جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
  • تعداد رکورد ها : 20
نویسنده:
علی سلمانی ، سپهر سلیمی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
کانت بحث از فرم را در دقیقة سوم نقد قوۀ حکم مطرح می­‌کند. از نظر او آنچه در داوری امر زیبا مشترک است و می‌­توان آن را از همۀ افراد انتظار داشت فرم است. برخلاف فرم، ادراک حسی یک اُبژه­، بسته به توانایی ادراکی افراد متفاوت است. راجر فرای و کلایو بل به‌عنوان منتقدانی فرمالیست، مفهوم فرم کانتی را در قرن بیستم مطرح نموده و با تاکید بر آن به‌­عنوان تنها عامل زیباساز آثار هنری در دوران مدرن، نقش بی‌­بدیلی در بسط و توسعۀ دیدگاه کانت در خصوص فرم هنری ایفا نموده‌­اند. این نوشتار بر آن است تا ضمن روشن‌سازی ادعای فرمالیست­‌ها در خصوصِ فرم و بررسی آن در آثار کانت، به بررسی نسبت میان این مفهوم در اندیشة فرمالیست­‌هایی چون فرای و بل با زیباشناسیِ کانت بپردازد. بررسی این موضوع که فرمالیسم هنری فرای و بل تا چه اندازه‌­ای از زیباشناسی کانت و دیدگاه فرمالیستی مطرح شده در نقد قوة حکم متأثر شده است، اصلی‌­ترین مسألۀ این مقاله است. لذا باید روشن شود که آیا از لابه‌لای عبارات کانت در نقد قوۀ حکم، فرمالیسم هنری ادعا شده؛ استخراج می­‌شود یا نه؟ با بررسی‌­های انجام شده مشخص شد، اگرچه فرمالیست­‌ها برای تایید ادعای فرمالیستی خود می‌­توانند به برخی عبارات کانت در نقد قوة حکم (و نه به همة مطالب او در نقد قوة حکم در مورد فرم) اشاره کنند، اما این کار را گزینشی انجام می­‌دهند و همین امر سبب می­شود کلیت دیدگاه کانت در مورد فرم را آن­چنان که باید درک نکنند. فرم برای کانت صرفا چینش زمانی-فضایی نیست (اگر چه آن را نیز در بر می‌­گیرد) بلکه هر نوع چینش اجزا و مواد در یک ابژۀ طبیعی یا اثر هنری که غایت­مند بدون غایت است، فرم زیبا نامیده می­‌شود.
صفحات :
از صفحه 293 تا 310
نویسنده:
حسین اردلانی ، ملیکه واعظی ، مسعود غفاری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
علم یک روش عینی از طریق مشاهده و آزمایش برای شناخت پدیده‌های جهان است که بنابه تعریف، باید مستقل از ذهنیت فرد دانشمند باشد. زیبا‌شناسی اما می‌تواند کاملا ذهنی و وابسته به ذوق فردی باشد. به همین دلیل برای مدت طولانی، دیدگاه غالب در بین فلاسفه علم این بود که علم هیچ رابطه‌ای با زیبا‌شناسی ندارد. ولی در چند دهه اخیر، تغییر دیدگاه فلاسفه علم نسبت به متدولوژی علمی، باعث شده رابطه بین علم و زیباشناسی نظر آنها را جلب کند. هدف این پژوهش، بررسی رابطه بین علم و زیبا‌شناسی و پاسخ به این پرسش‌ها است که روش‌شناسی علمی چگونه از زیبا‌شناسی تاثیر می‌گیرد و علم و زیبا‌شناسی چه رابطه‌ای با یکدیگر دارند. فرضیه‌ای که در این پژوهش در پی بررسی آن هستیم این است که علم درپنج سطح روش‌شناسی، عملی، تولیدی، موضوعی و سطح تبینی، با زیباشناسی نسبت دارد. در این راه، ما بیشتر به اظهارات دانشمندان علوم مختلف، بالاخص فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی رجوع می‌کنیم تا دیدگاه آن‌ها را درباره رابطه‌کار علمی‌شان با زیبا‌شناسی بررسی کنیم. در وهله دوم به فلاسفه و نظریه‌پردازان رجوع می‌کنیم تا این رابطه را تحلیل کنیم.
صفحات :
از صفحه 351 تا 366
نویسنده:
زهرا خزاعی ، سارا ستوده ، محسن جوادی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ناسازگارگرایان معتقدند در جهان متعین نمی‌توان فعلی را آزادانه و اخلاقاً مسئولانه انجام داد درحالی‌که سازگار‌گرایان امکان انجام آزادانه فعل و مسئولیت اخلاقی را برای فاعل جهان متعین منتفی نمی‌دانند و بر این باورند که می‌توان میان مسئولیت و تعین‌ علّی نوعی سازگاری یافت. این مقاله به تحلیل استدلال مهار زیگوت آلفرد ملی خواهد پرداخت که استدلالی در نقد سازگارگرایی میان مسئولیت اخلاقی و جهان متعین است. استدلال مهار استدلالی است که برپایه شهود افراد از موقعیتی که فاعل در آن تحت کنترل شخص یا نیرویی دیگر است استوار شده و بر آن است که نشان دهد فاعل در موقعیت مهار شده، علی‌رغم براورده کردن شروط سازگارگرایان همانند فاعل در جهان متعین، مسئولیت اخلاقی برای فعل خود ندارد. در این مقاله قصد داریم که نشان دهیم ملی با طرح این استدلال در پی رد سازگارگرایی نیست و در نهایت موضعی‌ندانم‌گرا در این استدلال می‌گیرد و بنابراین نمی‌توان استدلال مهار زیگوت را استدلالی در اثبات ناسازگارگرایی دانست بلکه در بهترین حالت، استدلالی است که سازگارگرایی را نقد کرده و شروط آن را به چالش می‌کشد.
صفحات :
از صفحه 333 تا 350
نویسنده:
رضا ساعی مهربان ، شهربانو خشکاب
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
پژوهش حاضر با هدف شناسایی مؤلفه‌­های تعلیم و تربیت متامدرن انجام شده است. به منظور دستیابی به هدف پژوهش از روش توصیفی – تحلیلی استفاده شده است. دستاورد بررسی و تحلیل توصیفی اطلاعات منابع علمی مرتبط با موضوع پژوهش، شناسایی مفاهیم خردورزی عصب­‌شناختی، اندیشه‌­ورزی پویا، تفکر انتقادی و خلاق، آزادی علمی، خودتنظیمی، جهت­‌گیری ایدئولوژیک اخلاقی، جامعه‌­پذیری علمی، تحول­نگری آموزشی، سازنده­‌محوری برنامه درسی، الگوی یادگیری فناوری‌محور و ایدئولوژی تربیت سبز بود که در دو سطح ویژگی­‌های فردی و بین­‌فردی و ویژگی­‌های ساختاری تعلیم و تربیت متامدرن سطح‌­بندی شدند. متامدرنیسم به عنوان یکی از رویکردهای نوین فکری در هزاره سوم به عنوان پارادیم بازآفرینی امکان فراتر رفتن از محیط و ایجاد تغییر مثبت در جوامع به­‌گونه‌­ای عمل می­‌کند که بتواند واقعیت­‌های پراکنده را با معنایی جدید و به صورت یکپارچه و منسجم در بستری از سازوکارهای توسعه‌­ای، خلاقانه و اخلاقی هدایت کند. از سویی برنامه درسی متامدرن باید به دنبال توانمندسازی معلمان و افزایش توان تحلیل و تبیین ترکیبی و چندبعدی از پدیده‌­های تربیتی را از ابعاد مختلف به صورت همزمان و جندبعدی و چندسطحی فراهم سازد. در واقع نگاه برنامه درسی متامدرن، یک نگاه هرمونوتیک، چندبعدی و چندساحتی است و در این مسیر می‌­کوشد، ضمن مقابله با محدودیت­‌ها و محرومیت­‌های آموزشی، بستر مساعدی را برای توسعه عدالت آموزشی و برابری و برخورداری از فرصت­‌ها برای فراگیران ایجاد ­کند. بنابراین این رویکرد با توسعه توان شناختی و عاطفی و توسعه قابلیت­‌های ارتباطی در بستر ساختار برنامه‌­های درسی و سازوکارهای آموزشی خلاق و مبتنی بر تفکر انتقادی زمینه دست‌یابی به یکی از اهداف نوین نظام‌­های تعلیم و تربیت یعنی، توسعه سبز و پایدار زیست‌بوم فردی و اجتماعی را فراهم ساخته و زمینه­‌ساز دستیابی سیاستگذاران و برنامه‌­ریزان نظام تعلیم و تربیت به برنامه‌های راهبردی اثرگذار در نظام تعلیم و تربیت خواهد شد.
صفحات :
از صفحه 311 تا 332
نویسنده:
محمود صوفیانی ، محمد فرهمند ، ابراهیم دانش ، حسین اصل عبداللهی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
مسئلۀ مرگ همواره در طول تاریخ یکی از بزرگ‌ترین و اساسی‌ترین سؤالات انسان بوده و هست. چیستی مرگ و چگونگی فرار از آن یا حتی دست یافتن به اکسیر جاودانگی همواره یکی از موضوعات مهم تاریخ ادبیات بوده است. موضوع مرگ در تاریخ فلسفه نیز جایگاه ویژه‌ای داشته و دارد. بدین ترتیب این مسئلۀ فلسفی به اشکال مختلف درآثار ادبی و هنری نمود پیدا کرده است. ساموئل بکت نیز به‌عنوان یکی از بنیانگذاران جریان فکری ابزورد در ادبیات نمایشی، در آثار خود به این موضوع مهم فلسفی پرداخته است. این مقاله سعی در خوانش هایدگری مسئله مرگ در نمایشنامه آخر بازی بکت دارد. در این پژوهش مفهوم ترس‌آگاهی و رابطۀ آن با مسئلۀ مرگ در نمایش آخر بازی که به ملال و پوچی ممتدی انجامیده، با استناد به نظریات هایدگر بازخوانی شده است. از آنجایی که در این مقاله تکیه بر نمایش آخر بازی با تم مرگ است، باید گفت فلسفه هایدگر می‌تواند بینش‌های فلسفی بکت را در خصوص مرگ در این نمایش برای ما روشن کند. بررسی این موضوع علاوه بر این‌که می‌تواند مخاطبان تئاتر بکت را در درک بهتر فلسفه پنهان در پس آثار نمایشی وی کمک کند، همچنین می‌تواند مثال عملیِ بارزی برای درک مفهوم پدیدارشناسانه مرگ از نظر هایدگر باشد. این مقاله با استناد به منابع و مراجع کتابخانه‌ای به رشتۀ تحریر درآمده است.
صفحات :
از صفحه 367 تا 388
نویسنده:
امیرحسین ساکت
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ایساغوجی یا کلیات خمس عنوان رساله‌ای از فرفوریوس در شرح مقولات ارسطو است. عموماً ایساغوجی را بحثی دربارۀ مفاهیم «کلی» و کلیات خمس را پنج قسم «کلی» تصور می‌کنند و این عقیده را به ارسطو نیز نسبت می‌دهند اما این تصور چندان دقیق نیست و علت آن خلط میان معانی کل و کلی و همچنین جزء و جزئی در ایساغوجی است. ارسطو در مقولات میان این مفاهیم تمایز می‌گذارد و کل و جزء را هرگز به معنای کلی و جزئی به کار نمی‌برد اما به نظر می‌رسد که فرفوریوس در تفسیر کلام او این تفاوت را مخدوش ساخته و کل و جزء را به معنای کلی و جزئی نیز به کار برده است. علاوه بر این ارسطو و فرفوریوس در چیستی جنس و نوع و دیگر کلیات خمس و نسبت آنها با کلی اختلاف نظر دارند. اگرچه ارسطو جنس و نوع را کلی و نسبت میان آنها و افراد را همانند نسبت میان کلی و جزئی می‌داند، میان کلی و جنس و نوع تفاوت قائل است و هر کلی را جنس یا نوع نمی‌شمارد اما فرفوریوس جنس و نوع را به کلی منطقی تقلیل داده و آنها را مترادف یکدیگر گرفته است. بنابراین به نظر می‌رسد که فرفوریوس سرآغاز دو معنای جدید در سیر تطور این موضوع است که هر دو پس از او تداوم و عمومیت یافته است: اول انتقال معنای کل و جزء به کلی و جزئی منطقی و دوم تقلیل جنس و نوع به کلی منطقی.
صفحات :
از صفحه 389 تا 404
نویسنده:
عارف دانیالی ، کاظم موسی خانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
موضوع مقالۀ حاضر تحلیل فوکو از هستی­‌شناسی رمان است؛ هدف اصلیِ پژوهش حاضر خوانشی بینارشته­ای برای نشان دادن این نکته است که چگونه هستی­‌شناسیِ رمان بر واسازی مفهوم خانه مبتنی است: شخصیت‌­های رمان برخلاف شخصیت‌های حماسۀ یونانی و کتاب مقدس هر بار از خانه دور می­‌شوند تا قلمروی ناشناخته از هستی یا بُعدی تازه از انسان را کشف کنند. فوکو با خوانش رمان دُن‌کیشوت این نکته را نشان می­‌دهد. بین این بی‌­خانمانی استعلایی و هستی‌­شناسیِ تازه رابطۀ مستقیم وجود دارد. نتایج پژوهش حاضر معلوم کرده است که این واسازی مفهوم خانه نتایج مشخصی داده است: 1. رمان، اخلاق مبتنی بر تفاوت را جایگزین اخلاق شباهت­‌محور کرده است. 2. خانه یک مفهوم ثابت و بدون تغییر نیست، بلکه مفهومی است که ساخته می­‌شود. 3. ماجراجویی رمان فراروی از امر معلوم به سوی قلمروهای نامعلوم است. 4. رمان در جستجوی اتوپیا نیست، بلکه نقشه‌نگاری هتروتوپیا به عنوان قلمروهای صیرورت و کثرت است. نتیجۀ محوریِ پژوهش حاضر آن است که تفاوت رمان با حماسه، صرفا تفاوت ژانری نیست، بلکه تفاوتی هستی­‌شناختی است.
صفحات :
از صفحه 269 تا 292
نویسنده:
زهرا سارا نمایندگی ، علی فتح طاهری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
مفهوم سوژه برای فیلسوف فرانسوی معاصر، آلن بدیو، بسیار بااهمیت بوده و در آثاری چون نظریۀ سوژه، اخلاق، هستی و رخداد و منطق جهان‌ها بدان پرداخته می‌شود. با توجه به سیر اندیشۀ بدیو و بروز تحولات در کلیتِ نگرۀ وی، تبیین او در باب سوژه نیز دستخوش تفاوت‌هایی آشکار بوده است. نظریۀ سوژه اثری مربوط به دوران تأثیرپذیریِ مستقیم بدیو از آلتوسر و مائو است لذا توصیف سوژه نیز در این اثر متأثر از سویه‌های مارکسیستی اندیشۀ او و در نسبت با کردارهای اجتماعی و کارکرد سیاسی است، اما در هستی و رخداد که می‌توان آن ‌را مانیفست هستی‌شناختی بدیو با شاکله‌های ریاضیاتی دانست، ویژگی‌های سوژه از منظری متفاوت مورد توجه قرار گرفته و نخستین بار در نسبت با حقیقت طرح می‌شود؛ روالی که بعدها با موضعی متفاوت در منطق جهان‌ها نیز دنبال شده‌است و ما را برآن داشت تا به تفحص در این سیر تطور بپردازیم. در این مقاله نشان دادیم که سوژه چگونه از هیبتی کاملاً انسانی و سیاسی در آغازه‌های نگاه بدیو به جزئی متناهی و مادی از حقیقت در بستر وضعیت‌های تفریقی تبدیل می‌شود که علی‌رغم کلیۀ تلاش های این فیلسوف محل انتقادات و ابهاماتی است و به دلیل نسبت مستقیمش با حقیقت باید بدان‌ها پاسخ داد و نمی‌توان تبیین بدیو از آن‌را به طور کامل پذیرفت.
صفحات :
از صفحه 245 تا 268
نویسنده:
امین نواختی مقدم
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
متافیزیک در تاریخ فلسفه پیشینه‌ای دیرینه دارد. هرچند که به قدمت خود فلسفه نمی‌رسد، همواره بخشی اساسی از نظام‌های فلسفی بوده و به‌عنوان فلسفه اولی، یعنی برترین بخش دانش عقلی، شناخته شده است. گاه نیز متافیزیک مترادف با فلسفه در نظر گرفته شده و به بررسی مسائل بنیادین، جوهر و واقعیت امور یا همان هستی محض پرداخته است. با این حال، در نتیجه تحولات فکری، متافیزیک با انتقادهای جدی و حتی انکار مواجه شده است. ایمانوئل کانت و رودلف کارناپ، دو فیلسوف برجسته از دو جریان اصلی فلسفی، دیدگاه‌های انتقادی‌ای نسبت به متافیزیک اتخاذ کردند که تحولات عمیقی در این حوزه پدید آورد. کانت با طرح انقلاب کپرنیکی و تمایز میان گزاره‌های تحلیلی/تألیفی و مفاهیم پیشینی/پسینی، امکان‌پذیری متافیزیک را مورد بررسی قرار داد. در مقابل، کارناپ، از چهره‌های شاخص حلقه وین، با ارائه نظریاتی درباره احکام تحلیلی/تألیفی و نسبت آن‌ها با تجربه، نظامی معرفت‌شناختی بنا کرد که گزاره‌های متافیزیکی را بی‌معنا تلقی می‌کرد .این مقاله به دنبال پاسخ به پرسش‌های زیر است: کدام جنبه از فلسفه کانت موجب احیای فلسفه و تأثیر بر کارناپ و پوزیتیویسم منطقی حلقه وین شده است؟ نقد و تبیین کانت از متافیزیک چگونه بوده است؟فلسفه عقل‌گرای کانت چه تأثیری بر تجربه‌گرایی پوزیتیویست‌های منطقی داشته است؟ مقایسه دیدگاه‌های این دو فیلسوف نشان می‌دهد که کارناپ از فلسفه کانت الهام گرفته است. با این حال، تفاوتی بنیادین میان آن‌ها وجود دارد: کانت تلاش کرد متافیزیک را از چارچوب سنتی آن رها کرده و به شکلی علمی و استوار بازتعریف کند؛ درحالی که کارناپ، با تأکید بر تجربه‌گرایی و انکار ارزش متافیزیک، در پی حذف آن و علمی کردن معرفت بشری بود.
صفحات :
از صفحه 405 تا 432
نویسنده:
فاطمه بنویدی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
تمرکز اصلی این پژوهش بر مطالعات پدیدارشناختی موسیقی از منظر تجربه گوش‌ دادن به موسیقی با تأکید بر آرای میکل دوفرن است. این پژوهش به بررسی شرایط امکان ادراک موسیقایی می‌پردازد و اینکه چگونه توصیف‌های پدیدارشناختی از تجربیات موسیقایی در درک تجربیات عینی ما ایفای نقش می‌کند. برای پاسخ دادن به این پرسش که هدف اصلی پژوهش است با روش توصیفی‌ـ تحلیلی و با رویکردی پدیدارشناختی مبتنی بر دیدگاه میکل دوفرن تلاش می‌شود کاربردهای پدیدارشناسی در توصیف و روشن کردن تجربه گوش دادن به موسیقی تبیین شود. دوفرن سه مرحله برای ادراک زیبایی‌شناختی قائل است: 1. حضور 2. بازنمود و خیال 3. تأمل و احساس. ازنظر او، فرایند ادراک یک فرایند دیالکتیکی روبه‌پیشرفت است. برای این ادراک تماشاگر باید فعال باشد تا بتواند به عمق ابژة زیبایی‌شناختی و بیان آن دست یابد. او نتیجه می‌گیرد که اوج ادراک زیبایی‌شناختی در احساس پیدا می‌شود که نحوة بیان اثر را آشکار می‌کند. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که در یک نگاه پدیدارشناختی، مواجهه با یک اثر هنری در فرایندِ آگاهانة شناخت اثر، تجربه اثر در زمان و مکان، فرایند اجرا و فرایند رشد درونی رخ می‌دهد. این موضوع اگرچه در گزارش دوفرن از تجربة زیبایی‌شناختی به‌طورکلی برجسته‌ است اما مشخصاً مواجهه با موسیقی را به‌عنوان یک فرایند از تغییر و رشد توضیح می‌دهد. همچنین این نتیجه حاصل می‌شود که در تجربه گوش دادن به موسیقی، تجربه‌های معمولی ما از درک زمان و مکان، بدن و احساس و از تجربه شخصی و اجتماعی دگرگون‌شده و شنونده به یک شرکت‌‌کننده فعال در این فرایند تبدیل می‌شود. چنین تجربه‌ای نه‌تنها می‌تواند فهم اجرا و فهم نظری ما از موسیقی را افزایش دهد، بلکه باعث می‌شود دریافت‌کنندگان نه‌تنها اثر هنری، بلکه فرایند خودسازی را کشف ‌کنند.
صفحات :
از صفحه 1 تا 22
  • تعداد رکورد ها : 20