مرگ عبارت است از نوشيدن عصارة حيات که براي مؤمنان بسيار گوارا، لذّت بخش و نشاط آور و براي کافران رنج آور و اسفبار و اندوهناک. اما جريان مردن مؤمنان به اين وضع است که هنگام مرگ آنان فرشتگان الهي نازل و پيامبر و پيشوايان معصوم(ع) براي اينان متمثل مي شوند و به آنان مي گويند: ما دوستان شما در دنيا و آخرت خواهيم بود و هيچ خوف و ترسي نداشته باشيد، نويد باد شما را به بهشت که هر آنچه خواستيد در آن است: «إنّ الّذين قالو رَبُّنا الله ثُمّ استَقاموا تَتَنزَّلُ عَلَيهم المَلئِکَة ألاّ تَخافوا ولا تَحزنوُا وأبْشروا بالجنّة الّتي کنتم توُعدون نَحن أولياؤکم في الحيوة الدُّنيا و فِي الاخرة ولکم فيها ما تشتهي أنفسکم ولکم فيها ما تَدّعون :
فصلت/30ـ31آنان که گفتند پروردگار ما خداي يگانه است و سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مي شوند که نترسيد و غمگين نباشيد. بشارت باد بر شما به همان بهشتي که پيامبران الهي وعده دادند. ما ياران و مددکاران شما در زندگي دنيا و در آخرت هستيم و براي شما هر چه بخواهيد در بهشت فراهم است و هر چه طلب کنيد به شما داده مي شود». بسياري از مفسّران برآنند که اين امور هنگام مرگ رخ مي دهد. به ويژه اين که فرشتگان گويند ما دوستان شما در دنيا و آخرت هستيم. اين تعبير نشانه آن است که اين گفتار هنگام احتضار خواهد بود. اما جريان مردن کافران به اين وضع است که مرگ براي آنان سخت ناگوار، تلخ، و استقبال فرشتگان عذاب از آنها با گرزهاي آتشين است.
براي روشن شدن دو جريان ياد شده چند نمونه از اخبار ارائه مي شود:
1ـ از پيامبر اکرم اسلام(ص) سؤال شد: فرشته مرگ چگونه جان آدمي را مي گيرد؟ فرمود: فرشتة مرگ هنگام مردن مؤمن نزد وي آن گونه مي ايستد که بردەاي ذليل نزد مولا. او و يارانش نزد مؤمن مي ايستند و نزديک نمي شوند تا اين که نخست فرشتة مرگ سلام کند و به او بشارت به بهشت دهد؛
(من لا يحضر 1/135) 2ـ امام صادق(ع) فرمود:
«إذا حيل بينه و بين الکلام أتاه رسول الله(ص) و من شاء الله، فجلس رسول الله(ص) عن يمينه و الآخر عن يساره، فيقول له رسول الله(ص): أمّا ما کنتَ ترجوا فهو ذا أمامک و أما ما کنت تخاف منه فقد آمنت منه. ثم يفتح له باب إلي الجنّة، فيقول: هذا منزلک في الجنّة فإن شئت رددناک إلي الدّنيا و لک فيها ذهبٌ و فضّة، فيقول: لا حاجة في الدّنيا... ؛
(همان 6/196) هنگامي که بين مؤمن و بين قدرت بر گفتن حائل مي شود، يعني نتواند سخن بگويد پيامبر خدا(ص) و کساني که خدا خواهد کنار او مي آيند. رسول خدا(ص) سمت راست شخص و ديگران به جانب چپ او مي نشينند. رسول خدا شروع به سخن کرده مي فرمايد آنچه را اميدوارش بودي اکنون روبروي توست (ديدار پيامبر و ائمه) و امّا آنچه را از آن مي ترسيدي (کيفر) از آن ايمن هستي. سپس دري از بهشت برايش گشوده مي شود و رسول خدا مي فرمايد: اين منزل تو در بهشت است. اگر خواستي تو را به دنيا باز مي گردانيم که در آن جا طلا و نقره است. محتضر در اين هنگام مي گويد: مرا نيازي به دنيا نيست؛ تا اين که مي فرمايد: وقتي او را در قبر گذاشتند همان در بهشتي که رسول خدا(ص) به او نمود بر او گشوده مي شود و نور، خنکي و بوي خوش آن بر او داخل مي گردد». سَدِير صيرفي (راوي خبر) در ادامه مي گويد: گفتم: يابن رسول الله(ص) پس فشار قبر چه مي شود؟ فرمود: هرگز چنين چيزي براي مؤمنان نيست؛
«فأين ضغطة القبر؟ فقال: هيهات ما علي المؤمنين منها شيءٌ».3-امام صادق(ع) فرمود: کسي از دوستان ما که دشمنان ما را دشمن دارد نخواهد مرد جز اين که رسول خدا(ص)، امير المؤمنين، امام حسن و امام حسين(ع) در حال احتضار کنار او آمده و به او نويد بهشت مي دهند و اگر کسي ما را دوست نداشته باشد آن ذوات مقدس را به حالتي که دشمن او باشند خواهند ديد. دليل اين سخن کلام امير مؤمنان است:
يا حار هَمْدان مَنْ يَمُتْ يَرَني | مِنْ مؤمن أو منافق قُبُلاً |
(بحار 6/179) 5ـ ام کلثوم در دقايق پاياني حيات پدر بزرگوارش در برابر او گريه مي کرد. امير مؤمنان فرمود: چرا گريه مي کني دختر مهربانم؟ گفت: به ياد مي آورم که در همين ساعت از ما مفارقت مي کني آن حضرت فرمود: گريه مکن. به خدا سوگند اگر مي ديدي آنچه پدرت مي ديد گريه نمي کردي. حبيب، راوي خبر مي گويد: پرسيديم چه مي بيني اي امير مؤمنان؟ فرمود: فرشتگان آسمان و پيامبران را مي بينيم که پشت در پشت هم ايستادەاند تا مرا ملاقات کنند. اين است برادرم محمد رسول خدا(ص) نزد من نشسته مي فرمايد: بيا، آنچه در پيش داري بهتر از دنيايي است که در آن هستي. 6ـ امام حسن مجتبي(ص) فرمود: من بر دوچيزگريه مي کنم: يکي براي ترسي که از امور اخروي در پيش دارم و ديگري براي فراق و جدايي دوستان:
«انما أبکي لخصلتين: لهول المطلع و فراق الأحبّة»؛
(بحار 6/159) گريه و ناله سلاح مؤمن است:
«وسلاحه البکاء»؛
(مفاتيح الجنان، دعاي کميل) مؤمن اگر از ترس نفوذ ابليس از بيرون و سلطه نفس امّاره از درون ننالد و خود را تصفيه نکند آينده او خطرناک خواهد بود. آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن ج 4 (معاد در قرآن)
مرگ يعنى انتقال از جهان جسمانى و عالم مادى به عالم برزخ
(معاد استاد مطهرى، انتشارات صدار، ص 53 ـ 35). اما اينكه در لحظه مرگ حضرت عزرائيل براى قبض روح حاضر مىشود، امر مسلمى نيست. بلكه ظاهر قرآنى خلاف آن است. زيرا در قرآن چهار دسته آيات است كه به مرگ اشاره دارد: دسته اول آياتى كه مرگ را مستقيما به خدا نسبت مىدهند: «الله يتوفى الانفس حين موتها؛ خدا جان را در زمانه مدت آن مىگيرد»،
(زمر / 42). دسته دوم آياتى كه مرگ را به حضرت عزرائيل ـ ملك الموت ـ نسبت مىدهد: «قل يتوفاكم ملك الموت الذى و كل بكم؛ بگو جان شما را فرستند مرگ كه بر شما وكيل است، مىگيرد»،
(سجده / 11). دسته سوم آياتى كه مرگ را به فرستادگان الهى نسبت مىدهد: «توفّته رسلنا؛ جان او را فرستادگان ما مىگيرد»،
(انعام / 61). دسته چهارم آياتى كه مرگ را به فرشتگان الهى نسبت مىدهد: آيات 28 و 32 سوره نحل و 97 سوره نساء. دليل اين اختلاف نسبتها اين است كه مراتب و اسباب مرگ مختلف است. ملائكه (يا همان فرستادگان الهى) علت نزديكتر و سبب قريب مرگ هستند كه مأمور از طرف ملكالموت هستند. و حضرت عزرائيل ما فوق آنها و فرمانده آنهاست كه او نيز، مستقيما از خدا دستور مىگيرد و به ملائكه دستور مىدهد. خلاصه اينكه فرمانده اصلى خداست و فرمانده ميانى حضرت عزرائيل و اقدام كننده ملائكه هستند،
(الميزان، ج 16، ص 376 و تفسير نمونه، ج 17، ص 140 ـ 139).از قـرآن مجيد استفاده مى شود كه گماشتگان الهى , جان همه مردم را يكسان نمى گيرند , بلكه بـعضى را با راحتى و احترام , و بعضى ديگر را با خشونت و اهانت قبض مى كنند , از جمله در
مورد مومنان مى فرمايد : الذين تتوفاهم الملائكه طيبين يقولون سلام عليكم ( نحل / 32 ) كسانى كه فرشتگان الهى جانشان را با خوشى مى گيرند و به ايشان سلام و احترام مى كنند . ولـى دربـاره كـافـران مـى فـرمايد : و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكه يضربون وجوههم و ادبـارهـم ( انفال / 50 ) ترجمه : هنگامى كه فرشتگان , روح كافران را مى گيرند به روى و پشت آنها مى زنند . و شـايـد بـتـوان گـفـت كه ميان افراد مومن و افراد كافر هم به حسب درجات ايمان وكفرشان , تفاوتهايى در آسان يا سخت جان كندن , وجود دارد . محمد تقى مصباح يزدى / آموزش عقايد، مصباح يزدى - محمد تقى به نقل از سايت تبيان
يك. مرگ مرگ، نخستين منزل برزخ است. همه موجودات امكانى، داراى اجل معيّنى هستند كه با مرگ فرا مىرسد. منظور از اجل، «فنا و نيستى» نيست؛ بلكه زمان و موعدى است كه موجودات به آن منتهى مىشوند. به عبارت روشنتر، زمانى است كه موجودات سفر خود را به سوى خداوند متعال - پس از اندكى درنگ در دنيا آغاز مىكنند تا در آن مقام جاى گيرند و استقرار يابند. پس مرگ نخستين منزلگاه سفر طولانى ما است: «ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»؛ عبس (80)، آيه 21. ؛ «سپس او را مىميراند و در قبر پنهان مىكند». مرگ پلى است كه بين دنيا و آخرت زده شده فقال لهم الحسينعليه السلام: «صبراً بنىالكرام فما الموت إلا قنطرة يعبر بكم عن البؤس و الضراء إلى الجنان الواسطة و النعيم الدائمة فأيكم يكره أن ينتقل من سجن إلى قصر و ما هو لأعدائكم إلا كمن ينتقل من قصر إلى سجن و عذاب. إن أبى حدثنى عن رسول اللهصلى الله عليه وآله أن الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر و الموت جسر هؤلاء إلى جنانهم و جسر هؤلاء إلى جحيمهم» ؛ «امام حسينعليه السلام در روز عاشوراء خطاب به ياران خود فرمود: اى فرزندان بزرگوارى! صبر پيشه كنيد، زيرا مرگ جزء پلى نيست كه شما را از رنج و سختى به بهشت برگزيده و نعمت هميشگى عبور مىدهد. كدامين از شما گذر از زندان به قصر را نكوهيده مىدارد؟ اما مرگ براى دشمنان شما جز انتقال از قصر به زندان و عذاب نيست! بدانيد كه پدر من از جدم پيامبر خداصلى الله عليه وآله نقل كرد كه فرمود: دنيا زندان مومن و بهشت كافر است. و مرگ پلى است كه آنها را به بهشتشان رهنمون مىشود و اينها را آتششان مىكشاند»: بحارالأنوار، ج 6، ص 154. و انسانها را از خانه دنيا - كه خانه فنا و گذر و عمل است به خانه بقا و ابديت مىبرد و هيچ كس از آن گريزى ندارد. همگان فرستاده پروردگار را ديدار مىكنند و مرگ آنان را در مىيابد و سكرات موت و جان كندن، از عقبههاى سخت و دشوار مرگ است. قرآن مرگ را چنين توصيف مىكند: «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ»؛ واقعه (56)، آيات 83 - 85. ؛ «پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مىرسد و شما در اين حال نظاره مىكنيد [ كارى از دستتان ساخته نيست؟ ]و ما از شما به او نزديكتريم، ولى نمىبينيد». يعنى، هنگامى كه مرگ كسى - كه همان اجل و زمان رجوع و سفر او به سوى خداوند است فرا مىرسد، شما حالت او را مىبينيد و نظاره مىكنيد؛ اما هيچ كارى از دستتان بر نمىآيد و نمىتوانيد، او را به دنيا برگردانيد. دليل آن روشن است؛زيرا آن، سكرات مرگ است و حقيقتى است كه شما از آن تنفر داريد. اما چون از جانب خدا است، كسى را در آن دخالتى نيست. ق (50)، آيه 19. «كَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِىَ وَ قِيلَ مَنْ راقٍ وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ»؛ قيامة (75)، آيات 26 - 31.؛ «چنين نيست؛ تا موقعى كه جان به گلوگاهش رسد و گفته مىشود: آيا كسى است كه او را از مرگ نجات دهد و [ در اين هنگام ]به جدايى از دنيا يقين كند و ساق پاها [ از سختى جان دادن] به هم پيچد. در آن روز مسير همه به سوى پروردگارت خواهد بود». آرى مرگ پرواز روح از جسد خاكى به سوى پرودگار جهانيان است و مردمان در اين پرواز دو گروه هستند: يا پاك و طاهرند كه در وصفشان فرمود: «الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ نحل (16)، آيه 32. ؛ «كسانى كه فرشتگان روحشان را مىگيرند، در حالى كه پاك و پاكيزهاند؛ به آنها مىگويند: سلام بر شما! وارد بهشت شويد، به جهت اعمالى كه انجام مىداديد». اما كسانى كه دنياى خود را با گناه آلوده كردهاند، مرگ برايشان بسيار سخت است! آرى جدا شدن از دنيا و همسر، فرزندان، دوستان و آنچه در طول زندگانى خود جمع كردهاند، بسيار سخت است و چه بسا موجب بىايمانى و بدعاقبتى شود! قرآن در وصف مرگ اين گروه مىفرمايد: «وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِى غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ»؛ انعام (6)، آيه 93. ؛ «اگر ببينى هنگامى كه ظالمان در شدايد مرگ فرو رفتهاند؛ و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان مىگويند: جان خود را خارج سازيد! امروز در برابر دروغهايى كه به خدا بستيد و نسبت به آيات او تكبر ورزيديد، مجازات خواركنندهاى خواهيد ديد». روشن است از مرگ گريزى نيست؛ اما از سختى آن مىتوان گريخت و مرگ را به مثابه بوييدن گلى خوشبو تبديل كرد. ايمان و عمل صالح - به ويژه دوستى اهل بيت عصمت و طهارتعليهم السلام و مواظبت بر نمازهاى اول وقت و احترام و نيكى به پدر و مادر و عمل به دستورات الهى، باعث خواهد شد كه ما منزل اول سفر خود را به سلامت طى كنيم. دو. قبر در واقع «قبر»، همان «برزخ» است و آن عالم بين دنيا و آخرت است كه انسان از هنگام مرگ تا نفخ صور در آن قرار دارد. منظور از قبر، همين قبر ظاهرى نيست كه ما مىبينيم؛ زيرا اين قبر كه جسم ما را در خود جاى مىدهد، پس از چندى مىپوسد؛ بلكه منظور از قبر، باطن آن است كه تا قيامت پا بر جاست و در روايات ما از آن به باغى از باغهاى بهشت يا چاهى از چاههاى جهنم تعبير مىكنند. قرآن كريم - پس از نقل تمنّاى باطل بدكردارانى كه از دنيا رفتهاند و درخواست بازگشت به دنيا را دارند تا شايد رفتارى شايسته پيشه كنند، ولى برآورده نمىشود مىفرمايد: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»؛ مؤمنون (23)، آيه 100. ؛ «و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند». امام سجادعليه السلام درباره عذاب و آسايش در عالم برزخ مىفرمايد: «هو القبر و إن لهم فيه مَعِيشَةً ضَنْكاً و الله إن القبر لروضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النار»؛
بحارالأنوار، ج 6، ص 159؛ امام صادقعليه السلام نيز چنين تفسيرى از برزخ دارند: «البرزخ القبر و هو الثواب و العقاب بين الدنيا و الآخرة. و الدليل على ذلك أيضا قول العالمعليه السلام واللَّه ما يخاف عليكم إلا البرزخ؛ امام صادق مىفرمايند: برزخ عبارت از قبر است كه همان عقاب و ثواب بين دنيا و آخرت مىباشد. (آنگاه مرحوم مجلسى اضافه مىكند). دليل آن سخن عالم (امام موسى كاظمعليه السلام) است كه فرمودند: «به خدا قسم من بر شما تنها از برزخ مىترسم»: بحارالأنوار، ج 6، ص 218. ؛ «منظور از برزخ همان قبر است و براى مردگان در آن زندگى سختى است و به خدا قسم! قبر باغى از باغهاى بهشت است يا چاهى از چاههاى آتش». آرى باطن و حقيقت برزخىِ قبر هر كسى، باغى از باغهاى بهشت است و يا چاهى از چاههاى دوزخ. وحشت قبر به هنگام ورود بدان و فشار آن و سؤال منكر و نكير، از عقبههاى بس خطرناك است كه كسى را از آنها گريزى نيست؛ مگر اينكه ايمان و عمل صالح را پيش از خود فرستاده باشد. روايت شده است: قبرى را مىكندند، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با شتاب به سوى آن رفتند و به شدت گريستند؛ به حدى كه خاك از اشك ايشان تر شد و به ياران خود فرمود: «إِخْوَانِى لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّوا»؛
مستدرك الوسائل، ج 2، ص 465.؛ «برادران من! براى همانند اين مهيا شويد». توصيههاى بسيارى كه در روايات شده - مانند اينكه ميت را بلافاصله و با سرعت به درون قبر نگذاريد و قبل از دفن، مدتى او را در كنار قبرش نگاه داريد و در هنگام دفن بر او تلقين بخوانيد و در شب دفن او، نماز شب اول قبر بخوانيد و... همگى براى كم شدن وحشت و اضطراب او و فشار قبر است. «فشار قبر» قابل وصف نبوده و حقيقت آن براى ما روشن نيست. اجمالاً مىتوان گفت: انسانى كه از دنيا رفته است، به دليل انس به دنيا و ناآشنايى به عالم برزخ ونظام جديد، تحت فشار قرار مىگيرد. سؤال منكر و نكير نيز پرسش از حقيقت و باطن اعتقادات و اعمال ما است. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: «يَجِىءُ الْمَلَكَانِ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ إِلَى الْمَيِّتِ حِينَ يُدْفَنُ أَصْوَاتُهُمَا كَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ أَبْصَارُهُمَا كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ يَخُطَّانِ الْأَرْضَ بِأَنْيَابِهِمَا وَ يَطَئَانِ فِى شُعُورِهِمَا. فَيَسْأَلَانِ الْمَيِّتَ مَنْ رَبُّكَ وَ مَا دِينُكَ قَالَ فَإِذَا كَانَ مُؤْمِناً قَالَ اللَّهُ رَبِّى وَ دِينِىَ الْإِسْلامُ فَيَقُولانِ لَهُ مَا تَقُولُ فِى هَذَا الرَّجُلِ الَّذِى خَرَجَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ فَيَقُولُ أَعَنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ تَسْأَلَانِى فَيَقُولَانِ لَهُ تَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَيَقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَيَقُولاَنِ لَهُ نَمْ نَوْمَةً لاَ حُلُمَ فِيهَا وَ يُفْسَحُ لَهُ فِى قَبْرِهِ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ وَ يَرَى مَقْعَدَهُ فِيهَا وَ إِذَا كَانَ الرَّجُلُ كَافِراً دَخَلَا عَلَيْهِ وَ أُقِيمَ الشَّيْطَانُ بَيْنَ يَدَيْهِ عَيْنَاهُ مِنْ نُحَاسٍ فَيَقُولاَنِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ وَ مَا دِينُكَ وَ مَا تَقُولُ فِى هَذَا الرَّجُلِ الَّذِى قَدْ خَرَجَ مِنْ بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ فَيَقُولُ لاَ أَدْرِى فَيُخَلِّيَانِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الشَّيْطَانِ فَيُسَلِّطُ عَلَيْهِ فِى قَبْرِهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ تِنِّيناً لَوْ أَنَّ تِنِّيناً وَاحِداً مِنْهَا نَفَخَ فِى الْأَرْضِ مَا أَنْبَتَتْ شَجَراً أَبَداً وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى النَّارِ وَ يَرَى مَقْعَدَهُ فِيهَا»؛
كافى، ج 3، ص 236.؛ «دو فرشته منكر و نكير، نزد ميت هنگامى كه دفن مىشود، مىآيند؛ در حالى كه صداى آنها همانند رعد بلند آهنگ و چشمانشان همانند برقى سهمناك و خيرهكننده است. در اين حال زمين را با دندانهاى خود زير و رو مىكنند و موهاى خود را مىكشند؛ آن گاه از ميت مىپرسند: پروردگار تو كيست؟ دين تو چيست؟ اگر او مؤمن باشد، مىگويد: اللَّه پرودگار من و اسلام دين من است. آنان به او مىگويند: درباره مردى كه از براى پشتيبانى شما بيرون آمده، چه مىگويى؟ مىگويد: آيا از محمدصلى الله عليه وآله پيامبر خدا مىپرسيد؟ مىگويند: شهادت بده كه او پيامبر خدا است. او مىگويد: شهادت مىدهم كه او پيامبر خدا است. [ بدين ترتيب او از آزمون سربلند بيرون آمد و آنگاه] به او مىگويند: بخواب! خوابى كه در آن رؤيايى نيست. قبرش را به اندازه نه ذراع توسعه مىدهند و براى او، درى به سوى بهشت باز مىكنند و او جايگاهش را مىبيند. اما اگر او كافر باشد، بر او وارد مىشوند؛ در حالى كه شيطان چونان دودى در كنار ديدگان او نشسته است. از او مىپرسند: پرودگار تو كيست و دين تو چيست؟ درباره اين شخص كه براى پشتيبانى شما بيرون آمده، چه مىگويى؟ مىگويد: نمىدانم! [ در اين هنگام] بين او و شيطان را خالى مىكنند و بر او در قبر 99 مار بزرگ را مسلّط مىسازند كه اگر يكى از اين مارها در زمين نفس بكشد، هرگز درختى نخواهد روييد. و ديدگان او را به سوى آتش مىگشايند و او جايگاه خود را در آن مىبيند». آرى «برزخ» باطن جهان ماده است و ما از ادراك آن عاجزيم. آنچه مىبينيم، قبرى است در درون زمين؛ اما حقيقت آن براى ما روشن نيست. در حالى كه اين قبر، يا باغى از باغهاى بهشت و براى انسانهايى است كه در دنيا بهشتى زندگى كردند و يا چاهى از چاههاى آتش و مخصوص انسانهايى است كه زندگانى جهنمى داشتهاند. اين بهشت و دوزخ برزخى - كه غير از بهشت و دوزخ قيامت است براى ما هويدا نيست و پس از مرگ عيان مىشود. اما مهمترين امرى كه باعث مىشود، قبر براى ما، نه تنها جايگاه تنهايى و وحشت نباشد؛ بلكه خانه روشن و باغ بهشت گردد، همان ايمان و عمل صالح است كه محبت پيامبر گرامىصلى الله عليه وآله و خاندانش، سرمايهاى بس عظيم براى طول سفر و از جمله اين مرحله است.
اگر انسان، مؤمن و با تقوا باشد و ره توشه آخرت را برگيرد، نه جان دادن هولى دارد و نه شب اول قبر هراسى و نه قيامت نگرانى دارد؛ از امام حسن(ع) پرسيدند: مرگ چيست كه نسبت بدان نادانند؟ فرمود(ع):
«اعظم سرور يرد على المؤمنين»؛ «بزرگترين شادمانى كه بر مومنان وارد مىشود...»
بحارالانوار، ج 6، ص 153..
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم | راحت جان طلبم از پى جانان بروم |
بر هواى لب او ذره صفت رقص كنان | تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم |
همچنين امام صادق(ع) فرمودند:
«القيامة عرس المتقين»؛ «قيامت زفاف و عروسى اهل تقوا است».
همان، ج 7، ص 176. امام صادق(ع) فرمودند: «اذا مات المومن، شيعه سبعون الف ملك الى قبره فاذا ادخل قبره، اتاه منكر و نكر، فيقعدانه و يقولان له: من ربك؟ و ما دينك؟ و من نبيك؟ فيقول: ربى الله و محمد نبى و الاسلام دينى. فيفسحان له فى قبره مدبصره و ياتيانه بالطعام من الجنة، و يدخلان عليه الروح والريحان و ذلك قوله عزوجل:
«فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان» يعنى، فى قبره
«و جنة نعيم» يعنى فى الاخره»؛ «هرگاه مؤمن بميرد، هفتادهزار فرشته؛ او را تا قبرش تشييع مىكنند؛ سپس وقتى در قبر داخل مىشود، نكير و منكر به سراغش آمده، در كنارش نشسته و به او مىگويند: پروردگارت كيست؟ و دينت چيست؟ و پيغمبرت كيست؟ جواب مى دهد: پروردگارم خدا و محمد(ص) پيغمبرم و اسلام دينم است. [پس آن گاه ]قبرش را برايش به وسعت شعاع بصرش مىگشايند و به سويش از بهشت طعام مىآورند و روح و ريحان بر او وارد مىسازند و آن همان قول خداوند عزوجل است كه در قرآن كريم فرمود: «اما اگر از مقربان باشد روح و ريحان برايش مىباشد»، يعنى، در قبرش چنين چيزى است. اما در آخرت او داخل در «بهشت هميشه پرنعمت» است».
همان، ج 6، ص 222، روايت 22. بنابراين، كسى كه قبرش روح و ريحان و آخرتش رضوان پر نعمت فراوان است، نه هولى دارد و نه هراسى. آرى اگر نگرانى و ترس از لحظه جان دادن و بعد از آن باعث تلاش و جديت در جهاد با نفس و ترك گناه و تحصيل ايمان و تقوا و تقرب شود و انسان را تحريك به عمل صالح كند، بسيار ترس خوبى است. همان گونه كه در جبهه و مقابله با دشمن قدار، رزمنده واقعى، آمادگى رزمى كافى فراهم مىسازد؛ مومن واقعى نيز براى قبر و قيامت خود، توشه فراهم مىكند.
«عالم برزخ» داراى احكام، آثار و معيارهايى غير از احكام و آثار نظام دنيوى است. ازاينرو انسان با ورود به «عالم برزخ» با نظام و معيارهاى جديد و ناشناختهاى مواجه مىشود. انسانى كه در زندگى دنيايى، موفق به تجريد و انقطاع نشده و اسير دنيا و تعلقات آن است، با داخل شدن به برزخ و مواجه شدن با آن احكام و آثار، نه تنها با يك نظام ناشناخته روبهرو مىشود؛ بلكه با از دست دادن مأنوسهاى دنيايى، در وحشت مىافتد و با فقدان آنچه كه او با آنها مأنوس بوده و تنهايى خود را با آنها جبران مىكرد و هستى و بقاى خود را با آنها و در آنها مىديد؛ در فشار قرار مىگيرد. اين فشار توصيف كردنى نيست؛ وضعيتى معلق توأم با وحشت و غربت. گويى در معرض خطر قرار گرفته و مثل اين كه خود را ندارد و در حال از دست دادن خويش است. اين وضعيت و حالات در بدو ورود، دست به دست هم داده و دهشت، وحشت، سختى و فشار به خصوصى را براى انسان پيش مىآورد. «فشار برزخى» يك مسأله عمومى است و هر انسانى با آن مواجه خواهد شد؛ مگر براى ارباب معنا، مهذّبين، اهل انقطاع و مجاهدان جهاد اكبر كه به مجرد انتقال از دنيا، با بهجت و سرور خاصى به نظامى كه با تمام وجود مشتاق آن بوده و به سوى آن كشيده مىشدند، وارد مىشوند و به شهود جمال وجه حق - كه مجذوب آن بودند - بيش از پيش نائل مىآيند و با كنار گذاشتن حجاب ماده و بدن، بزرگترين مانع را از سر راه خود در طلب مقصود بر مىدارند. اما غير از اينان همه با فشار برزخى روبهرو خواهند شد؛ هر چند نوع و كيفيت فشار - با توجه به مراتب انسانها - متفاوت خواهد بود؛ چرا كه فردى كه اُنس و تعلق فراوانى به دنيا دارد، ألفتى با آخرت نخواهد داشت و همواره در حال فرار از آخرت و مأنوسات آن بوده، از وحشت، اضطراب، سختىها و فشار برزخى بيشتر نصيب خواهد برد. و در مقابل كسى كه ارتباط كمى با دنيا دارد و همواره از دنيا رو به سوى آخرت فرار مىكرده و گرايش به عوالم بالا و ارزشهاى والاتر داشته است؛ از فشار اول برزخ، كمتر برخوردار خواهد شد و به آسانى و با سرعت و بدون تكلّف، دنيا و آنچه را در آن بوده، فراموش كرده از آن منقطع خواهد شد و با آن نظام آشنا شده و از نعمتهاى برتر آن بهرهمند خواهد شد و به راه خود ادامه خواهد داد؛ به صورتى كه گويا با خلاص شدن از نظام پست دنيوى، از زندان رهايى يافته و پر و بالش براى پرواز و صعود باز شده است. البته با انس پيدا كردن به نظام جديد برزخى و برطرف شدن ألفت به دنيا و امور دنيايى، آن قسمت از فشارهايى كه از اين جهت در برزخ وجود داشت، برطرف مىشود. همچنين با از ميان رفتن برخى از آلودگىها و ناپاكىها، فشارهايى نيز كه از اين ناحيه در برزخ بوده، مرتفع مىشود. همين طور با اُنس روح با نظام برزخى و كم شدن ارتباط روح و بدن مادى و انصراف روح به عالم، احكام و آثار برزخ و اصل توجّه روح به مسائل برزخ، فشارهايى كه از ناحيه اضطراب و دهشت از جهت ناآشنا بودن به نظام جديد، رخت برخواهد بست. بنابراين سختىها و فشارهاى برزخى، به مرور كم و برطرف مىشود. البته اين در صورتى است كه روح در زندگى دنيايى خود، در صراط مستقيم باشد. اما اگر روح در زندگى دنيايى، آلودگىهاى زيادى داشته باشد و به بيان ديگر اگر عصيانها و طغيانهاى ارواح به ظاهر مؤمن - به مقتضاى نظام برزخى و ا حكام خاص آن - بيش از حد بوده و در مجموع انجذاب به سوى حضرت حق، بر جانب آلودگىها حاكم نباشد، در اين صورت نتيجه عصيانها را در برزخ ديده و در عذاب برزخى قرار خواهد گرفت و اين عذابها، سختىها، گرفتارىها و فشارها تا آخر نظام برزخى ادامه خواهد داشت. روايات نيز به فشار برزخى و عموميت آن اشارات دقيق و فراوانى دارد كه به ذكر يك نمونه اكتفا مىشود: ابى بصير مىگويد: «به امام صادق(ع) عرض كردم: «آيا كسى از سختىها و فشار قبر [ برزخ] نجات مىيابد و [ محفوظ مىماند؟]» امام صادق(ع) [ در پاسخ ]فرمود: «از فشار برزخ به خدا پناه مىبريم، چقدر اندكاند كسانى كه از فشار قبر نجات مىيابند [ و به آن گرفتار نمىشوند]»... . سپس [ امام صادق(ع) در ادامه ]فرمود: «رسول اكرم(ص) در تشيع جنازه سعد - در حالى كه هفتاد هزار ملك جنازه وى را تشييع مىكردند - شركت كرد و سر به آسمان بلند نمود [ و نظرى به آسمان انداخت] و سپس فرمود: «آيا شخصى مانند سعد هم فشار و سختىهاى قبر [ برزخى] را مىبيند؟!».
منظور آن است كه رسول اكرم(ص) سعد را در فشار ديد و با تعجب چنين فرمود. امام صادق(ع) فرمود: «پناه بر خدا، اين فشار به خاطر بدخويى و كج خلقى او بر خانوادهاش بود...».
«عن ابى بصير قال: قلت لابى عبدالله(ع): أيفلت من ضغطة القبر احد؟ قال: فقال: نعوذ بالله منها. ما أقل من يفلت من ضغطة القبر! قال: و ان رسول الله صلى الله عليه و آله خرج فى جنازة سعد و قد شيعه سبعون الف ملك فرفع رسول الله صلى الله عليه و آله رأسه الى السماء ثم قال: مثل سعد يضّم؟ قال: قلت: جعلت فداك انّا نحدّث انّه كان يستّخفّ بالبول، فقال: معاذاللّه انّما كان من زعارة فى خلقه على اهله...»؛ (بحارالانوار، ج 6، ص 261، ح 102). و براى مطالعه بيشتر در اين خصوص ر.ك: عروج روح، صص 76-80 و معاد يا بازگشت بسوى خدا، ج اوّل، صص 270-276.در روايات و احاديث، از «عالم برزخ» در برخى مواضع، با واژه «قبر» ياد شده است. البته در پارهاى موارد، منظور از كلمه «قبر» در روايات، قبر مادى و خاكى است. با دقت در محتوا و صدر و ذيل روايات، مىتوان به خوبى دريافت كه مقصود از لفظ «قبر» در آنها، «قبر خاكى» است يا مراد «نظام برزخى» است. براى آنكه روشن شود كه واژه «قبر» به معناى نظام «برزخ» به كار رفته است، به ذكر يك روايت اكتفا مىكنيم. زهرى نقل مىكند: امام سجاد(ع) فرمود: «سختترين ساعتها براى فرزند آدم، سه ساعت است: ساعت اول،ساعتى است كه در آن ملكالموت را مىبيند و ساعت دوم، ساعتى است كه در آن از قبر خود بر مىخيزد و ساعت سوم، ساعتى است كه در برابر خداى متعال مىايستد؛ يا به سوى بهشت است و يا به سوى آتش». سپس فرمود: «اى فرزند آدم! اگر هنگام مرگ نجات يافتى، پس [ راحت و رها شدى] و گرنه به هلاكت رسيدى. واى فرزند آدم! اگر در موقعى كه به قبر خود گذاشته مىشوى نجات يافتى، [ خلاص شدى و به سعادت رسيدى] و گرنه به هلاكت افتادى، و اگر هنگامى كه انسانها بر صراط امر مىشوند نجات يافتى، [ راحت و خلاص شدى] و الا به هلاكت رسيدى و اگر در آن هنگام كه انسانها در برابر پروردگار قرار مىگيرند نجات يافتى، [ به سعادت رسيده و رها شدى] و گرنه به هلاكت افتادى». سپس اين آيه از قرآن را تلاوت كرد كه:
(وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)؛
مؤمنون (23)، آيه 100. يعنى، «و حال آنكه از وراى آنان برزخى وجود دارد» و فرمود: «اين همان قبر است و حقيقت اين است كه براى آنان (اهل ضلال) در قبر، معيشت سختى بوده و در مضيقه و فشار خواهند بود. قسم به خداوند كه قبر، يا روضهاى از رياض بهشت و يا جايگاه پستى از جايگاههاى پست آتش است». سپس امام سجاد(ع) به شخصى از حاضران در آن جلسه روى آورد و فرمود: «آنكه ساكن آسمان است، ساكن بهشت را از ساكن آتش تميز داده و مىشناسد. پس تو از كدامين هستى؟ و منزل تو از اين دو منزل كدام است»؟
«عن الزهرى قال: قال على بن الحسين عليهما السلام: اشدّ ساعات ابن آدم ثلاث ساعات: الساعة التى يعاين فيها ملك الموت، الساعة التى يقوم فيها من قبره و الساعة التى يقف فيها بين يدى اللَّه تبارك و تعالى فاما الى الجنة و امّا الى النار. ثم قال: ان نجوت يابن آدم عند الموت فانت انت و الا هلكت، و ا ن نجوت يابن آدم حين توضع فى قبرك فانت انت و الا هلكت: و ان نجوت حين يحمل الناس على الصراط فانت انت و الا هلكت و ان نجوت حين يقوم الناس لربّ العالمين فانت ا نت و الا هلكت. ثم تلا: «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون». قال: هو القبر، و ان لهم فيه لمعيشة ضنكا و اللَّه انّ القبر لروضه من رياض الجنة او حفرة من حفر النار. ثم اقبل على رجل من جلساته فقال له: قد علم ساكن السماء ساكن الجنة من ساكن النار فاىّ الرجلين انت؟ و انّى الدارين دارك»؛ (بحارالانوار، ج 6، ص 159، ح 19). چنان كه در متن روايت آمد، امام سجاد(ع) مقصود از كلمه «برزخ» در قرآن را همان «قبر» دانستهاند كه از اين اشاره معلوم مىشود كه مراد از عالم قبر در روايات، همان عالم برزخ است و مسائل مربوط به قبر در واقع مسائل عالم برزخ است. مسائلى از قبيل فشار، سؤال و جواب، نعمت و عذاب و نظاير آنها. توضيح امام سجاد(ع) در باره قبر
«ان القبر روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النار» نيز بيانگر اين نكته لطيف است كه هر جا اين جمله و توصيف در خصوص قبر در روايات بيايد، مشخص مىشود كه مراد از «قبر» در آن روايت، «نظام برزخ» است؛ نه قبر مادى و خاكى.
ر.ك: عروج روح، صص 69 - 71.