https://archive.org/details/historiapatriarc01swru
توضیحات اضافی :
ابن المقفع ، ساويروس (دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 4؛نويسنده: احمد پاکتچي؛ شماره مقاله:1802):
اِبْن ِ مُقَفَّع ، ساويرس 1، مورخ و متكلم مسيحى مصر در سدة 4ق /10م . وي از نخستين نويسندگان قبطى است كه آثار خود را به زبان عربى نوشته است . با وجود شهرت و تأثير عميق او در فرهنگ مسيحى مشرق زمين ، منابع گوناگون آگاهى چندانى دربارة زندگى وي نداده اند. آنچه از يادداشتهاي پراكنده در ميان نسخه هاي خطى به دست مى آيد، در اين حد است كه او پيش از آنكه به زي ّ روحانيان درآيد، به دبيري اشتغال داشت و «ابوبِشر» خوانده مى شد. چندي بعد شغل دبيري را رها كرده به رهبانيت گرويد و در صومعه هاي مصر به عبادت و فراگيري تعاليم كليساي يعقوبى روي آورد. وي به تدريج مراتب ترقى را در كليسا پيمود تا اينكه از جانب بطريق اسكندريه به عنوان اسقف ِ اُشْمونَين (شهري در مصر عليا) برگزيده شد (نك: دوسلان ، 10 ؛ مينگانا، ؛ II/150 گراف ، «تاريخ 2»، .(II/300 در برخى منابع گفته شده كه وي توسط بطريق مَقّاري (932-952م ) بدين سمت منصوب شد ( 2 EI)، ولى نمى توان در اين باره با اطمينان سخن گفت .
تاريخهاي قابل اعتمادي كه از سراسر دوران زندگى ابن مقفع در اختيار داريم مربوط به سالهاي 951، 955 و 987م است . او در 951م يكى از آثار خود را تأليف كرده ، در 955م «كتاب دوم مجامع » را به پايان آورده و در 987م پاسخ بطريق فيلوتئوس 3 به اقرار نامة يك عالم يعقوبى را امضاء نموده است (تروپو، ؛ I/145 گراف ، همانجا). از اين رو مى توان ولادت او را در ربع نخست سدة 10م و درگذشت وي را سالى چند پس از 987م تخمين زد.
ابن مقفع در دورة حيات خود شاهد انتقال قدرت از اخشيديان به فاطميان (358ق /969م ) بود. با ورود خليفة فاطمى المعزلدين الله به مصر در 362ق /973م ، فصل تازه اي در تاريخ فرهنگى و اجتماعى مصر گشوده شد كه ره آورد آن براي مسيحيان و يهوديان برخورداري از كمال احترام و آزاديهاي مذهبى بود. اين آزاديها كه آنان را از نظر سياسى نيز توانا ساخته بود، پس از انتقال قدرت به جانشين وي العزيزبالله (365ق / 976م ) تا آن اندازه روي به فزونى نهاد كه تحمل ادامة آن وضع بر مسلمانان گران مى آمد (نك: ابن اثير، 9/116؛ يحيى بن سعيد، 164- 165؛ «وقايع نامة سامري 4»، 408 ؛ قس : ترجمة فرانسوي همان ، .(446-447 در چنين اوضاعى ابن مقفع در دفاع از باورهاي كليساي يعقوبى قبطى و رد بر مخالفان ، پاي از دفاعيه نويسى و رديه نويسى فراتر نهاد و در مجالس مناظره اي كه در حضور خليفه ترتيب مى يافت ، با مخالفان خود به بحث و جدل مى پرداخت . بارزترين نمونه از اين دست ، مباحثه اي است كه بين او و يك عالم يهودي به نام موسى (احتمالاً پسر العازار) با حضور خليفه المعز و وزير مشهور ابن كلّس و بطريق افرام يا ابراهام (975- 978م ) درگرفت و ابن مقفع كه در اين مجلس سخنگوي بطريق شناخته مى شد، دربارة يهوديان به طور عام و نسبت به موسى به طور خاص با لحنى توهين آميز سخن گفت ، به طوري كه ابن كلس كه با موسى دوستى داشت - چنانكه گفته شده - از آن پس نسبت به بطريق قبطيان كينه به دل گرفت (نك: مان ، ؛ I/18 لويس ، 180 ؛ گراف ، همان ، .(II/304
فضاي تسامح در عهد عزيز تا بدانجا بود كه وي (در روايتى المعز) ابن مقفع را بر آن داشت تا با عالمان و قاضيان مسلمان نيز در مسائل اعتقادي به مناظره پردازد. در اين مورد به خصوص از قاضى ابوالحسن على بن نعمان فقيه اسماعيلى نام برده شده است (نك: لين پول ، 119 ؛ ووستنفلد، 35 ؛ قس : ابن خلكان ، 5/417). همچنين مى توان به حضور ابن مقفع در مجلس مناظرة خليفه المعز با اسقف شامى يُونّس بن شمّاع اشاره كرد (نك: گراف ، همان ، .(II/251
در روايات مربوط به مناظرات دينى در آغاز خلافت فاطمى مصر، همواره نام ابن مقفع به عنوان نمايندة قبطيان ديده مى شود. روايتهاي پراكنده دال بر اينكه بطريق افرام او را به عنوان سخنگوي خود در مجلس مناظره پذيرفته ، يا اينكه بطريق فيلوتئوس از او خواسته است تا بر پاسخى كه خود نوشته بوده ، مهر تأييد زند، از قدر و منزلت او در كليساي يعقوبى اسكندريه حكايت دارد. اين روايات در كنار عنايت ويژه اي كه خليفة فاطمى نسبت به وي ، به عنوان يك عالم توانا در مذهب خود داشته و او را به مجالس مناظرة خود مى خوانده است ، بيان كنندة اين واقعيت است كه او در اين دوره تنها يك اسقف در شهري دور از مركز چون اشمونين نبوده است .
دانستن چند زبان كارآمد از عواملى است كه نبايد تأثير آن را در موفقيت ابن مقفع ناديده گرفت . تسلط بر ادبيات زبان قبطى - كه زبان مادريش بود - و آشنايى وي با زبان يونانى او را با ميراث فرهنگى هم كيشان خود پيوند مى داد و تبحرش در ادب عربى او را قادر مى ساخت تا ضمن استفاده از منابع عربى ، آثار خود را در قالب اين زبان ِ نو پذيرفته بيافريند، زيرا كه در نيمة دوم سدة 4ق /10م هنوز زبان متداول مسيحيان مصر، زبان قبطى بود (نك: مقدسى ، 203؛ در مورد دقت او در كاربرد زبان عربى ، نك: گوئيدي ، .(117 ابن مقفع با آثاري كه به زبان عربى تأليف نمود، در واقع دوره اي را در ادبيات قبطيان آغاز كرد كه ادامة آن به تدريج زبان قبطى را به فراموشى سپرد. اين نه بدان معناست كه شخص ابن مقفع عامل اين دگرگونى بوده باشد، بلكه وي برجسته ترين فرد از نخستين مؤلفان قبطى است كه تحت تأثير نفوذ روزافزون زبان عربى ، آن را به جاي قبطى به عنوان ابزار نگارش به كار گرفتند (نك: گراف ، همان ، .(II/295-300
آثار ابن مقفع از حيث محتوا نيز در ادبيات عربى - قبطى جايگاه ويژه اي دارند، به طوري كه تاريخ او براي بطريقان اسكندريه ، به عنوان تاريخ رسمى كليساي قبطى يعقوبى پذيرفته شده و ديگر آثار او در مورد اعتقادات و آداب كليسايى تأثير قابل ملاحظه اي در فرهنگ مسيحى مصر و حتى سرزمين مجاور گذارده است . چنانكه شخصيتهاي سرشناس قبطى ِ دوره هاي بعد، چون ابواسحاق ابن عسال و ابوالبركات ابن كبر اين دسته آثار او را مورد توجه قرار داده اند (نك: همان ، 439 ؛ II/410, نيز مينگانا، .(II/149-150
وي همچنين دردفاع از باورهاي يعقوبى خود و نقض عقايدمخالفان مسيحى خويش از نسطوري و ملكايى رديه هايى پرداخته كه از آن ميان به خصوص بايد به ردية او بر اسقف نسطوري دمشق ، ايليا (نك: گراف ، همان ، و ردية وي بر سعيد بن بطريق ، عالم ملكايى اهل مصر (همو، «فهرست 1»، شم اشاره كرد. البته آثار او نيز به نوبة خود مورد رد و نقض مخالفان قرار گرفته است (مثلاً نك: همو، «تاريخ »، .(II/209,II/137 ترجمة آثار او به زبانهاي حبشى ، سريانى و لاتين در سده هاي متقدم نيز خود نشان مى دهد كه آثار وي در سرزمينهاي مجاور نيز رواج داشته است .
آثار:
1. سير الا¸باء القدّيسين البطاركة، در تاريخ بطريقان اسكندريه . ابن مقفع بيشتر شهرت خود را از تاريخى دارد كه براي بطريقان اسكندريه تأليف كرده است . اين اثر با بيان احوال قديس مرقس كه براساس روايات ، بنيان گذار كليساي اسكندريه بوده ، آغاز مى شود و به بطريق پنجاه و پنجم شنوده (859 -880م ) انجام مى پذيرد. او براي تأليف اين اثر مدت 8 سال در كتابخانه هاي مختلف مصر عليا و سفلى جست وجو كرده و از منابع قبطى و يونانى ، همچون نوشته هاي اُسبيوس قيساري 2، يوحناي اهل نيكيو3 و يك تاريخ كهن قبطى صعيدي در كار خود بهره برده است (همان ، ؛ II/301 بلت ، .(144 برخى كتاب ابن مقفع را با «تذكرة آباء كليسا4» در كليساي رُم مقايسه كرده اند (نك: همانجا).
تاريخ بطريقان ابن مقفع بعدها توسط نويسندگان ديگر تكميل گرديد. نخستين كسى كه بر تاريخ وي ذيل نوشت ، ميخائيل اسقف تنّيس بود كه در 1051م شرح حال بطريقان اسكندريه را در فاصلة 880 -1046م بر آن علاوه كرد و در 1088م موهوب بن منصور بن مفرح ، شمّاس اهل اسكندريه ، نوشتة ابن مقفع را تهذيب و تنظيم كرد و شرح حال بطريق معاصرش كريستودُلُس 5 (1047-1077م ) را بر آن افزود. چندي بعد نيز يوحنا بن صاعد ملقب به ابن قلزمى شرح زندگى بطريقان را در فاصلة 1087-1166م بدان ضميمه كرد (نك: گراف ، همان ، .(II/301-302 تاريخ ابن مقفع بعدها در مغرب زمين اساس كار رنودو در «تاريخ بطريقان اسكندريه 6» قرار گرفت (همانجا). همچنين اين نكته نيز مطرح شده كه ابن راهب مورخ مسيحى سدة 13م از تاريخ بطريقان و تاريخ مجامع ابن مقفع در كار خود به عنوان منابع اساسى استفاده كرده است (نك: سيداروس ، .(40 تاريخ بطريقان نه تنها منبع اصلى براي مطالعة تاريخ كليساي قبطى در قرون وسطى به شمار مى رود، بلكه اطلاعات پرارزشى هم دربارة تاريخ كليساي حبشه و مسيحيان به نوبه دست مى دهد (گراف ، همان ، .(II/302
تاريخ ابن مقفع در فاصلة 1904-1910م به كوشش زايبولد7 در «مجموعة نوشته هاي مسيحى شرقى 8» در بيروت / پاريس به چاپ رسيد. اين ويرايش بر اساس نسخ خطى متعدد صورت گرفته و با شرح حال بطريق پنجاه و دوم يوسف خاتمه مى يابد. در همين اوان اوتز9 ويرايش ديگري از كتاب را به همراه ترجمة انگليسى در چند بخش در سلسلة انتشارات «آباء كليساي شرق 10» منتشر ساخت . در 1912م زايبولد چاپ جديدي از كتاب را بر اساس نسخة كهن هامبورگ به تحرير موهوب بن منصور انتشار داد كه شرح احوال قديس مرقس تا بطريق ميخائيل را مشتمل بود (نيز نك: ملاحظات بروكلمان ، .(106-109 جديدترين چاپ كتاب از 1943م به اهتمام «انجمن باستان شناسى قبطى 11» و به كوشش يسّا عبدالمسيح ، عزيز عطيه و بورمستر12 در قاهره آغاز شده است (براي تلخيصها و گزيده هاي آن ، نك: گراف ، همان ، II/304 به بعد).
2. كتاب المجامع . اين كتاب كه داراي دو جنبة تاريخى و كلامى است ، در 4 فصل مرتب شده و مؤلف در آن ضمن ارائة مختصري از تاريخ كليسا از ديدگاه خاص خود، قصد داشته است كه گفتار سعيد بن بطريق تاريخ نويس ملكايى را نقض كند. او سخن خود را با وصف ظهور خداوند در آدم تا صعود حضرت مسيح (ع ) آغاز كرده ، سپس به مناسبت موضوع كتاب به نقل نصوص كتاب مقدس و تعاليم رسولان و آباء پرداخته است . آنگاه به تفصيل مجامع چهارگانة كليسا، به ويژه مجمع خَلقيدونه 13 را از ديدگاه تاريخى - كلامى مورد بررسى قرار داده و همين موجب نام گذاري كتاب بوده است . وي در خاتمه به بيان نكاتى دربارة روز ولادت حضرت مسيح (ع )، غسل تعميد، وفات و رستاخيز آن حضرت در اعتقاد مسيحيان يعقوبى پرداخته است (همان ، II/34, .(306-307
متن عربى اين كتاب بر اساس چندين نسخة خطى از كتابخانه هاي پاريس و واتيكان به كوشش شبلى 14 در مجموعة «آباء كليساي شرق » در 1905م به چاپ رسيده است (در مورد نسخه هاي خطى ديگر، نك: همو، «فهرست »، شم 235 132(1), ,(2 )111 ، «تاريخ »، ؛ II/307-308 آمبروزيانا، شم .(20(E)
كتاب المجامع به زبان حبشى نيز ترجمه شده و نسخه هاي خطى متعددي از آن در موزة بريتانيا و مجموع عَبّادي در پاريس يافت مى شود. اين ترجمه در ادبيات حبشى با عنوان «مَصْحَف هِدار» (هدار يا هتور، نام يكى از ماههاي قبطى است ) نيز شناخته مى شود (نك: كُنتى روسّينى ، شم 120(6) ,(3 )128 ؛ گراف ، همانجا).
اين كتاب همچنين به زبان سريانى ترجمه شده و چند نسخة خطى از اين ترجمه در فهرستهاي مختلف معرفى شده است (نك: مينگانا، شم 514(M) 475(B), 399(C), 370(B), 174(C), )95 ؛ M), گراف ، همانجا). ترجمه اي از اين اثر نيز به لاتين توسط رنودو صورت گرفته كه هنوز منتشر نشده است (همانجا).
گفتنى است كه ابن مقفع در 955م تكمله اي بر كتاب المجامع فراهم آورد كه به «كتاب دوم » شهرت دارد. در 9 فصل اول اين تكمله همان موضوعات كتاب المجامع با تفصيل بيشتري مورد بررسى قرار گرفته است . مهم ترين بخش اين كتاب فصل دهم آن است كه به شرح و تفسير «اعتقادات مكتب ازنيكى - قسطنطينى 1» اختصاص يافته و برخورد جدلى به خصوص نسبت به نسطوريان در آن فراوان است . وي به ويژه به اسقف دمشق ايليا على بن عبيد كه او نيز كتابى در شرح همان اعتقادات نوشته بود، تاخته است .
ابن مقفع در اين بخش از كتاب به نقض آراء يهوديان و متكلمان مسلمان معتزلى كه به زعم او به «تجسم كلمة خداوند» قائل بوده اند، نيز نظر داشته و از ابراهيم نظّام متكلم معتزلى (د 231ق /845م ) به نام ياد كرده است (نك: گراف ، همان ، .(II/308
متن عربى «كتاب دوم » به كوشش لوروا1 و گربو3 به همراه ترجمة حبشى و فرانسوي آن در 1900م در مجموعة «آباء كليساي شرق »، شم 6، به چاپ رسيده است . اين كتاب در برخى از نسخ خطى با عنوان «تفسير الامانة و تأويل الفاظها» شناخته شده است (نك: دوسلان ، شم (1 )171 ؛ گراف ، همان ، و ابوالبركات ابن كبر نويسندة قبطى دراثر خود مصباح الظلمة خلاصه اي از 10 فصل آن را ارائه نموده است ( آلوارت ، شم 10184 ، برگ b 48 به بعد؛ گراف ، همانجا).
3. كتاب الايضاح ، كه گاه الدر الثمين فى ايضاح الاعتقاد فى الدين نيز ناميده شده و در 12 فصل به بررسى مسائل مختلف خداشناسى ، مسيح شناسى و آداب كليسايى پرداخته است . اين كتاب اول بار در 1925م به كوشش مرقس جرجس در قاهره و بار ديگر در 1972م با ويرايش و ترجمة آلمانى به وسيلة مايبرگر4 در ويسبادن به چاپ رسيده است (در مورد دهها نسخة خطى كامل و ناقص كه تفاوتهايى با هم دارند، نك: تروپو، شم 170 ، جم؛ گراف ، «فهرست »، شم 115 ، جم، «تاريخ »، 313 ؛ II/311, بخيت ، 1/53، 69). اين كتاب به زبانهاي حبشى و سريانى نيز ترجمه شده و نسخه هاي خطى متعددي از هر دو ترجمه نشان داده شده است (نك: ديلمان ، شم 15 ؛ كنتى روسينى ، شم 131(1) ,(1 )130 ؛ گراف ، همان ، .(II/131
در ادبيات حبشى اين ترجمه با عنوان «مَصْحَف ساويرس » (كتاب ساويرس ) شناخته مى شود (نك: همانجاها).
به طور كلى ابوالبركات در فهرستى كه از آثار ابن مقفع در مصباح الظلمة به دست داده ( آلوارت ، شم 10184 ، برگ 229 )، براي ابن مقفع 26 اثر برشمرده و در سندي ديگر ضمن شرح زندگى بطريق فيلوتئوس از 20 تأليف او ياد داده شده است (نك: گراف ، همان ، .(II/300 برخى از آثار ياد شده در اين دو فهرست در حال حاضر مفقود شناخته مى شوند، ولى جز چند اثر مهم ياد شده ، برخى ديگر از آثار ابن مقفع هم اكنون به صورت خطى در كتابخانه هاي جهان نگهداري مى شوند، از جملة آنهاست : ترتيب الكَهَنوت ، در آداب كنيسه . نسخه اي از آن در قاهره يافت مى شود؛ البيان المختصر فى الايمان ، كه نسخه هايى از آن در واتيكان و ديگر جايها نشان داده شده است ؛ استبصار العقل و منهاجه يا مصباح العقل ، كه نسخه هايى از آن در پاريس و جاهاي ديگر موجود است ؛ طب الغَم ّ (النفس ) و شفاء الحُزن ، كه نسخه اي از آن در كتابخانة بادليان و كتابخانة يعقوبى قُدس نگهداري مى شود؛ آلام المسيح (ع )، كه آن را از قبطى به عربى ترجمه كرده و نسخه هايى از آن در كتابخانة گوتا و كتابخانة قبطى قاهره يافت مى شود (براي نسخ خطى ياد شده و نسخ برخى ديگر از آثار او، نك: تروپو، شم (9 )212 ؛ پرچ ، شم 2854 ؛ بستانى ، 4/69؛ گراف ، همان ، .(II/312-318 بايد افزود نسخة خطى كتاب ترياق العقول كه به شمارة 403 در كتابخانة بطريقى ِ قبطى ِ قاهره موجود است ، به ابن مقفع نسبت داده شده كه در واقع از آثار رشيد ابوالخير ابن طيب است (نك: همو، «فهرست »، 125 ؛ اشتاين اشنايدر، 37 ؛ قس : گراف ، «تاريخ »، .(II/346
مآخذ:
ابن اثير، الكامل ؛ ابن خلكان ، وفيات ؛ بخيت ، محمد عدنان و نوفان رجاحمود، فهرس المخطوطات العربية المصورة، عمّان ، 1405ق /1985م ؛ بستانى ؛ مقدسى ، احسن التفاسيم ، به كوشش دخويه ، ليدن ، 1906م ؛ يحيى بن سعيد انطاكى ، «تاريخ »، همراه ج 2 تاريخ سعيد بن بطريق ، بيروت ، 1909م ؛ نيز:
Ahlwardt; Ambrosiana; Bellet, P., X Severus Ibn al - Mukaffa q n , New Catholic Encyclopedia, vol. XIII; Brockelmann, Carl, Katalog der orientalischen Handschriften... zu Hamburg. Hamburg, 1969; X Chroni - que samaritaine n , ed. & French tr. A. Neubauer, J A, 1869, S. 6, vol. XIV; Conti Rossini, C., X Netice sur les manuscrits E thipiens de la collection d'Abbadie n , JA, 1913, S. 11, vol. II; De Slane; Dillmann, A., Catalogus codicum manuscriptorum orientalium qui in Museo Britannico asseruantur, 1847; EI 2 ; Graf, G., Catalogue de manuscrits arabes chr E tiens conseru E s au Gaire, Vatican, 1934; id, Geschichte der christlichen arabischen Literatur, Vatican, 1944-51; Guidi, I., X Patrologia orientalis n , RSO, 1911-1912, vol. IV; Lane - Poole,S, A History ofEgypt, Karachi,1977;Lewis,B., X Paltiel: a note n , Bulletin of the School of Oriental & African Studies, 1967, vol. XXX; mann, J., The Jews in Egypt & in Palestine under the F ? t imid Caliphs, Oxford, 1969; Mingana, A., Catalogue of the Mingana Collection of Manuscripts, Cambridge, 1933-1936; Pertsch; Sidarus, A. Y., Ibn ar-Rahibs Leben und Werk, Freiburg, 1975; Steinschneider, M., Polemische und apologetische Literatur in arabischer Sprache, Leipzig, 1877; Troupeau, G., Catalogue des manuscrits arabes, Paris, 1974; W O stenfeld, F., X Geschichte der Fatimiden Chalifen n , Schriften zur arabisch - islamischen Geschichte, Frankfurt,1986.
احمد پاكتچى