جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
  • تعداد رکورد ها : 19
نویسنده:
حمیدرضا محبوبی آرانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
افلاطون در هیچ‌یک از آثارش بجز گرگیاس عنان سخن را به منتقد گستاخ و رک و راستی همچون کالیکلس نمی‌سپارد که چنین با اقتدار فلسفه نگرورزانه را به باد نقد بگیرد و چالشی ژرف در برابر زندگی فلسفی سقراطی بگذارد. چنین چالشی در واقع چیز جدیدی در قرون پنجم و چهارم پیش از میلاد نبود و نقل قول‌های متعدد کالیکلس از نمایش‌نامه مفقود آنتیوپه اوریپیدس حاکی از آگاهی افلاطون از اهمیت و عمومیت این مباحثه در جریان است. مقاله کنونی در صدد است تا با بررسی مباحثه زثوس و آمفیون در آنتیوپه و گفتار آغازین کالیکلس در گرگیاس، به ماهیت پیچیده ارتباط میان این دو مباحثه که به لحاظ زمانی و سبک نوشتاری باهمدیگر تفاوت دارند بپردازد. نتیجه‌ای که نویسنده در این مقاله می‌گیرد این است که دین افلاطون به آنتیوپه اوریپیدس چیزی بیش از صرف نقل لفظ به لفظ برخی عبارات آن نمایش‌نامه است. نویسنده بر خلاف این نظر که افلاطون در شخصیت کالیکلس، اعم از اینکه این شخصیت وجود تاریخی داشته باشد و یا صرفاً ابداع ادبی افلاطون باشد، پاره‌ای از وجود خودش را می‌دید که در غیاب هدایت سقراط شخصیت واقعی افلاطون را می‌ساخت، معتقد است می‌توان نشانه‌هایی از این برداشت را هم یافت که کالیکلس در واقع نمودگار مقاومت افلاطون در مواجهه با آن زندگی ایده‌آل و فلسفی گوشه‌گیرانه و به دور از سیاست و اجتماع سقراطی است. به همین دلیل نیز افلاطون تلاش می‌کند تا به مصالحه‌ای از آن دست که اورپیدس میان زثوس و آمفیون برقرار می‌سازد، یعنی مصالحه‌ای میان دو حد از افراط و تفریط، دست یابد
صفحات :
از صفحه 345 تا 362
نویسنده:
امیررضا مافی شیراز ، بیژن عبدالکریمی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
فلسفه مدرن همواره با دو مفهوم سوبژه و ابژه مواجه بوده و هر فیلسوفی در نظام فلسفی خود به تعریف این مفاهیم پرداخته است. دکارت به عنوان مبدع مفهوم سوبژه در شکل مدرن آن و کانت به عنوان فیلسوفی که سوبژه دکارتی را تعمیق بخشید، توانستند تلقی خود را از این دو مفهوم به مثابه اموری غیرقابل خدشه تثبیت کنند. ژان بودریار متأثر از آن، با بررسی وانموده‌ها در ادوار گوناگون، پس از بیان سه رده نمادین، تولید و فراواقعیت، به نحو ضمنی به تحلیل مواجهه میان سوبژه و ابژه پرداخته است. او تصویر واقعیت را به مثابه ابژه‌ای قلمداد می‌کند که با پیشرفت تکنولوژی، جایگزین واقعیت ابژکتیو می‌شود و فراواقعیت، این جایگزینی را کتمان می‌کند. در قرن جاری، استیلای رسانه‌های تصویری باعث شد، بودریار رده دیگری را با نام فرکتال اضافه کند که محصول فراوانی تکثیر تصویر واقعیت و تهی شدن آن از معنا بوده است. در دهه گذشته و پس از درگذشت بودریار، با روی کار آمدن تکنولوژی جدیدِ گوشی‌های تلفن همراه و ظهور شبکه‌های اجتماعی، واقعیت فرکتال، در وضع بسط‌یافته‌ای قرار گرفت که معلول تورم بی‌پایان تصاویر در شبکه‌های اجتماعی مجازی است و از فرط این تورم، فاصله میان سوبژه و ابژه به کلی از بین رفته، سوبژه معنای خود را از دست داده و شبکه جای هر واقعیتی را پر کرده است. این شرایط را که محصول تورم بی‌پایان تصاویر در شبکه‌های اجتماعی است، می‌توان نظم جدیدی در بسط رده چهارم نظریه بودریار قلمداد کرد و نام واقعیت متورم را برای آن پیشنهاد داد.
صفحات :
از صفحه 327 تا 344
نویسنده:
آرتمیس قبادی ، محمدرضا شمشیری ، زهره سعادتمند
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
در نظام فلسفی کانت، روشنگری معطوف به آینده‌ای است که در آن آدمی می‌تواند به ذات خود یعنی به آزادی و حداکثر شکوفایی استعدادهای خود دست یابد؛ استعدادهایی که طبیعت یا همان مشیت الهی در اختیار وی نهاده است. در این نگاه، حرکت عقل در طول تاریخ معطوف به رشد آدمی در مسیر خواست طبیعت بوده است؛ خواستی که طبیعت نیز از همان مجرا به خواسته اصلی‌اش که همانا فرهنگ و مدنیت جوامع بشری است، دست می‌یابد. در این ایدة غایت‌مندانه، تمامیت تاریخ، تاریخِ حرکت گام به گام آدمی به سوی آزادی و عقلانیت و اخلاقیت در قالب نظامی اجتماعی- مدنی است که در آن آدمی ذات خود را در هیئت مشارکت‌های مدنی، مهار جنگ و رشد آموزش و فرهنگ به نمایش می‌گذارد و بدین‌ترتیب ایدة وحدت متجسم می‌شود. این نوشتار تلاش دارد نشان دهد چگونه کانت ایدة اصلی روسو مبنی‌بر ضرورت تغییر طبیعت ثانویه آدمی متناسب با خواست طبیعت را در دو نظام حقوقی- مدنی و نظام تعلیم و تربیت به‌خدمت گرفته و طرح انقلابی روسو را در چارچوب نظریة رشد عقل بازخوانی کرده است.
صفحات :
از صفحه 284 تا 299
نویسنده:
سیدجمال قریشی خوراسگانی ، علی کرباسی‌زاده اصفهانی ، یوسف شاقول
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در این مقاله نقش بنیادین کران‌مندی در کارهای هایدگر و فوکو بررسی می‌شود. استدلال می‌شود که کران‌مندی، فهم هایدگر از هستی و تاریخ هستی و نیز فهم فوکو از مدرنیته و سپس کل تاریخ اندیشه غربی را امکان‌پذیر می‌کند. گام‌هایی که در این مسیر برداشته می‌شود ازاین‌قرار است: نقش بنیادین تناهی در فهم هایدگر از هستی تحلیل می‌شود؛ تحلیل تناهی در کارهای دوره اولیه فکری فوکو یعنی نظم اشیاء و زایش پزشکی بالینی بررسی می‌شود؛ تفسیر فوکو از صورت‌بندی تناهی در فلسفه هایدگر توضیح داده می‌شود؛ نقش نیستی جزئی و نیستی نسبی در مقابل نیستی مطلق در فهم دو فیلسوف از کران‌مندی انسان تبیین می‌شود؛ مفصلاً شرح داده می‌شود که چگونه فردیت‌یافتگی، ایستادگی، حقیقت و تاریخ‌مندی سوژه بر پایه کران‌مندی و مرگ امکان‌پذیر می‌شود؛ درنهایت، چگونگی تلاقی فوکو با هایدگر در گذار از فهم شناخت‌شناسانه تناهی و رسیدن به فهم عملی از تناهی خود و ترسیم تاریخ هستی تحلیل می‌شود.
صفحات :
از صفحه 300 تا 326
نویسنده:
هدیه یعقوبی بجمعه ، شهین اعوانی ، احسان کریمی ترشیزی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ارسطو در متافیزیک در پی مطالعه دانشی است که از آن با نام‌های حکمت، علم به موجود بما هو موجود، فلسفه اولی، و الهیات یاد کرده است. رابطه عناوین مختلف دانش متافیزیک با یکدیگر، اول بار توسط پل ناتورپ به عنوان یک تناقض صورت‌بندی شد که در ادبیات ارسطوشناسی به تناقض ناتورپ شهرت یافته است؛ موضوع فلسفه اولی نمی‌تواند هم موجود بما هو موجود (موجود به نحو کلی) و هم موجود الهی (برترین موجود) باشد. هدف این نوشتار، بررسی بنیان‌ نوکانتی تناقض ناتورپ و نیز ارائه تفسیر اکتاو هاملن از نظریه وجود ارسطو، به عنوان تفسیری است که می‌توان از آن برای سازش بین دو وجه ظاهرا متناقض متافیزیک ارسطو و در نتیجه یافتن پاسخی مناسب به این تناقض استفاده نمود. در واقع ما در پی آنیم که بدانیم چه پیش‌فرض‌هایی در پس تفسیر ناتورپ از متافیزیک ارسطو نهفته است؛ و بر این باوریم که تفسیر وجودشناختی هاملن از ارسطو به گونه‌ای است که می‌توان از آن در جهت ارائه راهکاری برای عدم مواجهه با تناقضاتی از این دست استمداد نمود.
صفحات :
از صفحه 381 تا 398
نویسنده:
احسان مروجی ، پرویز ضیاء شهابی ، مالک حسینی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
مفهوم فضا از آغاز فلسفه و تفکر انتزاعی در یونان باستان همواره درون‌مایه و موضوعی بنیادین بوده و به دلیل تغییر و تحولات فرهنگی‌ـ‌تاریخیِ فضامندی در طول تاریخ معرفت در معرض تغییرات اساسی قرار گرفته است. در آغاز فلسفه‌ورزی، سوالی متافیزیکی درباره سرآغاز یا علت نخستین (آرخه) همه چیزها وجود داشته که مفهوم فضا به سان مفهومی بنیادین، پاسخی برای آن به شمار می‌آید. خطوط اصلی مباحث فلسفی در یونان باستان که در فلسفه افلاطون و ارسطو جریان داشته، در چهارچوب هندسه اقلیدس و جهان‌بینی بطلمیوسی اندیشیده شده است. در دوران جدید دکارت، لایبنیتس و کانت سعی کرده‌اند فضا را به لحاظ مفهومی تحت تاثیر چرخش کوپرنیکی و فیزیک نیوتنی قرار دهند. سرانجام، تصاویر فضایی در پی طرح مسائل فیزیولوژیک به‌واسطه هندسه نااقلیدسی و به‌ویژه از طریق پدیدارشناسی به چالش کشیده می‌شود. از اینجاست که بازشدن پای مفاهیم پدیدارشناسانه در فلسفه و رشته‌های دیگر که مدار آن‌ها بر مفهوم فضا است جالب توجه و علاقه پژوهندگان به مبانی پدیدارشناسی تواند بود. لذا وجهه همت در این مقاله شرح و بسط تحلیلی‌ـ‌توصیفی رای‌های سه پدیدارشناس صاحب نظر (ارنست کاسیرر، مارتین هایدگر و هرمان اشمیتس) است در باب فضا. این سه فیلسوف بنای نظریه خود را بر نقد شیوه تحصلی (پوزیتیویستی) گفتار از فضا نهاده‌اند. این شیوه که دکارت و نیوتن در پیش گرفته بودند در دوران اخیر به تمامیت می‌رسد. در این مقاله بر سر بحث از مبانی فلسفی فیلسوفان نام برده می‌رویم. بحث فضا را نزد هر یک از این سه فیلسوف از وجهه نظر به مفهومی کلیدی در سیستم فلسفی وی پیش می‌بریم. از همین روی نزد کاسیرر مفهوم فضاهای سمبلیک، نزد هایدگر مفهوم در‌ـ‌جهان‌ـ‌بودن و نزد اشمیتس مفهوم فضای بدون سطح و فضای تنانه را مدار بحث قرار می‌دهیم.
صفحات :
از صفحه 363 تا 380
نویسنده:
آرش اباذری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در مرکز آنچه امروز «فلسفه قاره‌ای» خوانده می‌شود، تزی است که می‌توان آن را «تز اجتماعی بودن سوژه» نامید. مطابق این تز، سوژه ضرورتاً به صورت اجتماعی تقویم می‌یابد. به عبارت دیگر، چنین نیست که در ابتدا افراد یا سوژه‌های تک و جداافتاده‌ای وجود داشته باشند و سپس وارد رابطه با دیگر سوژه‌ها رابطه برقرار کنند، بلکه سوژه‌ها از همان ابتدا با رابطه با یکدیگر شکل می‌گیرند. می‌توان گفت اولین کسی که به صورت نظام‌مند برای این تز استدلال آورده، یوهان گوتلیب فیشته است. در این مقاله استدلال فیشته را آن‌گونه که در کتاب بنیاد حق طبیعی (۱۷۹۶) او آمده است، باز سازی می‌کنم. ایده اصلی در این بازسازی، آن است که طبق نظر فیشته، سوژه تنها در صورتی می‌تواند خود را مولف حقیقیِ کنش خود بداند که فرض کند سوژه‌های دیگری وجود دارند که می‌توانند انجام این کنش را به او نسبت دهند. به بیان دیگر، نزد فیشته، فعالیت اِسناد به خود که مقوم سوژه است، تنها با شرط فرضِ وجود سوژه‌های دیگر ممکن است.
صفحات :
از صفحه 1 تا 22
نویسنده:
پریا چوبک ، محمد اکوان ، محمدرضا شریف زاده ، زهرا رهبرنیا
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
گفتمان هنرهای خلاق تعاملی، سبب تغییر رویکرد مفهوم مخاطب هنری از نظاره­گری بی­کنش و منفعل به آفریننده­ای تعامل­گر و پویا بوده است که از منظر فلسفۀ پست­مدرن نگاهی قابل تأمل به انسان، بشمار می­آید. افادات ژیل دلوز به فلسفه، از جسمانی­ترین رویکرد­ها به حیات انسان است که با نکته­پردازی­های خلاقانۀ وی می­تواند ابزار تحلیلی کارآمدی برای بررسی نقش و شناخت واکنش­های انسانی بشمار رود. اصطلاحاتی از قبیل صیرورت، ریزوم و بدن بدون اندام در شناخت رفتارهای انسانی که از سوی دلوز مطرح شده می­توانند در تحلیل رفتارهای مخاطب بکار روند. در این مقاله به این پرسش­ها پرداخته­ایم که آیا هنر تعاملی می­تواند ترجمان هنری صیرورت باشد و این­که انتخاب­های پیش­روی مخاطب چگونه با تعاریف بدن بدون اندام و ریزوم مرتبط می­شوند. در شیوۀ پژوهش، اطلاعات مورد نیاز از منابع کتابخانه­ای و دیجیتال استخراج و سپس با به کارگیری این مستندات، جایگاه مخاطب به روش تحلیلی- توصیفی با رویکرد دلوزی تشریح شده­اند. در نهایت به این نتیجه نزدیک شده­ایم که بنابر تعریف بدن بدون اندام، مخاطب هنر تعاملی با مجموعه­ای از بالقوگی­های منحصر به فرد روبه­رو است که انتخاب از میان آن­ها، روند شکل­گیری اثر هنری را به شیوه­ای بی­قاعده و ریزوم­گونه هدایت می­کند که این اثر در طی مسیر و در لحظه به ظهور می­رسد و همواره میان قوه و فعلیت قرار دارد و در نهایت این تعریف با عبارت فلسفی صیرورت از دیدگاه دلوز، همسان است.
صفحات :
از صفحه 83 تا 99
نویسنده:
رهام شرف
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
مشاوره فلسفی یکی از اقسام مشاوره است که در سی سال اخیر به شدت مورد توجه کشورهای توسعه یافته قرار گرفته و نه تنها در پاسخگویی به پرسش‌های فلسفی مراجعان بلکه در درمان اختلالات روانشناختی و معضلات فردی و اجتماعی نیز بکار گرفته‌‌‌ می‌شود. در حقیقت این نوع مشاوره یکی از تجلیات مهم فلسفه عملی در جهان معاصر بوده و جایگاه مهم فلسفه را در زندگی فردی و اجتماعی انسان‌ها آشکار‌‌‌ می‌سازد. از سوی دیگر معنادرمانی نیز یکی از نظریات مهم در حوزه روان‌درمانی است که در دهه‌های اخیر مرکز مورد توجه بسیاری از روان‌درمانگران بوده و تلاش‌‌‌ می‌کند از منظری متفاوت به تحلیل و درمان مشکلات روحی و روانشناختی انسان‌ها بپردازد. بر مبنای این نظریه، ریشه اصلی مشکلات روانشناختی آدمی به ناتوانی او در یافتن معنایی برای زندگی و در نتیجه تجربه احساس پوچی ناشی از آن باز‌‌‌ می‌گردد. گرچه این نوع درمان بر اساس مبانی فکری فیلسوفانی چون ماکس شلر، نیچه،‌‌ هایدگر و یاسپرس صورتبندی شده و ویکتور فرانکل به عنوان بنیان گذار این نظریه بر این مساله صحه‌‌‌ می‌گذارد، اما فرضیه مقاله پیش رو این است که معنادرمانگران در فرآیند درمان مراجعان خود نیز به مشاوران فلسفی نیازمند هستند، چراکه در موارد معنادرمانگر صرف قادر به تبیین مبانی معنادرمانی و بکارگیری تکنیک‌های آن نبوده و بر همین اساس مساله تعامل مشاور فلسفی و معنادرمانگر در فرآیند درمان مطرح‌‌‌ می‌شود. هدف ما در این نوشتار این است که نقش مشاوره فلسفی را هم در تبیین مبانی معنادرمانی و هم در عملیاتی شدن تکنیک‌های آن تشریح کنیم و از این منظر اهمیت بنیادین مشاوره فلسفی را نمایان سازیم، به این امید که در آینده نه چندان دور شاهد بکارگیری روزافزون این نوع مشاوره در کشورمان باشیم.
صفحات :
از صفحه 198 تا 223
نویسنده:
حیدر زاهدی ، امیر نصری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
نخستین مقاله کتاب حقیقت در نقاشی، «پارارگون/Parergon»، را بعضی به «پیرامون کار» و یا «پیراکار» ترجمه کرده‌اند. اما «پارارگون» برای دریدا چیزی بیش از معنای لغوی صرف است. در بیان بی‌مأواییِ پارارگون، دریدا آن‌را «نه کار و نه بیرون از کار» می‌داند، «پارارگون نه در درونْ جایی دارد و نه در بیرونْ، نه در ماورأ و نه در مادون قرارگرفته است». دریدا این واژه را از نقد سوم برگرفته است. فصل «Lemmes» نقطه عزیمت دریدا در این کتاب است. در این مقاله، کلیدواژه «لِم» (فوت‌وفن، شگرد) را معادل کلیدواژه فرانسوی «Lemmes» قرار داده‌ایم و آن‌چه دریدا لم‌های کار می‌خواند، که فی‌الواقع روش‌هایی برای فلسفی ساختن هنر هستند، را بررسی کرده‌ایم. روش‌هایی که هنر را در ساختار متافیزیکیِ فلسفه محدود ساخته‌اند و آن‌را در حالتی اولیه و راستین تعریف می‌کنند. این روش‌ها شامل: لم هجوآمیزِ زمان، لم آموزه‌های هنر، لم حلقه‌های مدور و لم سوم یا میانی است. در این حین به مفهوم «مغاک» خواهیم پرداخت. مفهومی که نشانگر برخورد ذهن و عین (سوژه و ابژه) به عنوان یکی از مسائل تعیین‌کننده فلسفه است و خاصه پس از کانت دغدغه‌ای جدی برای تعریف سوبژکتیویته بوده است. از دیگر ارجاعات مغاک (شکاف، خلیج) در متن دریدا، اشاره به فاصله پرنشدنی دو نقد نخست کانت، و افزون بر آن رابطه نومن و فنومن است.
صفحات :
از صفحه 141 تا 159
  • تعداد رکورد ها : 19