جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
  • تعداد رکورد ها : 513
نویسنده:
عبدالقیوم سجادی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
شکل‏گیرى شوراها تناسب چندانى با ساختار کلى قدرت سیاسى در نظام حکومتى ندارد و این به مشکلات عدیده‏اى منجر خواهد شد که فهم آن، عقل پیچیده‏اى نمى‏خواهد. شورا چیزى جز عمل حزب نیست و داراى همان کارکردهاى مثبت و محدودى است که احزاب دارا مى‏باشند. کارکرد احزاب معمولا این است که اعمال بخشى از دیکتاتورى قدرت سیاسى را علیه بخشى از مردم یعنى اعضا و هواداران خود بر عهده مى‏گیرد و رهبر حزب را در دیکتاتورى و حاکمیت تا حدودى با دولت و نهادهاى قدرتمند دیگر سهیم مى‏سازد. همین حکم متوجه شورا نیز مى‏باشد. شوراها کارکرد عمده‏اش سهیم کردن چند نفر محدود در هر شهر و روستا در روند اعمال قدرت است و این پیامدهاى خطرناکى دارد و به مقتضاى روانشناختى اجتماعى جوامعى مثل ایران مردم کردار و رفتار اعضاى شورا را که بیشتر با خطا همراه است، به حکومت اسلامى نسبت مى‏دهند و بالاخره اینکه قدرت به هر میزان ساده‏تر و بى‏پیرایه‏تر باشد کنترل پذیرتر است.
صفحات :
از صفحه 311 تا 327
نویسنده:
محمد جواد ارسطا
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
صفحات :
از صفحه 24 تا 48
نویسنده:
منصور میراحمدی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
در این نوشتار مختصر، با اشاره به مفهوم، عناصر، مصادیق و قلمرو آزادى سیاسى ؛ دیدگاه امام خمینى(ره) در باره برخى از مهمترین آزادیهاى سیاسى؛ یعنى: آزادى و حق تعیین سرنوشت و رأى، آزادى بیان، آزادى احزاب و تشکلها و آزادى مذهب را مورد توجه و بررسى قرار دادیم. برخى از یافته‏ها و نتایج بدست آمده از پژوهش حاضر عبارتند از : 1ـ مهمترین نقش مردم در حکومت اسلامى از دیدگاه امام را مى‏توان «ساختار سازى» دانست. مردم در تعیین ساختار مناسب براى حکومت اسلامى نقش اساسى دارند. محتواى این حکومت را قانون الهى تأمین کرده است. مشروعیت حکومت نیز الهى است. 2ـ از دیدگاه امام، حق رأى همگانى بوده و شامل تمامى اقشار و اصناف جامعه مى‏شود؛ مردم از آزادى کامل در رأى دادن برخوردار مى‏باشند و هیچ گونه فشار و تحمیلى در رأى دادن و رأى‏گیرى جایز نیست. مردم باید براساس بینش و شناخت صحیح، در رأى‏گیرى شرکت نمایند. هم چنین کسب آگاهیهاى لازم در رأى دادن ضرورت دارد. 3ـ از دیدگاه امام، «ضرر زدن» به منافع مردم، «توطئه» و «انتقام جویى»، از مهمترین موانع «آزادى بیان» شناخته مى‏شود و حکومت اسلامى داراى چنان پایه‏هاى مستحکمى است که وجود آزادى بیان درصورتى که همراه با موارد مذکور نباشد، نه تنها باعث آسیب زدن به آن نمى‏شود؛ بلکه در راستاى تقویت آن خواهد بود. 4ـ از نظر امام، آزادى تشکیل اجتماعات و مشارکت مردمى، از اهداف اساسى انقلاب مى‏باشد. جمهورى اسلامى ایران، آزادى فعالیت سیاسى اجتماعى را براى گروهها و تشکلها به ارمغان آورده است؛ ولى مهمترین مانع فعالیت گروهها و تشکلهاى سیاسى، مشارکت در طرح براندازى و توطئه علیه نظام است. 5ـ از نظر امام، اقلیتهاى مذهبى در حکومت اسلامى، از آزادى کامل در انجام فرائض مذهبى خود برخوردار بوده و وظیفه حکومت اسلامى حمایت از حقوق آنها است. اقلیتهاى مذهبى آزادى اظهار عقیده خود را نیز دارا هستند؛ امّا نه آزادى خرابکارى. از این رو، حفظ نظام در اینجا نیز از نظر امام، مهمترین معیار رعایت و احترام به اصل آزادى فعالیتهاى مذهبى آنهاست.
صفحات :
از صفحه 99 تا 120
نویسنده:
غلام حسن مقیمی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در آستانه بیستمین بهار نظام «جمهورى اسلامى» و سال امام خمینى«ره» فرصتى دست داد تا نسبت به ساختار سیاسى نظام دولت اسلامى، تأملى کوتاه داشته باشیم. این نوشته، مقدمه‏اى براى فهم جایگاه مردم در نظام جمهورى اسلامى ایران است، که مبتنى بر اندیشه سیاسى امام خمینى«ره» مى‏باشد. از زمان تکوین نخستین جوامع ابتدایى تا دولتهاى مدرن، اندیشه سامان‏بخشى به حیات سیاسى ـ اجتماعى و تنظیم روابط بین فرمانروایان و فرمانبرداران، از مهمترین دغدغه‏هاى بشر بوده است. این اندیشه، به تبع میزان دخالت و حضور مردم در اداره جامعه، موجب بروز اَشکال متفاوتى از حکومت شده است. شاید بتوان در یک نماى بسیار کلى، حکومتها را به لحاظ مشارکت مردم، به سه دسته «سلطنتى»، «جمهورى» و «اریستوکراسى یا نخبگان» تقسیم کرد. امّا در یک چشم‏انداز عمیقتر مى‏توان گفت؛ تاریخ حکومتها، نشانگر این است که از یک سو، دولتها بدون همدلى مردم، دچار بحران سیاسى شده و از سوى دیگر، دموکراسیهاى مستقیم، عملاً غیر ممکن بوده‏اند؛ لذا دولتهاى مدرن نیز در عمل، راه میانه (دموکراسى غیر مستقیم) را در پیش گرفتند. حکومت براى مردم حکومت به وسیله مردم حکومت به هر حال، جمهورى به عنوان یک اندیشه سیاسى و نیز نوعى مکانیسم و نظام اداره جامعه، یکى از استوارترین و پابرجاترین مفاهیم سیاسى است که محل تعارض و تعامل آرا، و الگوى ایده‏آل، بخشِ‏وسیعى از مردم جهان امروز است. و به قاطعیت مى‏توان گفت که بشریت مدرن نیز هنوز در استفاده از این مفهوم جنجال برانگیز و آرامش‏خیز، به اجماع نظر و توافق دست نیافته است
صفحات :
از صفحه 158 تا 190
نویسنده:
الستر پنیکوک، علی اصغر سلطانی
نوع منبع :
مقاله , ترجمه اثر
منابع دیجیتالی :
چکیده :
امیدوارم این دیدگاه انتقادى تحلیل گفتمان، چنین القا نکرده باشد که تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى استاندارد یا تحلیل انتقادى گفتمان، کارهایى بى ارزشند. هر دو رویکرد براى زبان‏شناسى کاربردى سودمندند؛ رویکرد اول ما را یارى مى‏دهد تا توجه مان را به موارد زیر جلب کنیم: گونه‏هاى گفتمان، رابطه بین گفتمان و دانش پس زمینه‏اى، آگاهى از تعامل موجود در کلاس درس، چگونگى ساخته شدن متون، چگونگى به نوبت صحبت کردن در فرهنگهاى متفاوت، آیا مواد درسى با آگاهى نسبت به گفتمان طراحى شده‏اند یا نه ؛ دومین رویکرد نیز ما را یارى مى‏دهد تا نسبت به اینکه چگونه کاربرد زبان همیشه با مسایل قدرت مرتبط است، چگونه دانش پس زمینه‏اى هرگز تنها راه بى ضررِ دانش نیست، نسبت به اینکه چگونه شرایط وسیعترِ واقعیات اجتماعى همواره در متن حضور دارند، آگاهى حاصل کنیم. با این همه، همچنان که قبلاً گفته‏ام، بافتهاى بافت زدایى شده و سکوت سیاسى زبان‏شناسى کاربردى، و چارچوب غالباً جبرگرایانه و تقلیل گرایانه تحلیل انتقادى گفتمان، مبین آن هستند که باید با احتیاط بیشترى این رویکردها را به کار بست. یکى از سؤلاتى که در مقدمه مطرح کردم، بى‏پاسخ مانده است: آیا رویکردهاى زبان‏شناسى کاربردى (و احتمالاً تحلیل انتقادى گفتمان) با موضع فوکویى‏اى که تشریح کردم، قیاس ناپذیرند؟ مسلماً یکى از پاسخها این است که قیاس‏ناپذیر نیستند (قابل مقایسه‏اند) ؛ مثلاً آیا نمى‏توان این مواضع را در امتداد یک پیوستار مرتب کرد؟ در یک سو، تحلیل گفتمانى با مبناى کاملاً زبان‏شناختى قرار مى‏گیرد ـ که در اینجا گفتمان فقط به شیوه به هم متصل شدن جملات بازمى‏گردد ـ و به تدریج که به سوى دیگر مى‏رویم، بر اهمیت متن افزوده مى‏شود، تا به نقطه‏اى مى‏رسیم که زبان زیرمجموعه گفتمان مى‏شود. به دو دلیل تصور مى‏کنم چنین برداشتى قابل دفاع نیست ؛ اول، به دلایل معرفت شناختى؛ به نظر مى‏رسد که گونه‏هاى مختلف گفتمان، القاء کننده برداشتهاى متفاوتى نسبت به جهان هستند. تحلیل انتقادى گفتمان، مسلماً بر سنت انتقادى نو مارکسیستى بنا شده است که کانون توجه خود را به نابرابریهاى اجتماعى معطوف مى‏دارد و ایدئولوژیها را شیوه‏هاى بنیادینى مى‏پندارد که به واسطه آنها، این نابرابریها استمرار مى‏یابند. چنین دیدگاهى نسبت به ایدئولوژى را نمى‏توان به سادگى با برداشتهاى آزاد منشانه‏تر که ایدئولوژى را یا نظام فکرى غیر سیاسى و یا مجموعه اعتقاداتى که مردم در یک جهتیابى مشترک سیاسى براى خود اتخاذ مى‏کنند، پیوند داد. و برداشت فوکویى گفتمان، که مبین امتناع از بسیارى از مبانى تفکر سیاسى و غیر سیاسى است (مظلوم، ظالم، حقیقت، واقعیت، و غیره) به نظر مى‏رسد که بسیار متفاوت باشد. دوم، به دلایل اخلاقى نمى‏توانم نسبیت نهان مفهوم پیوستار را بپذیرم که به دیدگاههاى مختلف طورى نگریسته مى‏شود که گویى فقط متفاوتند و با هم هیچ درگیر نمى‏شوند. پس، به ناچار آیا در دامى افتاده‏ایم که حتى اگر به ظاهر درگیر گفتمان مشترکى باشیم (از یک دیدگاه)، باوجود این، دائما درگیر گفتمانهاى متفاوت دیگرى هستیم (از دیدگاه دیگر)؟ بااین همه میل ندارم با دیدى ناامیدانه و نسبى به موضوع قیاس ناپذیرى، به کارم خاتمه بدهم. اگر براى کنار نهادن و یا زیر سؤل بردن اعتقاد، به روشنگرى در فاعل عقل گراى تحت کنترلِ زبان و معنا، دلایل خوبى وجود دارد، پس به جاى جست و جو کردن براى جایگزین‏هایى در چارچوبهاى نوگراى دیگر و تبعاً استمرار جست وجو براى تبیینهاى غایت‏مند راجع به اینکه چرا اینگونه که هست فکر مى‏کنیم، اعتقاد من این است که ما باید موضعى پسا مدرنتر اتخاذ کنیم و در نتیجه، این غایت مندیها را به کنارى بگذاریم. برخلاف اعتقاد لیوتار (مقدمه ص 15،1984)مبنى بر اینکه دانش پسانوگرایى «حساسیتمان به تفاوتها را تصفیه مى‏کند و بر تواناییمان براى تحملِ قیاس ناپذیرها تأکید مى‏گذارد»، من سعى داشته‏ام به نیاز ـ به اصطلاحِ هوى (ص 22،1988)ـ به تفکر درباره «فکر ناشده بزرگ]the great unthought[»، به تأیید اینکه اگر چه نمى‏توانیم خودمان را و دنیاى پیرامونمان را به روشى عینى بشناسیم، با این همه، لازم است بپرسیم، چرا چنین است که ما آنطور که فکر مى‏کنیم، فکر مى‏کنیم. امیدوارم که، اولاً، حتى اگر نتوان این دیدگاهها را باهم پیوند و آشتى داد، آنها بتوانند متقابلاً همدیگر را درک کنند. هدف من از مقایسه و بحثِ پیرامون برداشتهاى مختلف گفتمان این بوده است که حداقل مفاهیم آشناى تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى را کمى ناآشناتر سازم و مفاهیم ناآشناى تحلیل گفتمان فوکویى را آشناتر سازم. و ثانیاً، امیدوارم دیگران بعضى از چالشهایى را که پیش پا نهاده‏ام، برگیرند تا بتوانیم شکافى را که گاه بین ما به وجود مى‏آید راحت‏تر پشت سر بگذاریم. امیدوارم این دیدگاه انتقادى تحلیل گفتمان، چنین القا نکرده باشد که تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى استاندارد یا تحلیل انتقادى گفتمان، کارهایى بى ارزشند. هر دو رویکرد براى زبان‏شناسى کاربردى سودمندند؛ رویکرد اول ما را یارى مى‏دهد تا توجه مان را به موارد زیر جلب کنیم: گونه‏هاى گفتمان، رابطه بین گفتمان و دانش پس زمینه‏اى، آگاهى از تعامل موجود در کلاس درس، چگونگى ساخته شدن متون، چگونگى به نوبت صحبت کردن در فرهنگهاى متفاوت، آیا مواد درسى با آگاهى نسبت به گفتمان طراحى شده‏اند یا نه ؛ دومین رویکرد نیز ما را یارى مى‏دهد تا نسبت به اینکه چگونه کاربرد زبان همیشه با مسایل قدرت مرتبط است، چگونه دانش پس زمینه‏اى هرگز تنها راه بى ضررِ دانش نیست، نسبت به اینکه چگونه شرایط وسیعترِ واقعیات اجتماعى همواره در متن حضور دارند، آگاهى حاصل کنیم. با این همه، همچنان که قبلاً گفته‏ام، بافتهاى بافت زدایى شده و سکوت سیاسى زبان‏شناسى کاربردى، و چارچوب غالباً جبرگرایانه و تقلیل گرایانه تحلیل انتقادى گفتمان، مبین آن هستند که باید با احتیاط بیشترى این رویکردها را به کار بست. یکى از سؤلاتى که در مقدمه مطرح کردم، بى‏پاسخ مانده است: آیا رویکردهاى زبان‏شناسى کاربردى (و احتمالاً تحلیل انتقادى گفتمان) با موضع فوکویى‏اى که تشریح کردم، قیاس ناپذیرند؟ مسلماً یکى از پاسخها این است که قیاس‏ناپذیر نیستند (قابل مقایسه‏اند) ؛ مثلاً آیا نمى‏توان این مواضع را در امتداد یک پیوستار مرتب کرد؟ در یک سو، تحلیل گفتمانى با مبناى کاملاً زبان‏شناختى قرار مى‏گیرد ـ که در اینجا گفتمان فقط به شیوه به هم متصل شدن جملات بازمى‏گردد ـ و به تدریج که به سوى دیگر مى‏رویم، بر اهمیت متن افزوده مى‏شود، تا به نقطه‏اى مى‏رسیم که زبان زیرمجموعه گفتمان مى‏شود. به دو دلیل تصور مى‏کنم چنین برداشتى قابل دفاع نیست ؛ اول، به دلایل معرفت شناختى؛ به نظر مى‏رسد که گونه‏هاى مختلف گفتمان، القاء کننده برداشتهاى متفاوتى نسبت به جهان هستند. تحلیل انتقادى گفتمان، مسلماً بر سنت انتقادى نو مارکسیستى بنا شده است که کانون توجه خود را به نابرابریهاى اجتماعى معطوف مى‏دارد و ایدئولوژیها را شیوه‏هاى بنیادینى مى‏پندارد که به واسطه آنها، این نابرابریها استمرار مى‏یابند. چنین دیدگاهى نسبت به ایدئولوژى را نمى‏توان به سادگى با برداشتهاى آزاد منشانه‏تر که ایدئولوژى را یا نظام فکرى غیر سیاسى و یا مجموعه اعتقاداتى که مردم در یک جهتیابى مشترک سیاسى براى خود اتخاذ مى‏کنند، پیوند داد. و برداشت فوکویى گفتمان، که مبین امتناع از بسیارى از مبانى تفکر سیاسى و غیر سیاسى است (مظلوم، ظالم، حقیقت، واقعیت، و غیره) به نظر مى‏رسد که بسیار متفاوت باشد. دوم، به دلایل اخلاقى نمى‏توانم نسبیت نهان مفهوم پیوستار را بپذیرم که به دیدگاههاى مختلف طورى نگریسته مى‏شود که گویى فقط متفاوتند و با هم هیچ درگیر نمى‏شوند. پس، به ناچار آیا در دامى افتاده‏ایم که حتى اگر به ظاهر درگیر گفتمان مشترکى باشیم (از یک دیدگاه)، باوجود این، دائما درگیر گفتمانهاى متفاوت دیگرى هستیم (از دیدگاه دیگر)؟ بااین همه میل ندارم با دیدى ناامیدانه و نسبى به موضوع قیاس ناپذیرى، به کارم خاتمه بدهم. اگر براى کنار نهادن و یا زیر سؤل بردن اعتقاد، به روشنگرى در فاعل عقل گراى تحت کنترلِ زبان و معنا، دلایل خوبى وجود دارد، پس به جاى جست و جو کردن براى جایگزین‏هایى در چارچوبهاى نوگراى دیگر و تبعاً استمرار جست وجو براى تبیینهاى غایت‏مند راجع به اینکه چرا اینگونه که هست فکر مى‏کنیم، اعتقاد من این است که ما باید موضعى پسا مدرنتر اتخاذ کنیم و در نتیجه، این غایت مندیها را به کنارى بگذاریم. برخلاف اعتقاد لیوتار (مقدمه ص 15،1984)مبنى بر اینکه دانش پسانوگرایى «حساسیتمان به تفاوتها را تصفیه مى‏کند و بر تواناییمان براى تحملِ قیاس ناپذیرها تأکید مى‏گذارد»، من سعى داشته‏ام به نیاز ـ به اصطلاحِ هوى (ص 22،1988)ـ به تفکر درباره «فکر ناشده بزرگ]the great unthought[»، به تأیید اینکه اگر چه نمى‏توانیم خودمان را و دنیاى پیرامونمان را به روشى عینى بشناسیم، با این همه، لازم است بپرسیم، چرا چنین است که ما آنطور که فکر مى‏کنیم، فکر مى‏کنیم. امیدوارم که، اولاً، حتى اگر نتوان این دیدگاهها را باهم پیوند و آشتى داد، آنها بتوانند متقابلاً همدیگر را درک کنند. هدف من از مقایسه و بحثِ پیرامون برداشتهاى مختلف گفتمان این بوده است که حداقل مفاهیم آشناى تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسى کاربردى را کمى ناآشناتر سازم و مفاهیم ناآشناى تحلیل گفتمان فوکویى را آشناتر سازم. و ثانیاً، امیدوارم دیگران بعضى از چالشهایى را که پیش پا نهاده‏ام، برگیرند تا بتوانیم شکافى را که گاه بین ما به وجود مى‏آید راحت‏تر پشت سر بگذاریم.
صفحات :
از صفحه 118 تا 157
نویسنده:
نورالدین شریعتمدار جزائری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
صفحات :
از صفحه 121 تا 147
نویسنده:
عمید زنجانی
نوع منبع :
مقاله , مناظره،گفتگو و میزگرد
منابع دیجیتالی :
صفحات :
از صفحه 6 تا 23
نویسنده:
نجف لک زایی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
محقق سبزوارى کیست ؟ محمّد باقر سبزوارى، معروف به محقّق سبزوارى، در سال 1017 ه . ق. به دنیا آمد.[1] وى فرزند محمّد مؤمن خراسانى است که پس از وفات پدرش به اصفهان آمد و در آنجا سکنى گزید[2] و در اندک زمانى سرآمد علماى عصر خود شد؛ به گونه‏اى که پس از چندى به درخواست شاه عباس دوّم سمت امامت جمعه و جماعت و منصب شیخ‏الاسلامى را پذیرفت.[3] محقّق سبزوارى نزد شاه عباس دوّم و وزیر عالم او خلیفه سلطان بسیار عزیر و محترم بود. به گونه‏اى که تدریس در مدرسه ملا عبداللّه‏ شوشترى از طرف وى به محقّق سبزوارى واگذار شد.
صفحات :
از صفحه 176 تا 199
عنوان :
نویسنده:
شجاع احمدوند، جوزف رز
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
میشل فوکو، متفکر معاصر فرانسوى در حوزه‏هاى گوناگون علوم‏اجتماعى به تفکر و اندیشه پرداخته است. حرکت فکرى او تحول مهمى در علوم اجتماعى ایجاد کرده است تا حدى که او را ویرانگر علوم اجتماعى رایج دانسته‏اند. یکى از حوزه‏هاى اساسى اندیشه فوکو و حتى به تعبیر برخى مفسرین، مهمترین دستاورد نظرى او، تحلیل روابط دانش و قدرت است. مقاله حاضر مى‏کوشد تا این وجه از یافته‏هاى فوکو را ایضاح نماید. دریافت فوکو از قدرت، صریح و پویاست. نویسنده مقاله بر این باور است که دریافت او از دانش نیز به همان اندازه پویاست. نویسنده طى سه مبحث به تبارشناسى صورتبندیهاى جدید قدرت و دانش، بررسى مفاهیم مذکور همراه با بحث مبسوطى راجع به حاکمیت سیاسى و معرفتى و نهایتا پویایى دریافت فوکو از قدرت و دانش مى‏پردازد.
صفحات :
از صفحه 206 تا 234
نویسنده:
شجاع احمدوند
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
بحث سنت و تجدد از دلمشغولیهاى اساسى ایران امروز است بى‏گمان حرکت به سمت توسعه اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى از ضروریات جامعه کنونى ماست. این حرکت با عنصرى قوى و قدرتمند مواجه است که نه توان نادیده گرفتن آن وجود دارد و نه به شکل موجود پذیرش مرجعیت محض آن مى‏تواند گره‏اى از مشکلات کنونى راباز نماید. این عنصر که هنوز تعریف قابل قبولى از آن ارائه نشده است.، سنت است. راستى سنت چیست؟ و چگونه باید به آن نگریست؟آیا سنت صرفا مربوط به گذشته است یا حال و آینده را نیز در بر مى‏گیرد؟ اگر فقط گذشته را شامل مى‏شود آیا این همه پرداختن به موضوعى که تاریخ مصرف آن گذشته است معقول و منطقى است؟ آیا در سنت نکته‏اى نهفته است که این همه پرداختن به آن را توجیه مى‏کند؟ بى تردید، سنت حلقه اتصال حال به گذشته است و از آن‏جا که حال خود حلقه وصل گذشته به آینده است پس سنت نه تنها مربوط به حال بلکه بخشى از آینده را نیز شامل مى‏شود لذا بى‏جهت آن را مبناى تمدن جدید اسلامى محسوب نکرده‏اند. با این وصف هرگونه نگرشى به سنت کاملا" موجه است. مقاله حاضر مى‏کوشد تا به اختصار ضمن اشاره به تاریخچه نوسازى، نگاهى کوتاه و انتقادى به رویکردهایى که در برخورد با سنت قابل شناسایى است داشته باشند و برخى از پرسش‏هاى بالا را ایضاح نماید.
صفحات :
از صفحه 156 تا 175
  • تعداد رکورد ها : 513