چکیده :
ترجمه ماشینی :
نابرابری معرفتی چیزی است که هر زمان که حقارت معرفتی خود را نسبت به برخی و برتری معرفتی خود را نسبت به برخی دیگر تصدیق می کنیم، در تجربه روزمره خود با آن مواجه می شویم.
جنبه منفی این پدیده معرفتی در چارچوب بحث در مورد بی عدالتی معرفتی مورد توجه قرار گرفته است: هر گاه یک موضوع معرفتی اعتبار دیگری را کاهش دهد یا قدرت خود را به عنوان آگاهان تشخیص ندهد، نابرابری معرفتی ناعادلانه (تعیین شده) به راحتی ایجاد می شود.
با این حال، این نوع نابرابری جنبه مثبت مهمی دارد (البته اخیراً دست کم گرفته شده است)، زیرا می تواند فرصتی اساسی برای سوژه برای دستیابی به کالاهای معرفتی - مانند دانش، درک، و فضایل فکری - از سوی کسانی باشد که از نظر معرفتی هستند.
برتر از آنها این پایاننامه به بررسی ویژگیهای کلیدی تعامل بین عوامل غیرهمتا میپردازد تا گزارشی قانعکننده از نابرابری معرفتی بهعنوان یک پدیده مثبت، یعنی بهعنوان منبع اجتنابناپذیر و قابل اعتماد کالاهای معرفتی ارائه کند.
برای دستیابی به این هدف کلی، تحلیل پیشنهادی باید به سه سوال اصلی، یکی مفهومی، یکی هنجاری و دیگری عملی بپردازد.
سؤال مفهومی این میپرسد که برای اینکه یک عامل معرفتی از نظر معرفتی بر شخص دیگری برتری داشته باشد، چه چیزی لازم است.
پرسش هنجاری مرزهای منطقی تعامل بین عوامل غیر همتا را بررسی می کند.
من از منظر فاعل برتر معرفتی، جواز پدرگرایی معرفتی را بررسی میکنم، یعنی اینکه آیا میتوان بدون مشورت با آنها در این موضوع، در کارگزاری دیگری برای منافع معرفتی موضوع مداخله کرد یا خیر؟ از دیدگاه عامل معرفتی فرودست، من بررسی میکنم که داشتن کدام نگرش نسبت به افراد (که دلیلی برای در نظر گرفتن آنها داریم) از نظر معرفتی بالاتر از خودمان عقلانی است.
سؤال عملی در مورد پیامدهای این تحلیل برای یک نمونه پارادایماتیک تعامل بین افراد غیر همتا، مانند رابطه آموزشی بین معلمان و دانش آموزان است.
در پاسخ به این سوال مفهومی، من چارچوبی مبتنی بر فضیلت کثرت گرایانه ارائه خواهم کرد که به روش های مختلفی امکان می دهد تا یک فرد یا یک عامل جمعی - مانند گروه ها، کمیته ها و تیم های تحقیقاتی - از نظر معرفتی بر دیگری برتری داشته باشد.
به ویژه، من بین خبرگان، مقامات اعتقادی و صاحبان فهم تمایز قائل خواهم شد.
در پاسخ به این پرسش هنجاری، من استدلال میکنم که پدرگرایی معرفتی تنها تا آنجا مجاز است که مداخلهگران از نظر معرفتی بهتر از موضوعات مداخلهشده باشند، و من شرحی از آنچه من «مداخلهگر پدرگرای فضیلتگرا» مینامم، بیان میکنم.
بعلاوه، من استدلال میکنم که مواردی وجود دارد که در آنها منطقی است که یک سوژه از نظر معرفتی پستتر، هر باوری را که ممکن است داشته باشد کنار بگذارد و به طرف مقابل از نظر معرفتی برتر اطلاق کند - و بدین ترتیب نسخهای محدود از دیدگاه به اصطلاح پیشگیرانه از اقتدار معرفتی را تأیید میکند.
در نهایت، به عنوان پاسخ به سؤال عملی، من یک گزارش مبتنی بر نمونه از آموزش را پیشنهاد خواهم کرد، توضیح خواهم داد که چگونه می توان از آن برای آموزش فضایل فکری به جوانان استفاده کرد، و از این دیدگاه از چندین ایراد مطرح شده علیه رویکردهای فضیلت محور به آموزش دفاع می کنم.
.
epistemic inequality is something we face in our everyday experience whenever we acknowledge our epistemic inferiority towards some and our epistemic superiority towards others.
the negative side of this epistemic phenomenon has received due attention in the context of the debate on epistemic injustice: whenever an epistemic subject deflates the credibility of another or fails to recognize their authority qua knowers, unjust(ified) epistemic inequality is easily produced.
however, this kind of inequality has an important (yet until now recently underestimated) positive side, as it can amount to a fundamental opportunity for the subject to achieve epistemic goods—such as knowledge, understanding, and intellectual virtues—from those who are epistemically superior to them.
this thesis inquires into the key features of the interaction between non-peer agents to provide a compelling account of epistemic inequality as a positive phenomenon, that is, as an inescapable and reliable source of epistemic goods.
to achieve this overarching aim, the proposed analysis shall address three main questions, one conceptual, one normative, and one practical.
the conceptual question asks what it takes for an epistemic agent to be epistemically superior to someone else.
the normative question investigates the rational boundaries of the interaction between non-peer agents.
from the standpoint of the epistemically superior agent, i examine the permissibility of epistemic paternalism, namely whether it can be legitimate for one to interfere with another’s agency for the epistemic benefit of the subject interfered with without consulting them on the issue.
from the standpoint of the epistemically inferior agent, i examine which attitudes it is rational to have towards individuals (whom we have reason to consider) epistemically superior to us.
the practical question is about the implications of this analysis for a paradigmatic instance of interaction between non-peer subjects, such as the educational relationship between teachers and students.
as a response to the conceptual question, i shall offer a pluralistic virtue-based framework that allows individuating various ways in which an individual or a collective agent—such as groups, committees, and research teams—can be epistemically superior to another.
in particular, i shall distinguish between experts, authorities of belief, and authorities of understanding.
as a response to the normative question, i argue that epistemic paternalism is permissible only insofar as the interferers are epistemically better positioned than the subjects interfered with, and i outline an account of what i call a “virtuous paternalist interferer”.
furthermore, i argue that there are cases in which it is rational for an epistemically inferior subject to set aside whatever belief they might have and defer to the epistemically superior interlocutor—thereby endorsing a limited version of the so-called preemptionist view of epistemic authority.
finally, as a response to the practical question, i shall propose an exemplar-based account of education, explain how it can be employed to educate the young to intellectual virtues, and defend the view from several objections raised against virtue-based approaches to education.