پاسخ تفصیلی:
در دزفول فرقه هاي متعددي دراويش وجود دارد كه همه در جاده ظلالت بسر مي برند حال يكي از اين سمت جاده به انحراف رفته ديگري در آن سمت جاده اسلام به انحراف رفته يكي انحرافش كمتر است يكي بيشتر يكي انحرافش نسبت به اسلام و تشيع بيشتر است يكي انحرافش نسبت به اسلام وتشيع كمتر. فرقه ذهبيه احمديه از جمله فرقه هاي دزفول مي باشد.
براي روشن شدن موضوع لازم است مقدمه اي بعنوان تاريخچه تصوف ذكر شود و آن اينكه: در زمان پيامبر اكرم (ص ) پيروان آن حضرت را به اسلام و ايمان نسبت مي دادند و مسلم و مؤمن مي ناميدند و آنانكه محضر پيامبر را درك كرده بودند صحابه ناميده مي شدند و نسل بعد را كه با صحابه پيامبر محشور بودند تابعين خوانده اند. بعد اسم زاهد و عابد بميان آمد و سپس اسم عباد و زهاد به عده اي اطلاق گشت كه از دنيا كناره جسته و خود را وقف عبادت و رياضت نموده بودند, و با اين عمل طريقه و روش خاصي در عالم اسلام بوجود آوردند. تا اينكه در حدود اوائل قرن دوم هجري كم كم اسم صوفي و طريقه تصوف پيدا شد. از معروفترين چهره هاي تصوف در اين دوره مي توان به ابوهاشم كوفي , و ابراهيم ادهم , ذوالنون مصري ... اشاره كرد. و اين طريقه(تصوف ) در ابتداي امر ميان مسلمين ساده و از حدود رياضت و عزلت و مجاهده نفساني و اخلاقي خارج نبود. ولي از قرن سوم به بعد دامنه تصوف وسعت يافت و مايه هاي ذوقي در آن پيدا شد; و اساس آن را محمد بن عبدالله بن مستره ابن نجيح معروف به ابن مستره متوفاي سال 319 هجري نهاده است . وي در سال 300 هجري تعليمات خود آغاز كرد و مردي تارك دنيا و ناسك بوده و در صومعه اي واقع در شهر قرطبه در اسپانيا مي زيسته است . تعليمات وي بعدها به توسط محي الدين معروف به ابن عربي متوفاي سال 560 هجري تكميل و تدوين گرديد, (تاريخ تصوف , عميد زنجاني , عباسعلي ). و بر اثر انشعاباتي كه در قرون بعد در تصوف پيدا شد و رشته ها و فرقه هاي متعددي بوجود آمد. هر دسته و فرقه در صدد حفظ موقعيت خود در برابر فرقه هاي ديگر و گروه متشرعين برآمده و هر كدام سلسله مشايخ خود را به نحوي به اصحاب پيامبر(ص ) و يا به يكي از ائمه اهلبيت (ع ) رسانيدند چنان كه سلسله رفاعيه و كميليه خرقه و سلسله خود را به كميل بن زياد نخعي , و فرقه نقشبنديه به توسط ابراهيم ادهم به امام زين العابدين (ع ) و سلسله شطاريه به توسط بايزيد بسطامي به امام جعفر صادق (ع ) و سلسله ذهبيه و بعضي از فرقه هاي ديگر به توسط معروف كرخي به امام علي بن موسي الرضا نسبت داده اند. و همچنين فرقه هائي كه در مذهب مشايخ اوليه خود باقي مانده و پايبند به تسنن بوده اند سلسله ي مشايخ خود را به توسط, حسن بصري به امام علي (ع ) يا به ابوبكر خليفه اول رسانيده اند, (همان ).
اما واقع امر عدم همبستگي ميان تشيع و تصوف است . چونكه تصوف از تشيع كاملا بيگانه است ; (لازم بذكر است كه عرفاي شيعي و علماي رباني در ظاهر امر, شباهتي به تصوف دارند ولي در واقع امر چنين نيست ) زيرا اصول و قواعد تصوف با تشيع منافات دارد و هيچ گونه ميان آن دو همبستگي وجود ندارد. مطالعات و تحقيقات در احوال و تراجم و مشايخ صوفيه مي نماياند كه اقطاب و مشايخ اوليه و سرسلسله آنها از ميان اهل سنت برخاسته اند. و تا قبل از روي كار آمدن دولت صفويه يك مرشدي نمي توان پيدا كرد كه شيعه و پيرو اهل بيت باشد, (عرفان و تصوف , ص 316, الهامي , داود). وانگهي صوفيه قائل به شريعت و طريقت و حقيقت در طول هم است به گونه اي كه اگر فردي به حقيقت رسيد ديگر نياز به شريعت را در خود احساس نمي كند. در صورتي كه بناي اهلبيت (ع ) بر اين بوده است كه تأكيد مي كردند بر ظاهر شريعت محمدي (ص ). و خود ظاهر اگر درست باشد به دوستي باطن كمك خواهد كرد - الظاهر عنوان الباطن - و اضافه بر اينها ائمه (ع ) از اين تيپ افراد ناراضي بودند و عدم رضايت خودشان را در قالب حديثي بيان فرموده اند. مثلا امام صادق (ع ) جوابي را كه به سفيان ثوري داده است.
نارضايتي امام (ع ) مشهود است . يا حديثي كه از امام حسن عسكري (ع ) نقل شده كه از امام صادق (ع ) پرسيدند ابو هاشم كوفي چگونه آدمي است فرمود: وي شخص فاسدالعقيده اي بوده و او همان كسي است كه مذهبي را بدعت گذارد كه آن را تصوف مي نامند و وي اين مذهب را پناهگاهي براي عقيده زشت و ناپسند خود قرار داد, (سفينه البحار, ج 2, ص 57, نقل از كتاب تاريخ تصوف , عميد زنجاني , ص 185).
آشنايي از احوال صوفيه و تاريخچه آنها و پيدايش و علل آن در اين مقال مختصر نمي گنجد, جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه ر.ك :
1. تاريخ تصوف , عباسعلي عميد زنجاني
2. عارف و صوفي چه مي گويد, جواد تهراني
3. تصوف و تشيع , هاشم معروف الحسني , ترجمه : محمد صادق عارف
4. عرفان و تصوف , داود الهامي
5. فلسفه عرفان , دكتر سيد يحيي يثربي
6. آشنائي با علوم اسلامي قسمت فلسفه و عرفان , شهيد مطهري
7. دين عرفاني و عرفان ديني , علي شيرواني
دو - اما خود درويش و صوفي به چه معنا است و ويژگي هاي بارز آنها چيست بايد گفت : درويش در لغت به معناي , خواهنده از درها, گدا و سائل است . آن هم گدائي كه با آوازي خوش گاه پرسه زدن شعر خواند و تبر زين بر دوش و پوست حيواني چون گوسفند و شير و امثال آن بر پشت دارند و موي سر دراز و آويخته و موي ريش و سبلت ناپيراسته و ژوليده دارند. و در اصطلاح : به اخوان طريقت و سالكان طريق و تمام اعضاي سلاسل صوفيه نيز عموما بنام درويش خوانده مي شوند. و درويش در اول بنام مشاهير صوفيه نيز استعمال شده است ; و استعمال ((درويش )) در حق صوفيه مخصوصا از جهت اهميتي است كه اين فرقه براي فقر قائل بوده اند, (لغت نامه دهخدا, علي اكبر, ج 7, ص 10696, انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ).
درويش و صوفيگري هم يك تعريف دارد و هم هزاران تعريف . يك تعريف دارد اگر بپذيريم خلاصه تصوف و درويش اين است كه : ((آدمي زاده تا آنجا كه مي تواند از همه خصلتهاي نيك را دارا شود و همه خوبي هاي بد و نكوهيده را از خود دور سازد, همه تصوف و درويشي به معناي حقيقي آن است . اما صوفيگري و درويش هزاران تعريف دارد. زيرا به عدد هر يك از صوفيان تعريف صوفيان تعريف صوفيانه براي تصوف مي توان يافت . چونكه تصوف شيوه يا طريقه واحد معين و مشخص نيست .
خلاصه اينكه درويش و تصوف پيش اهلش روش عملي است كه با اكسير عشق وجود انسان را از پستي و رذالت به قله بلندي و فضيلت مي كشاند و ماهيت او را دگرگون مي سازد.
دست از مس وجود چو مردان ره بشوي
تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي
خواب و خورت ز مرتبه خويش دور كن حافظ
آنكه رسي به خويش كه بي خواب و خور شوي
لذا ارائه يك تعريف جامع فراگير براي صوفي امري دشوار است . چرا تصوف همواره در تطور و تحول بوده و در هر عصر و زماني جلوه ي ويژه داشته است . عبدالرزاق كاشاني در تعريف تصوف مي گويد: ((التصوف هو التخلق بالاخلاق الاهليه ; تصوف عبارت است از اكتساب اخلاق الهي )), (اصطلاحات الصوفيه , ص 156, نقل از كتاب : دين عرفاني و عرفان ديني , علي شيرواني ). ابن عربي معتقد است , تصوف وقوف به آداب شريعت است ظاهرا و باطنا و آن عبارت از اخلاق الهيه است , (همان ).
ويژگي هاي بارز مسلك تصوف 1. اعتقاد داشتن به شريعت و طريقت و حقيقت است . 2. عشق مجازي در ميان دراويش مهم است 3. شطحيات , تمام فرقه هاي صوفيان شطح دارند 4. سماع و ترنم اشعار با همراهي موسيقي و...)).
سخن آخر اينكه مسلك تصوف در اسلام , با ديانت مسيحي و اعمال رهبانان و افكار هندي و ايراني و بودائي , مخلوط شده است . و آنچه به تصوف شكل فلسفي داده , آميزه هاي فلسفه يونان مخصوصا فلسفه نوافلاطونيان بوده است . بنابراين بهترين بستر براي رشد و تهذيب و سلوك و مجاهده نفساني تعاليم اسلام است كه در متون ديني - قرآن , سنت نبوي , و احاديث اهل بيت (ع ) - آمده است و قرآن و عترت براي هر سالك الي الله دستگيره محكم و چراغ پرفروغ است . و از انوار عرفان التقاطي متصوفه بي نياز مي سازد. و نكته اي كه نبايد از آن غفلت نمود اين است كه دراويشي كه فعلا مطرح مي باشند و جلسات و حلقات ذكر و ورد دارند غير از به دام انداختن انسان هاي خام و بي مايه چيزي بلد نيستند در حقيقت شياطيني هستند كه با انواع حيل راهزني مي كنند, و در حقيقت چيزي جدا از تصوف بوده و بنوعي كلاه بردار و كاسب مي باشند.
مشكلى كه در عموم فرقههاى صوفيه به خصوص در دوران حاضر پيش آمده دورى رؤساى آنها از شيوهى علما و اتكا بر تأويلات و اصرار بر جدايى از شيوه عالمان فقه مىباشد وگرنه بسيارى از عارفان و صوفيان برجسته در گذشته از عالمان نامدار در علوم مختلف اسلامى بودهاند و خود آنان از شيوههاى علمى در فقه و ساير رشتههاى معارف اسلامى بهره مىبردند ولى صوفيه در زمان ما بيشتر بر تأويل دين و متون دينى و دورى از شريعت استوار گذشته است.
البته اين منحصر به دوران ما نيست و شخصيتهاى برجستهاى همچون صدرالمتألهين شيرازى كه نسبت به عرفان و عرفا نظر مثبت داشته در رد بعضى از صوفيه و عقايد باطل آنان كتاب نوشته است.
بررسى فرقه ذهبيه نياز به مجال واسعى دارد. ما بخشى از كتاب «مبانى عرفان و احوال عارفان، دكتر على اصغر حلبى از انتشارات اساطير، صص 887 تا 888 را به عينه نقل مىكنيم:
«ذهبيه» نام فارسى كبراويه است از پيروان نجمالدين كبرى (نجم الدين كبرى از همين كتاب حاضر) و اين نام، تقريبا عنوان عمومى همهى فرقهها و سلسلههايى است كه نزد صوفيه به معروفيه منسوب شدهاند و مخصوصا عنوان سلسلهيى از صوفيان ايران كه در اصل از كبرويه بودهاند و آنها را «ذهبيه اغتشاشيه» نيز مىخوانند. استعمال ذهبيه به صورت مطلق در باب اين سلسلهى خاص ظاهرا جديد است و سابقهى زياد ندارد.
ذهبيه اغتشاشيه منسوب به ميرشهاب الدين عبدالله بُرزِش آبادى مشهدى است كه مريد خواجه اسحاق خُتلانى بود و از بيعت با خليفهى او سيد محمد نوربخش (سيد محمد نوربخش از همين كتاب حاضر) امتناع كرد و لذا سلسلهى جداگانهاى را تشكيل داد.
گويند چون وى از بيعت با سيد نوربخش خوددارى كرد خواجه اسحاق گفت «ذهب عبدالله» [عبدالله از بر ما رفت و دست بيعت نداد] و بدين جهت ياران او را بدين نام مىخواندند. اما اين وجه تسميه با موازين اشتقاق درست نمىآيد و ظاهرا از همان اول بروز اختلاف، پيروان شهابالدين عبدالله خود را «ذهبيه خالص» خواندهاند و خود را از ساير شعبههاى ذهبيه جدا و ممتاز شمردهاند وشايد علت بدنامى اين فرقه، تبليغات نوربخشيه بوده باشد كه از لحاظ تشكيلات و تبليغات - به ويژه در اوايل كار - نيرومندتر بودهاند.
ذهبيه مذهب شيعه دارند و در فارس، خراسان و آذربايجان و بلاد ديگر، فقراى اين سلسله وجود دارند. از اقطاب و بزرگان اين سلسله، به موجب روايات خود آنها يكى شيخ محمد مؤمن است كه در گنبد سبز مشهد مدفون است، ديگرى شيخ محمد كارندهى كه هم در مشهد مدفون است و مقبره او به نام «پير پالاندوز» مرسوم گرديده است. در فارس، كه اين سلسله شهرت و اهميت بيشترى يافتهاند، مروج طريقهى آنها شيخ نجيبالدين رضا تبريزى شد و از مشاهير جانشينان وى سيد قطبالدين شيرازى و آقا ميرزا باب بودهاند.
در سالهاى اخير ميان رؤساى اين سلسله بر سر قطبيت اختلاف پديد آمده است، و پرويزخان سلماسى ميرزا احمد نايبالاياله، حاجى حب حيدر و ديگران در اين باب داعيه داشتهاند. از ادبيات اين سلسله، مىتوان نورالهدايهى نجيبالدين رضاى تبريزى، سبعالمثانى، كوثرنامه، آيات الولايه، شرح مصباح الشريعه و مجموعهى موسوم به تذكرةالاولياء را نام برد (نايبالصدر، طرائق الحقايق، ج 2، ص 381، دكتر محجوب).
در ذكر ياهو به چند نكته اشاره مي شود:
1. كلمه «هو» در لغت به معناي «او» است كه به سوم شخص فرد اطلاق مي شود.
2. كلمه «هو» در اصطلاح عرفاني عبارت است از: « مقام ذات خداوند كه شامل همه كمالات وجودي است، عرفا ذات را غيب الغيوب مي نامند.
علامه طباطبايي در ذيل آيه 255 سوره بقره مي فرمايند:
« در معناي جمله « الله لا اله الا هو»، ضمير هو به الله برمي گردد كه گفتيم ذات شامل همه كمالات است لكن چون در اثر كثرت استعمال، نام خداي تعالي شده، تنها بر ذات دلالت مي كند.»(تفسير الميزان، علامه محمد حسين طباطبايي، ج2، ص501، دفتر انتشارات اسلامي؛ قم)
3. نكته شايان ذكر اين است كه معارف بلند عرفاني را بايد از باورها و عملكرد صوفيه و فرقه هاي دراويش تفكيك كرد. بسياري از كساني كه لفظ « هو» را به كار مي برند صرفا لقلقه زبان است و بويي از معناي ژرف آن نبرده اند و معرفت كافي نسبت به آن ندارند.
4. انجام كارهاي عجيب و غريب توسط گروههاي اشاره شده چون خوردن شيشه و ... محصول پرورش توانايي ها و مهارتهايي در خودشان است. آنها با تمرين و انجام برخي از رياضت ها به چنين مهارت هايي دست مي يابند و هيچ ارتباط خاصي با گفتن ذكر كلمه هو ندارد و با اموري چون كرامات اولياي خدا و معجزه امامان و پيامبران تفاوت ماهوي دارد.
شاهد بر اين مطلب اين است كه بسياري از ديگر فرقه هاي صوفيه هستند كه اين اذكار را مرتب بر زبان تكرار مي كنند ولي فاقد چنين مهارت ها و توانايي هايي هستند.
در ضمن بسياري از اين كارها برخلاف عقل، شريعت و دين است و خداوند از انجام آنها نهي فرموده است چرا كه مسير زندگي را به جاي حركت به سوي تعالي در جهت انحطاط سوق مي دهد و به نوعي سرگرمي باطلي گرفتار مي سازد.
نامهي شخصي در مورد صوفيان و پاسخ آيتا... العظمي لنكراني
با عرض سلام، من يك ايراني صوفي و شيعه هستم مي خواهم بگويم فتواي شما مرا بسيار نااميد كرد اميدوارم شما راجع به فتواي خود تجديد نظر كنيد. شما به علل و اسباب واقعي انحراف، بيگانگي و دوري مردم از اسلام نگاه كنيد چرا آنها بيش از پيش به معنويت و تصوف علاقه مند مي شوند. اينگونه فتاوا فقط مي تواند مردم را از اسلام دور كند. چرا كه از اينها براي اهداف و مقاصد سياسي استفاده مي شود. تصوف، روح و قلب اسلام است تصوف به ما كمك مي كند كه انسان هاي بهتري باشيم.
خانم ا . ن- 51 ساله از امريكا
جواب:
بسمه تعالي
با سلام و تحيت، هيچ مقصود سياسي قطعا در اين فتوا نبوده است و چنين تصوري بيجاست. آيا مي توان گفت ائمه معصومين(ع) كه شديدا از فرقه صوفيه گلايه و ابراز انزجار نموده اند مقصود سياسي داشته اند؟ آيا فقهاي بزرگ اسلام كه از ابتدا تاكنون نسبت به اين فرقه، اظهارات و فتاواي بسيار تندي داشته اند مقصود سياسي داشته اند؟ شما در طول تاريخ اسلام كدام مرجع تقليد و مجتهد را سراغ داريد كه نسبت به اين فرقه تاييدي داشته باشد؟ شما خانم محترم هيچ از خود سوال نموده ايد كه اگر اين فرقه صحيح است چرا منجر به جايي مي شود كه ضروريات اسلام را ناديده گرفته و حتي نماز و روزه را به بهانه وصل شدن به خدا ترك كنند؟ مگر اميرالمومنين(ع) كه به ادعاي اين فرقه مورد توجه شديد آنان است در هنگام شهادت، فرزندان خود را به نماز و عمل به قرآن توصيه نفرمود؟ مدعيان تفكيك طريقت از شريعت در كدام يك از متون ديني از قرآن و كلمات پيامبر(ص) و ائمه طاهرين(ع) شاهدي بر آن دارند؟ آيا شريعت و دين جز عمل نمودن به قرآن و سنت پيامبر و عترت اوست؟
اگر مقداري مطالعه دقيق و بدون تعصب در اسلام نماييد به اين نقطه خواهيد رسيد كه تصوف نه تنها روح اسلام نيست بلكه با روح اسلام كاملا مباينت دارد و قادر بر سيراب كردن انسانهاي تشنه ي معنويت نيست و سرابي است كه گروهي را فريفته و به سوي خود جذب كرده است.
در خاتمه توجه شما را به برخي از روايات صادره از ائمه معصومين(ع) جلب مي نمايم. اين روايات را مرحوم شيخ حُر عاملي در كتاب اثني عشريه و مقدس اردبيلي در حديقه الشيعه و ميرزا حبيب ا... خويي در جلد سيزدهم شرح نهج البلاغه گردآوري نموده اند:
1- از امام هشتم (ع) به سند معتبر رسيده است كسي كه در نزد او از صوفيه سخن به ميان آيد و با زبان و يا قلب به انكار و اعتراض برنخيزد از پيروان ما نيست و فردي كه آنان را مورد نكوهش و اعتراض قرار دهد مانند كسي است كه در ركاب رسول خدا با كفار مي جنگد.
2- مردي به امام صادق (ع) عرض كرد: در زمان ما گروهي به نام صوفي هستند شما چه نظري داريد؟ فرمود: آنان دشمنان ما هستند و افرادي كه به آنان تمايل نشان مي دهند از آنان به شمار مي آيند و با آنان محشور مي شوند. من از چنين افرادي بيزار هستم.
3- امام هادي (ع) با عده اي در مسجد نشسته بودند جماعتي از صوفيه وارد مسجد شدند و حلقه وار نشستند و شروع به لا اله الا ا... نمودند. حضرت فرمود: به اين فريبكاران توجه ننماييد كه جانشينان شيطان و ويرانگران پايه و اركان دين مي باشند. و در دنباله ي همين روايت حضرت فرمودند: و الصوفيهُ كُلّهم مخالفونا و طريقتهم مغايره لِطريقتنا. تمام فرقه هاي صوفي مخالف با ما هستند و راه و روش آنان با راه و روش ما مغايرت دارد. براي آگاهي بيشتر به كتبي كه اشاره شد مراجعه نماييد.
من براي شما و همه فرزندان ديني خود دعا مي كنم كه در سايه رعايت تقوا بتوانيم از سرچشمه زلال شريعت محمدي (ص) سيراب گرديم.