ابوعلى سينا در فصل دوم از نمط نهم اشارات، در تعريف «عارف» مىگويد: «و المنصرف بفكره الى قدس الجبروت مستديماً لشروق نور الحق فى سره يخص باسم العارف»؛ يعنى، عارف كسى است كه با فكر خويش [ با تمام وجود ]به عالم جبروت رو كند و بدون وقفه در پى تابيدن نور حق در سرّ خويش باشد.
نگا: مقالات فلسفى، ج2، صص 143 - 172؛ در آسمان معرفت، صص 343 - 345. در بيانى روانتر، «عارف كسى است كه حقايق اشيا را به طريق كشف و شهود - چنان كه هست - ببيند». البته به طورى كه هم داراى دين و مذهب باشد و هم اهل رياضت و كشف و شهود؛ و از مقام «علم اليقين» به مرتبه «عين اليقين» و «حق اليقين» رسيده باشد و مقصود و منظورش از رياضت و عبادت، فقط خداوند باشد و بس و نه ترس از عذاب دوزخ يا طمع در بهشت.
نگا: شرح بر مقامات اربعين، صص40 - 43. به هر حال «عارف» كسى است كه در پى معرفت خداوند است و اين معرفت را با چشم حقيقت بين مىخواهد، نه عقل و چشم اين سويى.
آنكه او را چشم دل شد ديدبان | ديد خواهد چشم او عين العيان |
با تواتر نيست قانع جان او | بل ز چشم دل رسد ايقان او |
مثنوى معنوى، دفتر6، ابيات 4405 - 4406. امّا اين معرفت حقيقى در ديدى كلان مشروط به سه شرط است:
در اين خصوص نگا: درآمدى بر سير و سلوك، صص 49 - 57. يك. خدا بينى گاهى عدول از جهت حقيقت، سبب عدم درك شهودى است؛ هر چند سالك مبتلا به معاصى و رذايل نباشد. آينههاى وجودى انسان، براى نماياندن وجه حق - علاوه بر صيقلى بودن - بايد در جهت حق هم قرار گيرد. گاهى افرادى با رياضت و عبادت، ملكات فاضله را در خويش پديد مىآورند و از گناه دورى مىجويند؛ اما غايتى را كه در وراى اين عبادات مىجويند، رسيدن به نعمتهاى اخروى است! گاهى از اين حدّ نيز پايينتر است، نماز شب مىخوانند به جهت وسعت رزق! صله رحم به جاى آورند، به منظور طول عمر! و به تمام اين مقاصد هم دست مىيايند؛ امّا از مشاهده «ربّ» محروم مىمانند؛ چون از ابتدا شهود و لقاى حق را مد نظر قرار نداده بودند.
دلِ عارف شناساى وجود است | وجودِ مطلق او را در شهود است |
گلشن راز. دو. راهبرى پيامبر عارف راستين متوجه اين نكته است كه هيچ انسانى، قادر به شهود حق نيست، مگر به تبعيت از انبيا؛ چرا كه آدمى قدرت شناسايى تأثير عمل را در روح خويش ندارد. ما نمىدانيم هر يك از اعمالمان چه تأثيرى بر روح مىگذارد. سالك الى الله براى گذر از ظلمات به سوى نور، محتاج دستگيرى انبيا و اوليا است.
بى پير مرو تو در خرابات | هر چند سكندر زمانى |
همچنين با صرف دانستن آنچه انبيا گفته و در عمل انجام دادهاند، شرايط تحصيل فراهم نمىگردد. علاوه بر بيان احكام و قوانين الهى، نظارت اوليا در عمل نيز بايسته است. آدميان به دليل فطرت الهى، كششهايى به سوى عالم غيب دارند؛ اما اين كششها و تمايلات، به تنهايى براى سلوك الى الله كفايت نمىكند؛ زيرا از طرف ديگر كششها و تمايلاتى نيز به سوى «طبيعت» دارند.
پس كسى كه تحت تأثير جاذبههاى دنيا بوده و دريچههاى وجودش رو به خشكى است، دستخوش غفلتها مىشود. انبيا و اوليا همواره بايد تازيانه بيدارى را بر سر انسانها فرود آورند، انذار كنند و آدمى را از خطرات راه بترسانند و تبشير نمايند و ارزش وجودى انسان را در مقايسه با دنيا بيان كنند.
سه. ولايتپذيرى با توجه به متون دينى، آدمى بدون شناخت امام و رسول، قادر به درك محضر ربوبى نيست. روزى امام حسين«عليه السلام» به اصحاب فرمودند: «اى مردم! قسم به حق كه خداوند نيافريد بندگان را مگر براى عرفان و معرفت ربوبى». پس مردى از اصحاب عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما باد! «معرفت الله تعالى» چيست؟ فرمودند: «معرفت بالله شناخت امام است در هر زمان، همان امامى كه اطاعتش واجب است».
بحارالانوار، ج5، ص312. انسان كامل - كه مصداق اصلى و حقيقىاش معصوماناند - واسطه فيض حق است. آينه كلى است كه انوار حق را به آينههاى وجودى - به قدر ظرفيتى كه دارند - مىتاباند. از همين رو در روايت وارد شده است:
«اگر كسى شبهايش را به نماز بپردازد و روزها روزه بگيرد و همه اموالش را صدقه دهد و همه عمر در طواف كعبه باشد؛ اما ولايت ولى خدا را نشناسد تا از وى تبعيت كند و جميع اعمالش را به ولايت و هدايت وى متمركز سازد؛ از انجام دادن اين اعمال پاداشى از جانب حق تعالى نصيبش نخواهد شد و از زمره اهل ايمان شمرده نمىشود».
وسائل الشيعه، ج1، ص7. آنكه از حق يابد او وحى و جواب | هر چه فرمايد بود عين صواب |
آنكه جان بخشد اگر بكشد رواست | نايب است و دست او دست خداست |
همچو اسماعيل پيشش سر بنه | شاد و خندان پيش تيغش جان بده |
تا بماند جانت خندان تا ابد | همچو جان پاك احمد با احد |
گر خضر در بحر كشتى را شكست | صد درستى در شكست خضر هست |
وهم موسى با همه نور و هنر | شد از آن محجوب، تو بى پر مپر |
مثنوى معنوى، دفتر1، ابيات 225 - 228 و 236 - 237.