناهر جا از قوه عاقله نام برد عنوان جوهر بدان اطلاق مىكند. وى جوهرى را كه از هر جهت دور از ماده باشد عقل مىنامد و اين همان نفس ناطقه است كه هر كس بالفظ من بدان اشاره مىكند.
2- دومين معنى عبارت است از اين سخن آنان كه گفتهاند: عقل قوهاى از نفس است كه تصور معانى و تركيب قضايا و قياسها توسط آن حاصل مىشود. فرق عقل و حس اين است كه عقل مىتواند صورت را از ماده و لواحق آن انتزاع كند. اما حس به اين كار توانائى ندارد. بنا بر اين عقل قوه تجريد و انتزاع است كه صور اشياء را از ماده آنها جدا مىكند و معانى كلى از قبيل جوهر و عرض و علت و معلول و غايت و وسيله و خير و شر و... را درمىيابد. اين قوه نزد فيلسوفان اسلام داراى مراتب مختلف است:
اول- عقل هيولانى كه استعداد محض ادراك معقولات است. به اين جهت به هيولا منسوب است كه نفس در اين مرحله شبيه هيولاى اولى است و در حد ذات خود خالى از صور كلى است.( تعريفات جرجانى) عقل هيولانى مترادف عقل بالقوه است و آن عقلى است كه شبيه صفحه سفيدى است كه چيزى بر آن نقش نبسته است.
دوم- عقل بالملكه كه عبارت است از علم به ضروريات و استعداد نفس براى اكتساب نظريات توسط ضروريات.
سوم- عقل بالفعل عبارت است از اينكه از طريق تكرار اكتساب نظريات در قوه عاقله فراهم آيد بطورى كه براى اين قوه ملكهاى فراهم آيد كه بدون قبول زحمت اكتساب مجدد هر وقت بخواهد بتواند صور معانى را به ذهن احضار كند اما اين صور را بالفعل مشاهده نمىكند.( تعريفات جرجان).
چهارم- عقل مستفاد: به اين معنى است كه نظريات نزد عقل حاضر باشد و از آن غايب نگردد. در نظر متفكران اسلامى در وراى عقل انسانى عقل فعال قرار دارد كه صور معانى را به عالم كون و فساد افاضه مىكند. اين صور در عقل فعال از آن جهت كه فعال است موجود است. اما اين صور در عالم كون و فساد فقط از جهت انفعال اين عالم يافت مىشود. وقتى اتصال عقل انسانى به عقل فعال شديد شود چنان كه گويى همه چيز را از نزد خود مىداند عقل قدسى ناميده مىشود. همه اين مطالب به قول ارسطو گوياى اين است كه عقل فعال )Intellect agent (عقلى است كه معانى يا صور كلى را از لواحق حسى و جزئى انتزاع مىكند در حالى كه عقل منفعل عقلى است كه اين صور در آن انطباع( نقش) مىيابد.
3- معنى سوم عقل اين است كه عقل قوه اصابت در حكم است. يعنى قوه تميز حق از باطل خوب از بد زشت از زيباست.( دكارت مقاله گفتار در روش قسمت اول) اين تميز توسط مقايسه و فكر به دست نمىآيد بلكه مستقيما و طبعا به دست مىآيد. گويى عقل به قول رازى غريزهايست كه لازمه آن علم به امور كلى و بديهى است. دكارت به اين معنى نظر داشته آنجا كه گفته است: قاعده اول روش او اين است كه بطور كلى چيزى را به عنوان حق تلقى نكند مگر اينكه حقانيت آن به بداهت عقل معلوم شود. پس عقل به اين معنى ضد هوى و هوس است كه انسان را از اصابت حكم مانع مىشود.
4- معنى چهارم عقل اين است كه: عقل يك قوه طبيعى نفس است كه آن را براى تحصيل معرفت علمى آماده مىكند. اين معرفت علمى غير از معرفت دينى است كه مبتنى بر وحى و ايمان است.
ابن خلدون گويد: علومى كه انسان در آنها تحقيق مىكند و آنها را به قصد تحصيل و تعليم در شهرها دست بدست مىگرداند دو نوع است. يك نوع براى انسان طبيعى است كه با فكر خود متوجه آن مىشود نوع ديگر علوم نقلى است كه انسان آن را از كسى كه آن علوم را وضع كرده است كسب مىكند. نوع اول حكمت و فلسفه است و آن معرفتى است كه انسان مىتواند با طبيعت فكر خود بدان راه يابد و موضوعات و مسائل و روش استدلال و اقسام تعليم آن را با قواى ادراكى انسانى خود بشناسد تا از اين جهت كه انسان داراى فكر است مىتواند مواضع تمايز صواب از خطا را باز شناسد. نوع دوم علوم نقلى وضعى است. اين علوم همه مستند به آگاهى از واضع شرعى است. در اين علوم مجالى براى عقل نيست مگر اينكه مسائل فرعى آن را به اصول الحاق كند( مقدمه ابن خارون) معنى اين سخن اين است كه موضوع دين مشتمل بر حقايقى است كه خداوند آنها را وحى كرده است. اما موضوع علم مشتمل بر حقايقى است كه انسان مىتواند با عقل طبيعى خود بدون كمك خارجى آنها را بشناسد. و اين عقل طبيعى در نظر ابن خلدون سه درجه دارد: اول عقل تميزى دوم عقل تجربى سوم عقل نظرى.
5- معنى پنجم عقل عبارت است از قول به اينكه عقل مجموع اصول پيشينى )Apriori (منظم معرفت است.
مانند اصل تناقض اصل عليت اصل غائيت. وجه تمايز اين اصول اين است كه نسبت به تجربه ضرورى كلى و مستقلاند. لايب نيتس گويد: انسان توسط ادراك حقايق ضرورى و ابدى از حيوان متمايز مىشود بنا بر اين انسان است كه در او عقل و علم پديد مىآيد و به سوى معرفت ذات خود و شناخت خداوند اوج مىگيرد )Monadologie (.اين معنى تحت تأثير كانت در فلسفه جديدى گسترش يافته است. بطورى كه فيلسوفان مىگويند:
شناخت جهان فقط توسط ادراكات تجربى عقل كامل نمىشود بلكه توسط معانى فطرى خود عقل تكميل مىگردد.
وقتى فيلسوفان تجربى مىگويند: در عقل چيزى نيست كه پيش از آن در حس نبوده باشد فيلسوفان عقلى با افزودن يك قيد آن را تكميل مىكنند و مىگويند: مگر خود عقل.
معنى اين سخن اين است كه اصول و معانى اوليه كه فكر آنها را كشف مىكند پيش از پيوند عقل با حس در عقل وجود دارند و عقل فطرى همچون صفحه سفيدى نيست كه چيزى بر آن نقش نبسته باشد بلكه عقل داراى نقشهاى فطرى است كه اين نقشها دادههاى تجربى را نظم و ترتيب مىدهند. بعضى معانى كلى مانند معانى كمال و بىنهايت ملازم عقل و غير قابل مفارقت از آن است. و بعضى ديگر مانند معنى زمان مكان و وحدت توسط تفكر براى عقل حاصل مىشود. فرق عقل و فكر اين است كه عقل مجموعه مبادى ضرورى و معانى كلىيى است كه به شناخت انسان نظم و ترتيب مىدهد در حالى كه فكر عبارت است از حركت نفس در معقولات كه اين حركت گاهى از مطالب به سوى مبادى و گاهى از مبادى به سوى مطالب است.
فرق عقل و استدلال اين است كه عقل نورى است كه بطور ذاتى و با شهود مستقيم اصول ضرورى را درك مىكند در حالى كه استدلال عبارت است از نظر كردن در شرايط انطباق اين مبادى و اصول بر موضوعات فكر براى استخراج نتيجه درست از مقدمات صادق.
6- معنى ششم عقل عبارت است از اينكه: عقل ملكه ايست كه توسط آن علم مستقيم به حقايق مطلقه براى نفس حاصل مىشود. اگر به وحدت عقل و موضوع آن قائل باشيم اين قول دال بر اين است كه مقصود از عقل خود مطلق است.
به اين معنى گويى عقل چيزى مستقل از ماست. و ما آن را از خارج درمىيابيم چنانكه هوا را از خارج استنشاق مىكنيم. هر يك از ما مىداند كه در وجود او عقل محدودى است كه احكام آن نمىتواند درست باشد مگر اينكه از عقل كلى ثابت لا يتغير الهام بگيرد. اين عقل كلى در كجاست اين همان خداست كه ما به او توجه داريم. او موجود بىنهايت كاملى است كه مستقيما در نفس ما تجلى مىكند. اين عقل گويى شبيه عقل فعال است كه فارابى و ابن سينا از آن سخن گفتهاند. با اينكه كانت گفته است شناخت اين عقل مطلق غير ممكن است اخلاف او مخصوصا شلينگ به امكان شناخت آن معتقد هستند. و به تدريج به اين قول نزديك مىشوند كه عقل چيزى غير از فكر و مستقل از آن است و به چيزى به نام حدس( شهود) شبيه به الهام شاعر قائلاند كه با شك و باطل و گمراهى كه بر پرده فكر ظاهر مىشوند مبارزه مىكند. گويى بالاتر از حد فكر منطقه نورانى يا يك سلامت دائم قرارداد كه عقل در آن منطقه بدون كمك فكر به حقايق مطلق دست مىيابد.
خداوند عقل را براى درك اين حقايق آفريده است چنانكه چشم را براى ادراك رنگها و شكلها و گوش را براى ادراك صداها آفريد است.
7- لفظ عقل همچنين به مجموع وظايف نفسانى متعلق به تحصيل معرفت از قبيل ادراك تداعى ذاكره تخيل حكم و استدلال و... اطلاق مىشود. معادل آن در زبان فرانسه لفظ )Intelligence (و مترادف آن الفاظ ذهن و فهم است و چيزى است غير از شهود و غريزه. ملكه فهم سريع را هوش( ذكاء) گويند.
8- عقل محض و عقل عملى: كانت اين دو لفظ را به تمام آنچه در فكر نسبت به تجربه پيشينى است اطلاق مىكند. مقصود وى ملكه متعاليهايست كه متضمن مبادى قبلى و مستقل از تجربه است. اگر عقل را از لحاظ اينكه مشتمل بر مبادى قبلى ادراكات علمى است مورد ملاحظه قرار دهيم عقل نظرى يا عقل تأملى ناميده مىشود و اگر از جهت اشتمال آن بر مبادى قبلى قواعد اخلاق مورد ملاحظه قرار دهيم عقل عملى ناميده مىشود. كانت عقل را به يك معنى اخص به كار برده است و آن را به ملكه فكرى عالى اطلاق كرده است كه بعضى معانى مجرد را در وجود ما ايجاد مىكند از قبيل معنى نفس معنى خدا و معنى جهان. عقل به اين معنى در مقابل تجربه قرار ندارد بلكه مقابل فهم )Entendement (قرار دارد.
اين عقل جولانگاه عملى خاصى دارد كه عبارت است از مسلمات اخلاقى مثل معنى آزادى خلود نفس و وجود خدا.
9- عقل سازنده و عقل ساخته:
)Raison Constituante et raison constituee (عقل سازنده در اصطلاح لالاند ملكهايست كه هر انسان توسط آن مىتواند از ادراك روابط اصول كلى و ضرورى را استخراج كند. اين عقل نزد تمام مردم يكى است. اما عقل ساخته مجموع اصول و قواعدى است كه ما در استدلالهاى خود بدان تكيه مىكنيم. اين عقل نسبت به تغيير زمان و افراد متفاوت است. با وجود اين هميشه رو به سوى وحدت دارد. گويى عقل سازنده عاقل و عقل ساخته شده معقول است.
10- عقلى منسوب به عقل است. مىگويند: مبادى عقلى علوم عقلى و... هگل گويد: هر معقولى واقعا موجود است و هر موجود واقعى معقول است. و نيز عقلى به معنى منطقى و نظرى است.
در روان شناسى حيات عقلى در مقابل حيات انفعالى يا وجدانى و حيات فاعلى قرار دارد. ارزشهاى عقلى مقابل ارزشهاى هنرى و اخلاقى است.
11- عاقل يعنى موجود ناطق يا متصف به عقل. هر كس بگويد انسان عاقل است مقصودش اين است كه عقل وجه امتياز انسان از حيوان است. و نيز عاقل به معنى كسى است كه درست فكر مىكند و حكمش در مورد اشياء صادق است و كار صحيح انجام مىدهد و شرط عاقل بودن اين است كه خيرخواه باشد برخلاف جاهل كه فكر خود را در امور شر به كار مىبرد به اين جهت او را عاقل نمىگويند بلكه او را زيرك يا حيلهگر مىگويند.
و نيز عاقل كسى است كه مىداند چگونه جلو هوسهاى خود را بگيرد و از تمام آنچه خارج از حدود قدرت و اختيار اوست و او را در هلاك مىافكند روى بگرداند. به اين جهت گفتهاند: دولت جاهل از ممكنات و دولت عاقل از واجبات است. و بالاخره عاقل كسى است كه مقيد به پسند و عرف مردم باشد و مقيد به ارزشهاى مورد قبول زمانه باشد. عاقل به اين معنى مترادف معتدل و موزون است.
12- اصالت عقل به معنى قول به اوليت عقل است و به چند معنى به شرح زير به كار مىرود:
الف- قول به اينكه هر موجودى داراى علتى است بطورى كه در جهان چيزى بدون مرجح معقول موجود نمىشود.
ب- قول به اينكه اصل شناخت عبارت است از اصول عقلى پيشينى و ضرورى نه تجارب حسى زيرا اين تجربهها علم كلى به دست نمىدهند. اصالت عقل به اين معنى معادل اصالت تجربه )Ampirisme (است كه پيروان آن معتقداند هر چه در عقل وجود دارد ناشى از حس و تجربه است.
ج- قول به اينكه وجود عقل شرط امكان تجربه است.
پس تجربه ممكن نيست مگر اينكه اصول عقلانيى وجود داشته باشد كه دادههاى حسى را نظم و ترتيب دهد. مثلا مثل در نظر افلاطون معانى نظرى در نظر دكارت و صور پيشينى در نظر كانت مقدم بر تجربه است. اگر اين مثل و معانى و صور شرط ضرورى و كافى شناخت تلقى گردد اين نظريه اصالت عقل مطلق است و اگر فقط شرط ضرورى تلقى گردد اصالت عقل نسبى است.
د- ايمان و اعتقاد به قدرت عقل براى درك حقيقت علت اين امر در نظر پيروان اصالت عقل اين است كه قوانين عقل مطابق قوانين اشياء خارجى است. و هر موجودى معقول و هر معقولى موجود است. بنا بر اين وقتى مىگويند: عقل قادر است بر تمام اشياء احاطه داشته باشد بدون كمك خارجى از قبيل كمك قلب يا غريزه يا دين نظريه آنان در مقابل نظريه پيروان اصالت ايمان )Fideistes (است كه معتقداند عقل قادر به كشف حقيقت نيست حقيقترا فقط وحى و الهام مىتواند كشف كند.
ه- اصالت عقل در اصطلاح بعضى علماى دين عبارت است از قول به اينكه عقايد ايمانى مطابق احكام عقل است.
اصالت عقل به اين معنى بر سه قسم است:
اول- اينكه عقل شرط ضرورى و كافى شناخت حقايق دينى است.
دوم- پرهيز از هر نوع عقيدهاى كه اثبات آن توسط اصول عقلانى ممكن نباشد.
سوم- دفاع از عقايد ايمانى بعد از اينكه صحت شرعى آنها فرض شد از اين جهت كه مىتوان حقانيت آنها را عقلا ثابت كرد.( ابن خلدون مقدمه)
13- عقل گرائى )intellectualisme (عبارت است از قول به اينكه هر چه موجود است قابل بازگشت به اصول عقلانى است. اين مذهب دكارت اسپينوزا لايب نيتس ولف و هگل است و به نحو خاصى به نظريهاى اطلاق مىشود كه حكم را به ذهن نسبت مىدهد نه به اراده بنا بر اين براى پديدارهاى وجدانى و ارادى در اعمال ذهن مجالى نيست. عقل گرائى به اين معنى در مقابل اصالت اراده )Volontarisme (است كه تأثير اراده را در حيات نفسانى بيشتر از تأثير عقل مىداند.»
(فرهنگ فلسفی ، جلد 1، ص 472 الی 475 )
عقل داراي اصطلاحات بسيار زيادي در علوم عقلي است که بدون داشتن تحصيلات عميق و اجتهادي در اين علوم نمي توان به فهم درست آنها نائل شد. پاره اي از اين اصطلاحات را فقط نام مي بريم. عقل کلّ، عقل الهي، عقل جزئي، عقل انساني، عقل اوّل ، عقل فعّال، عقل بالفعل عقل بالقوّه، عقل دوم و سوم و ...، عقل جوهري، عقل نظري، عقل عملي، عقل غريزي، عقل فاعل، عقل مجرد، عقل محض، عقل منفعل، عقل نفساني، عقل مفارق، عقل واحد، عقول اجرام سماوي، عقول کواکب، عقول طوليه، عقول عرضيه و ... .
فلاسفه اسلامي در تبيين عالم گفته اند اوّلين مخلوقي که از خداوند متعال صادر شد عقل اول بود که اشرف مخلوقات بوده و جميع کمالات مخلوقات را داراست و آن گاه از عقل اول عقل دوم پديد آمد و از عقل دوم عقل سوم؛ و به همين ترتيب ادامه يافت و آخرين عقل از اين عقول را عقل فعال گويند. تعداد اين عقول طوليه که بين آنها رابطه علّي و معلولي برقرار است از نظر حکماي مشائي ده تاست ولي ملاصدرا و اتباع او معتقدند که تعداد عقول را نمي توان با برهان اثبات نمود. هر چه اين عقول پايين تر مي آيند از شدت وجود آنها کاسته شده و بر محدوديت آنها افزوده مي شود و جهات کثرت در آنها افزايش مي يابد و چون عقل فعال داراي جهات کثيره بسيار زيادي است مي تواند منشأ پيدايش موجودات بسيار زيادي شود.اما اينکه موجودات مادي به چه نحود پديد مي آيند بين حکما اختلاف نظر است. افلاطون و حکماي اشراقي و صدرالمتأهلين(ملاصدرا) معتقدند که عقل فعال(آخرين عقل از عقول طوليه، عقول فراواني را انشاء مي کند که تعداد آنها به تعداد انواع موجودات عالم ماده است. اين عقول همگي معلول عقل فعالند ولي بين خود آنها هيچ گونه رابطه علّي و معلولي وجود ندارد لذا اين عقول را عقول عرضيه مي نامند ــــ توجّه رابطه طولي در فلسفه به معني رابطه علّي و معلولي است ــــ در حکمت افلاطوني عقول عرضيه را «مُثُل» و «مُثُل معلّقه» و در حکمت اشراقي آنها را «ارباب انواع» و «انوار قاهره» گفته اند از عقول عرضيه به عقول مدبّره و ملائک مدبّر نيز تعبير مي شود. به نظر قائلين به وجود عقول عرضيه انشاء انواع مادي و تدبير آنها بر عهده عقول عرضيه است. در مقابل اين قول، قول حکماي مشائي است که معتقدند منشأ کثرات مادي و مدبر آنها خود عقل فعال است؛ علامه طباطبايي معتقد است که براهين قائلين به عقول عرضيه براي اثبات اين عقول کافي نيست. ايشان مي فرمايند چه اشکالي دارد که عقل فعال موجودات مثالي(برزخي) را انشاء کند و به واسطه آنها کثرات مادي پديد آيند.
ر.ک: نهايه الحکمه، علامه طباطبايي، مرحله 12، فصل20 و بدايه الحکمه، مرحله 12، فصل 12و13 و اسفار اربعه ج9، ص249
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/3190
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
یادداشت :
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , مدخل مفاهیم(دانشنامه مفاهیم) , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت