از واژه هايى كه قرآن در مواردى به كار برده است، واژه ى «وحى» است آنچه در اين جا مطرح است بررسى واژه ى «وحى» و كاربرد آن در قرآن است قبلاً لازم است واژه ى وحى را در لغت عرب، بررسى كنيم.ابن فارس در مقاييس مى گويد:«وحى تعليم به صورت پنهان است».([1])راغب مى گويد:«وحى اشاره سريع است و به خاطر سرعتى كه در واژه ى وحى نهفته است گاهى به مطالب رمزى و تعريض «وحى» مى گويند».([2])ابن منظور مى گويد:«وحى اشاره، نوشتن، الهام، سخن پنهانى و آنچه كه به ديگرى القا مى گردد، مى باشد».([3])با توجه به سخنان اين گروه از لغت شناسان عرب مى توان حدس زد كه وحى آن القاى به غير است كه در آن دو عنصر وجود داشته باشد، يكى : خفا و پنهانى، دومى: سرعت و تندى و اگر به ارتباطى كه پيامبران با خدا برقرار مى كنند و تعاليم و احكام الهى را دريافت مى نمايند، وحى مى گويند از اين نظر است كه اين يك نوع آموزش غير عادى و پنهانى است و به سرعت صورت مى گيرد.مرحوم شيخ مفيد، مقوّم و عنصر لازم در به كار بردن لفظ «وحى» را خفاى آموزش مى داند در حالى كه سرعت نيز بسان خفا، در آن دخالت دارد.اكنون كه با معناى لغوى وحى آشنا شديم به بررسى كاربرد آن در قرآن مى پردازيم.الف. ادراك غريزىزندگى قسمت اعظم جانداران خصوصاً جانوران بر پايه فعاليت هاى غريزى استوار است تا آنجا كه علم و دانش از آن گزارش مى دهد، فعاليت هاى شگفت انگيز زنبور عسل و لانه تنيدن عنكبوت و غيره همگى برخاسته از ندايى است كه از درون وجود آنها بر مى خيزد، و آنها را در زندگى كمك مى كند، و به تعبير ديگر: به صورت خودكار، و بدون آموزش از بيرون و بدون داشتن مسير دومى جز همان مسير، راه زندگى را مى پيمايند شكى نيست كه رفتار يك جانور و پديد آوردن كارهاى شگفت آورى كه بشر بر انجام آن قادر وتوانا نيست، بدون علت نخواهد بود، از طرف ديگر نمى توان گفت آنها از طريق فكر و انديشه و محاسبات سود و زيان و پيش بينى هاى متفكرانه دست به اين كار مى زنند پس چاره اى جز اين نيست كه بگوييم يك نوع آموزش مخفى و رمزى است كه به موجود جاندار القا مى گردد قرآن در اين باره مى فرمايد:(وَأَوحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذى مِنَ الجِبالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِى مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكى سُبُلَ رَبِّكِ ذُللاً...).([4])«خداى تو به زنبور عسل وحى كرد كه از كوه ها و درختان و از نقاط مرتفع لانه بگزين، آنگاه دستور داد از انواع ميوه ها بخور، و راه پروردگارت را با هموارى بپيما».بنابر اين كار لانه سازى با آن هندسه شگفت آور و اداره وحراست آن از ورود زنبورهاى متعفن، سپس تلاش هاى شبانه روزى آنان در گلزارها و باغ ها و مكيدن شيره ى درختان،و تبديل آن به عسل، و قالب سازى ها وبسته بندى هاى مخصوص، همگى كارهاى غريزى استب. الهام بر قلبگاهى وحى درباره ى القاى بر روح و روان به كار رفته است، يعنى طرف بدون اين كه القا كننده را ببيند يا تحت آموزش قرار گيرد مطلبى را از بيرون دريافت مى كند اين دريافت معلول دو چيز است:1. گاهى نفس به خاطر طهارت و پاكى و نورانيت معنوى به مقامى مى رسد كه شايستگى آن را پيدا مى كند كه از معلمان نورانى و موجودات برتر، وحتى از مقام ربوبى حقايق را دريافت نمايد.در اين جا علو و برترى روح سبب دريافت چنين الهاماتى مى شود.2. گاهى نفس از نظر دنائت و پستى و ظلمت و تاريكى به جايى مى رسد كه با موجوداتى هم سنخ خود ارتباط يافته و سخنان بى اساس و فريبنده اى به او القا مى شود.و اگر در هر مورد كلمه ى وحى به كار رفته است ملاك آن خفا و پنهانى و سرعت و تندى چنين آموزشى است و بهتر است از قسم نخست به «الهام و اشراق» نام برده و از ديگرى به «وسوسه ى شيطانى» ياد كنيم.ج. وحى تشريعىانسان هاى عادى از طريق حس و تجربه و يا تفكر و استدلال به نتايجى مى رسند ولى هرگاه انسانى از ابزار شناختى بهره گرفت كه مربوط به اين دو نوع معرفت نيست، بلكه يك نوع آگاهى سوم باشد كه از عالم بالا بر نفس او فرود آيد و هدف آن، هدايت اجتماع بشرى به سوى كمال باشد در اين صورت به چنين آگاهى «وحى تشريعى» گفته مى شود در حقيقت، وحى تشريعى از نظر ماهيت وحقيقت با برخى از اقسام پيشين، تفاوت ومباينت ندارد، چيزى كه هست در وحى تشريعى مسأله ى هدايت انسان ها به سوى مبدأ و معاد، به عنوان قيد لازم اخذ گرديده است چنان كه مى فرمايد:(نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنْذِرينَ).([5])«جبرئيل آن را بر قلب تو نازل كرده تا از فرستادگان باشى (افرادى كه براى هدايت انسان ها مبعوث مى شوند».بنابر اين پيامبران اگر چه از ابزار حس وعقل بهره مى گيرند ولى شريعت آنان معلول اين دو نوع ابزار معرفت نيست، بلكه همگى مربوط به جهان بالا است كه به امر الهى بر روح و روان آنان فرود مى آيد و در گرفتن وحى، و ضبط و حفظ آن و يا ابلاغ و بيان آن كوچك ترين اشتباهى نمى كنند بنابر اين كسانى كه بخواهند برنامه هاى پيامبران را در قلمرو هدايت، محصول حس وعقل يا استعداد و نبوغ آنان بدانند كژ راهه را پيموده اند و هرگز به هدف نمى رسند و چون اين گروه به جهان بالاتر از طبيعت اعتقاد ندارند ناچارند تمام حوادث را رنگ مادّى و بشرى بخشند و براى آن علل مادى بينديشند.خدا درباره ى گروهى از پيامبران يادآور مى شود كه ما آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما انسان ها را هدايت مى كنند سپس آنها را چنين توصيف مى كند:(...وَأَوحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الخَيْراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإِيتاءَ الزَّكاةِ وَكانُوا لَنا عابِدينَ) .([6])«به آنان انجام كارهاى خير را وحى كرديم همچنين برپايى نماز و دادن زكات را و قبلاً نيز ما را پرستش مى كردند».اكنون بايد ديد وحى در اين آيه به چه معنى است؟ غالب مفسران گفته اند: مقصود از اين وحى همان وحى تشريعى است كه بر همه ى پيامبران نازل مى شود و وظايف خود و بندگان را در بر دارد بنابر اين آيه ى فوق ناظر به وحى خاصى جز نيست.با توجه به مطالب ياد شده مى توان گفت: وحى يك معنى بيش ندارد و در قرآن نيز كلمه ى وحى در همان معنى واحد به كار رفته است چيزى كه هست متعلق هاى آن مختلف است، و در مجموع، يك ملاك، مجوز همه اين استعمال ها مى باشد و آن اين كه:در همه ى موارد، اين آموزش يك نوع آموزش مخفى و پنهان همراه با سرعت مى باشد خواه طرف آموزش انسان باشد و يا ساير جانداران وجمادات، و خواه آموزش، مربوط به هدايت انسان ها باشد و يا غير آن، خواه آموزش دهنده خدا باشد و يا غير او.([7])--------------------------------------------------------------------------------[1] . معجم مقاييس اللغة، ج6، ص 93.[2] . مفردات، ص515.[3] . لسان العرب، ج15، ص 379.[4] . نحل/69 ـ 68.[5] . شعراء/193.[6] . انبياء/73.[7] . منشور جاويد، ج10، ص 79 ـ 95.منبع :
tohid.ir