سوبژکتیویسم به مثابه یکی از بنیادیترین زیرساختهای فلسفه جدید مطرح میشود. در فلسفه جدید جایگاه سوژه در منظومه معرفت بشری رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. در ب
... برخی نگرشهای فلسفی جدید، سوژه است که به غیر خود تعین میبخشد و موجودیت غیر سوژه، مبتنی بر ابژه بودن آن برای سوژه میگردد. رخداد سرنوشتسازی که فلسفه جدید با آن آغاز میشود، پیدایش مفهوم سوژه دانسته میشود.با توجه به اهمیت و جایگاه سوبژکتیویسم در فلسفه جدید، این نوشتار به دنبال یافتن پاسخ به این پرسش بنیادین سامان میگیرد که آیا ویتگنشتاین در هر دو دوره فلسفی یا یکی از آنها سوبژکتیویست است؟ وی دقیقا به چه معنایی سوبژکتیویست یا ابژکتیویست میباشد؟ از آنجا که ابهام شایان توجهی در تعریف اصطلاح سوبژکتیویسم وجود دارد، نخست مولفههای بنیادین سوبژکتیویسم (سوژه ، ابژه و اصالت سوژه) را مورد دقت قرار میدهم، تا از این رهگذر سوبژکتیویسم را در ویتگنشتاین متقدم و متأخر به بحث گذارم. از آنجا که این مولفهها به صورتهای گوناگونی تفسیر میشوند و در تفسیرهای مختلف، نقشهای متفاوتی را در منظومه معرفتی ویتگنشتاین بازی میکنند، از تفسیر و نگاه سه شارح بزرگ ویتگنشتاین، دیوید پیرس، برناد ویلیامز و ایلهام دیلمن، بهره میگیرم.با مروری بر آموزههای ویتگنشتاین متقدم میتوان گفت: وی دو مرز و محدودیت بنیادین را برای زبان پی می ریزد: 1. سوژهای که شرط توجیه معناداری است و به مثابه منظری نگریسته میشود که از آن منظر، حکایت-گری و معناداری سامان مییابد. سوژه ویتگنشتاین بر خلاف سوژه کانتی منفعل صرف است؛ 2. شبکه بنیادین و ثابتی از ترکیبات ممکن ابژهها که ساختار زبان ما را تحمیل میکند. پذیرش زبان مستلزم قبول چنین شبکهای است. باید دانست که واقعیت فی نفسه (نومن)هیچ نقشی را در منظومه معرفتی ویتگنشتاین متقدم بازی نمی-کند.در تعامل سوژه و ابژه در سامان دادن معنا و معرفت در ویتگنشتاین متقدم، ابژه نقشی فعال را ایفا میکند. از این حیث، فلسفه متقدم را میبایست فلسفهای ابژکتیویستی دانست. از حیث هستیشناختی نیز ویتگنشتاین، ابژکتیویست است؛ به این معنا که واقعیت را منحصر به آنچه برای سوژه قابل دستیابی است قرار نمیدهد. از آنجا که سوژه حامل خیر و شر است، در حوزه اخلاق میبایست ویتگنشتاین را سوبژکتیویست دانست. با توجه به آموزههای متأخر ویتگنشتاین، میتوان از سوبژکتیویسم به معنایی ویژه و متفاوت با سوبژکتیویسم کانتی در این دوره سخن گفت؛ بدین معنا که شالوده معنا و معرفت بر پایه سوژههای تجربی یعنی انسانها سامان میگیرد. از طرفی جهان، جهانی است که برای انسان است و واقعیت فی نفسه در این میان جایگاهی ندارد و از سویی زبان انسانها، منظرشان را از واقعیت تعین میبخشد؛ ما اشیا را به واسطه زبانمان مینگریم. به نظر میرسد به سبب فاصله زیادی که میان منظومه معرفتی ویتگنشتاین متأخر و سوبژکتیویسم کانتی وجود دارد، استفاده از این اصطلاح در این موارد، رهزن است و بستری را برای مغالطه فراهم میآورد. به هر روی،اگر از این اصطلاح استفاده شد میبایست تفاوت میان کانت و ویتگنشتاین متأخر مدنظر باشد.در پایان، نگارنده به ارزیابی سوبژکتیویسم در ویتگنشتاین پرداخته، پرسشهایی را در این باب مطرح میکند.
بیشتر