پاسخ تفصیلی:
جايگاه يهود و علمايشان در زمان ظور پيامبر خاتم(ص) و پس از آن در قرون اول هجري چگونه بوده و مواضع آنها در قبال اسلام و حضرت محمد(ص) و پس از آن در بحث خلافت حضرت علي(ع) و همچنين امامان بعدي(ع) به چه شكل بوده است؟
براي پاسخ به اين سوال لازم است كه بحث را از چند منظر مورد بررسي قرار دهيم:
يهود در صدر اسلام
با نگاهي به تاريخ صدر اسلام ملاحظه مي كنيم كه در رفتار يهود با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و مسلمانان همواره دشمنى شديدى ديده مىشود، آنها به اصالت نژادى خود هميشه مغرور بودهاند، تصور باطلى داشتهاند كه هيچ كس غير از ايشان حقى در رسالت و پيامبرى ندارد ، شيفتگى انها به امور مادّى و مبالغه در مفاسد و احساس آنها به اينكه اسلام سلطه آنها را از ميان برخواهد داشت و به سودهاى كلان آنها از بازرگانى نامشروع و ربا خاتمه خواهد داد، دشمنى آنان را نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله و مسلمانان شديدتر كرده بود.
يهود,امت اسلام را بزرگترين دشمن دانسته و همان طوركه در صدراسلام براي نابودي اسلام و مسلمين، اقدام ميكردند در دوران بعد ازآن تا امروز نيز بر عداوت و فتنهانگيزي خود پايدار مانده و سعي دارند امت اسلام را به سوي هلاكت و شقاوت رهنمون سازند.
ازديدگاه يهود با مطرح شدن اسلام و اهداف آن كه برابرى، برادرى، دادگرى، ناروا شمردن ربا و غش در معامله، رد بهرهكشى از ديگران و محترم شمردن همه دينها و اعتقادات از برجستهترين آنها بود.( ترجمه سيرة المصطفى/ ج1،ص:340) مسلمانان چارهاي جز نابودي و هلاكت نخواهند داشت .
خداوند براي روشن نمودن ابعاد دشمني يهود با حق و شدت عناد و جهودشان نسبت به اسلام , در آيات بسياري از آنان سخن گفته است و به گونه اي دشمن را به تصويركشيده كه اگر براساس آن عمل كنيم به اطلاعات شگرفي دست خواهيم يافت.
نفوذ يهود به عربستان
سكونت قبائل يهود درعربستان , قبل از ظهور اسلام وبه ايام بخت نصربرمي گردد. هنگام حمله پادشاه آشور، بختالنصر (نبوكد نصر) به فلسطين، يهود از آشور و ديارخود بيرون رانده شدند، عدهاى از آنها به جزيرةالعرب رفتند و در آنجا مسكنگزيدند (احمد امين/ پرتو اسلام/ ترجمه عباس خليلي/ چاپ دوم/ تهران/ چاپ اقبال/ 1337 شمسي /ص 15) كه برخي مناطق يهودي نشين پديد آمده بود كه از همه مهم تر يثرب بود.
اوس و خررج بت پرست بودند و در اثر مجاورت با يهوديان , برخي از آنان به آئين يهود پيوسته بودند , اما شايد مهمترين علت نفوذ يهود به عربستان , انتظار منجي موعود بود , يهوديان در كتابهايشان يافته بودند كه مكان هجرت محمّد (ص) پيامبر خدا ما بين- عير- و أحد- است از اينرو در جستجوى آن مكان بيرون آمدند بكوهى برخورد كردند كه به آن- حداد- گفته ميشد پس گفتند: حداد و أحد يكى است از اين جهت در نزديكى آن كوه پراكنده شدند بعضى از آنان- تيما- را اختيار و برخى- فدك- را انتخاب و عدهاى- خيبر- را برگزيدند (فراهانى /مترجمان، ترجمه مجمع البيان/تهران/چاپ اول/1360 ش /ج1/ص: 256)
از اينرومحققان يكي از علل مهاجرت قوم يهود، به سرزمين حجاز را انتظار منجي موعود و پيامبري كه عهدين به آن اشاره كرده است ميدانند. (محمد نصيري رضي / تاريخ تحليلي اسلام/ انتشارات معارف / چاپ پانزدهم/ پاييز 75/ ص 100)
گاه و بي گاه كه بين اعراب و يهوديان مشاجره اي رخ مي داد, يهوديان خود را پيرو آئين توحيدي ميخواندند و اعراب را تهديد مي كردند, از اينرو وقتي يوديان با دو قبيله اوس و خزرج درگير مي شدند , مي گفتند :به زودي با پيروي از پيامبر كه ظهور خواهد كرد، شما را مثل قوم عاد و ارم از بين خواهيم برد. (عبدالملك ابن هشام /السيره النبويه/ انتشارات مطبعه المصطفي البابي/ قاهره/ 1355 ه.ق / ج 4 و 3/ص 162)
يهوديان مردم عرب را- سخت- تحقير مىكردند؛ و آنان را وحشى و ساده لوح، پس افتاده و جا مانده مىخواندند. اموال و زندگى مردم عرب را براى خود جايز مىدانستند و به هر نحوى از آن سوء استفاده مىكردند:
«... قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ ... (آل عمران/ 75)
[... مىگفتند: قوم بى كتاب [عرب] بر ما حقى و حكمى ندارند
چون يهوديان سطح فرهنگ بالاتري داشتند , بت پرستها به ديده احترام به آنها مي نگريستند , سخن آنها را در اين زمينه باور كرده بودند و موضوع كاملا در ذهن آنها براي ظهور پيامبر اسلام در ميان مردم يثرب آماده بود و زماني كه با پيامبر اسلام روبه رو مي شدند و نبي اكرم آنها را به اسلام دعوت مي كرد با آن سابقه ذهني , دعوت او را مي پذيرفتند زماني كه نبي اعظم شش تن از اوس را در عقبه ديد و ايشان را به اسلام فرا خواند و از ايشان خواست تا او را يارى كنند و ايشان او را شناختند و گفتند: اين همان پيغمبرى است كه يهود ما را از آن هراس مىدهند و مىخواهند ما را بكشند به مانند كشته شدن عاد و ارم. پس ايمان آوردند و او را تصديق كردند (مطهر ابن طاهر مقدسي / آفرينش و تاريخ / ترجمه محمدرضا شفيعي كدكني / انتشارات آگه / تهران /1374/ج2/ص:664)
يهود پيش از بعثت پيامبر، اعتقاد به ظهور پيامبر عربي داشت و ميگفت: «ما به او ايمان خواهيم آورد زيرا شالودهي آئين ما با آئين پيامبر عربي يكي است.» تا جايي كه ابن هشام ميگويد: «رجال يهود، جامعهي عرب بتپرست را با نزديك شدن ظهور پيامبر عربي، تهديد به ويراني ميكردند و...» كه همين عوامل سبب شد در زمان پيامبرصلي الله عليه و آله، گروهي بر اثر تبليغات قبلي يهود، اسلام آوردند. (جعفر سبحاني / فروغ ابديت/ نشر دانش اسلامي/ قم/ چاپ ارديبهشت/ 1370/ص 203 ـ 204 )
يهود و بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله
يهود كه اطلاعات زيادي در مورد پيامبر آخر الزمان داشت مي دانست كه در شبه جزيره عربستان پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله ظهور خواهد كرد، و بر خصوصيات او آن چنان واقف بودند ,كه حتي فرزندانشان هم آنحضرت را مي شناختند.
واقدي از محمد بن صالح از عاصم از پدرش نقل ميكند كه ميگفتهاست : يهود نام و نشان رسول خدا را در كتابهاي خود ميخواندند و به كودكان خود آموزش ميدادند كه نام و صفات او چيست و محل هجرت او پيش ماست. (ابن سعد/ طبقات الكبري / ترجمه محمود مهدوي دامغاني / انتشارات فرهنگ و انديشه/ تهران/ 1374/ چ1 ص 148)
اَلَّذينَ آتَيَناهَمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ اَبْناءَهُمْ (بقره – ايه 174)
كساني كه به ايشان كتاب (آسماني) داده ايم، همان گونه كه پسران خود را مي شناسند، او (ـ محمد) را مي شناسند.
يهوديان در باره اسلام و اهداف و آورنده اين آئين الهي اطلاعات كاملي در اختيار داشتند . بنابراين واضح است كه به مقابله بپردازند و در صدد نابودي آخرين پيام آور الهي باشند .
استاد شهيد، مرتضي مطهري مي فرمايد: در قرآن كريم كلمه تحريف به كار رفته است؛ مخصوصاً در مورد يهودي ها كه اين ها قهرمان تحريف در جهان اند؛ نه امروز، از وقتي كه تاريخ يهوديت در دنيا به وجود آمده است. نمي دانم اين نژاد چه نژادي است كه تمايل عجيبي به قلب حقايق و تحريف كردن دارد و لهذا هميشه كارهايي را در اختيار مي گيرند كه در آن كارها بشود حقايق را تحريف و قلب كرد... قرآن چه عجيب درباره اين ها حرف مي زند. اين خصيصه يهودي گري كه تحريف است، در قرآن به صورت يك خصيصه نژادي شناخته شده است.
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكتَبِ وَ يَشترُونَ بِهِ ثمَناً قَلِيلاً أُولَئك مَا يَأْكلُونَ فى بُطونِهِمْ إِلا النَّارَ وَ لا يُكلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ لا يُزَكيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيم (ناصر مكارم شيرازي/تفسير نمونه / ايه 146 بقره)
كسانى كه كتمان مىكنند آنچه را خدا از كتاب نازل كرده ، و آنرا به بهاى كمى مىفروشند ، آنها جز آتش چيزى نمىخورند ( و هدايا و اموالى كه از اين رهگذر به دست مىآورند در حقيقت آتش سوزانى است ) و خداوند روز قيامت با آنها سخن نمىگويد ، و آنها را پاكيزه نمىكند ، و براى آنها عذاب دردناكى است .
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و پيمان شكنان يهود
خداوند در قرآن كريم در باره پيمان شكني هاي مكرر قوم يهود در مقابل پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: آيا هر بار يهود پيمانى بستند جمعى آن را دور نيفكندند ؟ و بيشتر آنها ايمان نمىآورند (بقره /100)
عمليات رواني يهود در مبارزه با اسلام
1. سجده به بتهاي چوبي قريش
پس از هجرت رسول خدا به مدينه جمعي از خواص يهود به مكه رفتند تا با مشركان مكه بر ضد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله هم پيمان شوند. يكي از مشركان از يهود پرسيد دين ما بهتر است يا ائين محمد صلي الله عليه و آله ؟ خواص اهل باطل يهود كه براي رسيدن به اهداف خويش دست به هر كاري مي زدند, براى جلب نظر بتپرستان در برابر بتهاى آنها سجده كردند و آنچه را كه در باره عظمت اسلام و صفات پيامبر صلي الله عليه و آله ديده يا خوانده بودند زير پا گذاشتند ، و حتى براى خوشآيند بتپرستان آئين خرافى و مملو از ننگ آنها را بر اسلام ترجيح دادند خداوند به اين عمل ننگين آنان در سوره نساء آيه 51 اشاره كرده است.
أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِّنَ الْكتَبِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا سبِيلاً
آيا نديدى كسانى را كه بهرهاى از كتاب ( خدا ) دارند ( با اين حال ) به جبت و طاغوت ( بت و بتپرستان ) ايمان مىآورند و به مشركان مىگويند آنها از كسانى كه ايمان آوردهاند هدايت يافتهترند ؟ !
2. تمسخر مومنين
يهوديان از تمسخر بهره بسيار مي بردند و در مسجد رسول خدا (ص) حضور مييافتند و بدانچه در آنجا ميگذشت گوش ميدادند و مسلمانان را به مسخره ميگرفتند و با توهماتي كه به ميان ميآوردند و با سؤالاتهاي ترديدبرانگيزي كه مطرح ميكردند ترديد و دودلي را در بين مسلمين رواج ميدادند.
خداوند در قران به اين امر اشاره دارد :
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتخَذُوا دِينَكمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلِكمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَ إِذَا نَادَيْتُمْ إِلى الصلَوةِ اتخَذُوهَا هُزُواً وَ لَعِباً ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (مائده /57,58)
اى كسانيكه ايمان آوردهايد ، افرادى كه آئين شما را بباد استهزاء و بازى مىگيرند از اهل كتاب و مشركان ، دوست و تكيهگاه خود انتخاب نكنيد ، و از خدا بپرهيزيد اگر ايمان داريد . و انها هنگامى كه نماز مىخوانيد آنرا به مسخره و بازى مىگيرند ، اين بخاطر آن است كه آنها جمعى هستند كه درك نمىكنند .
3. فريب پيامبر
يكي ديگر از تلاش هاي يهود , ايجاد خدشه در دين و آئين حضرت بود , آنان مي انديشيدند كه ميتوانند حضرت را فريب دهند بنابراين به حضور حضرت رسيدند و گفتند ما دانشمندان و اشراف يهوديم و اگر ما از تو پيروى كنيم مطمئنا ساير يهوديان به ما اقتدا ميكنند ولى در ميان ما و جمعيتى ، نزاعى است اگر دراين نزاع به نفع ما داورى كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد (عبدالملك ابن هشام/السيره النبويه / ج 1 /ص 375) اما پيامبر از آنان دوري مي گزيند و خداوند از اين توطئه سخن گفته و پيامبر را از فتنه گران بر حذر مي دارد .
وَ أَنِ احْكُم بَيْنهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوك عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْك فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبهُم بِبَعْضِ ذُنُوبهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ لَفَسِقُونَ (مائده /49)
و بايد در ميان آنها طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم كنى و از هوسهاى آنان پيروى مكن و بر حذر باش كه مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند ، و اگر آنها روى گردانند بدان خداوند مىخواهد آنها را بخاطر پارهاى از گناهانشان مجازات كند و بسيارى از مردم فاسقند .
4. ايجاد شك و ترديد
يهود براى متزلزل ساختن ايمان مسلمانان از هر وسيلهاى استفاده مىكردند , يكي ديگر از ابزارهاي آنان ايجاد شك و ترديد بين مؤمنين بود به اين نحو كه ابتدا وانمود ميكردند كه مسلمان شدهاند و پس از مدتي اعلام ميكردند كه اسلام برگشتند تا بدين طريق مسلمانان را به ارتداد جرأت دهند و قبح اين كار را بشكنند (حسين صابري/خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله / چ 2 ص 430)كه قران به آن اينگونه اشاره مي كند:
وَ قَالَت طائفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَبِ ءَامِنُوا بِالَّذِى أُنزِلَ عَلى الَّذِينَ ءَامَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَ اكْفُرُوا ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (60)
و جمعى از يهود گفتند :در ظاهر به آنچه بر مؤمنان نازل شده ، در آغاز روز ايمان بياوريد ، و در پايان روز، كافر شويد شايد آنها از آيين خود باز گردند !
5. برانگيختن خشم جاهلي
يهود ازاينكه مي ديد اوس و خزرج كه سالها با هم اختلافات شديدي داشتند اكنون ، در نهايت صفا و صميميت گرد هم جمع شده اند و آتش اختلافات شديدى كه در جاهليت در ميان آنها شعلهور بود به كلى خاموش شده است و اين اتحاد آنان برگسترش اسلام تاثير بسزائي دارد . و اگراينها به همين طريق پيش روند موجوديت يهود به كلي در خطر مي افتد به شدت نگران بودند.
در تاريخ آمده است كه: شأس بن قيس ميخواست با زنده كردن كينههاي ديرينه در ميان اوس و خزرج آتش اختلاف و جنگ را شعلهور كند كه با اقدام به موقع پيامبر صلي الله عليه و آله اين توطئه ناكام ماند. (عبدالملك ابن هشام/السيره النبويه / ج 2 /ص 204)
از اين رو با ياد آوري حوادث خونين بغاث ( محلى كه جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد ) ، و تجسم آن حوادث در برابر ديدگان آنان , خشم آنان را بر مي انگيختند و چيزى نمانده بود كه آتش خاموش شده ديرين بار ديگر شعلهور گردد . خبر به پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد ، فورا با جمعى از مهاجرين به سراغ آنها آمد ، و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تكان دهنده خود آنها را بيدار ساخت .
قرآن بار ديگر يهوديان را اين گونه سرزنش مي نمايد:
قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِئَايَتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شهِيدٌ عَلى مَا تَعْمَلُونَ, قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ تَبْغُونهَا عِوَجاً وَ أَنتُمْ شهَدَاءُ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (ال عمران /98, 99)
بگو اى اهل كتاب ! چرا به آيات خدا كفر مىورزيد با آنكه خدا گواه بر اعمال شماست , بگو اى اهل كتاب ! چرا افرادى را كه ايمان آوردهاند از راه خدا باز ميداريد و ميخواهيد اين راه را كج سازيد در حالى كه شما ( به درستى اين راه ) گواه هستيد و خداوند از آنچه انجام ميدهيد غافل نيست .
صلحنامه پيامبر صلي الله عليه و آله با يهود:
پيمان عمومي نبي اكرم با يهود
با تمام كارشكنيهايي كه قوم يهود در مقابل پيامبر اكرم داشت ولي با اين حال پيامبر صلي الله عليه و آله هنگام ورود به مدينه در صدد جلب قلوب همه اديان از جمله يهوديان بر آمد، اما از آنجايي كه يهود ثروت زياد و تسلط بر اقتصاد مدينه داشت و پيامبر صلي الله عليه و آله هم ميدانست اگر يهوديان را با خود متحد نكند وحدت به طور كامل برقرار نميگردد و نيز اگر يهوديان را با خويش همراه نكند خطر قريش و بتپرستان و رسيدگي به وضع مسلمين امكانپذير نميباشد. بنابراين در ابتداي ورود به مدينه پيماننامهاي را با يهود امضاء كرد با هدف تعيين حدود و حقوق دستهها و قبائلي چون اوس و خزرج و اعراب و يهود كه در تواريخ آن را نخستين قانون اساسي ميخوانند.( سيد جعفر شهيدي /تاريخ تحليلي اسلام / انتشارات علمي و فرهنگي / مركز نشر دانشگاهي تهران/ چاپ نخست/ تابستان 83/ص76)
چند ماده مهم اين پيمان چنين است:
1- مسلمانان و يهوديان امت واحد به شمار ميروند.
2- مسلمانان و يهوديان در پيروي از دين خود آزادند.
3- مهاجران قريش به رسم سابق خويش قبل از اسلام در پرداخت خونبهاء باقي هستند. اگر فردي از آنان كسي را كشت يا اسير گرديد بايد به كمك هم خونبهاي او را طبق عدالت و معروف بين مؤمنان بپردازد و اسير خود را با پرداخت فديه آزاد كند.
4- هيچ كس حق ندارد به غلام، فرزند يا ديگر اعضاي خانواده كسي بدون اجازه او پناهندگي دهد.
5- امضاء كنندگان اين پيمان دفاع مشترك از مدينه را به عهده خواهند داشت.
6- مرجع رفع اختلاف در اختلافات احتمالي در ميان امضاء كنندگان اين پيمان محمد خواهد بود.( براي آگاهي از تفصيل بندهاي اين پيمان رك به فروغ ابديت، ج 1 ، ص 462 -465)
اين عقد پيمان جزء اولين اقدامات پيامبر صلي الله عليه و آله در مدينه بود كه در حفظ آرامش شهر تأثير بسزايي داشت.
پيمان خاص نبي اكرم با يهود
پس از استوارى و پايدارى اساس جامعه جديد اسلامى و اعتماد به آن و پس از به وجود آوردن عقيده و سياست و نظامى هماهنگ و يكپارچه در ميان مسلمانان؛ پيامبر گرامى چنان مصلحت ديد كه با غير مسلمانان نيز، روابطى تنظيم و برقرار كند كه صلح و امنيّت، آسايش و خير و سعادت بشريّت و ايجاد سرزمينى دوستانه و يك رنگ [توأم با احترام و آزادى عقيده] را به ارمغان آورد. و براى نيل به اين هدف والا، قوانين گذشت و جوانمردى و چشم پوشى را- كه در جهان مالامال از تعصب و زيادهروى و حق پوشى بىسابقه بود- پى ريزى كند.
نزديكترين همسايه مدينه از ميان غير مسلمانان يهود بودند. هر چند نسبت به مسلمانان [و حتى نسبت به بشريّت] دشمنى قلبى و درونى داشتند؛ و هنوز هيچگونه دشمنى يا مقاومتى را از خود نشان نداده بودند. پيامبر صلي الله عليه و آله در آن پيمان آزادى كامل عقيده و اموال را به خود آنان واگذاشت و به تبعيد و مصادره اموال و دارايى و دشمنى با آنان مايل نبود. آنان در اين پيمان متعهد شدند:
1- با دشمنان مسلمانان همكاري نكنند و مركب، اسلحه و ابزار جنگي در اختيار آنان قرار ندهند.
2- هيچ گامي بر ضرر پيامبر و مسلمانان بر ندارند و پنهان و آشكار با زبان و با دست ضرري به آنان نرسد.
3- اگر بر خلاف اين قرار داد عمل كنند پيامبر صلي الله عليه و آله حق هرگونه مجازات آنها را اعم از قتل آنها يا اسير كردن زنان و كودكان و يا ضبط اموالشان خواهد داد. (مهدي پيشوايي/ تاريخ اسلام(از جاهليت تا رحلت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله)/انتشارات نشر معارف / قم / 1386/ 209)
نبردهاي يهود با پيامبر
بني قينقاع
ورود رسول خدا صلي الله عليه و آله موجب آسايش و امنيتى براى مردم مدينه شد و رسول خدا صلي الله عليه و آله بوسيله مردم مدينه شالوده يك امت و ملت واحدى را ميريخت ولى خواص يهود از روى حسادتي كه پيدا كرده بودند در صدد مخالفت و كار شكنى برآمدند . حضرت پس از ورود به مدينه با يهوديان مدينه پيمان بست ولي هنگامي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در جنگ بدر پيروز شد و به مدينه برگشت، يهود سركشى كردند و پيمانى را كه ميان ايشان و رسول خدا بود شكستند، پيامبر(ص)، كسى را به سراغ ايشان فرستاد و آنها را جمع كرد و فرمود: اى گروه يهود به خدا سوگند، مىدانيد كه من رسول خدايم، اسلام بياوريد پيش از آنكه خداوند بلايى را كه بر قريش نازل كرد، بر شما نازل فرمايد. گفتند: اى محمد، پيروزى برآنها تو را مغرور نكند، تو با گروهى نادان جنگيدى و مقهورشان كردى، در صورتى كه ما مرد جنگ و مبارزهايم و اگر با ما جنگ كنى خواهى دانست كه با كسى چون ما جنگ نكردهاى. (محمد بن عمر واقدى /المغازى/ ترجمه: محمود مهدوى دامغانى/ مركز نشر دانشگاهى / تهران /چاپ دوم/1369/ صفحه 128)
اين قبيله زرع و نخلى نداشتند. مردمى بازرگان بودند، منازلشان در اطراف مدينه بود , حضرت تصميم گرفته اين خيانت را با شمشير برطرف كند بنابراين پانزده شب آنان را در محاصره گرفت ولي چون يهوديان مزبور با قبيله خزرج همپيمان بودند از اين رو عبد الله بن أبى (كه از بزرگان خزرج و ضمنا از منافقين مدينه بود) چون ديد آنها ناچار بتسليم شدند و سرنوشت آنها بدست حضرت محمّد صلي الله عليه و آله افتاده با تهديدها وكارشكنيهايي كه انجام داد باعث شد تا رسول خدا (ص) تنها به تبعيد آنها رضايت بدهد.( عبدالملك ابن هشام/السيره النبويه / ج2/ص:77)
نبرد بنى نضير
پس از بازگشت سپاهيان اسلام به مدينه از نبرد احد , يهود بنى نضير در مدينه كه از امكانات وسيع و تجهيزات فراوانى بهرهمند بودند پيمان خود را شكستند و اعلان جنگ كردند شرائط اين نبرد حساس بود و و روحيه مردم آنچنان آماده نبود و كسانى در ميان مسلمانان بودند كه به يهوديان با نظر بزرگى مىنگريستند و در دل تا حدودى به آنان اعتماد و احترام مىگزاردند. و از طرف ديگرتشويق هاي منافقان و در رأس آنان عبد اللّه بن ابى يهود را در اين كار مصمم مي كرد.
سپاه اسلام به قلعه هاي بني نضير رسيد و يهوديان با ديدن مسلمين به بالاي قلعه ها رفتند و شروع به پرتاب سنگ كردند , پيامبر قلعه را محاصره نمود و ارتباط يهوديان را با منافقان مدينه قطع نمود , وعبد اللّه بن ابى، و يارانش بنى نضير را نتوانستند ياري كنند.
يهوديان چون ديدند كه نيروى جنگ با رسول خدا صلي الله عليه و آله را ندارند، تسليم شدند و پيامبر آنان را به كوچ وا نهاد . يهوديان بني نضير به گونه اي كه نه خودشان باور مي كردند و نه ديگران مغلوب شدند!
هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ مِن دِيَرِهِمْ لأَوَّلِ الحَْشرِ مَا ظنَنتُمْ أَن يخْرُجُوا وَ ظنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصونهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاتُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْث لَمْ يحْتَسِبُوا وَ قَذَف فى قُلُوبهِمُ الرُّعْب يخْرِبُونَ بُيُوتهُم بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِى الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبرُوا يَأُولى الأَبْصر (حشر / 2)
او كسى است كه كافران اهل كتاب را در برخورد ( با مسلمانان ) از خانههايشان بيرون راند ، گمان نمىكرديد آنها خارج شوند ، و خودشان نيز گمان مىكردند كه دژهاى محكمشان آنها را از عذاب الهى مانع مىشود ، اما خداوند از آنجا كه گمان نمىكردند به سراغشان آمد ، و در قلب آنها ترس و وحشت افكند ، به گونهاى كه خانههاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مىكردند ، پس عبرت بگيريد اى صاحبان چشم !
خندق؛ آتش يهوديان ؛ جنگ مشركان
امنيّت و آسايش به مدينه بازگشته بود اما يهوديان كه به دليل خيانت زبون شده بودند، هنوز پند نگرفته و منتظر بودند، مسلمانان به نابودي گرفتار آيند. اما وقتى مسلمانان در مدينه، به قدرت رسيدند؛ در تب و تاب خشم و كينه سوختند و به توطئه جديدى دست زدند ؛ اما به تنهايى ياراى مقابله با مسلمانان را نداشتند و از طرفي عدم حضور قريش در سرزمين بدر و تخلف ابو سفيان از وعده خويش، موقعيت قريش را متزلزل ساخت و تداوم سرورى آنان را در بين قبايل جزيرة العرب با خطر جدى روبهرو كرد. (علي مير شريفى /پيام آوران رحمت /انتشارات سمت/مكان نشر: تهران /نوبت چاپ: اول/سال چاپ: 1385 ش /ص:124)
سران يهود و بزرگان بنى نضير، نزد قريشيان در مكه رفتند و مردم را به جنگ پيامبر تحريك نمودند و با قريش اعلام پشتيبانى كردند و وعده پيروزى دادند. قريش كه در بدر دوم، تاب مقاومت نداشتند و پيش از رسيدن به ميدان نبرد به مكه بازگشته بودند؛ اكنون براى جبران آبروى از دست رفته، از آن توطئه استقبال مىكنند. اين گروه يهود، نزد طايفه غطفان و ساير قبايل عرب نيز رفتند و آنان را به جنگ پيامبر فرا خواندند كه بيشتر آنان، آمادگى خود را اعلام نمودند. قريش و كنانه و هم پيمانانش از اهل مكه، و گروههاى ديگر از شرق، همگى براى حمله به مدينه به راه افتادند. (محمد بهاء الدين حسينى /باده ناب/ انتشارات كردستان/ سنندج /نوبت چاپ: اول/سال چاپ: 1382 ش /ص:371)
ده هزار نفرمرد جنگجو پيرامون مدينه اردو زدند، قريش و يهوديان با توجه به سرمايهگذاري عظيم در اين جنگ تصميمداشتند مسلمانان را از صحنه روزگار حذف كنند. پس از آن نبي اكرم صلي الله عليه و آله مسلمين را جمع كرد و سلمان پيشنهاد خندق را مطرح فرمود پيامبر نظر ايشان را پذيرفت , بين كوه احد و كوه صلع را كانال زدند , دشمن با ديدن خاكريز فهميد كه اين طرح عرب نيست . در همين زمان يهود بني قريظه از پشت مدينه اعلام جنگ كرد , مسلمين حتي درون شهر هم امنيت نداشتند , شرائط خطرناك شده بود, منافقين نيز از اين فرصت استفاده كردند و تصميم به فرار گرفتند.
وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنَفِقُونَ وَ الَّذِينَ فى قُلُوبهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسولُهُ إِلا غُرُوراً وَ إِذْ قَالَت طائفَةٌ مِّنهُمْ يَأَهْلَ يَثرِب لا مُقَامَ لَكمْ فَارْجِعُوا وَ يَستَئْذِنُ فَرِيقٌ مِّنهُمُ النَّبىَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَ مَا هِىَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلا فِرَاراً (احزاب /12و13)
بخاطر بياوريد زمانى را كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيمارى بود مىگفتند خدا و پيامبرش جز وعدههاى دروغين به ما ندادهاند و نيز به خاطر بياوريد زمانى را كه گروهى از آنها گفتند : اى اهل يثرب ( مردم مدينه ) ! اينجا جاى توقف شما نيست ، به خانههاى خود باز گرديد ، و گروهى از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است ، در حالى كه بدون حفاظ نبود ، آنها فقط مىخواستند ( از جنگ ) فرار كنند !
بني قريظه، تنبيه خيانتكاران يهود
بعد از جنگ خندق و هنگامي كه پيامبر از فرار مشركان اطمينان حاصل نمود به فرمان الهي سراغ خيانتكارن يهود آمد كه برخلاف پيمان خويش مبني بر عدم تجاوز از سوي قبيله بنيقريظه در زمان جنگ احزاب از پشت به مدينه هجوم آورده بودند , نيروى مدينه، دسته دسته به حركت در آمدند در اطراف قلعههاى بنى قريظه فرود آمدند و آنها را به محاصره خود در آوردند. محاصره طولاني شد ، راه گريزى جز تسليم در برابر پيامبر، برايشان باقى نماند. از پيامبرخواستند كه ابولبابه را پيش آنان بفرستد تا با او مشورت كنند. ابو لبابه، هم پيمان آنان بود و زن و اموال و زندگىاش در منطقه آنان قرار داشت. وقتى به آن جا رفت؛ مردان از جا برخاستند و زنان و كودكان به گريه افتادند. دلش به حالشان سوخت. گفتند: ابو لبابه! آيا مصلحت مىدانى كه دستور محمد را بپذيريم؟
گفت: البته, ولى به گلويش اشاره نمود. يعنى، شما را از دم تيغ مىگذرانند. ابو لبابه فورا دريافت كه با خدا و پيامبرش خيانت ورزيده است. ولي چون محاصره طولاني شد ، قريظه از در تسليم در آمدند؛
طايفه اوس، گفتند: اى پيامبر! آن چه مصلحت بود، با مردم بنى قينقاع- كه هم پيمان برادران خزرجى بودند-، نشان دادى. بنى قريظه نيز هم پيمان ما هستند؛ با آنان، حكيمانه رفتار كن.
پيامبر فرمود: آيا به داورى يكى از خودتان خشنود هستيد؟ گفتند: آرى! پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: آن كس، سعد پسر معاذ است. گفتند: داورى وى را مىپذيريم. (محمد بهاء الدين حسينى /باده ناب/ص389)ودر نهايت قضاوت سعد در مورد آنان عملي شد.
خيبر – كانون خطر
خاكريز بعدي براي عدم رسيدن پيامبر به اهداف بلندش , خيبر بود. پيش از بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله ، ملت يهود براى سكونت و حفاظت خويش در آن نقطه، دژهاى هفتگانه محكمى ساخته بودند. ( جعفر سبحاني / فروغ ابديت/ص:722)
پس از شكست مدينه , يهود در خيبر به تجمع نيرو پرداخت وشمال مدينه را پايگاهي براي توطئه وحركت عليه اسلام كرده بودند و مانع گسترش اسلام به آن مناطق شده بودند.
در حقيقت جرم بزرگى كه يهوديان خيبر داشتند، اين بود كه تمام قبايل عرب را براى كوبيدن حكومت اسلام تشويق كردند و سپاه شرك با كمك مالى يهودان خيبر، در يك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده، خود را به پشت مدينه رسانيدند (جعفر سبحاني / فروغ ابديت/ص:722)
خيال پيامبر با بستن پيمان حديبيه، از ناحيه قريش آسوده بود و مسلمين نيز دريافته بودند كه جز با قطع ريشه فساد, دسيسه هاي يهود پايان نخواهد يافت به فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله مسلمين به خيبر رهسپار شدند .
در تاريخ آمده كه يهوديان مدينه ، هنگامى كه پيامبر صلي الله عليه و آله براى جنگ خيبر آماده مىشدند، مىگفتند: خيبر بسيار استوارتر از آن است كه شما آن را فتح كنيد. اگر دژهاى خيبر و مردان آن را ببينيد پيش از رسيدن به آن باز خواهيد گشت. خيبر دژهاى مرتفع بر قلههاى كوهها، و آب فراوان و دايمى دارد. در خيبر هزار زره پوش هستند، اگر يارى آنها نبود قبيله اسد و غطفان، نمىتوانستند جلوى هجوم اعراب را بگيرند. حالا شما مىتوانيد خيبر را بگيريد؟ (محمد بن عمر واقدى /المغازى/ ترجمه: محمود مهدوى دامغانى/ص484)
محاصره خيبر قريب يك ماه طول كشيد، ياران يك به يك دژها را فتح مي كردند , با رسيدن مسلمانان به اخرين قلعه (نزار)كه تسخير ناپذيرترين قلعههاى خيبر بود و قوم يهود هم تصور نمىكردند كه مسلمانان پيروز شوند؛ هر چند تمام توان خود را به كار گيرند. بنابراين، بر خلاف ساير قلعهها همه زنان و فرزندان خود را در آن جا گرد آوردند. (محمد بهاء الدين حسينى /باده ناب/ص462)
پس از تلاش هاي فراوان و نا موفق مسلمين براي دستيابي به قلعه پيامبر پرچم را به على (ع)داد، على(ع) مرحب يهودى را كشت و در قلعه را كه سنگى بود بدرازاى چهار ارش، در پهناى دو ارش، در بلندى يك ارش از جا كند. على بن ابى طالب آن را پشت سرش انداخت و به قلعه در آمد و مسلمانان نيز وارد قلعه شدند (محمد ابراهيم آيتى /ترجمه تاريخ يعقوبى/انتشارات علمى و فرهنگى/مكان نشر: تهران /نوبت چاپ: ششم/سال چاپ: 1371 ش/ج1/ص:416)
يهوديان مي توانستند با پذيرش اسلام اگر چه به زبان باشد جان خويش را از مهلكه نجات دهند اما انان مرگ را ترجيح دادند.
يهوديان هر چند بعد از غزوه خيبر تقريبا پايگاهي مستقل در حجاز نداشتند اما هر از چند گاهي با اعمال خرابكارانه خود در صدد ضربه زدن به اسلام و پيامبر اكرم (ص) بودند.
شهادت نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و نقش يهود در اين مصيبت
يهوديان كه پيمانشكنى و تزوير و خيانت طبيعت ثانوى آنان شده بود، به جاى آنكه از رسول خدا به پاس عفو و گذشت از آنان و آزادى اسيران و اسكان دادن آنان در سرزمين مسلمانان تشكر و قدردانى كنند، طى توطئهاى خطرناك و ناجوانمردانه طرح قتل حضرت را ريختند و سم كشنده تبآورى تهيه كرده و آن را در غذايى ريخته و به وسيله زنى براى ايشان فرستادند. (سيد علي مير شريفى /پيام آوران رحمت / ص:177)
پيامبر سپاه اسامه را اماده حركت به سوي موته مي كند تا شكست قبلي در اين منطقه را جبران كند , ولي بار ديگر يهوديان با كمك منافقين ماهرانه به تفرقه افكني مي پردازند
پيامبر .... آگاه شد كه در حركت سپاه اسامه به سوى شام كارشكنى شده است و برخى لب به اعتراض گشودهاند... پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از اين نافرمانى كه جز تجلى روح جاهلى نبود خشمگين شد... سپاه اسامه را حركت دهيد كه خدا لعنت كند آنان را كه از اين كار تخلف نمايند. (مصطفى دلشاد تهرانى/سيره نبوى« منطق عملى»/انتشارات دريا/مكان نشر: تهران /نوبت چاپ: دوم/سال چاپ: 1385 ش /ج2/ص:552)
سد مستحكم يهود فرو نريخت و منافقين جان تازه اي گرفتند , اگر پيامبر يكماه بيشتر زنده بود يا اينكه اين سپاه به حركت در آمده بود , يهود به سياه گورهاي تاريخ مي پيوست و منافقين پايگاه اميد خويش را از دست ميدادند , اما متاسفانه با كارشكني بعضي به ظاهر اصحاب, اين حركت اسلامي شكست خورد و يكي از بزگترين امال پيامبر عملي نشد.
يهود، همانگونه كه اطلاعات نبي اكرم را در تورات دارد از جانشينان نبي اكرم هم اطلاعات دقيقي دارد و ميداند اگر اين پرچمي كه امروز متوقف شده به دست اهلبيت بلند شود يهوديان به طور كامل شكست مي خورند.
اما يهود با تدير بسيار زيادي در بين مسلمين و اصحاب نفوذ كرده بود مخالفت علنى برخى از صحابه و سرپيچى آنان از شركت در سپاه اسامه، حاكى از يك سلسله فعاليّتهاى زيرزمينى و تصميم جدى آنان بود كه پس از درگذشت پيامبر صلي الله عليه و آله ، حكومت و فرمان روايى و امور سياسى اسلام را قبضه كنند و جانشين رسمى پيامبر صلي الله عليه و آله را كه در روز غدير تعيين گرديده بود، عقب بزنند. (جعفر سبحاني/فروغ ابديت /ص:954)
در اثر نفوذ و فعاليت يهود, مردم كسان ديگري را در رديف پيامبر مي دانستند و تسليم اوامرشان بودند و با پيروي از انان , علي عليه السلام را كنار گذاشتند .
يهود بعد از رحلت پيامبر(ص) و نقش آنان در شهادت ائمه اطهار (ع)
با نگاهي به عملكرد موزيانه يهود بعد از شهادت پيامبر اكرم (ص) مي بينيم كه در شهادت ديگر معصومين نيز يهود نقشي پررنگ وتاثير گذار داشته است. در كتاب مهار انحراف و تبار انحراف
به مطالب مهمي در اين زمينه بر مي خوريم كه نقش اساسي يهود در شهادت معصومين را بهتر براي ما روشن مي كند؛ گزيده اي از اين كتاب بدين شكل است:
نقش يهود در شهادت حضرت صديقه طاهره(س)
نقل شده قنفذ غلام عمر يك يهودي زاده بوده است وي همان كسي است كه با جسارتها و صدماتي كه به حضرت صديقه طاهره وارد ساخت يكي از اسباب شهادت اين بانوي گرانقدر را فراهم آورد.
نقش يهوديان در شهادت امام علي و امام حسن (ع)
امام علي(ع) را نيز يك يهودي زاده به شهادت رسانده است. در كتاب منتهي الآمال، جلد اول، صفحه 258، آمده است: از پس او ابن ملجم آمد... و شمشير بر فرق آن حضرت فرود آورد... آن حضرت فرمود:... سوگند به خداي كعبه كه رستگار شدم. و صيحه ي شريفه اش بلند شد كه فرزند يهوديه (ابن ملجم) مرا كشت، او را مأخوذ داريد. در كتاب ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها آمده است: ابن ملجم يهودي زاده، مسلمان مي شود و از طرف مردم يمن با امام علي(ع) بيعت مي كند و در جنگ جمل و صفين شركت مي كند و پس از حكميت جزو خوارج شده به ترور امام روي مي آورد. در كتاب منتهي الآمال، آمده است: حضرت امام حسن (ع) با اهل بيت خود مي فرمود: من به زهر، شهيد خواهم شد مانند رسول خدا (ص). پرسيدند كه خواهد كرد اين كار را؟ فرمود: زن من، جعده، دختر اشعث بن قيس. معاويه پنهاني زهري براي او خواهد فرستاد و امر خواهد كرد او را كه آن زهر را به من بخوراند. اشعث بن قيس شوهر خواهر ابوبكر بود. او كسي است كه سوابق تاريخي نكوهيده او در خطبه 19 نهج البلاغه ذكر شده است و امام علي(ع) او را منافق پسر كافر ناميده اند. و او نيز از يهودي زادگان قاتل است. معاويه هم كه از سردمداران نفاق در مدينه بود. در كتاب ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها آمده است: امام مجتبي(ع) با زهر دختر يهودي زاده اي مسموم مي شود. نقش يهوديان در شهادت امام حسين(ع(
نسبت عاملان اصلي شهادت سيد الشهدا امام حسين (ع)، با منافقان مدينه و شيوه به قدرت رسيدنشان نيز مشخص است. امام حسين(ع) با فرمان فرزند معاويه كسي كه در تمام جنگ هاي مستقيم، شكست خورده بود و سرانجام با لطف و عنايت ابابكر و عمر به حكومت رسيد در كربلا به شهادت مي رسد. در خطبه ي 73 از كتاب شريف نهج البلاغه آمده است: گويند: مروان بن حكم در روز جنگ جمل اسير شد، حسن و حسين عليهما السلام نزد اميرالمؤمنين (ع) شفاعت كردند و امام علي(ع) او را رها كرد. به او گفتند: اي اميرالمؤمنين آيا با شما بيعت مي كند؟ فرمود: مگر پس از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد؟ مرا به بيعت او نيازي نيست! دست او دست يهودي است، اگر با دست خود بيعت كند، در نهان بيعت را مي شكند. آگاه باشيد، او حكومت كوتاه مدتي خواهد داشت، مانند فرصت كوتاه سگي كه با زبان بيني خود را پاك كند. او پدر قوچ هاي چهارگانه[چهار فرمانروا] است و امت اسلام از دست او و پسرانش روزگار خونيني خواهند داشت. دست يهودي كنايه از عهدشكني مروان است، مروان هم يهودي زاده بود، و هم يهوديان در آن روزگاران معروف به پيمان شكني بودند. بني اميه براي اين كه فرزندان يزيد، عبدالله و خالد بزرگ شوند و حكومت در خاندان ابوسفيان باقي بماند با مروان بيعت كردند كه سرانجام مروان پس از ازدواج با همسر يزيد، ام خالد و پديد آمدن اختلافات داخلي به دست او خفه شد. چهار فرزند مروان كه به فرمانروايي رسيدند عبارتند از: عبدالملك مروان كه حاكم مطلق العنان امت اسلامي بود، عبدالعزيز كه حاكم مصر شد، بشر بن مروان كه حاكم عراق شد و محمد بن مروان كه حاكم الجزيره شد. در كتاب ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله عليها آمده است: مروان يهودي به ظاهر مسلمان شد و داماد عثمان گرديد... و سپس او و چهار فرزندش تا ده ها سال بر مسلمين حكومت كردند... يهوديان اطراف مدينه كه در خيبر شكست سخت خوردند و در ماجراي بني قريظه، شديدا تنبيه گرديدند، به ظاهر مسلمان شدند، مروان بن حكم يهودي زاده پس از مرگ يزيد حكومت را به دست گرفت و پس از او فرزندان او تا سال هاي سال با قتل و كشتار حكومت كردند.
نقش يهوديان در شهادت امام سجاد و امام باقر (ع)
امام زين العابدين و امام محمد باقر عليهما السلام نيز با زهر فرزندان مروان بن حكم يهودي به شهادت رسيدند. پيرامون شهادت امام زين العابدين(ع)، در كتاب منتهي الآمال، جلد دوم، صفحه 62 آمده است: از اخبار معتبر كه بر وجه عموم وارد شده، ظاهر مي شود كه آن حضرت را به زهر شهيد كردند. ابن بابويه و جمعي را اعتقاد آن است كه وليد بن عبدالملك، آن حضرت را زهر داده؛ و بعضي هشام بن عبدالملك گفته اند. ممكن است كه هشام بن عبدالملك... برادر خود وليد بن عبدالملك را، كه خليفه آن زمان بود، وادار كرده باشد كه آن حضرت را زهر دهد. پس هر دو آن حضرت را زهر داده اند؛ و صحيح است نسبت قتل آن حضرت به هر دو تن. پيرامون شهادت امام محمد باقر(ع) در كتاب منتهي الآمالآمده است: و گفته شده كه: آن حضرت را ابراهيم بن وليد بن عبدالملك بن مروان به زهر شهيد كرده و شايد به امر هشام بوده نقش يهوديان در شهادت امام صادق و امام موسي كاظم (ع)
آن چه در روايات و تواريخ مشهور است امام جعفر صادق(ع) با زهري كه منصور بن محمد بن علي بن عباس، خليفه عباسي به ايشان خورانده بود به شهادت رسيده است. بنابر آن چه در كتاب منتهي الآمال، جلد دوم، صفحه 310، آمده است و در روايات مشهور است امام موسي كاظم(ع( را نيز، سندي بن شاهك يهودي كه زندانبان ايشان بود مسموم كرد و به شهادت رساند.
و...
نتيجه
قوم يهود ,معامله زيان آوري انجام دادهاند؛ همين كه ديدند پيامبر آخرالزمان از ميان يهود مبعوث نشد ، به او كفر ورزيدند و گفته هاي قبلي خود را انكار نمودند و براي نابودي اسلام برنامه ريزي وسازماندهي وسيعي انجام دهد و ازهمه ي نيروها وامكانات خود وساير قبايل عرب بهره گرفتند اما تمام تلاشها و فعاليتهاى يهوديان در مسير مبـارزه بـا پيـامبـر(ص)، اسـلام و مسلمانان به شكست انجاميد و حاصلى جزء ننگ و ذلت بـراى آنهـا در پى نداشت .
پيامبر كه با هـوشـيـارى و اعـمـال سـيـاسـتـهـاى مـدبـرانـه در قـبـال تـوطـئه هـا و دسـيـسـه هـاى يـهـوديـان تـوانـسـت مـشـكـل ايـن قـوم را، بـه عـنـوان مـخـالفـان اعـتـقادى و سياسى مسلمانان ، به بهترين نحو حل نمايد و جامعه اسلامى را از شر فتنه انگيزى اين قوم فتنه گر مصون دارد.
يهود سعي كرد تا ميان مردم مدينه اختلاف اندازند و با يادآوري جنگهاي دوره جاهليت آنها را متفرق سازد وكاملا روشن بود كه با وجود اعتماد و برادري دربين مسلمين ، يهوديان كاري از پيش نمي بردند. اما با وجود نفاق واختلاف در بين آنان، استقرار يهود درمنطقه حساس مدينه آسانتر مي شد بنابراين پيامبر با عقد قرارداد عدم تجاوز آنها به مسلمين وقطع ارتباط با قريش سعي دركنترل جبهه يهود داشتند تا به خطري عمده درآينده نزديك براي نهضت اسلامي تبديل نكند
با عنايت الهي ومديريت پيامبر( صلي الله عليه و آله )وايثار وفداكاري مسلمانان ، يهوديان دراكثر جنگ ها مغلوب شدند وپس از فتح خيبر، جبهه يهود دچار فروپاشي قطعي شد. امّا فتنه هاي آنان هم چنان ادامه يافت و به سبب روحيه قوم گرايي و نژاد پرستي ،نتوانستند در برابر گسترش اسلام آرام بمانند و به بهانه هاي مختلف پيمان را نقض كردند .
بعد از پيامبر اكرم نيز يهوديان تمام همت خود را به كار بستند تا با همكاري خلفاي منافق و غاصب، ائمه معصومين را از رسيدن به حق خويش محروم سازند و در آخر هم با به شهادت رساندن آنها از خدا و رسولش انقام بگيرند.