پاسخ تفصیلی:
شیوه چنین است که یوگا را براساس آن چه پاتنجلی در رساله (یوگاسوترا) (Yogasutra) آورده است, می شناسند و آن:
(فرو نشاندن جان است در خاموشی)
یا:
(حذف و قطع مراتب نفسانی و ذهنی و عقلانی است).
مرتبه ها و پایه های نفسانی ای که سبب پراکندگی و آشفتگی می شوند, بی شمارند, و بایستی همه این مرتبه ها را خاموش کرد تا آن گاه (اتحاد عالم و معلوم) ممکن گردد.13
داسگوپتا سه معنی برای واژه (یوگا) برمی شمرد:
الف. از ریشه یوج yuj, به معنی پیوستن, جفت کردن, در ترکیب (Yoga).
ب. توجه فکر به یک نقطه, جهت خاموشی موجهای ذهنی, در ترکیب (Yuj Samadhau).
ج. چیرگی یافتن, آماده ساختن, و مهار کردن, در ترکیب (Yuj Samyamane).
این واژه در فارسی به شکل جوغ, جغ, جوه, جوخ, جو و یوغ آمده است.ریشه اوستایی آن (Yaog) به معنای (اسب را به گردونه بستن) است, سانسکریت آن (Yoga) و هندی باستان Yuga, در یونانی (Zygh), لاتینی Jugum, آمده است.
در زبانهای محلی همانند افغانی, کردی, بلوچی, ارمنی و… نیز واژگانی به همین معنی دارند, و آن چوبی باشد که بر گردن گاو و زراعت و گاو گردون گذارند تا دو گاو با یکدیگر یک کار (شخم زدن یا گردش گردن را انجام دهند.)
دو معنای (الف) و (ج) داسگوپتا همین معنی را می رساند, اما معنی (ب) حاکی از دگرگونی معانی واژگان از امور محسوس و ملموس به امور ذهنی و باطنی است که اسب سرکش ذهن انسان را رام کردن تا تنها به یک چیز بپردازد, نه این که هر لحظه در پی انجام یک کار برآید.
اگر مفهوم اصلی یوگا (پیوستن و اتصال) باشد, باید گفت: پیوستگی با امری, گسستگی از امری دیگر است. از این روی, یوگا; یعنی وضع کنونی انسان, گسستگی از عقبی و پیوستگی به دنیاست. از این روی, هدف یوگا در برابر این وضع (غیر عادی), برقرار ساختن (نظام طبیعی) است که به موجب آن, انسان از دنیا می گسلد و به معنی می پیوندد.
اما در گیتا که در اصل از نظر تاریخی مقدم بر (یوگاسوترا) است و (یوگاسوترا) پس از (یوگای بودایی) به نگارش درآمده است یوگا به معنی حذف و گسستن پایه ها و رده های نفسانی نیامده است, بلکه مفهوم پیوست به (بارگاه ایزدی) است که از راه (یوگا)های سه گانه, (کارما یوگا), (دیانایوگا) و (بهاکتی یوگا) به حقیقت می پیوندد.
کارما یوگا, راه عمل
برخلاف (یوگاسوترا) که یوگای آن از راه گسستن کامل تلاشها و تکاپوهای ذهنی و جسمی ممکن است; چرا که ریشه کن ساختن آرزوها و هوسها, بستگی بر گسستن تلاشهای ذهنی است, و این خود, گسستن تلاشهای جسمانی را در پی دارد, تا آن جا که حتی تلاشهای تنفسی را هم به پایین ترین حدّ برساند. (حبس دم) یوگای گیتا, (هنر کار کردن) نامیده شده است. اسارتی که به دنبال عمل گریبان گیر آدمی می شود از خود عمل نیست, بلکه از دلبستگی خاطری است که به همراه عمل می آید و با آن جفت است. باید کارکرد و باید از آلوده شدن به دلبستگی پرهیز جست.
کارمایوگا, راه انجام وظیفه است بی چشمداشت نتیجه و پاداش, آزاد از هر رنگ بستگی به مقام ترک عمل نتوان رسید جز از راه عمل:
(بر توست که کار کنی, لیکن نه برای ثمره آن.
در پی ثمر عمل خود مباش
و دل در ترک عمل نیز مبند
در (یوگا) استوار باش, عمل کن و از نتیجه چشم بپوش.
دل از قید موفقیت یا شکست فارغ دار.
همین (فراغ دل) یوگا نامیده می شود.)14
ترک کار بر سه گونه است:
عملی که از سر نادانی کرده شود, و عملی که چون ریاضتهای شاقه مایه آسیب تن گردد.
عملی که به هوس نتیجه یا از سر پندار یا به تکلیف انجام شود.
عملی که انجام آن تکلیف آدمی است و بی شائبه دوستی و دشمنی و بی چشمداشت سود, کرده شود.15
(من) کریشنا را از هر گونه عمل و هر گونه تغییر منزه دان.
من رنگ کردار نپذیرم و نگران ثمره کار نیستم.
و آن که مرا چنین شناسد, از بند عمل آزاد است.
سالکان راه نجات, این حقیقت بدانستند و به عمل برخاستند.
تو نیز در پی آنان برو و عمل پیشه کن.
حتی دانایان حیرانند و نمی دانند که (عمل) چیست و (ترک عمل) کدام است.
اینک من تو را گویم که عمل چیست؟ تا به دانستن آن از پلیدیها برهی.
باید دانست که چه کار باید کردن و چه کار نباید کردن و ترک کار چیست.
شناختن (حقیقت عمل) سخت و دشوار است.
آن کس که در عمل, ترک عمل تواند دید
و در ترک عمل, عمل را, خردمند واقعی است.
چنین کسی را (یوگی) توان گفت,
که کار خود کرده و به مرحله نجات رسیده است.
کسی که هوس ثمره کار فرو گذاشته,
و به مقام رضای مطلق رسیده,
بی نیاز همه چیز,
او اگرچه مدام در کار است, همواره از کار فارغ است,
آن که از رنگ تعلق رسته و از بند نیک و بد جسته, و دل در معرفت حق بسته.
هرچه کند از بهر خدا کند, زنجیر کار او گسیخته بود.
او هرچه کند, خدا بود, احسان او خدا بود.
چون در هر کار که کند خدا را بیند, به خدا برسد.)16
کودکان, نه خردمندان, علم را از عمل جدا می دانند,
لیکن به حقیقت آن که یکی از این دو را داشته باشد, دیگری را نیز دارد.
دِیانایوگا, یوگای معرفت و شناخت
راه علم و عمل هر دو به یک مقصد می انجامد. علم در نظر گیتا عبارت است از: تحقیق جاودانی بودن جان و جدایی آن از تن, و این که تن در معرض زوال است و جان از این دگرگونیها پاک و دور است. جاوید است و به وصف درنیاید. این دانش, آدمی را به جنبه عالی نفس یا (خدا) راهبر می شود. دانش گیتا, نه دانش تجربی است که بر پایه حواس و تجربه های آن بنا شده باشد. زنجیر اسارت ما از سه حلقه جهل, شهوت (=خواهشهای نفسانی), و فعل ساخته شده است. دانش این بند را فرو می شکند و ما را رهایی می بخشد. دانش در نهاد آدمی هست و باید آن را کشف کرد. آینه دل را باید صاف کرد تا پذیرای فیض نور گردد.
راه رسیدن به این دانش, باز داشتن حواس و تمرکز ذهن و مراقبه است. ترک خودی و فراغت دل از رنگ بستگیهاست.
آن چه در گیتا در بحث (دیانایوگا) آمده است, همان شناخت جان, روح, یا آتمن است که می گوید: این بود سخن در معرفت سانکهیا (طبیعت واقعی آتمن= روح, جان).
پس این راه شناخت جان و جاودانگی آن در هر سه زمان (گذشته, حال و آینده) است. روح هرگز رو به زوال و نیستی نمی نهد, در هر سه زمان, هماره هست و هستی خود را حفظ می کند, و حیات سرمدی دارد.
گیتا, تناسخ را می پذیرد:
(روح از جسمی به جسم دیگر منتقل می شود, و چنان که تجسم یافته در این جسم سه مرحله کودکی, جوانی و پیری را می گذراند, بدان گونه نیز پس از مرگ به قالب جدیدی درمی آید, بدون آنکه چیزی از آن بکاهد یا چیزی بدان بیفزاید.)17
تن را مرگ درمی یابد, اما جان, لایزال, تغییرناپذیر, فناناپذیر و نامحدود است.
آغاز ندارد, جاوید و لایتغیر و قدیم است, و چون تن نیست شود, آن نیست نشود.
جان, تنهای فرسوده را فروهلد و در تنهای تازه جای گیرد.18
کودکان (سانکهیا (=علم, معرفت)) را از یوگا (عمل) جدا می دانند, و نه دانایان.
به حقیقت آن که به یکی از این دو بگرود, از میوه هر دو بهره مند گردد.19
کوتاه سخن آن که: (دیانا یوگا) همان (خودشناسی و معرفت نفس و روح) است, آن گونه که هست. راه عمل و علم, هر دو, راهرو را به سرمنزل مقصود هدایت می کنند, ولی آیا باید نیروی خارجی و شخص سومی رهرو را راهنمایی و هدایت کند یا بازدارنده کار و معرفت وی شود؟
گیتا تأکید ویژه دارد بر این که (خود رهرو) باید راهبر خود باشد و یا خود وی است که دشمن راه می شود و رهزن.
(آدمی باید که خود, خود را رهایی بخشد, و ارتقا دهد,
مبادا که خود را زبون و خوار سازد,
چه دوست و دشمن آدمی خود اوست.
هر که نفس خویش را رام کرده باشد نفس وی یار او است,
و آنکه عنان خود به دست نفس سرکش داده باشد, نفس دشمن او است.)20
چون اندیشه کسی رام شود و از کشش هوسها آزاد گردد و در جان قرار یابد, همه وقف خدا گردد. و چنین فردی که به مقام (یوگی) رسیده باشد, او را (یوکتا) نامند.
Yulta واصل به حق است. یوگی پس از آن که به مقامِ وارستگی رسید و از پلیدیها و کدورتها مجرد شد, از شادی بی پایانی که بر اثر تماس با (برهمن) پدید می آید, مسرور و شاداب می گردد. همین وصال به حق و غرق شدن در ذات ابدیت, سبب می گردد که وی (همه چیز) را با دیده هم سنخی و یکرنگی بنگرد. (آتمن) را پابرجای در همه آفریده ها و همه آفریده ها را در (آتمن) با دیدی همگون و یک رنگ می نگرد و به دنبال این حالت یگانگی آفریدگار و آفریده شده (برهمن آتمن) مقام بقای در ذات الهی, حاصل می شود.
(یوگی که از رنگ نیک و بد آزاد و دائم در مراقبه باشد,
به آسانی به سرور بیکران وصال حق رسد.
و در آن مقام که دل در مراقبه گماشته است همه چیز را یک سان و یک رنگ بیند.
خود را در همه (آتمن در همه) و همه را در خود (آتمن) یابد.
آن که در همه چیز مرا بیند, و همه چیز را در من بیند, (وحدت در کثرت و کثرت در وحدت)
هرگز از من جدا نشود, و من هرگز از او جدا نشوم.21
در گیتا, ناسازگاری بین (راه عمل) و (راه معرفت) وجود ندارد, بلکه این دو به هم وابسته و متکی به یکدیگرند; اما راه معرفت مقام ممتازی دارد.
(انجام هر کار و پایان هر راهی (معرفت) است.
حتی اگر گنه کارترین مردمان باشی, چون بر کشتیِ (معرفت) نشینی از موج گناهان جان به در بری.
ای آرجونا! چنان که آتش فروزان هیزم را خاکستر گرداند,
آتش (معرفت) نیز همه (اعمال) را خاکستر سازد.
براستی در همه جهان چیزی نیست که چون معرفت (پاک) تواند کرد. آن که ایمان دارد و شیفته معرفت است, آن که حواس را رام خود کرده است,
معرفت را به دست آورد, و با کسب (معرفت) به (آرامش مطلق) رسید.)22
بهاکتی یوگا, راه عشق
راه رسیدن به حق, یا (دیانا, جِنیانا, سانکهیا یوگا) بود, که همان معرفت حق در بعد تنزیهی اش چون (برهمن) و (آتمن) بود, که بدین وسیله یوگی به حکمت و اشراق نایل می شد و (برهمن) را آغاز و انجام همه آفریده ها و پدیده های جهان می دانست.
راه وصال دیگری نیز پیش رو داریم و آن همان راه انس و الفت و تماس و پیوند با جنبه خصوصی حق است. این راه عشق است.
راه عشق از دیر زمان, حتی پیش از دوره اوپانیشادها, در میان عارفان هندی رایج بوده است.
بهاکتی (Bhakti) از ریشه باج (bhaj) گرفته شده است و هدف از آن, خدمت به خداوند است. عشق مفرط و (وَلَه اکبر) نیز گفته اند, عشقی چنان ژرف که در آن سالک, یک باره محو معشوق می شود. و سالک عاشق, در پیرویها و عبادتها هیچ گونه سود دنیایی یا اخروی نمی جوید. سرتاسر هستی او را معشوق فرا گرفته است. همه (او)ست, هر چه کند برای (او) کند, هر چه نگرد (او) را بیند, و همه (او) را باشد و همه او را خواند.
(از آنان که از راه عمل و محبت و عشق تو را می پرستند,
و آنان که ذات لایموت متعال را می پرستند, کدامین را در (یوگا) برتر توان شناخت؟
آنان که روی دل در من کرده با عشق تمام و ایمان کامل مرا بپرستند, در یوگا برترند.)23
(من برای همه یک سان ام, برای من نه دوستی هست, و نه دشمنی.
اما آنان که از روی عقیدت مرا می پرستند, ایشان در من اند و من در ایشان.
حتی اگر گنه کاری مرا از سر خلوص عقیدت بپرستد, او را باید از نیکان شمرد, چه نیت وی پاک است.)24
(آنان که مرا می پرستند و همه کار خود را به من وامی گذارند, و مرا غایت مطلوب می دانند, و دل همه وقف وقوف ذکر و نیایش من می کنند,
من آنان را بی درنگ از دریای مرگبار زندگی یا گردونه زندگی و مرگ پیاپی: (سامسارا) می رهانم.
هان! دل در اندیشه من مستغرق ساز,
و خاطر در من بگمار, تا پس از مرگ (در من زندگی کنی).25
معجزه راه عشق در این است که فیض و موهبت ایزدی از سرشاری طبع خود همچون باران محبت و مهر بر دل سالک فرو می چکد… اگر آدمی توانایی ریاضت و معرفت را نداشته باشد, می تواند در دامن حق پناه جوید, چه این راه برای همه باز است و هر بنده و آفریده ای, خواه از رده برهمن, خواه از رده شودرا, خواه خردمند, خواه نادان و چه پرهیزکار و چه گنه کار, می تواند به معبود ازلی پناه برد و او را با خلوص نیت بستاید و عبادت کند و از عنایت فیض الهی برخوردار شود و به همان مقامی برسد که فرزانگان رسیده اند.
منابع:
4 .گیتا/75.
15 . همان/188 189.
16 . همان/91 94.
17 . همان/69.
18 . همان/7071.
19 . همان/9899.
20 . همان/106.
21 . همان/110111.
22 . همان/9596.
23 . همان/155.
24 . همان/132.
25 . همان/156.