ضربت امام علی(ع) | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
ضربت امام علی(ع)
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
ضربت امام علی(ع)
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع)
سوال:
دركدام جنگ پيا مبراكرم(ص) مي فرمايد ضربه امام علي بالاتراست ازعبادت جن وانس؟
پاسخ تفصیلی:
پاسخ: ضربتي كه از عبادت جن و انس برتر بود
متجاوز از بيست تن از دانشمندان و مورخين و مفسرين اهل سنت (1) از رسول خدا (ص) با اختلاف اندكي نقل كرده اند كه پيغمبر خدا درباره آن ضربتي كه علي (ع) در آن روز به عمرو زد و او را كشت فرمود:
«ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين.»
[ضربت علي در روز خندق از عبادت جن و انس برتر است ].
و در نقل ديگري است كه فرمود:
«ضربة علي يوم الخندق أفضل من أعمال امتي الي يوم القيامة» .
و در مجمع البيان طبرسي (ره) از حذيفه نقل شده كه رسول خدا (ص) به علي فرمود:
اي علي مژده باد تو را كه اگر عمل تو را بتنهايي در اين روز با عمل تمامي امت محمد بسنجند عمل تو بر آنها مي چربد، زيرا خانه اي از خانه هاي مشركان نيست مگر آنكه با كشته شدن عمرو خواري و زبوني در آن وارد شد، و خانه اي از مسلمانان نيست جز آنكه با قتل او عزت و شوكتي در آن داخل گرديد.و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (2) درباره شجاعت آن حضرت در آن روز و قتل عمرو بن عبدود گويد: اهميت آن خيلي مهمتر از آن است كه كسي بگويد: مهم بود، و بزرگتر از آن است كه بگويد: بزرگ بود (3) و بهتر آن است كه آنچه را استاد ابو الهذيل در اين باره گفته است بگوييم، وي در پاسخ مردي كه از او پرسيد: آيا منزلت و مقام علي در پيشگاه خدا بيشتر است يا منزلت ابو بكر؟ وي در پاسخش گفت: اي برادر زاده به خدا سوگند مبارزه علي در جنگ خندق با عمرو به اعمال همه مهاجر و انصار و طاعات و عبادات آنها همگي مي چربد تا چه رسد به ابي بكر تنها!
و شارح مذكور دنبال گفتار بالا را ادامه داده مي گويد: و مناسب با اين سخن بلكه بالاتر از آن روايتي است كه از حذيفة بن يمان روايت شده، و اصل آن روايت را ربيعة بن مالك نقل كرده گويد: به نزد حذيفه رفتم و بدو گفتم: اي ابا عبد الله مردم درباره علي بن ابيطالب و فضايل و منقبتهاي او حديثهايي مي گويند كه اهل بصيرت بدانها خرده گرفته مي گويند: شما درباره اين مرد افراط مي كنيد! اكنون تو براي من حديثي بگو تا آن را براي مردم بگويم؟
حذيفه گفت: اي ربيعه از من درباره علي چه مي پرسي؟ و من براي تو چه بگويم؟
سوگند بدانكه جان حذيفه به دست اوست اگر همه اعمال امت محمد را از روزي كه خداي تعالي آن حضرات را به رسالت مبعوث فرمود تا به امروز همه را در يك كفه بگذارند و يك عمل تنها از اعمال علي را در كفه ديگر بگذارند آن يك عمل بر همه اعمال امت مي چربد!
ربيعه كه اين سخن را شنيد گفت: اين سخني است كه قابل تحمل نيست و من پندارم كه اين سخن گزافه و تندروي باشد!
حذيفه گفت: اي احمق چگونه قابل تحمل و قبول نيست؟ و كجا بودند مسلمانان در جنگ خندق آن گاه كه عمرو و همراهانش از خندق عبور كرده و مبارز طلبيدند و جزع و وحشت همه را گرفت تا آن گاه كه علي (ع) به جنگ او رفت و او را به قتل رسانيد.سوگند بدانكه جان حذيفه به دست اوست عمل علي در آن روز برتر و بزرگتر از اعمال امت محمد است تا به امروز و تا روزي كه قيامت بر پا شود!
نگارنده گويد: از آنچه نقل شد علت و سبب اين فضيلت و برتري عمل نيز معلوم مي شود زيرا ارزش عمل روي ارزش و مقدار تأثيري است كه در پيشبرد هدف گذارده، و چنانكه از روايات گذشته معلوم شد با كشته شدن عمرو بن عبدود صولت شرك و بت پرستي در جزيرة العرب و سراسر جهان آن روز شكسته شد، و مشركان و دشمنان اسلام از آن پس ديگر نتوانستند اظهار وجودي در برابر اسلام و مسلمين بنمايند و قد علم كنند.
چنانكه همين ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (4) روايت كرده كه چون عمرو بن عبدود كشته شد رسول خدا (ص) فرمود:
«ذهب ريحهم و لا يغزوننا بعد اليوم و نحن نغزوهم انشاء الله» .
[از امروز به بعد ديگر شوكت و عظمت اينان از ميان رفت و از اين پس ديگر به جنگ ما نخواهند آمد و ماييم كه در آينده اگر خدا بخواهد به جنگ آنان خواهيم رفت ].
و چنان شد كه رسول خدا (ص) فرموده بود چنانكه در فصول آينده خواهيم خواند.و از اين روست كه خود دانشمندان و نويسندگان اهل سنت جواب دشمنان علي (ع) و اهل بيت را در اينجا به عهده گرفته و به ياوه سراييهاشان پاسخ داده اند، چنانكه مؤلف كتاب سيره حلبيه در پاسخ ابن تيميه كه گفته است:
چگونه ممكن است كشتن كافر فضيلتش از عبادت جن و انس بيشتر باشد...؟
گفته است:
براي آنكه با اين كشتن دين ياري شد و كفر مخذول و نابود گشت! (5)
شيخ مفيد (ره) از ابي بكر بن ابي عياش نقل كرده كه گفته است:
«لقد ضرب علي ضربة ما كان اعز منها يعني ضربة عمرو بن عبدود و لقد ضرب ضربة ما ضرب في الاسلام أشأم منها يعني ضربة ابن ملجم لعنه الله »
[علي (ع) ضربتي زد كه در اسلام ضربتي پر شوكت تر و پيروزمندانه تر از آن نبود و آن ضربتي بود كه به عمرو بن عبدود زد، و ضربتي هم خورد كه ميشومتر از آن ضربتي در اسلام نبود و آن ضربتي بود كه ابن ملجم لعنه الله بر آن حضرت زد].
و جلال الدين سيوطي و ديگر از مفسران اهل سنت از ابن ابي حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر از عبد الله بن مسعود روايت كرده، و از مفسرين شيعه نيز مرحوم طبرسي از عبد الله بن مسعود روايت كرده اند كه اين آيه را كه در سوره احزاب است و خداي تعالي فرمود:
«و كفي الله المؤمنين القتال»
[جنگ را از مؤمنان كفايت كرد].
اين گونه قرائت كرده است:
«و كفي الله المؤمنين القتال بعلي بن ابيطالب»
[به وسيله علي ابن ابيطالب (و شمشير او) خدا جنگ را از مؤمنان كفايت كرد].
نگارنده گويد:
با توجه به اشعار و مرثيه هايي نيز كه در مرگ عمرو بن عبدود به وسيله نزديكان او و يا شاعران آن زمان سروده شده بخوبي مي توان پي به عظمت عمل علي (ع) برد و شاهد خوبي براي سخنان گذشته بالاست.
از آن جمله سخنان و اشعاري است كه از خواهر عمرو كه نامش عمره بوده نقل كنند كه چون بالاي كشته عمرو آمد و زره قيمتي او را بر تنش ديد پرسيد: قاتل او كيست؟ گفتند: علي بن ابيطالب.عمره گفت: «ما قتله الا كفو كريم» او را هماوردي بزرگوار به قتل رسانده سپس اشعار زير را گفت:
لو كان قاتل عمرو غير قاتله
لكنت ابكي عليه آخر الأبد
لكن قاتله من لا يعاب به
من كان يدعي ابوه بيضة البلد
[اگر قاتل عمرو كسي جز علي بود من براي هميشه بر او مي گريستم.ولي قاتلش كسي است كه از قتل او عيبي بر عمرو نيست، كسي كه پدرش يگانه شخصيت شهر (مكه) بود]. و سپس اشعار زير را سرود:
اسدان في ضيق المكر تصاولا
و كلاهما كفو كريم باسل (6)
فتخالسا مهج النفوس كلاهما
وسط المدار مخاتل و مقاتل (7)
و كلاهما حضر القراع حفيظة
لم يثنه عن ذاك شغل شاغل (8)
فاذهب علي فما ظفرت بمثله
قول سديد ليس فيه تحامل (9)
و الثار عندي يا علي فليتني
ادركته و العقل مني كامل (10)
ذلت قريش بعد مقتل فارس
فالذل مهلكها و خزي شامل (11)
و اشعار ديگري كه هبيرة بن ابي وهب و مسافع بن عبد مناف و حسان بن ثابت و ديگران گفته اند و ذكر آنها موجب تطويل كلام و ملال خاطر خوانندگان ارجمند پارسي زبان مي شود.
پس از كشته شدن عمرو
همراهان عمرو بن عبدود كه هيچ باور نمي كردند پهلوان نامي و سالخورده عرب به اين سرعت به دست پوردلاور ابو طالب و سرباز فداكار اسلام از پاي در آيد، با اينكه هر كدام خود از جنگجويان و شجاعان محسوب مي شدند از ترس آنكه همگي به سرنوشت عمرو دچار گردند درنگ را جايز ندانسته و رو به فرار نهادند و برخي چون عكرمة بن ابي جهل و هبيرة بن ابي وهب براي آنكه بهتر بتوانند از آن معركه مرگبار بگريزند نيزه هاي خود را به زمين افكنده و گريختند و به هر زحمتي بود توانستند خودرا به آن سوي خندق و لشكر مشركين برسانند، تنها نوفل بن عبد الله بود كه هنگام پريدن از روي خندق پاي اسبش لغزيد و او را به درون خندق انداخت، مسلمانان كه چنان ديدند نزديك آمده و از هر سو به او سنگ مي زدند، نوفل كه چنان ديد فرياد زد: خوب است شرافتمندانه تر از اين مرا بكشيد و يكي از شما به درون خندق آيد تا من با او جنگ كنم.
باز هم علي (ع) پا به درون خندق گذارد و او را به قتل رسانيد، و در نقل ديگري است كه زبير اين كار را كرد و داخل خندق شده او را كشت.
و چون عمرو به قتل رسيد مشركين كسي را فرستادند تا جسد او را از پيغمبر به ده هزار درهم خريداري كند، ولي رسول خدا (ص) پول آنها را قبول نكرد و جسد عمرو را به آنها داده فرمود :
«لا نأكل ثمن الموتي» .
[ما پول مردگان را نمي خوريم!]
داستان ديگري كه ضميمه شد و احزاب را به فرار مصمم ساخت
كشته شدن عمرو بن عبدود و به دنبال آن نوفل بن عبد الله رعبي سخت در دل مشركين انداخت و فكر بازگشت و فرار به مكه را در مغز آنها پرورانيد و در اين خلال كه كار بر مسلمانان نيز سخت شده بود اتفاق ديگري افتاد كه براي مسلمانان بسيار سودمند واقع شد و يكسره جنگ را به سود مسلمانان پايان داد و احزاب را فراري داد، و آن اسلام يكي از سرشناسان قبيله غطفان يعني نعيم بن مسعود بود.
هنگام شام بود و رسول خدا (ص) نماز خفتن را خوانده و در فكر تنظيم سپاه و گماردن پاسداران آن شب براي نگهباني بود كه ديد شخصي به جايگاه او نزديك گرديد و چون جلو آمد خود را معرفي كرده حضرت ديد نعيم بن مسعود است.
نعيم آهسته به رسول خدا (ص) عرض كرد: من مسلمان شده ام ولي هنوز كسي از نزديكان و قوم و قبيله ام از اسلام من مطلع نشده اينك آمده ام تا اگر دستوري فرمايي و كاري از من ساخته باشد انجام دهم!
پيغمبر بدو فرمود: تو يك نفر بيش نيستي، اما اگر بتواني به وسيله اي ميان لشكر دشمن اختلاف بينداز، زيرا نيرنگ در جنگها به كار رود!
مأموريت نعيم بن مسعود
نعيم كه گويا براي چنين كاري ساخته شده بود فكري كرد و از جا برخاسته به دنبال اين مأموريت تاريخي رفت، و آن را بخوبي انجام داد، بي آنكه كسي از اسلام و يا نقشه ماهرانه او با خبر شود.
نعيم با يهود بني قريظه سابقه دوستي و رفاقت داشت و آنها وي را از دوستان خود مي دانستند، از اين رو بي درنگ خود را به يهود مزبور رسانده گفت: شما بخوبي مرا شناخته ايد و سابقه دلسوزي و خيرخواهي مرا نسبت به خود دانسته ايد، و مي دانيد كه اگر سخني خصوصي به شما بگويم فقط روي خيرخواهي و علاقه اي است كه نسبت به شما دارم!
گفتند: آري وفاداري و خيرخواهي تو نسبت به ما مسلم و معلوم است و هيچ گونه سوء ظني در اين باره به تو نمي رود، اكنون چه مي خواهي بگويي؟
گفت: آمده ام تا به شما بگويم: شما با قبايل قريش و غطفان فرق داريد، زيرا اينجا سرزمين شما و شهر و ديار شماست، زن و بچه و خانه و زندگي تان همه در اين سرزمين است و نمي توانيد از اينجا صرفنظر كرده چشم بپوشيد، اما قريش و غطفان تنها به منظور جنگ با محمد به اين سرزمين آمده اند و گر نه خانه و زندگي و زن و فرزندشان در جاي ديگري است، و از اين رو آنها تا وقتي كه بتوانند در اين سرزمين مي مانند و در برابر محمد مقاومت مي كنند تا شايد دستبردي زده و غنيمتي به دست آورند و احيانا محمد و يارانش را سركوب كنند، ولي اگر نتوانستند و اوضاع را دگرگون ديدند بدون آنكه فكر آينده شما را بكنند و حتي بي آنكه با شما مشورتي بكنند، به شهر و ديار خود باز مي گردند و شما را در برابر اين مرد تنها مي گذارند و آن وقت است كه شما بتنهايي نيروي مقاومت با او را نداريد و معلوم نيست به چه سرنوشتي دچار خواهيد شد، و از اين رو من صلاح شما را در اين مي بينم كه تا چند تن از بزرگان قريش و غطفان را به گروگان نگيريد و نزد خود نگاه نداريد اقدام به جنگ با محمد نكنيد، تا قبايل مزبور به خاطر بزرگان خود تا آخرين رمقي كه دارند پايداري كرده و شما را رهانكنند و بروند!
بني قريظه فكري كرده گفتند: راست مي گويي مصلحت در همين است كه تو مي گويي و بايد همين كار را كرد، و مقداري هم از نعيم تشكر كردند كه اين راه را جلوي پاي آنها گذارد.
از آن سو به نزد ابو سفيان و سران قريش آمده و همان گونه كه به بني قريظه گفته بوده شمه اي از علاقه و دلسوزي خود نسبت به قرشيان سخن گفت و آنها نيز سخنانش را تصديق كردند، آن گاه با قيافه اي دلسوزانه گفت: مطلبي شنيده ام كه چون به شما علاقه داشتم وظيفه خود دانستم كه هر چه زودتر آن را به اطلاع شما برسانم اما به شرط آنكه اين خبر پيش خودتان مكتوم و پوشيده بماند!
بزرگان قريش گفتند: مطمئن باش كه هر چه بگويي به كسي نخواهيم گفت.
نعيم لب گشوده گفت: شنيده ام كه يهوديان بني قريظه از نقض عهدي كه با محمد كرده و پيماني كه شكسته اند سخت پشيمان شده و براي اينكه محمد را از خود راضي سازند و اين عمل خود را جبران كنند براي او پيغام داده اند كه ما به هر ترتيبي شده نقشه اي مي كشيم و چند تن از بزرگان قريش و غطفان را به گروگان مي گيريم و تسليم تو مي نماييم تا آنها را گردن بزني و سپس به ياري تو آمده و به جنگ بقيه آنها مي رويم و تارومارشان مي كنيم؟ و محمد با اين شرط حاضر شده كه از خيانت آنها صرفنظر كند و پيمان شكني آنها را ناديده بگيرد، اكنون آمده ام به شما بگويم: اگر بني قريظه كسي را فرستادند تا از شما افرادي را گروگان بگيرند مبادا قبول كنيد و كسي را به دست آنها بدهيد كه دانسته او را به كشتن داده ايد !
از آن سو به نزد بزرگان قبيله خود يعني غطفان نيز رفت و عين همين سخنان را به آنها گفت و از آنها خواست تا مطلب را مكتوم و پنهان دارند، و آنها نيز پذيرفته و خود به انتظار نتيجه كاري كه انجام داده بود به خيمه رفت.
تفرقه در ميان دشمن
از آنجا كه خدا مي خواست تدبير نعيم بن مسعود در تفرقه دشمن بي اندازه مؤثر واقع شد، و به دنبال آن ابو سفيان عكرمة بن أبي جهل را با چند تن از سران قريش وغطفان به نزد يهود بني قريظه فرستاد و براي آنها پيغام داد كه ما نمي توانيم در اين شهر زياد بمانيم و اسبان و شترانمان دارند هلاك مي شوند و بيش از اين توقف در بيرون شهر براي ما مقدور نيست و بدين جهت آماده باشيد تا فردا حمله را شروع كنيم و كار را يكسره كنيم!
از قضا هنگامي كه عكرمه و همراهانش براي رساندن اين پيغام به نزد بني قريظه آمدند مصادف با شب شنبه بود و يهود مزبور در جواب آنها گفتند: فردا كه شنبه است و ما در آن روز به هيچ كاري دست نمي زنيم، و گذشته از آن تا شما چند تن از بزرگان و سران خود را به عنوان گروگان به ما نسپاريد ما اقدام به جنگ نمي كنيم، زيرا ممكن است جنگ طولاني شود و شما از ادامه جنگ خسته شويد و به شهر خود بازگرديد و ما را در برابر محمد تنها بگذاريد، و در چنين وضعي ديگر ما قادر به ادامه جنگ با او نخواهيم بود.
فرستادگان قريش به نزد ابو سفيان بازگشتند و آنچه را يهوديان گفته بودند به وي بازگفتند، و همگي اظهار داشتند: به خدا نعيم بن مسعود راست گفت و چه خوب شد كه ما را از نيرنگ اينان با خبر كرد و به همين جهت براي بني قريظه پيغام فرستادند كه ما هرگز چنين كاري نخواهيم كرد و كسي را به عنوان گروگان به شما نخواهيم سپرد، و شما خود دانيد مي خواهيد جنگ كنيد و مي خواهيد نكنيد.
يهود نيز وقتي اين پيغام را دريافت كردند با هم گفتند: به خدا نعيم بن مسعود راست گفت، و چه خوب شد كه ما را با خبر كرد، قرشيان مي خواهند جنگ را شروع كنند تا اگر توانستند دستبردي بزنند و گرنه ما را تنها گذارده و به شهر و ديار خود فرار كنند، و به همين جهت براي قريش و غطفان پيغام دادند: ما نيز تا افرادي را به عنوان گروگان به ما ندهيد شروع به جنگ نخواهيم كرد.
سختي كار
در اين خلال كه اين پيغامها رد و بدل مي شد مسلمانان نيز در وضع سختي به سر مي بردند، زيرا نزديك به يك ماه بود كه شهر مدينه محاصره بود و رفت و آمد به خارج شهر با سختي و بندرت صورت مي گرفت، و اساسا مسلمانان فرصت اينكه آذوقه اي از خارج و يا از داخل شهر براي خود و زن و بچه شان تهيه كنند نداشتند و گاهي دو سه روز به گرسنگي مي گذرانيدند و شب و روز در فكر محافظت شهر از دشمنان خارج خندق و يهود بني قريظه كه در كنار خانه شان ساكن بودند به سر مي بردند، و بيشتر شبها از ترس و وحشت خواب به چشم ساكنان مدينه نمي رفت، برودت و سرماي هوا نيز به اين سختي و فشار كمك مي كرد و همان طور كه پيش از اين اشاره شد كارد را به استخوان و نفسها را به گلوگاه رسانده بود، تا جايي كه بسياري از مسلمانان دچار تزلزل در عقيده و لغزش دروني و سستي ايمان گشتند و در دل فكرها كردند.
و تا آنجا كه از ابو سعيد خدري روايت شده كه گويد ما به نزد رسول خدا (ص) رفتيم و عرض كرديم: اي رسول خدا (ص) آيا دعايي به ما تعليم نمي كني كه آن را بخوانيم؟ زيرا دلها به گلوگاه (و جانها به لب) رسيد؟ فرمود: بگوييد:
«اللهم استر عورتنا و آمن روعاتنا» . (12)
[خدايا از اين بي حفاظي ما را حفاظت كن و به اين ناآرامي ما را آرامش بخش ].
و در روايت ديگري است كه وقتي رسول خدا (ص) آن وضع سخت مسلمانان و وحشت و اضطرابشان را مشاهده كرد خود براي دعا بر بالاي تپه اي كه در آنجا بود و اكنون مسجد فتح روي آن بنا شده رفت و دست به درگاه خدا بلند كرد و اين چنين گفت:
«يا صريخ المكروبين و يا مجيب المضطرين و يا كاشف الكرب العظيم انت مولاي و وليي و ولي آبائي الاولين، اكشف عنا غمنا و همنا و كربنا، اكشف عنا كرب هؤلاء القوم بقوتك و حولك و قدرتك» .
[اي فرياد رس غم زدگان، و اي پاسخ ده درماندگان، و اي برطرف كننده اندوه بزرگ، تويي مولي و ياور من و ياور پدران گذشته ام، اين غم و اندوه و گرفتاري را از ما دور كن، و گرفتاري اين قوم را به نيرو و قدرت خودت از ما بگردان ]. به دنبال اين دعا بود كه جبرئيل نازل شد و استجابت دعاي آن حضرت را به اطلاع وي رسانيد، و معروض داشت خداي تعالي باد را مأمور كرد تا آنها را فراري دهد.
و در تفسير مجمع البيان از عبد الله بن أبي اوفي نقل شده كه حضرت اين دعا را خواند:
«اللهم منزل الكتاب، سريع الحساب، اهزم الاحزاب، اللهم اهزمهم و زلزلهم»
و از ابي هريرة نقل كرده كه دعاي زير را خواند:
«لا اله الا الله وحده وحده، اعز جنده و نصر عبده، و غلب الاحزاب وحده، فلا شي ء بعده» .
نگارنده گويد: در رواياتي نيز آمده كه اين دعا را رسول خدا (ص) در فتح مكه خواند و شايد آن نقل صحيحتر باشد، چنانكه ان شاء الله در جاي خود مذكور خواهد شد.
مأموريت حذيفه در آن شب سهمگين
مقدمات فرار و شكست احزاب فراهم شده بود، زيرا با كشته شدن عمرو بن عبدود و نوفل، و تعلل يهود براي حمله به شهر مدينه و اختلافي كه ميان آنها و احزاب افتاد و طولاني شدن مدت محاصره بدون آنكه نتيجه اي عايد احزاب شود تدريجا فكر بازگشت را در آنها تقويت كرده بود، و گويا ابو سفيان و سران ديگر احزاب به دنبال بهانه اي مي گشتند تا اين فكر را عملي سازند، در اين ميان استغاثه و دعاي رسول خدا (ص) نيز كار خود را كرد و خداي تعالي بادي سهمگين را در آن سرماي شديد مأمور كرد تا يكسره آنها را فراري داده و مسلمانان را از آن تنگنا نجات بخشد.
حذيفه گويد: در آن شبي كه احزاب رفتند به قدري سرما شديد بود كه من خود را در گليمي كه از زنم گرفته و همراه خود برده بودم پيچيده و از شدت سرما روي زمين خوابيده بودم و رسول خدا (ص) مشغول نماز بود، در اين وقت بادي سهمگين نيزبرخاست كه سرما را دو چندان كرد.
پيغمبر مقداري نماز خواند آن گاه صدا زد:
«الا رجل يأتيني بخبر القوم يجعله الله رفيقي في الجنة»
[مردي نيست كه برود و خبري از دشمن براي من بياورد و من دعا مي كنم تا خدا به پاداش اين كار او را رفيق من در بهشت قرار دهد؟]
حذيفه گويد: به خدا سوگند ترس و گرسنگي و سرما به قدري شديد بود كه كسي پاسخ آن حضرت را نداد براي بار دوم و سوم صدا زد باز هم كسي پاسخ نداد تا در مرتبه چهارم مرا صدا زد و من ناچار شدم جواب دهم، فرمود: مگر اين سه بار صداي مرا نشنيدي؟ گفتم: چرا! فرمود : پس چرا جواب ندادي؟ گفتم: اي رسول خدا ترس و گرسنگي و سرما مانع شد كه پاسخ تو را بدهم، فرمود: اكنون برخيز و به ميان اينان برو و ببين چه مي كنند و خبر آن را براي من بياور ! و مواظب باش كار ديگري انجام ندهي تا به نزد من بيايي! (13)
حذيفه گويد: من برخاستم و رسول خدا درباره من دعايي كرد كه در اثر دعاي آن حضرت ديگر سرما و ترس از من دور شد، من پيش رفته و از خندق عبور كردم و خود را به ميان لشكر دشمن رساندم، ديدم آن باد سهمگين هنگامه اي بر پا كرده، ديگي و آتشي به جاي نگذارده، و خيمه و چادري سرپا نمانده، در اين ميان ابو سفيان را ديدم كه به پا خاست و پيش از آنكه شروع به سخن كند گفت: هر يك از شما نگران باشد كه پهلوي او بيگانه و جاسوسي نباشد!
حذيفه گويد: من براي آنكه شناخته نشوم پيشدستي كرده و دست مردي را كه پهلويم نشسته بود گرفته پرسيدم: تو كيستي؟ گفت: معاويه، آن گاه دست آن ديگري را كه آن طرف نشسته بود گرفتم و پرسيدم: تو كيستي؟ گفت: عمرو بن عاص.
و بدين ترتيب شناخته نشدم، پس ابو سفيان به سخن آمده گفت:
اي گروه قريش به خدا اين سرزمين ديگر جاي ماندن نيست و اسب و شتري براي ما باقي نگذارده و همگي هلاك شدند، يهود بني قريظه نيز با ما به مخالفت برخاسته و به ما خيانت كردند، باد و طوفان را هم كه مي بينيد چه مي كند! نه ديگي بر سر بار گذارده و نه آتشي به جاي نهاده و نه خيمه و چادري سرپا مانده، اينك آماده حركت به سوي مكه شويد كه من به راه افتادم!
اين را گفت و بر شتر خويش سوار شد و از عجله اي كه داشت هنوز زانوي شتر را باز نكرده تازيانه بر او زد و او را از زمين بلند كرد و شتر سه بار به زمين خورد تا اينكه ابو سفيان همان طور كه سوار بود خم شد و زانوي شتر را باز كرد.
حذيفه گويد: در آن وقت من به آساني مي توانستم ابو سفيان را با تير بزنم و او را از پاي در آورم اما چون رسول خدا (ص) سفارش كرده بود كار ديگري انجام نده از اين كار صرفنظر كرده و بسرعت خود را به سوي رسول خدا رساندم و آنچه را ديده بودم به اطلاع آن حضرت رساندم .
با رفتن ابو سفيان سران ديگر قبايل نيز هر كدام سوار شده و به افراد خود دستور حركت دادند و هنوز هوا كاملا روشن نشده بود كه دشمن با به جا گذاردن بسياري از چادرها و اثاث و زندگي، شتاب زده سرزمين مدينه را به سوي مكه ترك كرده بود.
شهداي جنگ خندق
جنگ خندق با تمام مشكلاتي كه براي مسلمانان ايجاد كرده بود و فشار و دشواري كه براي آنها داشت با نصرت الهي به سود مسلمانان پايان يافت و احزاب بسرعت به سوي مكه كوچ كردند، و از آن پس نيز چنانكه رسول خدا (ص) خبر داده بود ديگر مشركان نتوانستند لشكري فراهم كرده به جنگ پيغمبر اسلام و پيروان او بيايند.
و در اين جنگ همان طور كه پيش از اين اشاره شد به خاطر حفر خندق و وجود آن حايل بزرگ، حمله اي كه به صورت عمومي باشد از طرف مشركين صورت نگرفت، جز آنكه چند بار حمله هاي پراكنده از جانب گروههايي كه توانسته بودند خود را به اين طرف خندق برسانند صورت گرفت كه آنها نيز به وسيله مسلمانان دفع مي شد.البته گاهي همين حمله ها روي نقشه قبلي و تاكتيكهاي جنگي صورت مي گرفت و به دنبال آن تيراندازان دشمن نيز به صورت دسته جمعي شروع به تيراندازي مي كردند كه در اين گونه حمله ها كار بر مسلمانان سخت مي شد تا آنجا كه مورخين نوشته اند در پاره اي از روزها مسلمانان حتي فرصت نماز خواندن پيدا نمي كردند و نمازشان قضا مي شد و تمام ساعات روز و شب را به دفاع از آنها سرگرم بودند.
در همين حمله و تيراندازيها جمعا شش تن از مسلمانان شهيد شدند كه همگي از انصار مدينه و از بزرگان و سرشناسان تيره هاي مختلف اوس و خزرج به شمار مي رفتند.
ابن هشام نام آنها را اين گونه ثبت كرده: انس بن اوس و عبد الله بن سهل از تيره بني عبد الاشهل، طفيل بن نعمان و ثعلبة بن غنمه از بني جشم، كعب بن زيد از بني النجار و سعد بن معاذ رئيس قبيله اوس كه به وسيله مردي از قريش به نام حبان بن قيس به عرقة بسختي تير خورد و تير به رگ اكحل او اصابت كرده، خون بشدت فوران نمود.
سعد كه چنان ديد دست خود را روي آن زخم گذارده آن گاه سر را به سوي آسمان بلند كرد و گفت: بار خدايا اگر هنوز جنگ با قريش پايان نيافته و باز هم قرار است مسلمانان به جنگ قريش بروند مرا زنده بدار تا در آن جنگها نيز شركت جويم، زيرا هيچ عملي نزد من محبوبتر از جنگ با آنها نيست، آنها كه پيغمبر تو را تكذيب و آزار كرده و از شهر و ديارش بيرون كردند، و اگر جنگ با قريش پايان يافته اين زخم را وسيله شهادت من قرار بده، ولي مرا زنده بدار تا سرنوشت يهود بني قريظه و سزاي خيانت بزرگي را كه به مسلمانان كردند در آنها ببينم و ديدگانم از اين بابت روشن شود، آن گاه جانم را بگير.
دعاي سعد به اجابت رسيد و خون ايستاد و تا روزي كه بني قريظه از بين رفتند و به حكم همين سعد بن معاذ مردانشان مقتول و زنان و كودكانشان اسير گشتند زنده ماند و به دستور رسول خدا (ص) خيمه اي براي او در مسجد زده بودند و در آن خيمه از او پرستاري مي كردند و پس از پايان يافتن كار بني قريظه، جاي همان تير باز شد و خون جاري شد و سبب شهادت او گرديد، بشرحي كه ان شاء الله در بخشهاي آينده خواهيد خواند.
پي نوشتها:
1.به كتاب احقاق الحق، ج 6، صص 8 4 مراجعه شود.
2.همان، ج 4، ص .462
3.متن گفتارش اين است كه گويد: فاما الخرجة التي خرجها يوم الخندق الي عمرو بن عبدود فانها اجل من أن يقال جليلة، و اعظم من أن يقال عظيمة...»
4.همان، ص .463
5.سيره حلبيه، ج 2، ص .341
6.دو شير دلاور بودند كه در تنگناي معركه جنگ به يكديگر حمله ور شدند، و هر دو همتايي بزرگوار و دلير بودند.
7.هر دوي آنها در ميدان نبرد با نيرنگ و پيكار دل جانها را ربودند.
8.هر دو براي زدن و جنگيدن آماده شدند و هيچ سرگرم كننده اي نتوانست آن دو را باز گرداند .
9.اي علي برو كه تاكنون به كسي مانند او دست نيافته اي و اين گفتاري پابرجاست كه مي گويم و حرف زور و نابجايي نيست.
10.و انتقام خون او با من است و اي كاش انتقام آن را تا وقتي كه خرد من كامل است مي گرفتم .
11.قريش پس از كشته شدن چنين سواري خوار شد و اين خواري قريش را نابود خواهد كرد.
12.در روايت راوندي در خرائج اين گونه است كه گفت: «اللهم ان تهلك هذه العصابة لم تعبد بعدها في الارض» [خدايا اگر اين گروه نابود شوند ديگر كسي تو را در زمين پرستش نخواهد كرد].
13.ابن هشام نقل مي كند كه: روزي مردي از اهل كوفه به حذيفه گفت: راستي شما رسول خدا را ديده و با او مصاحبت داشته ايد؟ حذيفه گفت: آري.
مرد كوفي پرسيد: رفتار شما با آن حضرت چگونه بود؟ پاسخ داد: تا جايي كه مقدور بود از او فرمانبرداري و اطاعت مي كرديم.
مرد كوفي گفت: به خدا اگر ما آن حضرت را ديده بوديم او را بر دوش خود سوار مي كرديم و نمي گذارديم روي زمين راه برود.
حذيفه گفت: اي مرد به خدا ما در جنگ خندق نزد آن حضرت بوديم و چون شب شد آن حضرت مقداري نماز خواند آن گاه متوجه ما شده گفت: كيست كه برود و ببيند اينان چه مي كنند و برگردد؟ و هر كس اين كار را انجام دهد من از خدا مي خواهم تا او را در بهشت رفيق من گرداند.
و از اينكه فرمود: برگردد! معلوم بود كه بر مي گردد .
اما سرما و گرسنگي و ترس به حدي شديد و زياد بود كه حتي يك نفر هم جواب نداد.رسول خدا كه چنان ديد مرا به نام صدا زد، و من چاره اي نداشتم جز آنكه پاسخ او را بدهم...و سپس دنباله داستان را نقل كرد.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.ahlebayt.porsemani.ir//content/%D8%B6%D8%B1%D8%A8%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B9
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های پیامبر و اهل بیت سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت