ترجمه ماشینی:
در این پایان نامه، من از متافیزیک تجسم به عنوان دریچه ای برای بررسی چگونگی ارتباط یک خدای مسیحی با زمان استفاده می کنم. بخشهای (i) - (iii) به ن
... نوبه خود با جنبه یا عنصر خاصی از تجسم سروکار دارند. هر بخش بررسی میکند که آیا و چگونه یک خدای بیزمان (زمانی) و یک خدای موقتی، به ترتیب میتوانند آن عنصر تجسمی خاص را توضیح دهند. این عناصر عبارتند از «تجسد» پسر خدا. پسر متجسد کاملاً الهی، کاملاً انسانی و یک شخص است. و جلال پسر من استدلال می کنم که یک خدای موقت با هر سه جنبه مهم تجسم سازگار است. به طور مشابه، اگر خدا زمانمند باشد، استدلال میکنم که اگرچه میتوانیم به طور بالقوه «تجسد» پسر را معنا کنیم، نمیتوانیم دو عنصر دیگر تجسم را توضیح دهیم. بخش (IV) از این تعهدات تجسمی یک گام به عقب برمیدارد، و بحثهایی را درباره ماهیت زمان در نظر میگیرد: بحث رابطهگرایی در مقابل ماهیتگرایی، و بحث زمان پرتنش در مقابل زمان بیتنش. من استدلال میکنم که در بحثهای قبلی، زمان ماهوی تقریباً منحصراً فرض شده است، و در عوض تفسیر زمان بهعنوان رابطهای برای پیشبرد بحث امیدوارکننده به نظر میرسد، زیرا حسی جدید و منسجم از موقتی بودن الهی به ما میدهد. در مورد بحث زمان پرتنش در مقابل زمان بی تنش، من استدلال می کنم که زمانگرایان تمایل دارند که زمان خود را بی زمان فرض کنند. و زمان گرایان که متشنج است. من به این فکر می کنم که اگر این جفت های سنتی را با هم عوض کنیم، رابطه خدا با زمان چگونه ممکن است به نظر برسد. من استدلال میکنم که خدای بیزمان که خارج از زمان متشنج وجود دارد، کاملاً غیرقابل دفاع است، اما خدای موقتی که در زمان بیزمان وجود دارد، کاملاً منسجم است. این استدلال من را در بخشهای (i) - (iii) تقویت میکند، زیرا به تنهای زمانگرا این آزادی را میدهد که بین زمان تنشدار و بیتنش انتخاب کند، در حالی که زمانگرایان فقط زمان بیتنشی برای کار کردن دارند.
بیشتر