فلسفه و حكمت عزادارى را مىتوان در امور ذيل، رهيابى كرد:
الف. محبت و دوستى: قرآن و روايات، دوستى خاندان رسول اكرم(ص) و اهلبيت(ع) را بر مسلمانان واجب كرده است
نگا: شورى (42)، آيه 23؛ هود (11)، آيه 29؛ ميزانالحكمه، ج 2، ص 236.. روشن است كه دوستى لوازمى دارد و محبّ صادق، كسى است كه شرط دوستى را - چنان كه بايد و شايد - به جا آورد. يكى از مهمترين لوازم دوستى، هم دردى و هم دلى با دوستان در مواقع سوگ يا شادى آنان است؛
نگا: المحبة فى الكتاب والسنة، صص 169 - 170 و 181 - 182. از اين رو در احاديث، بر برپايى جشن و سرور در ايام شادى اهلبيت(ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوان شده است.
حضرت على(ع) در روايتى مىفرمايد: «شيعه و پيروان ما در شادى و حزن ما شريكند».
«يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»؛
بحارالانوار، ج 44، ص 287. امام صادق(ع) نيز فرمودند:
«شيعتنا جزء منا خلقوا من فضل طينتنا يسوؤهم ما يسؤنا و يسرّهم ما يسرّنا»؛
امالى، ص 305. «شيعيان ما پارهاى از خود ما بوده واز زيادى گل ما خلق شدهاند؛ آنچه كه ما را بدحال يا خوشحال مىسازد، آنان را بدحال و خوشحال مىگرداند».
اين وظيفه عقلانى و شرعى، ايجاب مىكند كه در ايام عزادارى اهلبيت(ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ يعنى، با اشك، آه و ناله و زارى، از نظر خوراك، با كم خوردن و كم آشاميدن مانند افراد غمزده
طبق فرموده امام صادق(ع) به معاوية بن وهب، «عزاداران سيدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دورى جويند تا آن كه يك ساعت از وقت فضيلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذاى معمول صاحبان مصيبت، سدّ جوع و عطش كنند». [نگا: تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن على، ج 1، صص 157-159]. و از نظر پوشاك، با پوشيدن لباسى كه از حيث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حكايتگر اندوه و ناراحتى است، آشكار سازيم.
ب. انسانسازى: از آنجا كه در فرهنگ شيعى، عزادارى بايد از سر معرفت و شناخت باشد؛ همدردى با آن عزيزان، در واقع يادآورى فضايل، مناقب و آرمانهاى آنان بوده و بدين شكل، آدمى را به سمت الگوگيرى و الگوپذيرى از آنان سوق مىدهد.
فردى كه با معرفت در مجالس عزادارى، شركت مىكند؛ شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مىآميزد و در پرتو آن، انگيزهاى قوى در او پديدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزادارى، مانند محبى مىشود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.
ج. جامعهسازى: هنگامى كه مجلس عزادارى، موجب انسانسازى گشت؛ تغيير درونى انسان به عرصه جامعه نيز كشيده مىشود و آدمى مىكوشد تا آرمانهاى اهلبيت(ع) را در جامعه حكمفرما كند.
به بيان ديگر، عزادارى بر اهلبيت(ع)؛ در واقع با يك واسطه زمينه را براى حفظ آرمانهاى آنان و پياده كردن آنها فراهم مىسازد. به همين دليل مىتوان گفت: يكى از حكمتهاى عزادارى، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى اسلام است.
د. انتقالدهنده فرهنگ شيعى به نسل بعد: كسى نمىتواند منكر اين حقيقت شود كه نسل جديد در سنين كودكى، در مجالس عزادارى با فرهنگ اهلبيت(ع) آشنا مىشوند. به راستى عزادارى و مجالس تعزيه، يكى از عناصر و عوامل برجستهاى است تا آموزههاى نظرى و عملى امامان راستين، به نسلهاى آينده منتقل شود. مراسم عزادارى، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براى تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايى آنان با گفتار و كردار اهلبيت(ع) است.
ماهيت قيام امام حسين(ع) و نيز آموزههاى تربيتى، سياسى، فرهنگى و اجتماعى عاشورا، در تعالى و بالندگى انسان و جامعه چشمگير بوده و عناصر رويداد كربلا، مؤلفههاى اساسى و اصلى را در ترسيم فرهنگ شيعى رقم زده است كه توسط مراسم سوگوارى به نسل بعد منتقل مىشود.
با توجّه به بيانات، سخنان و شعارهاى عاشورا، مىتوان عناصر انسانساز، جامعهساز و فرهنگساز را ملاحظه كرد؛ مواردى چون:
عبادت، ايثار، شجاعت، توكل، صبر، امر به معروف و نهى از منكر، نابودى اسلام در شرايط سلطه يزيديان، حرمت بيعت با كسى چون يزيد، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ذلّتبار، اندك بودن انسانهاى راستين در صحنه امتحان، لزوم شهادتطلبى در عصر حاكميت باطل، زينت بودن شهادت براى انسان، تكليف مبارزه با سلطه جور و طغيان، اوصاف پيشواى حق، تسليم و رضا در برابر خواسته خدا، همراهى شهادتطلبان در مبارزات حقجويانه، حرمت ذلّتپذيرى براى آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ براى عبور به بهشت برين، آزادگى و جوانمردى، يارى خواهى از همه و هميشه در راه احقاق حق.
در اين خصوص نگا: فرهنگ عاشورا، صص 268 - 271؛ حسين، عقل سرخ، صص 77 - 119؛ امام حسن و امام حسين(ع)، صص 116 - 121. درس آزادى به دنيا داد رفتار حسين | بذر همت در جان افشاند، افكار حسين |
گر ندارى دين به عالم، لااقل آزاده باش | اين كلام نغز مىباشد زگفتار حسين |
مرگ با عزّت زعيش در مذلّت بهتر است | نغمهاى مىباشد از لعل دربار حسين |
در عين حال موارد ذيل علاوه بر موارد پيش گفته، مىتوانند حكمت عزادارى بر امام حسين(ع) را تبيين كنند:
1. نوعى اعتراض به ظالمان زمان و حمايت از مظلومان جهان؛
2. عامل تقويت حس عدالتخواهى و انتقامجويى از ستمگران؛
3. زمينهساز اجتماع شيعيان جهت پيروى و دفاع از حق؛
چرا سياهپوشي:
رنگ سياه از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر يك از اين خواص، در مورد يا مواردى خاص، فرد يا گروهى مخصوص براى منظور ويژه خويش از آن بهره مىگيرند. رنگ سياه از جهتى رنگ پوشش است؛ يعنى، رنگ تيره سبب استتار و اختفا مىگردد و گاه براى چنين امرى به كار گرفته مىشود.
نگا: يادداشتهايى در زمينه فرهنگ و تاريخ، صص 272-273. رنگ سياه از جهت ديگر، رنگ هيبت و تشخص است و ازاينرو، لباس رسمى شخصيتها نوعاً سياه يا سرمهاى سير است، و در نقلهاى تاريخى موارد فراوانى را مىتوان يافت كه براى نشان دادن هيبت و تشخص فرد، گروه، حكومت يا مسألهاى از اين رنگ استفاده مىشده است.
ابن اثير يكى از مورخان برجسته مىنويسد: ابومسلم خراسانى روزى خطبه خواند. مردى برخاست و پرسيد: اين علامت سياه كه بر تو مىبينم، چيست؟ گفت: ابوزبير از جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه گفت: پيغمبر(ص) هنگام فتح مكه عمامه سياهى بر سر داشت و اين لباس هيبت و لباس دولت است. (ترجمه الكامل، ج 9، ص 114). يكى ديگر از خواص و آثار رنگ سياه، آن است كه اين رنگ به صورت طبيعى، رنگى حزنآور و دلگير و مناسب عزا و ماتم است. از همين رو، بسيارى از مردم جهان، از اين رنگ به عنوان اظهار غم و اندوه از مرگ دوستان و عزيزان خود سود مىجويند.
امّا بايد توجه داشت كه انتخاب رنگ سياه در ايام سوگوارى - علاوه بر نكته فوق - علتى منطقى - عاطفى نيز دارد و آن عبارت است از اين حقيقت كه كسى كه در ماتم عزيزان خويش، جامه سياه مىپوشد و در و ديوار را سياهپوش مىكند، با اين عمل مىخواهد بگويد و بفهماند كه: «تو، مايه روشنى چشم من و در حكم فروغ ديدگان من بودى و دفن پيكر تو در دل خاك بسان افول ماه و خورشيد در چاه مغرب، سينه حيات و زندگى را در چشمم تيره و تار ساخته و زمين و زمان را در سياهى و ظلمت فرو برده است».
چنان كه حضرت زهرا(س) در روز هشتم رحلت حضرت رسول(ص) بر سر قبر آن حضرت رفت و فرياد برآورد:
«يا ابتاه انقطعت بك الدنيا بانوارها و زوت زهرتها و كانت ببهجتك زاهرة فقد اسود نهارها، فصار يحكى حنادسها رطبها و يابسها ... و الأسى لازمنا ...»؛
بحارالانوار، ج 43، صص 174 - 180. «اى پدر! تو رفتى و با رفتن تو، دنيا روشنىهاى خويش را از ما برگرفت و نعمت و خوشىاش را از ما دريغ كرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود [ولى اكنون با رفتن تو ]روز روشن آن سياه گشته و تر و خشكش حكايت از شبهاى بس تاريك دارد ... و حزن و اندوه، همواره، ملازم ما است ...».
بى مهر رخت، روز مرا نور نمانده است | و ز عمر، مرا جز شب ديجور نمانده است |
بنابراين، سياهپوشى، به دليل رمز و رازى كه در اين رنگ نهفته است؛ به عنوان يك رسم طبيعى و سنت منطقى نشان حزن و اندوه دارد و پيروان اهلبيت(ع) در ايام عزادارى، لباس سياه بر تن مىكنند؛ زيرا لباس سياه، نشانه عشق و دوستى به ساحت آنان، اعلام جانبدارى از سرور آزادگان، در جبهه ستيز حق و باطل و اظهار تيره شدن آفاق حيات معنوى است.
نگا: سياهپوشى در سوگ ائمه نور، صص 31 - 53. لباس مشكين در عزادارى امامان نور(ع) - خصوصاً سالار شهيدان - جسمى تيره، ولى جانى روشن دارد. در ظاهر سياه است ولى در باطن سپيد و چه خوش گفته است شيخ محمود شبسترى در گلشن راز:
سياهى گر بدانى نور ذات است | به تاريكى درون، آب حيات است |
چه مىگويم، كه هست اين نكته باريك | شب روشن ميان روز تاريك |
برخى از روايات در خصوص گريه بر امام حسين(ع) عبارت است از:
1. امام معصوم(ع) فرمود: «هر چشمى در روز قيامت به جهت سختىها، گريان است؛ مگر چشمى كه بر امام حسين(ع) گريسته باشد، اين چشم خندان و بشاش است».
الخصائص الحسينيه، ص 140. 2. امام رضا(ع) مىفرمايد: «گريه بر امام حسين(ع) گناهان بزرگ را محو مىكند».
مسند امام رضا(ع)، ج 2، ص 27 . 3. امام صادق(ع) مىفرمايد: «كسى كه به ياد امام حسين(ع) به مقدار بال مگسى، اشك از چشمانش جارى شود؛ ثوابش بر خداوند است و خداوند به كمتر از بهشت براى او راضى نمىشود».
بحارالانوار، ج 44، ص 291. 4. از امام معصوم(ع) نقل شده است: «هر كه بگريد يا بگرياند يا حالت اندوه و گريه داشته باشد، بر مصيبت امام حسين(ع)، بهشت براى او واجب مىشود».
الخصائص الحسينيه، ص 142. 5. امام رضا(ع) مىفرمايد: «... پسر شبيب! اگر مىخواهى براى چيزى گريه كنى، پس براى حسين بن على(ع) گريه كن كه او را ذبح كردند؛ چنان كه گوسفند را ذبح مىكنند ... پسر شبيب! اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشكهايت بر گونههايت جارى شود، خداوند همه گناهان كوچك و بزرگ تو را مىآمرزد، اندك باشد يا بسيار ...».
بحارالانوار، ج 44، ص 285. در مورد حكمت گريه بر امام حسين(ع) مطالبى بيان شده كه به نظر مىرسد به تنهايى صحيح نباشد؛ از جمله:
الف. گريه ذاتاً خوب و سبب پالايش روح است؛ كه اين پالايش روحى در مجالس عزادارى امام حسين(ع) بيشترين ثمربخشى را دارد.
ب. گريه بر امام حسين(ع) به عنوان تشكّر و سپاس از او است؛ ولى اين مطلب صحيح نيست؛ زيرا اگر ما موظف به تشكر از امام حسين(ع) بوديم، راه ديگرى براى تشكر وجود نداشت كه با آه و اندوه و حزن اين سپاس را عينى سازيم و اصلاً آيا آن حضرت نيازمند به تشكّر است؟!
ج. امام حسين(ع) از گريه ما بهرهمند مىگردد؛ از آنجا كه با گريه به رشد معنوى مىرسيم و واسطه اين فيض ياد امام حسين(ع) است در نتيجه به مقامات آن حضرت نيز اضافه مىشود.
د. برخوردارى از ثواب و شفاعت؛
اين فوائد هر چند براساس بعضى تحليلها و روايات در حد خود صحيح است؛ ولى آيا نمىتوان حكمت مهمتر، با ارزشتر و فراتر از معاملات اين چنينى، در وراى گريه در نظر گرفت تا مجبور شويم حكمت گريه بر امام حسين(ع) را در يك شفاعت و ثواب و يا تشكر، منحصر و محدود سازيم؟!
با توجه به آنچه كه در حقيقت گريه رشد روحانى و تقوا و نيز فلسفه عزادارى امام حسين(ع) مطرح است؛ مىتوان گفت حكمت گريه بر اباعبدالله(ع) دو امر مهم و اساسى است كه هر يك به نوبه خود اثر وضعى خاصى بر جاى مىگذارند:
يكم. بُعد اخلاقى؛ چنان كه روشن است، گريه ارزشى در فرهنگ شيعى اولاً، گريهاى است كه موجب تعالى و رشد روح است و ثانياً سرچشمه آن معرفت است. گريه بر امام حسين(ع)، يا به جهت ياد كردن غم و اندوه از دست دادن عاشق حقيقى خداوند متعال است كه تجلىگاه اوصاف الهى بود و مؤمنان، بوى گل را از گلاب او استشمام مىكردند.
چون كه گل رفت و گلستان شد خراب | بوى گل را از كه بوييم، از گلاب |
و يا به دليل عقبماندگى روحى و نداشتههاى خود، در مقابل مناقب و فضايل آن بزرگوار و ياران باوفايش است. در واقع گريه بر اين است كه حبيببن مظاهر كه بود و چه داشت و من كيم و چه در كف دارم؟ اشك ريختن بر علىاكبر، ناله بر خود است كه آن جوان رشيد چه فضايلى را دارا بود و من تا چه اندازه آن خصلتها را دارم؟ و ...
اگر گريه ما از اين منشأ دور است، بايد بكوشيم اشك و آه خود را به اين سمت سوق دهيم تا بر اثر آن، روحمان تعالى يابد. در حقيقت اين گريه، نشان دادن دردى است كه انسان را به حركت و جوشش وامىدارد تا خود را به آن درجه از كمالات برساند و اين چنين اشكى انسانساز است.
دوم. بعد اجتماعى؛ اگر گريه بر اباعبدالله(ع)، از سر معرفت باشد و منشأ آن نيز بعد اخلاقى اين حركت باشد؛ قطعاً اين حزن و اندوه، پس از آن كه موجب تحوّل درونى انسان گرديد، زمينه را براى تحولات اجتماعى فراهم مىسازد. وقتى گريه بر امام حسين(ع)، گريهاى در جهت تعالى روح شد و موجب گرديد كه آدمى در فضايل اخلاقى و فردى خود، تأمل و تجديدنظر كند؛ قطعاً اين تحوّل درونى، زمينه را براى ساختن اجتماعى در راستاى اهداف متعالى اسلام فراهم خواهد ساخت.
زمانى كه انسان متوجّه شد كه حضرت ابا عبدالله(ع) براى چه، چرا و چگونه دست به قيام زد و آن اثر جاودانه را بر قلم خون، بر صفحه تاريخ نگاشت و با اين معرفت بر اثر گريه درونش متحول گرديد؛ اين تغيير بر عرصه جامعه نيز كشيده مىشود و او مىكوشد تا جلوى فساد وانحراف دين را گرفته و آزادى، جوانمردى و ديندارى را نه تنها در روح خود، بلكه در جامعه نيز حكمفرما سازد.
به بيان ديگر، در واقع گريه بر اباعبدالله(ع)، با يك واسطه زمينه را براى حفظ آرمانهاى آن حضرت و پياده كردن آن فراهم مىسازد و به همين دليل مىتوان گفت: يكى از حكمتهاى گريه بر امام حسين(ع)، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى او است و شايد مراد از اين كه گفته مىشود:
«ان الاسلام بدؤه محمدى و بقائه حسينى» همين باشد كه بقاى مكتب اسلام - خصوصاً تشيع - وامدار گريه بر امام حسين(ع) است.
مطالعه بيشتر:
سياهپوشى در سوگ ائمه نور، صص 195 - 200، 129-155، 76 و 77.
حماسه حسيني/ شهيد مطهري