در اين رابطه به چند نکته اشاره مي شود:
يهوديان و مسيحيان انبياء را معصوم نمي دانند و گناهان و نسبت زنا به حضرت داوود (کتاب دوم سموئيل) و نسبت ساختن بتخانه به حضرت سليمان.
(کتاب اول پادشاهان 11، 1-13)مسيحيان تنها حضرت عيسي را معصوم مي دانند، زيرا معتقدند که وي علاوه بر نبوت، الوهيت نيز داشته است و خدا گناه نمي کند. البته به خاطر وجود پاره اي از تناقض ها در انجيل حتي يحيي نيز در مواردي به کردار نادرست مثل بدرفتاري با مادر، شراب سازي و ... متهم شده است.
دين اسلام براين باور است که همه انبياء داراي مقام عصمت مي باشند و اگر خطايي هم از آنها باشد فقط در حد ترک اولي است.
مسيحي ها معتقد به الوهيت و خدايي حضرت مسيح هستند. خداوند در قرآن مي فرمايد:
«لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ؛ كسانى كه گفتند خدا همان مسيح پسر مريم است قطعا كافر شدهاند».
(مائده، 72)قرآن کريم مسيح را عبد و بنده وجيه خداوند مي داند و الوهيت را مختص ذات باري تعالي مي داند.
(نساء، 171 و 172)مسيحي ها معتقدند که مسيح را به صليب کشيدند و کشتند در حالي که قرآن کريم مي فرمايد:
«وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقينًا * بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللّهُ عَزيزًا حَكيمًا؛ و گفته ايشان كه ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كسانى كه در باره او اختلاف كردند قطعا در مورد آن دچار شك شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند جز آنكه از گمان پيروى مىكنند و يقينا او را نكشتند. بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا توانا و حكيم است».
(نساء، 157 و 158)اما در مورد آخر الزمان از ديدگاه مسيحيت بايد گفت:
مسيحيان آخر الزمان را با معاد (قيامت) يکي مي دانند. به بيان ديگر آنها رجعت حضرت مسيح را مساوي با آخرت و رستاخيز مي دانند، در حالي که از منظر اسلام آخر الزمان با قيامت متفاوت است؛ آخر الزمان، رجعت حضرت مهدي و حضرت مسيح است و قيامت بعد از انقراض اين عالم بر پا مي شود.
مسلمانان و مسيحيان هر دو اتفاق به ظهور و بازگشت حضرت مسيح عليه السلام دارند ولي با اين تفاوت که مسلمانان معتقدند منجي نهايي بشريت حضرت مهدي (عج) است و حضرت مسيح ياور نزديک ايشان است ولي مسيحيان تنها ظهور عيسي را قبول مي دارند.
مسلمانان معتقدند: وقتي آن منجي حقيقي (حضرت مهدي) ظهور نمودند در سطح جهان عدل و قسط و آرامش و توحيد و يکتا پرستي را گسترش مي دهد ولي مسيحيان چنين نقش پررنگ و چشم گيري براي مسيح قائل نيستند بلکه تنها او را داور مي دانند، کسي که در هنگام ظهورش فقط بين مردم داوري مي کند:
«مسيحيان رجعت و قيامت را يکي مي دانند و مي گويند حضرت مسيح که به عقيده آنها خداست، هنگامي که براي بار دوم بيايد و حکومت هزار ساله تشکيل دهد، براي داوري نهايي مردم، قيامت بر پا خواهد کرد و آنان را به بهشت يا جهنم خواهد فرستاد».
(کتاب آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي، انتشارات سمت، ص 265)براي آگاهي بيشتر به کتاب آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي مراجعه کنيد.دين مبين اسلام از جهات مختلفى بر شريعتهاى پيامبران پيشين و آنچه امروزه به نام اديان مختلف خوانده مىشود، امتياز دارد. بسيارى از اين امتيازات از سوى انديشمندان و متفكران غيرمسلمان، مورد تأكيد قرار گرفته است. بررسى جامع و تفصيلى اين مسئله، كاوشى ژرف و دراز آهنگ مىطلبد و از حوصله اين نوشتار خارج است؛ از اين رو به اختصار نكاتى چند بيان مىشود:
يك. خردپذيرى و خردپرورى از جمله امتيازات مهم اسلام، عقلانيت و خردپذيرى آموزههاى آن است. اين مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله:
1-1. نظام فكرى و عقيدتى اسلام: (مانند خداشناسى، هستىشناسى، انسانشناسى، راهنماشناسى و فرجامشناسى)؛
1-2. نظام اخلاقى اسلام؛
1-3. نظام رفتارى و قوانين و دستورات عملى؛
1-4. دعوت به تحقيق و پرسش گرى در انتخاب دين.
خردپذيرى آموزههاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هر گونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهى مىكند:
«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛
رمز (39)، آيه 17.؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان [مختلف] گوش فرا داده و برترين را بر مىگزينند» و
«لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»؛
بقره(2)، آيه 256.؛ «هيچ گونه تحميل و اجبار در امر دين روا نيست [؛زيرا] به خوبى راه هدايت از ضلالت روشن شد». اما مسيحيت كنونى به جهت قرار گرفتن در تنگناهاى شديد معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثليث و توحيد و تجسد و خدا انگارى مسيح، به جداسازى و گسست ايمان از معرفت فتوا داده و دين و ايمان را با عقل و خرد بيگانه ساخته است!
جهت آگاهى بيشتر نگا:
الف. فعالى، محمد تقى، ايمان دينى در اسلام و مسيحيت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)؛
ب. شاكرين، حميدرضا، پرسمان سكولاريسم، (مشكلات كلامى مسيحيت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، 1384).
پروفسور لگنهاوزن M.G. Legenhausen مىگويد: «چيزى كه در اسلام بيش از همه، براى من جاذبه داشت، اين بود كه چقدر اين دين از پرسشهاى انسان استقبال مىكند و همواره دعوت به تحقيقات بيشتر در تعاليم دين مىكند».
لگنهاوزن، محمد، «با پرسش زندهام»، پرسمان (ماهنامه)، پيش شماره اول، خرداد 80، ص 5. همو مىگويد: «وقتى از كشيشها مىپرسيدم كه من نمىفهمم چه طور خدا يكى است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب مىگفتند كه ما نمىتوانيم به درك اين آموزه برسيم. تنها خدا مىداند كه حقيقت اين امر چيست. اين رمزى ست كه فقط خدا آن را مىداند و عقل در اينجا به بن بست مىخورد! از جمله چيزهايى كه براى بنده خيلى جالب بود، اين بود كه در اسلام نگفتهاند اصول دين را چشم و گوش بسته بپذير؛ بلكه دعوت كردهاند كه بپرس. مخصوصاً اين خصلت در ميان شيعيان خيلى بيشتر است»
همان، ص 6..
خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مىنويسد: «پس از آنكه عقايد همه كيشهاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به اين نتيجه رسيدم كه به طور كلى مذهبهاى بزرگ يكى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد شدهاند. بتپرستى، فكر تناسخ و اصول طبقه بندى در كيش هندويى سرايت كرد. صلحجويى مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايى شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقايد كنفسيوسى، عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايى مسيح و شفاعت به استناد مرگ ادعايى عيسى بر روى دار در مسيحيت، انحصارطلبى ملت برگزيده يهود و... نتيجه اين انحرافات است. هيچ يك از اين انديشههايى كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا نمىشد؛ بلكه به صورت روزافزونى احساس مىكردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلى است كه طهارت خودش را حفظ كرده است. ساير مذهبها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقيقت است؛ ولى فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است»
ماركوس، مارگريت، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعيدى، (تهران: شركت سهامى انتشار، 1348)، ص 9..
دو. اسلام و علم از جهت سازگارى با علم و دانش بشرى نيز اسلام كارنامه درخشانى دارد. موريس بوكاى(Mourice Bucallie) دانشمند فرانسوى به دو امتياز اساسى در اين رابطه اشاره مىكند:
2-1. غناى فراوان قرآن در حوزه مسائل علمى؛ در حالى كه عهد قديم (تورات) و عهد جديد (انجيل) نسبت به بسيارى از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و دادههاى مشخصى هستند.
بوكاى، موريس، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى، (تهران: حسينيه ارشاد. بىتا)، ص 12. 2-2. استوارى و توافق دادههاى قرآن با دستاوردهاى متقن و معتبر علوم روز؛ در حالى كه عهد عتيق و اناجيل به تعارضات آشتى ناپذيرى در اين زمينه مبتلا هستند. بوكاى مىنويسد: «من بدون سبق ذهن و با عينيت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگارى اين متن را با معلومات علمى امروز بسنجم... در پايان كار بر من مسلم شد كه قرآن، به ايجاب و اثبات هيچ مطلبى نمىپردازد كه در اين دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمى محل انتقاد و ترديد قرار داد.
براساس همين روش عينى، عهد عتيق و اناجيل را نيز مطالعه كردم. در مورد عهد عتيق به هيچ وجه نيازى نبود كه پارا از كتاب نخست آن؛ يعنى، سفر تكوين (پيدايش) فراتر بگذارم، تا به تأكيداتى آشتىناپذير، با معلومات متقن علمى اين روزگار برخورد كنم!
در همان صفحه اول انجيل نيز، شجره و نسب عيسىعليه السلام ما را دچار اشكال مىكند؛ زيرا در اين باب متن انجيل متى با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقض است. راجع به تاريخ ظهور بشر بر روى زمين نيز مطالب انجيل لوقا با معارف امروزى كاملاً ناسازگار است».
همان، صص 13-12. البته اسلام در اين باره، امتياز اساسى ديگرى نيز بر مسيحيت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام دينى است كه به گسست ناپذيرى علم و عقل و ايمان و معرفت و رستگارى فتوا مىدهد.
جهت آگاهى بيشتر نگا: اصول كافى، ج1، كتاب «نفس العلم» و كتاب «العقل و الجهل». اما به اعتقاد رسمى مسيحيت شجره ممنوعه - كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهى قرار گرفته و گنهكار شدند - چيزى جز شجره معرفت و دانش نيك و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنايت خود سازد و آدم را امر نموده، چنين گفت: آنچه از درختان خواهى بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نيك و بد بخورى كه هر گاه از آن بخورى خواهى مرد».
تورات، سفر پيدايش 2، 17-15. در باب سوم مىگويد كه خداوند پس از تخلف آدم چنين گفت: «اكنون انسان مانند يكى از ما شده كه نيك و بد را تميز مىدهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حيات نيز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بيرون كرد...».
تورات، سفر پيدايش 3، 22. بر اساس اين آموزه، جست و جوى دانش و معرفت در تعارض با رستگارى و خلود انسان در بهشت است. به عبارت ديگر چنين وانمود مىكند كه يا بايد رستگارى در بهشت را برگزيند و يا در جست و جوى دانش و معرفت برآيد. پس آنكه بهشت و رستگارى مىخواهد، بايد از پيمودن طريق دانش و معرفت فاصله گيرد و آنكه دانش و معرفت مىجويد، بايد بهاى سنگين خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل كند!
استاد مطهرى در اين باره مىنويسد: «بر اساس اين برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهى است؛ پس شيطان وسوسهگر همان عقل است»
مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377)، ج 2، ص 30..
سه. كتاب معصوم الهى يكى از مهمترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان، «كتاب آسمانى» آن است. قرآن مجيد، از چند جهت بر كتابهاى آنان امتياز دارد. برخى از اين جهات عبارت است از:
3-1. كلام الهى؛ قرآن مجيد كتابى است كه تماماً از سوى خداوند، بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عيناً كلام الهى است. به عبارت ديگر اسلام تنها دينى است كه مستقيماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار مىدهد و انسان را با سخن او آشنا مىسازد؛ در حالى كه ديگر اديان موجود، از چنين امر مهمى تهى بوده و حتى ادعاى آن را ندارند.
دكتر موريس بوكاى مىنويسد: «فرق اساسى ديگر ميان مسيحيت و اسلام - در مورد كتابهاى مقدس - اين است كه مسيحيت متنى ندارد كه از طريق وحى نازل شده و تثبيت گرديده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا مىخواند.
قرآن بيان و گزاره وحيانى است كه از طريق جبرئيل به محمدصلى الله عليه وآله وسلم رسيده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبى مبتنى بر وحى در مسيحيت، بر پايه گواهىهاى متعدد و غير مستقيم افراد انسانى استوار است و بر خلاف تصور بسيارى از مسيحيان، هيچ گونه قولى در دست نيست كه واسطه نقل آن، يك شاهد عينى زندگانى عيسىعليه السلام باشد»
نگا: ميشل، توماس، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24..
توماس ميشل - استاد الهيات و كشيش مسيحى - مىنويسد: بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعهاى بين 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تأليف شده و شمار بزرگى از مؤلفان - كه تاريخ نام بسيارى از آنها را فراموش كرده - براى تهيه آن به عمليات پيچيدهاى پرداختهاند.
او همچنين مىگويد: «اصولاً مسيحيان نمىگويند خدا كتابهاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ايشان براى بيان پيام الهى به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگى ويژه هر يك، توفيق داده است».
همان، ص 26. ميشل اشاره مىكند كه نويسندگان كتابهاى مقدس، معصوم نبوده و دچار محدوديتهاى علمى و تنگناهاى زبانى بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهايى نيز در كتاب مقدس به يادگار نهادهاند: «گاهى اين نويسنده بشرى، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباهآميزى دارد كه اثر آن در متن كتاب باقى مىماند»
همان، ص 27..
رابرت ا. هيوم نيز مىنويسد: «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحى خداوندى به يك فرد خاص - بنيانگذار اين دين - است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوى اصلى خدا است...»
هيوم، رابرت، ا. اديان زنده جهان، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1377)، ص 309..
3-2. تحريف ناپذيرى؛ قرآن كتابى است تحريفناپذير كه همواره اصالت و عصمت خود را در طى قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحريف كوتاه كرده است؛ در حالى كه هيچ يك از اديان موجود، از اين ويژگى برخوردار نيست. «عصمت» امرى افزون بر اصل الهى بودن پيام قرآن است و براى آن مىتوان مراحل زير را ذكر كرد:
3-2-1. عصمت از ناحيه نازل كننده (خداوند)
نگا: بقره(2)، آيه 176؛ نساء(4)، آيه 122 و...؛
3-2-2. عصمت از ناحيه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
نگا: شعراء(26) آيه 193.؛
3-2-3. عصمت در دريافت وحى از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
نجم (53)، آيه 3 و 4؛ تكوير (81)، آيه 23-19، بينه (98)، آيه 2.؛
3-2-4. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
همان.؛
3-2-5. عصمت در بقاء و استمرار تاريخى وحى در ميان بشر تا پايان تاريخ
فصلت(41)، آيه 42؛ حجر(15)، آيه 9، واقعه(56) آيه 77..
به اعتقاد مسلمانان، كتابهاى آسمانى نازل شده بر پيامبران پيشين نيز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجيد همتاى و همپاىاند
اين مسئله نشان مىدهد كه اعتبار اهل كتب آسمانى اديان پيشين نزد مسلمانان بسيار بالاتر از آن است كه مدعيان پيروى از آن اديان ادعا مىكنند. بهترين گواه اين مطلب سخنانى است كه از توماس ميشل درباره عهدين بيان شد.؛ ليكن مرحله پنجم عصمت (تحريف ناپذيرى ابدى در ميان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3-3. معجزه جاويد و سند رسالت؛ پيامبران براى اثبات رسالت خود، معجزه آوردهاند؛ ليكن كتاب آسمانى آنها، غير از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ يعنى، هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف ديگر اين كتاب معجزهاى جاودان و باقى و سندى زنده بر رسالت است كه قرنها و عصرها را در مىنوردد و همگان را به تحدّى مىطلبد. در حالى كه معجزات پيامبران پيشين، فقط نزد حاضرين مشهود بوده و اثرى از آن باقى نيست و جوامع بشرى از مشاهده آن محروماند.
افزون بر آن كتاب آسمانى اسلام، امتيازات بيشمارى از جهت محتوايى دارد كه بررسى آنها مجالى فراختر مىطلبد.
چهار. جامع بودن از ديگر ويژگىهاى اسلام در برابر ديگر اديان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملى بشر تا پايان تاريخ را به ارمغان آورده است. جان ديون پورت مىنويسد: «... قرآن مطابق تحقيقات كومب با انجيل فرق دارد؛ زيرا انجيل داراى مكتب و روش فقاهتى نيست؛ بلكه به طور كلى محتويات آن مركب است از قصص و روايات و بيانات تحريض و ترغيب بشر در نشر عواطف و احساسات عالى و فداكارى و... ولى هيچ نوع عامل و رابطه منطقى جالب و جاذبى كه اين معانى را با يكديگر ربط دهد، در انجيل وجود ندارد. از اين گذشته قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصى درباره عقايد دينى و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه داراى مكتب و روش سياسى نيز هست؛ زيرا تخت و تاج يا به تعبير ديگر اساس دستگاه و سازمان سياسى، روى اين شالوده ريخته شده و هر نوع قانونى براى اداره امور كشور، از اين منبع گرفته مىشود. و بالاخره كليه مسائل حياتى و مالى با اجازه همين منبع و مصدر قانونگذارى، حل مىشود
ديون پورت، جان، عذر تقصير به پيشگاه محمدصلى الله عليه وآله وسلم و قرآن، ترجمه غلامرضا سعيدى، (قم: دارالتبليغ اسلامى، بىتا)، ص 99..
مترجم كتاب در پاورقى آورده است: «مردم بىخبرى كه حتى در همين كشور اسلامى تصور مىكنند دين از سياست جداست، بخوانند و متنبه شوند كه دستگاه تبليغات اسلامى غير از اديان منسوخ است و چقدر تأسف آور است كه يك نفر محقق خارجى اين معنى را كاملاً درك كرده و توضيح دهد؛ ولى كسانى كه خود را مسلمان معرفى مىكنند به تقليد كوركورانه از خارجيان مغرض، چه ياوه سرايىهايى مىكنند». (همان، صص 99 - 100). پنج. نظام حقوقى اسلام از جمله امتيازات انحصارى اسلام بر ديگر اديان، نظام حقوقى اصيل آن است. اين مسئله بسيارى از انديشمندان غرب را به تحسين و اعجاب وا داشته است. اگر چه اين مسئله در ذيل نظام رفتارى و بحث از «جامعيت اسلام» قابل بررسى است؛ ليكن به جهت اهميت ويژهاى كه دارد به طور مستقل مورد بررسى قرار مىگيرد. اولين نكته قابل توجه، نقش بىبديل اسلام در بنيانگذارى و توسعه حقوق بين الملل است.
مارسل بوازارBoizard, Marcell A.
پژوهشگر - انستيتوى تحقيقات عالى حقوق بينالملل در ژنو - مىنويسد:
«در قرون وسطى هر موقعى ركودى در قوانين مسيحيت روى مىداد صاحب نظران از حقوق اسلامى استفاده مىكردند. در قرن سيزده ميلادى در چند دانشگاه اروپا، مبانى فقه اسلامى مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بينالملل را دگرگونى در روابط ملتها و جلوگيرى از تجاوز زورمندان و توانگران و برابرى و برادرى انسانها بدانيم؛ بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم بنيانگذار حقوق بينالملل بوده است».بوازار، مارسل، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270.
اصول حقوق بشر در اسلام
حقوق بشر و يا حقوق بين الملل اسلامى داراى اصولى چند است؛ از جمله:
1. اصل حرمت و كرامت انسان؛
2. اصل عدالت، برابرى و نفى تبعيض؛
3. اصل صلح و همزيستى مسالمتآميز؛
4. اصل وفاى به عهد؛
5. اصل تفاهم و روادارى؛
6. اصل مشاركت و همكارىهاى بينالمللى؛
7. اصل حمايت از ملل تحت ستم و...براى آگاهى بيشتر نگا:
الف. سليمى، عبدالكريم، نقش اسلام در توسعه حقوق بين الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382)؛
ب. قربانى، زين العابدين، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛
ج. بوازار، مارسل، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسين مهدوى، (تهران: توس، 1362)..
اصول ياد شده در نگاه انديشمندان غربى، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزيستى مسالمتآميز و تفاهم مىنويسد: «در مورد پيروان اديان الهى بايد گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمايت خود قرار داده و امنيت كاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مىتوانند طبق دستورات دينى خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نيز رعايت حقوق آنان توصيه شده است. اين تساهل دينى در مسيحيت و يهود، مطلقاً وجود نداشته و به ويژه پيروان دين يهود، ناگزير از انجام فريضههاى بسيار سخت و توان فرسا بودهاند»همان، ص 107..
همو مىنويسد: «در ديانت يهود برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسيحيت، رابطه الهى بر جنبههاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه يافته و در شرايط امروز قابل اجرا نيست. اما در ديانت اسلام اين افراط و تفريط به چشم نمىخورد... اين تفكر كه از قرآن نشأت مىيابد، به ديانت اسلام سوداى جهان شمولى مىبخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانى است كه همه مردم - حتى آنان كه بدين سابق خويش وفادار ماندهاند - با تفاهم، همكارى، برادرى و برابرى كامل زندگى كنند».بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دكتر محسن مؤيدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.
شش. خاتميت
اسلام دين خاتم است و اين خاتميت، اركان و لوازمى دارد؛ از جمله:
6-1. نسخ شرايع پيشين؛ هر پيامبرى كه شريعتى به ارمغان مىآوَرْد، شريعت پيشين را نسخ كرد و اسلام - به عنوان آخرين شريعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوى خداوند - ناسخ همه شريعتهاى پيشين است.
6-2. نسخ ناپذيرى؛ دين و شريعت اسلامى به لحاظ خاتم بودنش، از پايايى و ماندگارى برخوردار است. اين دين هرگز نسخ نخواهد شد و شريعت ديگرى جايگزين آن نمىشود.
5-3. همگانى بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پويايى اسلام، آن است كه دين بديلناپذير همگانى و يگانه پرچمدار دعوت به سوى توحيد و وحدت بخش همه آدميان تحت لواى توحيد و يگانه شريعت و قانون سعادتآفرين خداوند باشد.
ويژگىهاى ديگرى نيز در باب جاذبههاى اسلام و امتيازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خوددارى مىشود.جهت آگاهى بيشتر پيرامون خاتميت و راز جاودانگى اسلام رجوع كنيد به پرسش شماره 9.
هفت. نفى نيست انگارى؛اين قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى - اسلامى و نيست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است كه توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گرديده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 3 - 262 به تاريخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.
نام اصل مقاله عبارت است از:
fuehrer?konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaendischen
nihilismus aehnelnden nihilismus
يكى از امتيازات اساسى اسلام، در برابر برخى از ديگر اديان به ويژه مسيحيت، پيراستگى آن از درونمايههاى نيست انگارانه و نفى زمينه گرايش به نهيليسم
Nihilismus )Nihilism(.
(نيست انگارى) است. به تعبير پروفسور فلاطورى، در اسلام عنصرى يافت نمىشود كه بهانه به دست نيست انگارى چون نيچهNietzche.
دهد تا در اين حوزه فرهنگى، حكم به نيست انگارى كند. توضيح اينكه نيچه؛ نهيليسم را مفهومى دو پهلو مىداند كه يكى از وجوه آن نيست انگارى به معناى قدرت روح و به تعبير وى «نهيليسم فعال» است و ديگرى نيست انگارى به معناى سقوط و زوال قدرت روح (نهيليسم منفعل)ارجاعات اين قسمت به «مجموعه آثار» نيچه به زبان آلمانى از سوى نويسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذكر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نيچه عبارت است از: werke. Leipziq 1091()Neitzche'. نيست انگارى منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بىهدفى و آنچه معناى حيات و ارزشهاى واقعى را تشكيل مىدهد، ناشى مىشودهمان، ج 15، صص 651 و 851..
نيهيليسم فعال، بر ملا كننده بيهودگى مطلق و به تعبير ديگر افشاگر نيهيليسم منفعل است. نيست انگارى منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمين تعلق دارد و بنياد آن از نظر نيچه، تصور متافيزيكى افلاطونى و باور دينى مسيحيت است. عمدهترين عنصر مسيحى - افلاطونى مورد توجه وى، نگاه منفى به جهانى است كه ما در آن زندگى مىكنيم. باور افلاطونى و ايمان مسيحى، اين جهان را كه ما در آن زندگى مىكنيم، جهانى خيالى و ساختگى، غير واقعى و دروغين و بد و زشت مىپنداردهمان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نيز: ج 5، ص 572.. او مسيحيت را مذهبى نيستانگارانه مىخواندهمان، ج 15، ص 852. و مىگويد: آرى، نيستانگارى و مسيحى هم قافيهاند و نه تنها هم قافيه كه برازنده هم هستند.كنايه نيچه به هم قافيه بودن واژههاى آلمانى christnihilist und است.
در مقابل، دو عنصر اساسى در تعاليم اسلامى وجود دارد كه راه را بر بسيارى از انتقادات وارد بر مسيحيت و يهوديت - از جمله اين نگرش نيچه - مىبندد. آن دو عنصر عبارت است از:
1. يكتا پرستى مطلق كه مضمون و محتواى اصلى ايمان دينى اسلام را تشكيل مىدهد.
2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناى حيات.
در اين نگرش، پيامبر، داراى ذات و قلمروى الهى - به معناى قلمروى حقيقى و واقعى كه در برابر جهان غير واقعى و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است - نمىاين جمله ناظر به تفكيك قلمرو مسيح از حكومت اين جهان در آيات انجيل است كه نخستين بذر سكولاريسم و جدا انگارى دين از دنيا را در جهان مسيحى افشانده است. نگا: انجيل متى، باب 22، آيه 21 ؛ لوقا، باب 20، آيه 25، يوحنا، باب 19، آيه 36.باشد. در دين اسلام بين جهان بود و نُمود، انفصال نيست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعى است. بنابراين تعاليم اسلام بهانه به دست كسى نمىدهد تا بر آن انگ نيست انگارى زند و همين مسئله باعث مىشود كه نيچه نيز در ضمن نفى مسيحيت - به عنوان مذهبى نيستانگارانه كه حيات را نابود مىسازد و علم و فرهنگ را به تباهى مىكشاند - از اسلام تعريف و تمجيد مىكند. او مىنويسد: «مسيحيت ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاى تمدن اسلامى محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامى در دوران حكمرانان مسلمان اندلس - كه در اساس با ما خويشاوندتر از يونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سليقه گوياتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا اين تمدن لگدمال شد؟ براى آنكه اصالت داشت... براى آنكه به زندگى آرى مىگفت...».
هشت. عدم حاجت به عصرى كردن دين
نبود نص الهى در اديان ديگر تعارض آموزههاى كتب مقدس با ره آوردهاى علمى و حاجات عصرى، انديشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصرى كردن دين، روى آورند؛ زيرا نه چشمپوشى از دستاوردهاى نوين علمى و نيازهاى عصرى امكانپذير مىنمود و نه با تعارض مىتوان زيست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمايهاى بر خوردار بود كه بر علم پيشى گيرد. از اين رو يا بايد با دين معارض عقل و علم، خداحافظى كرد و يا براى جمع بين ديندارى و زيستن در زمان حال دين را به رنگ زمانه درآورد و اين گزينه مقبول انديشمندان غربى شد.
منظور از عصرى كردن دين، جايگزين ساختن دين يا كتابهاى آسمانى جديد و تغيير پياپى آنها، همگام با تحولات عصرى نيست؛ بلكه تغيير فهم و ارائه قرائتهاى گوناگون از دين به تناسب تحولات فكرى، فرهنگى و تاريخى است.
به عبارت ديگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نويسندگان آن برداشت خود از پيام الهى را نگاشته باشند، - برداشتى كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانستههاى آن زمان بوده و عارى از خطا و اشتباه نمىباشد - هيچ دليل منطقى بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس مىتواند دين را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود - بدون داورى و سنجش كتاب مقدس - فهم و تفسير كند؛ زيرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقيم الهى نيست؛ بلكه فهمى از آن است، بدون آنكه نويسنده آن و فهم او از پيام خدا، برتر از فهم انسان امروزى باشد.
چنين چيزى در نهايت به آنارشيزم معرفتى
Epistemic Anarchismخواهد انجاميد و راه هرگونه ارزش داورى
Evaluation در باب بسيارى از برداشتهاى گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زيرا در اينجا نه مىتوان «نص محور»
Text Oriented بود و نه «مؤلف محور»
Author Oriented، زيرا نصى الهى وجود ندارد و آنچه هست تفاسير و تجربههاى مؤلفان بشرى است، و چون نص الهى در ميان نيست، راهى به سوى فهم مراد شارع نيز وجود ندارد. پس تنها يك راه مىماند و آن «مفسّر محورى»
Orientation Interpreter است. بنابراين دين كاملاً امرى شخصى و عصرى مىشود؛ زيرا چنين دينى، چيزى جز معرفت دينى و برداشت مفسر نيست و هيچ نص و متن نهايى وجود ندارد كه بتوان معرفت دينى را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحى، جامعيت دين، هماهنگى اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پويا، هماهنگى دين با فطرت ثابت بشرى، وجود قوانين ثابت براى نيازهاى ثابت و قوانين متغير براى نيازهاى متغير و بسيارى از عوامل ديگر، حاجت به عصرى شدن و لجام گسيختگى در تفسير دين را مسدود مىسازد. آنچه در اينجا لازم است تنها شناخت نيازهاى نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دينى و گرفتن پاسخ از دين بر اساس متدلوژى فهم دين است. اگر چه در اين عرصه نيز گاه برداشتهاى متفاوتى رخ مىنمايد؛ اما چند تفاوت اساسى در اينجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود برداشتهاى متفاوت، تنها در پارهاى از آموزههاى دينى؛ يعنى، برخى از امور ظنى و نه همه آنها است و شامل امور يقينى و ضرورى نمىشود. جهت آگاهى بيشتر نگا:
الف. حسين زاده، محمد، مبانى معرفت دينى، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، چاپ دوم 1380)، صص 87 - 120؛
ب. واعظى، احمد، تحول فهم دين،
(تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر)..
2. نص معتبر و خدشه ناپذيرى وجود دارد كه ملاك و معيار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشيزم معرفتى نمىانجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتيازات ديگرى براى اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبياى پيشين بودن و اعتبار پذيرى اديان الهى و پيامبران پيشين از اسلام و... كه به جهت اختصار از بررسى آنها خوددارى مىشود
جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه به منابع زير رجوع كنيد:
الف. تامر، ميرمصطفى، بشارتهاى كتب مقدس، ترجمه بزرگ كيا، (قم: دليل، چاپ اول 1379)؛
ب. سبحانى، جعفر، احمد موعود انجيل، نيز: منشور جاويد، ج 6 (تفسير موضوعى)، (قم: توحيد، چاپ اول، 1375)، صص 13 - 22؛
پ. انجيل برنابا، ترجمه حيدر قليخان قزلباش (سردار كابلى)، (بىجا، بىچا، دفتر نشر الكتاب، 1362)؛
ت. عبدالاحد، داود، محمد فى كتاب المقدس، (قطر: دارالضياء، للنشر و التوبيع، 1985م)؛
ث. فخر الاسلام، محمد صادق، انيس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛
ج. بوكاى، موريس، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى: (تهران: حسينيه ارشاد، بىچا، بىتا)، صص 145 - 151؛
د. سليمانى اردستانى، عبدالرحيم، درآمدى برالهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، (قم: طه، 1382، چاپ اول)..------------