جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 25
حیات، ممات و معاد در دیوان سنایی
نویسنده:
منیره احمدی پور
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
حیات، ممات و معاد از جمله مهمترین موضوعاتی است که در آثار شاعران و نویسندگان زبان فارسی همچون سنایی تأثیر به سزایی داشته است. از این رو شناخت درون مایه‌های اشعار وی پیوند عمیقی با سه محور حیات، ممات و معاد دارد.سبک و شیوه جدید، افکار عرفانی، فلسفی و اوضاع مذهبی و کلامی سنایی سبب شده این موضوعات در دیوان اشعار وی دارای نمود و اهمیت بیشتری باشد. او با پرداختن به مفاهیم عرفانی به جهان هستی، مرگ و رستاخیز رنگ عرفانی و آرمانی بخشیده است. بدیهی است هر گاه یک شاعر درباری و دنیاگرا مانند سنایی به عارفی وارسته و خداجو تغییر یابد ناگریز نگرش‌های وی نیز در زمینه‌های حیات، ممات و معاد دچار تحول و دگرگونی می‌شود. سنایی در آغاز،حیات دنیوی را جایگاه عیش و نوش و کامجویی می‌دانست ولی پس از دگرگونی‌ روحی با برخورداری از نگرش‌ عرفانی دنیا را جایگاه غولان و دامگاهی پرترس و وحشت می‌خواند که آدمی باید از آن حذر کند. تلقی سنایی درباره مرگ نیز گسترده است و از جنبه‌ عرفانی و اجتماعی برخوردار است. او درباره مرگ بحثهای همچون موت ارادی، شهادت، مرگ لحظه به لحظه را عنوان کرده که این افکار عرفانی امتیاز ویژه‌ای به اشعار وی بخشیده است. او با این نگرش مرگ را با جاودانگی و بقاء الهی پیوند داده است و همگان را به سوی مرگ فرا می‌خواند. سنایی معاد را مهمترین حلقه در زنجیر زندگی دانسته و بر این باور است که معاد به تمامی زندگی و مرگ انسان و تلاش و تکاپوهایش معنا می‌بخشد. اوصاف و اهوالقیامت، بهشت و دوزخ، چگونگی روز رستاخیز و حشر آدمیان به طور گسترده در دیوان اشعار وی مطرح شده است.رساله حاضر در سه فصل تدوین شده است. فصل اول:حیات، فصل دوم: ممات، فصل سوم : معاد. در بخش‌های مختلف این فصول موضوعاتی همچون، عشق، روح، موت ارادی، فنا و بقاء، مرگ لحظه به لحظه، چگونگی معاد، اوصاف و اهوال قیامت ... از دیدگاه سنایی مورد بررسی قرار گرفته است. در پایان پژوهش نتایج برآمده از فصول و بخشهای مختلف تحت عنوان، نتیجه‌گیری درج گردیده است.
معنای زندگی از دیدگاه ملاصدرا
نویسنده:
علیرضا دهقانپور
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
پاسخ به پرسش چیستی «معنای زندگی» جز از راه شناخت انسان ممکن نیست. معنای زندگی به هر سه معنای هدف، ارزش و کارکرد زندگی، در راستای وجود انسان، استعدادها و توانایی‌های اوست. ملاصدرا انسان‌شناسی را اصل و پایه‌ی همه‌ی معارف و پرسش‌های بنیادین می‌داند که بدون آن دیگر شناخت‌ها کامل نخواهد بود. انسان در میان سایر موجودات از امتیازات خاصی برخوردار است که منشأ آن، نفس ناطقه و عقل است. بنابراین ساختار وجودی انسان، ترکیبی از بدن و عقل است. انسان جامع طبیعت و ماوراء طبیعت است. جزء طبیعی انسان اگر زیر پوشش تدبیر عقل قرار نگیرد انسان را از کمال خود باز می‌دارد. عقل از بدن به منزله‌ی شرط حضور در طبیعت و به منزله‌ی ابزار، بهره‌برداری می‌کند. انسان به دلیل برخورداری از درک عقلی، به دنبال کشف حقیقت و معنای زندگی حرکت می‌کند. معنای زندگی انسان تابعی از وجود او و متناسب با وجود اوست. اگر وجود مختص انسانی، به قوه‌ی عقلی اوست، معنای زندگی نیز در رابطه با قوه‌ی عقلی مشخص می‌شود. قوه‌ی عقلی دو بعد نظری و عملی دارد. انسان در مقام عقل، خالی از غایت و هدف نیست. هدف ایده‌آل زندگی در نزد عقل، معرفت خداست. از این‌رو در صدد شناخت خدا و افعال او برمی‌آید. در این مسیر او به شناخت خود و جهان که فعل تکوینی خدا هستند می-پردازد و سفرهای علمی و عملی چهارگانه را تنظیم می‌کند. این حرکت ارادی و وجودی انسان، وقتی به غایت می‌رسد که انسان به اراده و اختیار، تحت فرمان عقل به سوی خدا گام بردارد و در کنار او قرار یابد. ارزش زندگی انسان نیز در سایه‌ی ارتباط او با خدا و حرکت به سمت او تعیین می‌شود. بر اساس حرکت جوهری و ثابت نبودن مرتبه‌ی وجود انسان، بر خلاف دیگر ممکنات، انسان جایگاه معینی در مراتب وجود ندارد و از پایین‌ترین مقامات تا بالاترین درجات می‌تواند سیر داشته باشد. ملاصدرا ارزش انسان و زندگی او را در گرو رضایت الهی، کرامت انسانی، فطرت، عشق و جاودانگی می‌داند. کارکرد زندگی، با نقش عمده-ی انسان در عالم هستی که نقش خلافت الهی اوست معین می‌شود. جانشینی انسان از خدا که با حقایقی همچون ولایت، امانت، وساطت در خلقت، غائیت خلقت و ... همراه است، جایگاه انسان را در دار هستی تعیین می‌کند. انسان اشرف مخلوقات است آفرینش عالم به خاطر اوست. نقطه‌ی مقابل این معنا، پوچی است؛ هر چند مادی‌گرایی و شکاکیت از عوامل اصلی پوچی است اما عواملی همچون مرگ و شرور از علل سوق به سمت پوچی است که در حکمت متعالیه نه تنها پوچی را نتیجه نمی‌دهند، بلکه از عوامل معناساز زندگی و از راه‌های رشد و تعالی انسان به شمار می‌روند. علم‌زدگی که از عوامل پوچی شمرده شده نه ثمره-ی علم بلکه نتیجه‌ی کم ظرفیتی انسان و توقف در مراحل پایین عقل می‌باشد و در حکمت متعالیه که جمع برهان و عرفان و قرآن است هرگز جایی ندارد.
بررسی معنایی مفهوم جان در مثنوی معنوی با رویکرد متنی
نویسنده:
فریبا کاکاوندی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده:مطالعات جدید زبان‌شناسی دریچه‌ای است برای دریافت‌های جدید از متون گرانسنگ ادبی گذشته. با به‌کارگیری صحیح این روش‌ها می‌توان متون ادبی را مورد تفحص مجدد قرار داد و به دریافت‌های نوینی از آن‌ها دست یافت.تا کنون پیرامون مثنوی و محتوای آن بسیار بحث شده است اما اغلب این مباحث فرافکنی شارحان این اثر و تکرار مکرر اندیشه‌ها و دریافت‌ها بوده است. ما در این رساله مفهوم «جان» را با دید معناشناسانه و با رویکرد متنی، در مثنوی مورد بررسی قرار داده‌ایم، به امید آنکه تا حد امکان به نگرش مولانا دربار? این مفهوم دست یابیم و در نهایت جهانبینی او دربار? «انسان و جایگاه او در هستی» را بشناسیم.با این هدف و نگرش «جان» را در شش جلد مثنوی مورد کاوش قرار داده‌ایم. در ابتدا تمام ابیاتی که در این شش جلد راجع به جان سخنی بر زبان رانده‌اند را به عنوان شاهد مثال استخراج نموده‌ایم و تمامی ویژگی‌های ماهیتی، صفات و کنش‌هایی که مولانا به جان نسبت داده است و ترکیباتی که جان را در آن‌ها به کار برده است، را جمع‌آوری نموده‌ایم تا به تعریف او از جان دست یابیم. پژوهش ما نشان می‌دهد برخی از این صفات و کنش‌ها دارای بسامد کاربردی فراوانی هستند اما برخی دیگر را فقط در یک بیت می‌توان یافت. صفات جان در مثنوی معنوی عبارتند از : ناشناختنی بودن،ارزشمندی،ناپیدایی، غریب بودن، جاودانگی، دیرینگی(خلقت جان پیش از جسم)،همزیستی جان با تن،زندانی بودن،علم داشتن،اصل مشترک جان‌ها، پاک بودن، آسیب پذیری،زنده بودن، پرعیب بودن،هدف سوءالقضا بودن، نیکوپی بودن،معنا دار بودن،داشتن صفا و لطف و فر،بی‌جهت بودن، شیرین بودن،وسیع و بی‌نهایت بودن، زشت بودن، نو بودن،داشتن سکون و آرامش، توانمند بودن، آگاه بودن، اخلاص داشتن، مسکین بودن، دوراندیش بودن، عریانی و برهنگی، ربودگی، عزیز و گرامی بودن، منتظر بودن، خون-آشام بودن، کافرنعمت بودن، با تقوا بودن،حساس بودن و شکنندگی، شاکر بودن،حالی بین بودن، قانع بودن، مکاری و حیله‌گری، رنجوری، باروری و ثمربخشی، مست بودن،پژمردگی و پوسیدگی ودر فاقه بودن. کنش‌های جان در مثنوی معنوی عبارتند از: چالش با جسم، رها شدن از جسم، هدایت کردن جسم، اطاعت و فرمانبرداری، خوردن، دیدن، شنیدن، گفتن، پذیرفتن عواطف، خندیدن، نالیدن وگریستن، بیقراری، سیر کردن، بیمار شدن ،شفا یافتن، بیدار شدن، خوابیدن، خیره شدن، عاجز شدن، حیران شدن، سست شدن، انجام کارهای خارق العادّه، عذرخواهی کردن، خوش شدن ، شاد شدن، غمگین و ناراحت شدن، کار کردن، پند دادن، خو کردن، خجالت کشیدن، حسرت خوردن، تشخیص دادن، کوشش کردن،تحمل تلخی و سختی، همنشین شدن، رمیدن، شناختن، گمان کردن، امتحان کردن، لرزیدن، عشق‌ورزیدن، ناامید شدن، اصلاح شدن، گمراه شدن، بداندیش بودن، ملول شدن، گرو قرار گرفتن، روییدن، عبادت کردن، سجده کردن، ترسیدن، جهیدن و پریدن، عتاب آوردن، اتصال جان‌ها، تضرّع کردن، نعره زدن و وسوسه شدن.در جمع بندی نهایی می توان گفت: مولانا جان را پدیده‌ای از جنس نور می‌داند که از جانب خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است و تمامی آفریده‌های او از این موهبت برخوردارند، اما برخورداری هم? اجزای هستی از این موهبت یکسان نیست، بلکه دارای شدت و ضعف می‌باشد. این پدیده تغییر پذیر و کمیّت پذیر است و ابعاد گوناگونی دارد. از آنجا که یکی از مباحث مطرح در معناشناسی پرداختن به واژه‌هایی که با یکدیگر هم-پوشانی معنایی دارند است در ادام? مطلب به بررسی ماهیت «دل»، «روح»، «نفس»، «سرّ»، «ضمیر» و «روان» و صفات و کنش‌ها و ترکیبات آن‌ها در شش جلد مثنوی پرداخته‌ایم. در پایان با جمع-آوری داده‌ها و ارائ? آن‌ها به صورت جدول و نمودار و در ادامه با بررسی و تحلیل آن‌ها می-کوشیم که از دید مولانا به این سوالات پاسخ مناسبی دهیم که اصولاً «جان» در ذهن و اندیش? مولانا چگونه پدیده‌ای است؟ چه صفات دارد و چه کنش‌هایی از او سر می‌زند؟ «دل»، «روح»، «نفس»، «سرّ»، «ضمیر» و «روان» چگونه پدیده‌هایی هستند و چه صفات و کنش‌هایی دارند؟ و در نهایت به این پرسش پاسخ دهیم که هریک از این پدیده‌ها تا چه حد با جان اشتراک مفهومی و وجودی دارند؟ از دید این عارف بزرگ اسلامی بیشترین اشتراک مفهومی میان جان و دل وجود دارد، اما از آنجا که در برخی منابع دل را به عنوان جایگاه جان معرفی نموده‌اند، می‌توان این مسئله را با استفاده از مجاز محلیه توجیه کرد. روح در مرتب? دوم اشتراک مفهومی با جان قرار دارد تا جایی که با اندکی جرأت شاید بتوان گفت که جان واژه‌ای فارسی معادل و جایگزین واژ? عربی روحدر زبان فارسی است. نفس نیز دارای اشتراک معنایی و مفهومی با جان است ولی بیشتر در بُعد منفی. اکثر وجوه تشابه این دو پدیده در صفات و کنش‌های منفی است و حتی در مهمترین ویژگی ماهیتی نیز تضاد دارند؛ جان ماهیتی است از جنس نور و نفس پدیده‌ای است از جنس ظلمت. در مورد «سرّ»، «ضمیر» و «روان» در مثنوی زیاد بحث نشده است و با این اطلاعات ناچیز نمی‌توان دربار? رابط? آن‌ها با جان اظهار نظر قطعی نمود.
سیالیت وجود آدمی از منظر کی‌یرکگور و ملاصدرا
نویسنده:
مهدی خادمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
بدون شک، دو متفکر بزرگ عالم غرب و اسلام، يعني کرکگور و ملاصدرا، توجه خاصي به بحث سيلان انسان و حرکت او به سوي تحصيل ماهيت خويش داشته اند که در تاريخ تفکر کم سابقه به نظر مي‌رسد. کرکگور که خود،‌ بنيان‌گذار اگزيستانسياليسم نيز به شمار مي‌رود، انسان را داراي وجودي سيال مي‌داند که مي‌تواند از پايين‌ترين مراحل وجودي خويش به بالاترين مراحل آن صعود کند. این موجود، در هر لحظه، تعالی می‌جوید و از آنچه در آن لحظه است، پای خود را فراتر می‌گذارد. کرکگور معتقد است که انسان، آن موجودی است که عمل می‌کند. بنابراین، انسان دائماً ماهیتش تغییر می‌کند. درواقع، کرکگور به شدت از مقولات جوهری و ایستا دربارة انسان پرهیز می‌کند و بر اين نکته تأکيد مي‌کند که انسان، موجودی است که خود را در مرحلة عمل می‌سازد. در اين تفکر انسان به‌واسطة عمل اختیار، امکانات وجودی خویش را به منصۀ ظهور می‌رساند.آدمی نهایتاً، آن‌چه واقعاً انتخاب می‌کند، می‌شود.بنابراین، آدمی هیچ‌گاه موجودِ قطعی و تعیین شده‌ای نیست؛ بلکه همیشه آن چیزی است که باید تعیین شود. من باید تعیین کنم که آیا خودِ خویش هستم؟در تفکر ملاصدرا نيز انسان بر اساس حرکت جوهری‌ای که دارد هویت خاص و مرتبة وجودی ثابتی ندارد؛ بلکه در وعاء طبیعت و به مقتضای حرکت جوهری و اتحاد و یگانگی با بدن، دائماً در حرکت بوده و از مرتبه‌ای به مرتبة دیگر منتقل می‌شود. بنابراین انسان، مراتب وجودی متفاوتی دارد و در هر آنی از آنات به موجودی تازه منقلب می‌شود و از هر مرتبۀ آن ماهیت خاصی انتزاع می‌شود.انسان، بر اساس حرکت جوهری که در ذات وجودش قرار دارد، باید آرام آرام حرکت کند تا نفس خود را از جسمانیت رهانیدهو لباس تجرد را بر آن بپوشاند. اما گرچه ميان اين دو متفکر دربارة‌ سيلان وجودي انسان،‌ شباهت‌هايي ديده مي‌شود؛ اما با بررسي دقيق آراء آنها اين نتيجه گرفته مي‌شود که ميان کرکگور و ملاصدرا در اين خصوص اختلافات بنياديني وجود دارد که ناشي از نوع نگاه آنها به انسان و حرکت وجودي اوست.
بررسی مفهوم روح در عهدعتیق
نویسنده:
انسیه نجات زاده عیدگاهی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در عهدعتیق از سه نوع روح سخن به میان می‌آید (روح انسان، روح خدا و روح شریر) که هدف و تمرکز اصلی این پژوهش بر مفهوم «روح انسان» است. در تحقیق حاضر، نه تنها مفهوم روح انسان، بلکه کلیه‌ی مفاهیم مرتبط با آن نظیر جان، نَفس، شبح، روح خدا، حیات پس از مرگ، رستاخیز، جاودانگی و ... نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد. به طور کلی، مهمترین واژگان عبری برای این مفهوم (رواَح، نشاماه و نفش) اساساً به نیرو یا چیزی ماوراءالطبیعی اشاره نمی‌کنند و روح در بخش عظیمی از عهدعتیق کاملاً با حیاتِ شکل گرفته در موجود زنده مترادف است. اما با نگاهِ تفکیکی به سه بخش عهدعتیق (تورا، انبیاء و مکتوبات)، سیر تحولی- تکاملی در مفهوم روح و دیگر مفاهیم وابسته مشاهده می‌گردد. در واقع، نه تنها مفهوم «روح» سیر تحولی را از مفهومی جان‌مانند و مادی (بخش‌های اولیه‌ی عهدعتیق) به مفهومی مستقل و ماورایی (بخش‌های متأخر مخصوصاً کتب مزامیر، ایوب، جامعه، امثال، اشعیا و حزقیال) پیموده است، بلکه هر کدام از مفاهیم جان، نَفَس، دم خداوند و دیگر مفاهیم آخرت‌شناختی نیز به تنهایی در مفهوم خود چنین سیری را تجربه کرده‌اند. در نهایت، «روح انسان» (رواَح و نشاماه) وجودی تقریباً مستقل توصیف می‌شود که مختص به انسان است، از خدا می‌آید، واسطه‌ی او و خداست، با مرگ جاوید می‌ماند و به خدا نیز باز می‌گردد. در بخش دومِ این پژوهش، سیر تحولی- تکاملی این مفاهیم در بخش‌های جداگانه‌ی عهدعتیق به طور مبسوطی مورد بحث قرار می‌گیرد.عموماً محققان، تناقض و عدم یکنواختی این مفاهیم را در عهدعتیق- با توجه به تاریخ قوم یهود و تاریخچه‌ی تکوین عهدعتیق- ناشی از تحول و تکاملِ مفهومی عهدعتیق می‌دانند که حاصل رویدادهای تاریخی و فرهنگی هم‌زمان و تأثیر از آنهاست. از آنجا که این عقاید اغلب بعد از تبعید و در قرن سوم ق.م نمودِ بارز یافته‌اند، علتِ ظهور مفهوم روح و دیگر مفاهیم آخرت‌شناختی را در رویدادهای تاریخی همچون اسارت بابلی، غلبه‌ی ایران، حمله‌ی اسکندر و یونانی‌مآبی، قیام مکابی‌ها و تأثیر از ادیان و تمدن‌هایی مانند آشور، کنعان، بابل، مصر، ایران و یونان باید جستجو کرد.
بعد دینی در اندیشه هگل
نویسنده:
مهرداد امیدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
موضوع و طرح مساله (اهمیت موضوع و هدف): بررسی عناصر دینی در نظام فلسفی هگل و ارتباط بین حیات دینی که باید درک شود و فعالیت درک کننده که فلسفه هگل است موضوع اصلی بحث است. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع چارچوب نظری و پرسشها و فرضیه‌ها: هگل یک فلسفه مطلق یعنی یک نظام همه فراگیر و بنابراین نظام نهایی از یک عقل همه فراگیر و در نتیجه نامتناهی را مطرح می کند که بیشتر از هر فلسفه دیگری نیازمند شرح نظام‌مند است تا تکوینی چگونه فلسفه هگل می تواند به دین مسیحی نیاز داشته باشد و با این وصف خودمختاری یک نظام عقلانی را حفظ کند. و چگونه می تواند با یا بدون کمک دین مسیحی یک نظام تفکر همه فراگیر باشد و یا اینحال واقعیت پایای ممکن چند پاره و متناهی را بازشناسد. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم روش تحقیق جامعه مورد تحقیق نمونه گیری و روشهای نمونه گیری ابزار اندازه گیری نحوه اجرای آن شیوه گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها برگردان کتاب امیل لودوبگ فاکنها به تحت عنوان بعد دینی در اندیشه هگل و رجوع به منابع مربوطه. یافته های تحقیق دین یکی از صورت های ظهور روح در زندگی آدمی است. کوشش فاکنهایم دادن تقریری جدید از نزاع مشهور هگلی چپ و راست است. همچنین او سعی در نشان دادن نسبت دین و فلسفه با قریری جدید است. فاکنهایم برای نحوی تالی لیبرالیسم سیاسی با فلسفه دین تلاش می کند. او قایل به سازگاری سیر تطور آگاهی انسان تا مرحله ی درک مطلق با ایمان مسیحی پروتستان است. نتیجه گیری و پیشنهادات مقتضی است یک شرح نظام مند از فلسفه هگل عرضه شود تا براساس آن ابعاد مختلف تفکر هگل بررسی شده و جایگاه دین در اندیشه او با توجه به کل نظام فلسفی او نمایان شود.
بررسی رابطه نفس و بدن از نظر ابن رشد و ملاصدرا
نویسنده:
حسین رعیتی بادی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
از جمله چالش‌هایی که فیلسوف در فلسفه با آن روبه‌روست مسئله ارتباط نفس و بدن است. غموض مسئله در تجرد یکی و جسمانیت دیگری می باشد . گواه بر این مطلب تلاش فلاسفه از گذشته تا کنون است که هر یک به زعم و بضاعت خویشتن در پر کردن این خلأ گامی برداشته‌اند. برخی چون ارسطو ، قول وحدت نفس وبدن را مطرح نموده ،و برخی چون ابن سینا ، معتقد است نفس رابطه تدبیری با بدن دارد. بنابراین از آنجا که تلاش اسلاف در شکل‌گیری آخرین نظریات منسجم قابل چشم‌پوشی نیست،در گام اوّل این جستار، مسئله رابطه نفس و بدن را از منظر برخی فلاسفه چون ارسطو و ابن سینا اختصاص دادیم . در گام بعد ابن رشد معتقد است نفس در جسم است به واسطه‌ی جسم عمل می‌کندو این جسم امری مادی است و با مرگ بدن نفس هم از بین می‌رود .به این معنی که بدن از نفس جدا نیست و نفس از آن جدا نمی‌باشد. لذا به وحدت عضوی بین نفس و بدن قائل است. در گام سوم ،ملاصدرا با توجه به مبانی و ابتکارات بدیعی که از خود به نمایش می‌گذارد به سهولت مرز میان موجود مادی و مجرد را بر می‌دارد . ایشان با قول به حدوث جسمانی نفس و حرکت جوهری نفس و اشتداد وجود و تشکیک وجود که همگی از اختصاصات فلسفه وی است بر آن می‌شود که نفس موجودی است واحد سیال و پویا که در ذیل آن بدن و در صدر آن نفس ناطقه است که با حرکت جوهری در ذات خویش از نشئه مادیت محض با طی تبدّلات و تطورات به مرحله تجرد محض بار می‌یابد. هم چنین ملاصدرا، وابستگی نفس و بدن از روی تعلق وجودیمی داند واین که نفس در حدوث محتاج بدن است ولی در تداوم به آن نیازی ندارد و این تعلق صرفاً برای به دست آوردن پاره‌ای کمالات نفسانی است .در گام آخرتطبیق آراء این دو فیلسوف در مسئله رابطه نفس و بدن است و اینکه این دو حکیم چه نقاط افتراق و اشتراکی در این مسئله دارند . البته ، گرچهغموض مسئلهتجردو جسمانیت نفس نزد ابن رشد مطرح نیست ،اما ملاصدرا توانست بر اساس مبانی ابتکاری خود تبیین موفقی را در مسئله ارتباط نفس وبدن ارائه نماید.
نقد مبانی جان هیک در پلورالیسم دینی
نویسنده:
محمدعلی توحیدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
قبل از ظهور »صنعت ارتباطات جهانی«، علی رغم داعیه جهانی بودن برخی از ادیان، بسته به محلی بودن اقتصاد، سیاست و فرهنگ، ادیان نیز، محدود به قلمرو و بوم خاصی بودند، با شکل‌گیری »دوره ارتباطات« و انفجار اطلاعات و به وجود آمدن»دهکده جهانی« ادیان در رویارویی و تماس نزدیک و گسترده نسبت به هم قرار گرفتند، در گفتمان‌های بین الادیانی، سوال‌هایی از حقانیت و نجات‌بخشی همه ادیان مطرح گردید که آیا همه ادیان از حقانیت بهره‌مند بوده و نجات‌بخش پیروان‌شان هستند و یا دین خاصی، در پاسخ به این پرسش سه دیدگاه »انحصارگرایی«،»شمول‌گرایی« و »پلورالیسم دینی«، مطرح گردیده است. جان هیک فیلسوف انگلیسی که نظریه‌پرداز و بنیانگذار نظریه پلورالیسم دینی است، برای اثبات و استحکام آن، به مبانی و ادله‌ای چون تجربه دینی، یکسان انگاری ماهیت و حقیقت وحی و تجربه دینی، معرفت شناسی کانت و تفکیک »نومن« از»فنومن«، فرضیه نجات و اشتراک و بهره‌مندی همه ادیان در توانایی ایجاد تحول از خودمحوری به خدامحوری (گوهر ادیان)، تکافو ادله، هدایت عام الهی و »جهانی شدن« تمسک جسته است، هدف تحقیق حاضر نقد و بررسی صحت و سقم این مبانی و ادله می‌باشد که با استفاده از شیوه اسنادی و اکتشافی در محدوده مباحث کلامی، فلسفی و معرفت شناختی، مبانی جان هیک در پلورالیسم دینی را به نقد و چالش گرفته است. پلورالیسم دینی را می‌توان از دو زاویه برون‌دینی و درون‌دینی مورد بررسی قرار داد؛ در ساحت برون‌دینی، نقد مبانی کثرت‌گرایی دینی و آشکار ساختن اشکالات کلامی و فلسفی و معرفت شناختی آن‌ها، به معنای تیشه به ریشه زدن پلورالیسم دینی است؛ مبانی و پایه‌های مطرح شده از طرف جان هیک برای پلورالیسم دینی، هیچکدام قابل دفاع نبوده و هرکدام در معرض اشکالات عدیده کلامی و معرفتی قرار دارند. سودجویی از نظریات عرفا در جهت استحکام دیوار لرزان پلورالیسم دینی، با واقعیت همخوانی ندارد. به لحاظ درون‌ دینی؛ اسلام با در نظرداشت معیارها و ویژگی‌هایی چون: الف) انتساب به خداوند متعال؛ ب) ابتنا بر پایه فطرت انسانی؛ ج) پایداری و منزه بودن از انحراف و اعوجاج؛ د) وحیانی بودن؛ هـ) تأخر زمانی، برای دین حقیقی، ادیان وحیانی را در اصول و تعالیم اساسی یکی دانسته و تفاوت‌های موجود میان آن‌ها را به دوره‌های متفاوت و مقتضیات زمانی و مکانی، ارجاع می‌دهد؛ از نظر اسلام، ادیان غیر وحیانی، از حقیقت بهره‌ای ندارد، ادیان آسمانی هرچند در دوره زمانی مختص خودشان از حقانیت قابل پیروی و نجات‌بخش بهره‌مند بودند و لکن بعد از ظهور اسلام، نه قابل پیروی است و نه برای پیروان، نجات بخش. اسلام، نجات پیروان ادیان باطل و غیر حقیقی، چه آسمانی و چه غیر وحیانی را در دوره بعد از طلوع خورشید اسلام، به تفضل و رحمت واسعه خداوند متعال، امکان‌پذیر می‌داند، البته به شرط معاند نبودن آن‌ها. اسلام، رویکردهای گوناگون پلورالیسم دینی را نه به طور کامل می‌پذیرد و نه همگی را طرد می‌کند؛ رویکردهایی چون: تساهل و تسامح، تبادل نظر و گفتگو بین الادیانی، از نظر اسلام مانعی ندارند، اما رویکردهایی چون: شکاکیت و نسبیت در فهم حقیقت، بهره‌مندی همه ادیان از حقیقت یکسان و نجات بخشی همه ادیان در همه زمان‌ها را مطرود و غیر قابل قبول می‌داند.
بررسی مبانی معرفت شناسی لیبرالیسم از دیدگاه جان لاک و نسبت آن با مبانی معرفت شناسی اسلامی از دیدگاه شهید مطهری
نویسنده:
عبدالبصیر نبی زاده
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
نوشتار حاضر به بررسی تطبیقی مبانی معرفت شناسی غرب و اسلامی از منظر جان لاک و استاد شهید مرتضی مطهری می‌پردازد، که هر یک از این دو فیلسوف در حوزه جغرافیایی و زمانی خویش، افرادی تأثیرگذار در حیطه فرهنگ و اندیشه محسوب شده، ومبانی فکری و سیاسی آنان نقشی تعیین کننده در پیشبرد اهداف جامعه آنان داشته است. نویسنده در قالب پنج فصل به دنبال پاسخ مناسبی برای این پرسش اساسی است که: چه نسبتی میان مبانی معرفت شناسی غربی جان لاک و مبانی معرفتی اسلام از دیدگاه شهید مطهری برقرار است؟ وی در یک یک فصل های پژوهش خود ضمن بیان مولفه‌های معرفت شناسی غرب و اسلام، به تشریح تفاوت‌ها و اشتراک های فکری جان لاک و شهید مطهری در این زمینه می‌پردازد. در فصل اول ابتدا به بیان مفاهیم کلیدی تحقیق، مانند لیبرالیسم، معرفت شناسی، پیشینه تاریخی لیبرالیسم، عرصه‌های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی لیبرالیسم، فرآیند تاریخی و گونه‌های لیبرالیسم و مبانی فکری آن همچون: اومانیسم، فرد گرایی، تجربه گرایی، نسبی گرایی اخلاقی، عقلانیت و آزادی پرداخته، سپس مفهوم معرفت شناسی، گونه‌های معرفت شناسی، پیشینه تاریخی آن، تطور مفهوم معرفت شناسی و مبانی آن، یعنی: حس و ادراک حسی، عقل، دل (الهام و اشراق) را شرح می‌دهد. نگارنده در فصل دوم ضمن واکاوی مبانی معرفت شناسی لیبرالیسم کلاسیک، دیدگاه جان لاک، اسپینوزا، هابز، هیوم، دکارت، ولایبنیتس را درباره عقل گرایی و تجربه گرایی، که مبانی معرفت شناسی لیبرالیسم غرب را منعکس ساخته، و سایر مبانی آن، مانند اومانیسم، فرد گرایی، اصالت سود و نسبت گرایی اخلاقی را تبیین می‌نماید. در فصل سوم ضمن تحلیل اجمالی زندگانی و افکار جان لاک، مبانی معرفت شناسی وی را بررسیده و دیدگاه‌هایش در زمینه تصور، ادراک، افکار، ادراکات و تصورات فطری، اقسام تصورات، نسبت بین تصورات و کیفیات، مفاهیم کلی، گستره و قلمرو معرفت و رابطه میان مبانی معرفت شناسی و لیبرالیسم جان لاک را شرح می‌دهد. در فصل چهارم به مبانی معرفت شناسی اسلامی از منظرشهید مطهری پرداخته و اندیشه سیاسی و اجتماعی و مبانی معرفتی وی، مانند مراحل ادراک و مراتب و فرآیند آن، اقسام معرفت حصولی و حضوری، منشأ و منبع معرفت، انواع مفاهیم عقل و میزان اعتبار آن و ویژگی‌های معرفت عقلی و حسی و کارکردهای آن از دیدگاه ایشان بررسی گردیده است. فصل پنجم به مقایسه نظریات شهید مطهری و جان لاک در مبانی معرفت شناسی و نیز بیان تناقض های اندیشه معرفتی جان لاک اختصاص دارد.
  • تعداد رکورد ها : 25