اگرچه انسان حاصل پیوند نفس و بدن است، در مباحث انسانشناسی فلسفی، محور بررسیها نفس است و بدن معمولاً به تبع نفس مطرح شده و جایگاه واقعیاش در سایهی گرانمایگ
... گی نفس، نهان مانده است. این مقاله تلاش دارد که با نگاه از زاویهای متفاوت، این بار مباحث انسانشناسی ابنسینا را با محوریت بدن، تجزیه و تحلیل نماید و برای این کار، دو مقطع مهم آغاز و پایان حیات دنیوی را مدنظر قرار داده است. مطابق مبانی سینوی، تشکیل و تکوین مادهی بدنِ هر انسان نقطهی آغاز حیات دنیوی اوست و فراهم شدن مزاج مستعد بدنی، شرط حدوث نفس (بما هی نفس) و پدیدار شدن یک انسان است. مادهی بدنی و هیئات و اعراض آن، تعین و تمایز اولیهی نفوس را رقم میزنند و ملکات حاصل از هیئات طبیعی بدنی و نیز مکتسبات عقلی، عامل تعدد و تکثر نفوس پس از مرگ و در جهان آخرتاند. تمامی افعال انسانْ فعل مشترک میان نفس و بدن و قوا است به جز فعل قوهی عاقله، یعنی ادراک کلیات، که آن هم در بدایت امر، نیازمند بدن است. از منظر ابنسینا، مرگ بدنْ حیات دنیوی را پایان میبخشد و فاعلیت نفس و استکمالات آن را متوقف میکند، اما زمینهی توجه تام نفس به کمال حقیقی خود و اتصال دائم آن به عقل فعال را فراهم میکند. نقش بدن در ابتدا و انتهای حیات دنیوی، با توجه به آثار مثبت و منفیای که بر بود یا نبود آن مترتب است در ضمن این مقاله روشن خواهد شد.
بیشتر