انديشمندان شيعه در اثبات عصمت امامان عليهم السلام دلايل گوناگونى ارائه نمودهاند.
(18) كه تبيين آنها نيازمند فرصتى بيشتر و كتابى پرحجم و مستقل است چنان كه علامه حلى با شرح و بسط اين دلايل بيش از هزار نكته در اين باره بيان كرده است. (19)
1- امتناع تسلسل: امام بايد معصوم باشد; زيرا در غير اين صورت تسلسل لازم مىآيد; يعنى عدد امامان نامتناهى مىشود; چون از جمله اهداف وجود امام، منع ستمگران از ستمگرى و گرفتن حق مظلوم از ظالم است پس اگر امام، معصوم نباشد ممكن ست خود او در حق كسى ظلم كند و مظلوم براى گرفتن داد خود از او به امام عادل و معصوم ديگرى محتاج باشد و اگر اين امام هم داراى عصمت نباشد آنچه گفته شده درباره اين شخص نيز مطرح خواهد بود و جامعه بشرى به امام ديگرى نيازمند خواهد شد و اگر او نيز معصوم نباشد تسلسل لازم مىآيد و اين محال است. (20)
2- قاعده نقض غرض: اگر امام معصوم نباشد فوائدى كه بر وجود او مترتب است تحقق نمىيابد و غرض و مقصودى كه موجب نصب امام عليه السلام استحاصل نمىشود در حاليكه نقض غرض بر خداوند حكيم مستلزم جهل و يا عجز او مىشود و اين محال است; زيرا جهل و عجز در ساحت قدس واجب الوجود راه ندارد. توضيح اينكه: غرض از وجود امام حفظ شريعت و احكام آن و تكامل بشر به فضايل نفسانى و ملكات انسانى و راهنمايى آنان به طريق صواب و راه معرفت و خداشناسى و آنچه لازمه سعادت دنيا و آخرت او است مىباشد; اگر امام، معصوم نباشد و احتمال فراموشى، اشتباه، كار ناپسند و معصيت در باره او برود اطمينان به طور كامل از او سلب شده باعث آلودگى ديگران مىشود; زيرا اگر سرپرست و رئيس قومى مرتكب گناه و معصيتشود جرات زيردستان در انجام همان كردار، زياد مىشود و آن را عذر خود مىشمارند; اهل فسق و فجور نيز بىمهابا بيش از پيش جامعه را ناامن مىسازند. بنابراين، مقصود خداوند عالم از نصب امام حاصل نمىشود و چون جهل و عجز در باره حق جل و علا راه ندارد نقض غرض نيز بر او محال است; از اين رو لازم است امام از گناه و نسيان و اشتباه مبرا بوده و معصوم باشد. (21)
3- اگر امام و ولى، معصوم نباشد حجتبر بندگان تمام نمىشود، و تمامشدن حجت - بعد از بعثت رسول صلى الله عليه و آله و انزال كتب و ثبوت تكليف - بر عصمت امام و خليفه و جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله موقوف است. پس اگر خداوند زبان عذر بندگان را در طاعات و عبادات (اوامر و نواهى) احكام تكليفيه و وضعيه قطع نكند به گونهاى كه هيچ عذرى براى آنها نباشد، عقلا ترتب ثواب و عقاب و عتاب بر احكام، صحيح نمىباشد; زيرا بندگان مىتوانند در محضر خداوند به تمامنبودن حجت، عذر بياورند كه امام به عنوان حافظ و بيانكننده احكام كتاب و سنت از كذب و افتراء، نسيان و سوء فهم و اشتباه ايمن نبوده بلكه حال او در مقام عمل بدتر از حال ما بوده است در نتيجه حقيقتبر ما كشف نشد و تكاليف به ما نرسيد; و عقل هم به طور قطعى، عقاب بلابيان را قبيح مىداند و صدور آن را از حق تعالى محال مىشمارد پس بايد امام، ولى و خليفه حضرت رسول صلى الله عليه و آله مامون و معصوم از هر خطاء و لغزش بوده، صادق و مصدق باشد تا در مقام بيان كتاب و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله مورد اطمينان همه خلق باشد و راه عذر را بر بندگان ببندد تا اگر بندگان با تمامبودن حجت، چنين ولى و امامى، اطاعت نكردند بدانند كه، عذرى از آنان پذيرفته نيست و خداوند مىتواند آنها را به اشد مجازات، عقاب نمايد. (22)
4- قاعده عدل: معصومبودن امام داراى مصالح و فوائد بىشمارى است و از هرگونه مفسده و زيان مبراست. بنابراين به مقتضاى قاعده عدل بر خداوند عالم، واجب است كه امام را معصوم قرار دهد تا به موجب ترك آن، مفسدهاى حاصل و مصلحتى فوت نشود; زيرا تفويت مصالح و ايجاد مفسده بر خداوند قبيح است. (23)
5- قاعده لطف: همانطورى كه وجود امام براى جامعه بشرى لطف است، عصمت او نيز لطف استبلكه لطف بودن وجود امام بدون عصمت او محقق نمىشود. (24) چون وجودى لطف و باعث هدايت مردم است كه خود از هر نوع گناه و زشتى بدور باشد در غير اين صورت مطلوب امام كه راهنمايى و رهبرى انسانها است، حاصل نمىشود. (25)
6- اگر امام، معصوم نباشد ممكن است از او معصيتى صادر شود; در اين صورت بازداشتن او از منكر بر امت، يا واجب است و يا واجب نيست; اگر واجب باشد، لازمهاش اين است كه عظمت و شرافت امام از دلهاى مردم ساقط شود و به دنبال آن، فائده نصب امام كه انتصاف حق مظلوم از ظالم و حفاظت دين خدا است منتفى گردد و مردم از او اطاعت نكنند. و اگر نهى او از منكر بر امت واجب نباشد، وجوب امر به معروف و نهى از منكر كه از واجبات دين اسلام است از اعتبار ساقط مىشود; در نتيجه ضرورى است كه امام، معصوم باشد. (26)
7- اگر امام مانند ساير افراد بشر معصوم نباشد، وجهى ندارد كه ما او را برتر و افضل از ديگران بدانيم; زيرا چه بسا ممكن است كه در اثر نداشتن عصمت، خطا و اشتباهى در دين و اجزاء احكام آن مرتكب شود يا در فهم مطلبى، ناتوان باشد و از خود چيزى به دين ببندد و به خدا نسبت دهد يا چيزى را كه خداوند او را مامور به ابلاغش كرده ترك كند و به مردم نرساند و يا در حكمى به واسطه هواهاى نفسانى يا امور دنيايى بر خلاف عدالت رفتار كند در اين صورت اطمينان مردم از او سلب مىشود. بنابراين، فلسفه وجود امام اقتضا مىكند كه رهبر و امام امتبايد فردى باشد كه امتيازى بر ديگران داشته و هيچ گاه به سراغ آلودگى و گناه نرود و هرگز اشتباه و خطايى برايش پيش نيايد. (27)
8- بايد امام عليه السلام در تمام عمر خويش در گفتار و رفتار و كردار معصوم از خطا و سهو باشد; زيرا اگر از او معصيت صادر شود شرافت و عظمتش از دلهاى مردم ساقط مىشود و اگر سهو و نسيان از او سر بزند، اخبار او امر و نهى و وعد و وعيد او مورد اطمينان واقع نمىشود و در نتيجه نصب امام بىفايده و باطل مىگردد. (28)
9- در جاى خود ثابتشده است كه امام عليه السلام منصوب از طرف خدا بوده و اطاعت او واجب است، و غرض و فلسفه نصب امام به جانشينى پيامبر براى حفظ شريعت، تفسير و بيان آن و حفظ نظام امت و... است، از آنجا كه خداوند عالم به تمام حقايق است، وقتى مىداند شخصى براى امامت امت و جانشينى نبى صلى الله عليه و آله صلاحيت ندارد، چگونه او را به اين امر مهم نصب مىكند؟ نصب شخص غيرصالح و معصيت كار براى امامت از طرف خداوند قبيح است، و كار قبيح از حكيم تعالى محال است. پس امكان ندارد امام منصوب از طرف خداوند معصوم نباشد.
10- قاعده وجوب اصلح: عقل حكم مىكند كه اصلح به حال بندگان و نوع مكلفين، آن است كه جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله كه مبين دين و حافظ احكام و شريعت الهى است; اصلح مردمان و اعدل و اعلم زمان خود به نحو تام و كامل بوده و از هر گونه خطا و نقص و كاستى مبرا و مصون باشد، و يقين به كنه وجود فرد صالح، امين و كامل و واجد اصلحيت تام و كامل جز به وسيله خداوند ميسر نيست. پس همان طور كه خداوند انبياء را بر اساس صلاح براى برقرارى نظم و حفظ نظام اجتماع و حكمت مبعوث فرموده است آن فلسفه و لزوم و آن دقتبه طريق اولى بايد نسبتبه جانشينى نبى صلى الله عليه و آله رعايتشود با توجه به اين كه اهميت درجه امامت از نبوت بالاتر است.
11- وجوب اطاعت مطلق از امام مقتضى عصمت او است: طبق دستور خداوند اطاعت از امام عليه السلام واجب است، اگر امام معصوم نباشد اجتماع نقيضين لازم مىآيد. با اين توضيح كه وقتى مردم امام را آلوده به گناه مىبيند، از جهت اين كه گناهكارند نبايد از آنها تبعيت كنند و از طرفى چون امام بوده اطاعت و تبعيت از او واجب است. در نتيجه بين دو امر حد ناقض (واجب و حرام) دچار خواهد شد. و انجام دو امر ناقض در آن واحد محال است پس به ناچار بايد امام معصوم باشد. (29)
دلايل نقلى عصمت امامان عليهم السلام الف) آيات قرآن 1- آيه امامت (و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين) به ياد آوريد هنگامى را كه پروردگار ابراهيم، او را با وسايل گوناگونى آزمود، و او آزمايش خود را كامل كرد (و از عهده آنها بر آمد) خدا به او فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم گفت: از خاندان من نيز امامانى قرار ده خداوند فرمود: پيمان من - يعنى امامت - هرگز به ستمكاران نمىرسد. (30) طبق آيه فوق خداوند منصبهاى الهى را به كسانى اختصاص داده است كه آلوده به «ظلم» نيستند; زيرا وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السلام منصب امامت را براى فرزندانش از خداوند درخواست كرده بود، جواب آمد: پيمان من به ستمگران نمىرسد. سخن در معنى و مفهوم «ظالم» است; بايد ديد منظور از ظالم چه كسى است كه عهد خدا به او نمىرسد. بايد دانست كه هر گناهى ظلم به نفس استخواه اين ظلم به معنى كفر باشد آنچنانكه قرآن مىفرمايد: «ان الشرك لظلم عظيم» (31) و يا به معنى گسترده، هر فسق و گناهى; كه باز هم ظلم به نفس است; زيرا هر گنهكارى در عرف قرآن «ظالم» است اما آيا ظالم فقط كسى است كه در هنگام تقاضاى منصب الهى موصوف به صفت ظلم استيا براى رسيدن به عهد الهى بايد هيچگاه ظالم نباشد؟ بسيار بعيد به نظر مىرسد، بلكه محال است كه ابراهيم عليه السلام چنين تقاضايى را براى آن دسته از ذريهاش كه بالفعل ظالم بودند داشته است. بنابراين، منظور از «ظالم» در اينجا كسى است كه در گذشته و يا حال حتى براى يك لحظه از عمر خود موصوف به اين صفتبوده باشد و در واقع خداوند با بيان آن، حقيقت را براى ابراهيم عليه السلام روشن مىكند كه مقام امامت و رسالت مقامى والاست و تنها كسانى شايسته اين منصب هستند كه در تمام عمر از هرگونه شرك و كفر و گناه پاك و معصوم باشند (32) . و با اين استدلال، غيرمعصوم، ظالم و ستمكار است و هيچ ستمكارى براى امامتشايسته نيست. در نتيجه هيچ غيرمعصومى صلاحيت و قابليت امامت را نخواهد داشت. 2- آيه اولى الامر «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا و رسول و اولى الامر، اطاعت كنيد. (33) طبق روايات فراوانى كه از شيعه و اهل سنت رسيده است منظور از «اولى الامر» در آيه شريفه، ائمه اثنى عشر عليهم السلام است. با استدلال به اين آيه شريفه مىتوان به روشنى عصمت اولى الامر (امامان) را به اثبات رساند. در اين آيه، كلمه «اطيعوا» دو بار به كار رفته است، يك بار فقط به خدا نسبت داده شده و بار ديگر به رسول و اولى الامر; از بخش دوم آيه مىتوان روشن نمود كه «اطيعوا» (دوم) بين رسول و اولى الامر مشترك است و به دليل آن كه قيد و شرطى به همراه ندارد اطاعتى همه جانبه و بىچون و چرا و مانند اطاعتخدا، مطلق است اما اين مطلب جز با عصمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و اولوا الامر، سازگار نيست; زيرا اطاعتى اين چنينى، تنها در برابر كسى سزاوار است كه از كجانديشى و كجروى در گفتار و رفتار و كردار در امان است و مردم را جز به آنچه امر خداوند است نمىخواند. (34) بنابراين مقتضاى «اطيعوا الرسول و اولى الامر» اين است كه اطاعت آنها به طور مطلق واجب است و آنها به يقين، از هر لغزشى مصون و معصوم هستند و اوامر آنها با اوامر الهى، تناقض ندارد; زيرا اگر امر آنها به ظاهر با امر خدا مخالفت داشته باشد باز مقتضاى اطلاق آيه اين است كه اطاعت آنها واجب است و اين يعنى دو امر متناقض در يك مورد; مثلا - العياذ بالله - اگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به گناهى امر كند مقتضاى «اطيعو الله» اين است كه آن گناه را مرتكب نشويم ولى به مقتضاى «اطيعوا الرسول» بايد آن را انجام دهيم و اين يعنى دو تكليف متضاد در يك مورد كه صدور آن از طرف شارع مقدس پذيرفته نيست. پس در واقع، آيه يادشده تضمينى استبر اين كه هيچگاه اوامر رسول و اولى الامر با اوامر الهى تناقض ندارد بلكه بر عصمت امامان عليهم السلام دلالت دارد. (35) دلالت اين آيه بر عصمت امام به قدرى روشن است كه حتى فخر رازى يكى از علماى بزرگ اهل سنت نيز از آيه شريفه بر عصمت اولىالامر استدلال نموده است. (36) 3- آيه تطهير «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» (37) اين آيه همواره كانون توجه علما و انديشمندان شيعه و اهل سنتبوده و بحثهاى گوناگونى را برانگيخته است. همه دانشمندان اسلامى بر اين باورند كه اين آيه فضيلت والايى را براى اهلبيت عليهم السلام به اثبات مىرساند. شيعه اين فضيلت را برابر با عصمت اهل بيت عليهم السلام مىداند; يعنى بر اساس اين آيه، اراده تخلفناپذير خداوند بر طهارت اهل بيت عليهم السلام تعلق گرفته است تا آنها را از هرگونه پليدى دور سازد. اين فضيلتبا توجه به اين نكته كه قرآن كريم هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مىشمارد، تفسيرى جز عصمت ندارد (38) . 4- آيه صادقين «يا ايهاالذين آمنوا اتقوا الله وكونوا مع الصادقين» اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقواى الهى داشته باشيد و (هميشه) با صادقين باشيد. (39) طبق روايات فراوانى كه از طريق فريقين (شيعه و سنى) نقل شده است منظور از «صادقين» پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام هستند. (40) نكتهاى كه از اين آيه شريفه براى عصمت استفاده مىشود اين است كه خداوند به طور مطلق (بدون قيد و شرطى) به مؤمنان دستور داده كه همواره با صادقان باشند، اين اطلاق اقتضا مىكند كه «صادقين» كسانى باشند كه صدقشان در همه حال معلوم و مسلم است و اين معنى جز در مورد معصومين عليهم السلام امكانپذير نيست; زيرا غيرمعصوم ممكن استخطا كند كه در اين صورت بايد از او جدا شد. اما كسى كه در همه حال مىتوان در كنار او و پيرو او بود جز معصوم نخواهد بود; بنابراين منظور از صادقين در اين آيه شريفه هر فرد راستگويى نيستبلكه مقصود كسانى هستند كه در سراسر زندگىشان سخن خلاف واقع - نه عمدا و نه از روى سهو - بر زبان جارى نكرده باشند. به عبارت ديگر منظور از صادقين، صدق مطلق است نه مطلق صدق. و صادق به قول مطلق كسى است كه از هر جهت راست و درستباشد و در انديشه و گفتار و كردار و رفتار و اخلاقش كوچكترين كجى و انحراف وجود نداشته باشد چنين كسى جز معصوم نخواهد بود; زيرا مرتبه كامل صدق، همان عصمت و طهارت است كه با وجود آن، راستى و صدق و گفتار و كردار به طور كامل تحقق مىيابد. (41) ب) عصمت امامان عليهم السلام در روايات علاوه بر آيات گذشته روايات فراوانى نقل شده است كه بر عصمت امامان عليهم السلام تصريح دارند. در ذيل به نمونههايى از آن اشاره مىكنيم: 1- ابن عباس مىگويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم فرمود: من و على، حسن، حسين و نه نفر ديگر از فرزندان حسين [از هر نوع آلودگى و معصيت ] پاك و معصوم هستيم. (42) 2- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره امام على عليه السلام و ساير ائمه عليهم السلام فرمود: آنان، برگزيدگان خداوند هستند و از هر گناه و خطايى معصوم مىباشند. (43) 3- امام رضا عليه السلام (در يك حديث طولانى) مىفرمايد: امام كسى است كه از گناهان پاك و از عيوب منزه است. (44) 4- امام سجاد عليه السلام فرمود: امام از ما (اهل بيت عليهم السلام) حتما معصوم است. (45) 5- امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبران و وصى آنها گناه ندارند; زيرا آنها از هر گناه و خطايى پاك و معصوم هستند. (46) غير از اين، روايات ديگرى را نيز علماى شيعه و سنى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده و فضايلى را براى اهل بيت عليهم السلام بر شمردهاند كه جز با عصمت آنان، سازگار نيست. حديث ثقلين (47) : من در ميان شما دو چيز گرانبها باقى مىگذارم، كتاب خدا و عترتم، تا وقتى كه به آن دو تمسك مىكنيد گمراه نخواهيد شد و هيچگاه اين دو از يكديگر جدا نمىشوند، تا اين كه در حوض (كوثر) بر من وارد شوند. (48) اگر اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله از گناه و خطا معصوم نمىبودند پيروى از آنان موجب هدايت نمىشد و جدايى ناپذيرى آنان از قرآن معناى روشنى نمىيافت. روايات فراوانى (مانند سفينه و...) نيز از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است كه مىتوان از آنها به عنوان دلايلى بر عصمت امامان عليهم السلام استفاده نمود.
واما آياتي كه اشاره شد ،مقصود از آن گناه اصطلاحي نيست بلكه به معني ترك اولي است .بسياري از اعمال براي ما گناه نيست ولي براي اولياءالهي گناه محسوب مي شود ،واستغفار هم به اين لحاظ است كه از آنها انتظار ديگري مي رود.
18. ر.ك: علامه حلى، الالفين، مؤسسة دارالهجرة، قم، چاپ سوم، 1402ق. - سيد مرتضى (علم الهدى)، تنزيه الانبياء (بىجا، بىتا) صص 9- 8. - شيخ طوسى، تلخيص الشافى، علق عليه السيد حسن بحر العلوم، مطبعة الآداب، نجف الاشرف، چاپ دوم، 1383ق، ج 1، صص 201- 194. - ابن ميثم البحرانى، قواعدالمرام فى علم الكلام، مكتبة آيةالله المرعشى، قم، 1389ق.، صص179- 177. 19. الالفين فى امامة امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام. 20. ر.ك: علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص184. - علامه حلى، الالفين فى امامة مولانا اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، پيشين، صص56 و 165. - باب حادى عشر، ترجمه محمدعلى حسينى شهرستانى ، مؤسسه انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1414ق.، ص222. - شيخ زين الدين عاملى، الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم، علق عليه محمدالباقر البهبودى، المكتبة المرتضوية لاحياء آثار الجعفريه، چاپ اول، 1384ق.، ج1، صص113- 112. 21. كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، با تعليقه شيخ جعفر سبحانى، ص184. 22. همان، صص160- 150. 23. همان. 24. محقق لاهيجى، سرمايه ايمان، ص114. 25. سيد محسن خرازى، بداية المعارف الالهية، ج2، ص82. 26. ارشاد الطالبين، ص333. 27. ر.ك: سيد حسين مظفر، امامت از ديدگاه تشيع، ترجمه حبيب الله رهبر ص 98; سيد محمدباقر خوانسارى، انصاف در امامت، نشر صدوق، قم ، 1371ش.، صص36- 35. 28. علامه حلى، الالفين فى امامة اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب (ع)، پيشين، ص227; الشيخ ابى جعفر محمد بن الحسين بن على الطوسى (ره)، الرسائل العشرة، رسالة: مسائل كلامية، ص 98. 29. ر.ك: دكتر محسن شفايى، شؤون ولايت ، ايران، چاپ اول، 1357ش.، صص136- 135. 30. بقره/124. 31. لقمان/13. 32. ر.ك: شهيد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، مؤسسه چاپ فجر، چاپ دوم، تهران، 1374 ش.، ج4، صص923- 922; شيخ جعفر سبحانى، الالهيات، پيشين، ج2، صص627- 623; جعفر سبحانى، منشور جاويد، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ج5، ص271 به بعد; باب حادى عشر، پيشين، ص231. 33. نساء/59. 34. علامه سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج4، صص401- 387. 35. ر.ك: محمدتقى مصباح يزدى، راه و راهنماشناسى، اميركبير، تهران، 1375 ش.، ج4، صص207- 206. 36. خلاصه بيان وى از اين قرار است: خداوند در آيه كريمه به طور قطعى اطاعت اولىالامر را لازم دانسته است، و كسى كه اطاعتش اين گونه واجب گردد ناگزير معصوم از خطا و اشتباه خواهد بود; زيرا اگر معصوم از خطا و اشتباه نباشد در فرضى كه اقدام بر خطا كند بر اساس اين آيه بايد از او اطاعت كرد و اين به معناى امر به آن عمل خطا و اشتباه است، در حالى كه كار خطا و اشتباه مورد نهى است و نبايد از امر به آن پيروى شود. اين لازمهاش اجتماع امر و نهى در فعل واحد است. ر. ك. فخر رازى، التفسير الكبير، دارالكتب العلمية، بيروت، 1411ق.، ج10، ص116 ذيل آيه شريفه59 سوره نساء. 37. احزاب/33. 38. ر.ك: علامه سيدمحمد حسين طباطبايى، تفسيرالميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، (بىتا)، ج16، صص313- 309. 39. توبه/ 119. 40. ر.ك: حاكم حسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 341، ح 357- 350. - محمد بن يعقوب الكلينى، اصول كافى، ج 1، ح 531 و 532. 41. ر.ك: علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، پيشين، ص196; ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن، مؤسسة الامام على بن ابيطالب (ع) قم، چاپ سوم، 1375 ش.، ج9، صص223- 222. 42. شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، باب77، ص 445: «انا وعلى والحسن والحسين وتسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون.» 43. علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق.، ج25، باب 5، ح2، ص193، به نقل از عيون الاخبار ص 219: «... انهم خيرة الله وصفويه وهم المعصومون من كل ذنب وخطيئة.» 44. شيخ كلينى، اصول كافى، پيشين، ج1، ص287: «... الامام المطهر من الذنوب والمبرا عن العيوب...» 45. شيخ صدوق، معانى الاخبار، تصحيح على اكبر غفارى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1361ش.، باب معنى عصمة الامام، ح1، ص132: «الامام منا لا يكون الا معصوما.» 46. بحارالانوار، پيشين، ج 25، ص 199، ح8 به نقل از الخصال ج2، ص 154: «الانبياء واوصيائهم [والاوصياء] لاذنوب لهم لانهم معصومون مطهرون.» 47. علاوه بر حديث ثقلين، احاديث معروفى همچون حديثسفينه (مثل اهل بيتى مثل سفينة نوح) و حديث امان (اهل بيتى امان لامتى) نيز به روشنى بر عصمت امامان (ع) مقصود دلالت مىكنند. براى آگاهى از منابع اين دو روايت و چگونگى دلالت آنها بر عصمت اهل بيت عليهم السلام، ر.ك.: احمد حسين شريفى و حسن يوسفيان، پژوهشى در عصمت معصومان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، تهران و قم، 1377ش.، صص328- 325. 48. برخى از منابع روايى اهل سنت كه اين حديث را با اندك تفاوتى نقل كردهاند عبارتنداز: - مسند احمد بن حنبل، ج4، ص366. - مسلم بن الحجاج القسيرى، صحيح مسلم، ج5، ص26 (كتاب فضائل الحكمة) . - محمد بن عيسى الترمذى، سنن ترمذى، ج5، ص662 (كتاب المناقب) : «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا، لن يفترقا حتى يردا على الحوض.»
http://www.balagh.net/persian/kalam/imam/03/01.htm مطالعه بيشتر: امامت و عصمت امامان در قرآن /رضا کاردان