پاسخ تفصیلی:
«توكل» برگرفته شده از «وكاله » است . كسي كه كارش را به ديگري واگذار مي كند متكل است و زماني كه دلش از اين بابت راحت بوده و به آن كسي كه توكل مي كند, اعتماد كامل داشته باشد, او را »متوكل « گويند. پس توكل ، اعتماد قلبي به وكيل است . كسي كه خداوند را با تمام اوصافش (علم , قدرت , حكمت و...) شناخت , در تفويض امور خويش به او هيچ نگراني نخواهد داشت و دل او كاملا آرام خواهد بود. پس از آن كه آدمي به اين حقيقت رسيد كه »لا حول ولا قوه الا بالله « (كافي , ج 1, ص 230) هيچ حركت و نيرويي نيست جز آن كه به خداوند متكي است , در مرحله عمل نيز به اين حقيقت بزرگ توجه خواهد داشت . از اين رو امور خويش را به او واگذار خواهد نمود و به او تكيه خواهد كرد. البته تصور نشود كه متوكل چون امور خود را به خدا واگذار كرده است , بايد به گوشه اي بخزد و خمود و ساكن گردد. اين بينش انحرافي در موضوع توكل است . موحد همه اسباب را مي بيند, ولي آنها را مجري اراده الهي و تحت مشيت او مي داند. توكل كننده انتظار ندارد كه بدون جهاد به پيروزي برسد; بلكه او پيروزي را در مسير جهاد و با توكل بر خدا مي بيند; چرا كه زمام اسباب جملگي در دست اوست . در روايت است روزي پيامبر اكرم (ص ) ديدند كه كسي اسب خود را كنار كوچه نهاد و آهنگ حركت به سوي مجلسي نمود. حضرت فرمودند چرا آن را نمي بندي ؟ گفت : به خدا توكل نمودم . حضرت فرمودند: »اعقل راحلتك و توكل ; اسب خود را ببند و به خدا توكل كن «, (وسائل الشيعه , ج 17, ص 34) به قول مولوي : »با توكل زانوي اشتر ببند« و انسان متوكل هميشه پناهگاه امني و نقطه اتكائ دارد, ولي موظف است كه تلاش نيز بكند ولي انسان بدون توكل فقط به خود بسنده است و اتكايي ندارد. اگر ابري بالا مي آيد و باران مي بارد, بينش موحد درباره آن اين است كه اينها جملگي مجريان اراده الهي و تحت سيطره اويند; ولي كافر آنها را مستقل در تائثير مي پندارد. بنابراين راه كسب توكل بالا بردن ميزان معرفت به خداوند و نقش او در هستي است . كسي كه خداوند را با اوصاف كمالي اش شناخت و او را قدرتمندي با اراده در صحنه هستي ديد, ديگر تنها در قالب اسباب و علل عادي و مادي حوادث جهان را تفسير نخواهد كرد; بلكه مشيت نافذه او را در همه جا مي بيند و حوادث و امور را با در نظر گرفتن اين واقعيت بزرگ توضيح مي دهد. براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي آيت الله مهدوي كني , ص 512 و 533 2- معراج السعاده ملا احمد نراقي , ص 784 - 789
توسل در لغت , به معناي تمسك جستن به وسيله اي براي نيل به مقصود است . از آن جا كه خداوند, جهان هستي را بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده است و فيض خود را تنها از طريق مجاري و اسباب اعطا مي كند »ائبي الله ان يجري الاشيائ الابالاسباب «؛ (بحارالانوار, ج 2, ص 90). انسان براي رسيدن به مقصود خويش , بايد به اسباب و وسايط متوسل شود; مثلا اگر بخواهد زمين خشك و بايري را تبديل به مزرعه اي سر سبز و يا باغي آباد كند, بايد زمين را شخم بزند, نهال يا دانه و بذر درون زمين بكارد, به موقع كود و آب بدهد, به اندازه لازم سم پاشي كند و... اگر مي خواهد به طبقه دوم يا سوم يك ساختمان برسد, بايد از پله هاي آن بالا رود, يا سوار آسانسوز يا پله برقي شود و همينطور در ساير كارهاي روزمره ي زندگي , انسان به اسباب و وسايل براي رسيدن به مقصود خود تمسك و توسل مي جويد. بر اين اساس , توسل لازمه ي زندگي انسان در جهان هستي است ; جهاني كه بر آن قانون اسباب و مسببات حكمفرما است . بنابراين , خداوند كه هستي عالم از او است و ادامه هستي و هر حركت , نيرو و تغييري وابسته به او و ناشي از فيض او است , خود براي اعطاي فيض خويش , مجاري و اسبابي را قرار داده است . بر همين اساس , خداوند اموري را به عنوان اسباب و وسايل در جهت تقرب و نزديكي به درگاه خويش و برآمدن حاجات , قرار داده است ما را به توسل به آن امور, امر كرده است : »يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله ; اي موئمنان پرواي الهي داشته باشيد و به سوي او وسيله تحصيل كنيد«, (مائده / 35). با توجه به اطلاق كلمه ي »وسيله « آيه ي شريفه , اين كلمه معنايي وسيع و گسترده دارد و شامل هر آنچه كه صلاحيت نزديك كردن انسان به پيشگاه خداوند را دارد, مي شود. همچنان كه نماز و روزه , احسان به يتيم , دستگيري از مستمندان , خدمت به خلق خدا و... وسيله ي تقرب به خداوند هستند; استمداد به ارواح مطهر پيامبران و اولياي الهي نيز وسيله تقرب به خداوند است كه در روايات و سيره ي معصومين بر آن تائكيد شده است . پيامبر اكرم به شخصي نيازمند كه - به ايشان مراجعه كرده بود - شيوه ي توسل را ياد مي دهد: »اللهم اني اسائلك و اتوجه اليك بنبيك نبي الرحمه ...«؛ (سنن ابن ماجه , ج 1, ص 441; مسند احمد بن حنبل , ج 4, ص 138; الجامع الصغير سيوطي , ص 59). و روايات بسيار زيادي كه در اين زمينه وارد شده است . تمسك به اولياي الهي , به معناي اعتقاد به استقلال آنان از خداوند, در تائثير گذاري و برآمدن حاجات نيست ; بلكه توسل به اولياي الهي , همراه با اين اعتقاد است كه تنها خداوند است كه مستقل از غير و بي نياز از غير, در عالم هستي تائثير مي گذارد. و غير از او, تائثيرگذاري همه ي اسباب و وسايل تحت قدرت و اراده و خواست خداوند و متكي به آن خواهد بود. توسل به اولياي الهي , به اين معني است كه هنگام دعا و درخواست از خداوند, خدا را به حق آنان و پاكي آنان در حقيقت به خداوند عرض كنيم كه هر چند ما به سبب گناه و عصيان و نافرماني , استحقاق نداريم كه حاجت و خواسته ما برآورده شود; لكن به واسطه ي علقه و ارتباط معنوي و محبت و پيروي از اولياي تو, تو را به حق اين آبرومندان درگاهت مي خوانيم كه حاجت ما را برآورده سازي . با توجه به بيان فوق , توسل نوعي خواندن خداست كه در آن خدا را به حق اوليايش مي خوانيم . با توجه به حقيقت توكل و توسل روشن مي شود كه توسل هيچ منافاتي با توكل ندارد, بلكه توسل به اولياي الهي , عين توكل به خداوند است , چرا كه دو نكته اساسي در توكل مطرح است: 1- انسان در تمامي كارها, متوجه باشد كه »لاحول ولا قوه الا بالله العلي العظيم «. 2- در عين اين توجه , انسان بايد به اسباب و علل , براي رسيدن به مطلوب خود تمسك جويد. و هر دو نكته فوق در توسل موجود است: 1- در توسل , ما خدا را مي خوانيم و او را مورد توجه در برآمدن حاجات قرار مي دهيم »اللهم اني اسائلك و اتوجه اليك بنبيك نبي الرحمه «. 2- در اين خواندن و توجه به قدرت الهي و درخواست از او, به وسايل و اسباب معنوي كه خداوند ما را سفارش به آن كرده است - يعني اولياي الهي - تمسك مي جويي.
از انچه گذشت روشن ميشود كه توسل و توكل نفي نظام عليت و اسباب نيست بلكه توجه به اين است كه :
اولا مسبب الاسباب خداست
ثانيا اسباب فقط علل مادي و ظاهري نيستند بلكه اين علل در متن علل معنوي و فرا مادي اثر گذارند و بخش فراتر نظام عليت را علل معنوي تشكيل مي دهند و توسل و توكل از زمره اين عللند.