ماکس هورکهایمر (۱۸۹۵ - ۱۹۷۳م.) | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
ماکس هورکهایمر (۱۸۹۵ - ۱۹۷۳م.)
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
ماکس هورکهایمر (۱۸۹۵ - ۱۹۷۳م.)
ویرایش اثر
چکیده :
ماکس هورکهایمر (۱۹۷۳-۱۸۹۵): ماکس هورکهایمر (max horkheimer) در اشتوتگارت آلمان به دنیا آمد. تحلیل او در مورد علوم اجتماعی رایج، هنوز در مطالعات پژوهشی ارتباطی مورد استفاده قرار میگیرد. او يکي از شخصيتهاي شاخص مکتب فرانکفورت بود و شهرت او بيشتر به سبب همکارياش با تئودور ادرنو در اثر مطالعاتي معروفشان در مورد صنايع فرهنگي بود که در سال 1947 با نام ديالكتيك روشنگري (dialectic of enlightenment) چاپ شد. اين کتاب در حقيقت نسخة پالايششدة استدلالي است که او در مقالهاش به نام هنر و فرهنگ توده (art and mass culture) در سال 1941 مطرح کرد. تحليل او در مورد علوم اجتماعي رايج، هنوز در مطالعات پژوهشي ارتباطي مورد استفاده قرار ميگيرد. او نقدي کوبنده در مخالفت با تجربهگرايي ارائه داده و ميگويد تجربهگرايي، نقشي را که ارزشها در تمامي تحقيقات بازي ميکنند، در هالهاي از ابهام پيچيده است و غالباً به عنوان ابزاري پژوهشي، براي کنترل مردم به عنوان اشيا، عمل ميکند.
منابع دیجیتالی مرتبط :
متن
اعلام و شخصیت ها :
هورکهایمر , ماکس (Max Horkheimer؛ فیلسوف یهودی تبار آلمانی، موسس مکتب فرانکفورت), 1895م.تسوفنهاوزن،آلمان-1973م.نورنبرگ،آلمان
متکلمان و سایر شخصیت ها :
ماکس هورکهایمر
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://tahoor.com/fa/article/view/112488
جنس منبع:
متن
پایگاه :
ر:پایگاه موقت
یادداشت :
ماکس هورکهایمر (به آلمانی: Max Horkheimer) فیلسوف آلمانی و از اعضای مکتب فرانکفورت بود.
زندگینامه: او در ۱۸۹۵ در خانودهای یهودی در باواریا به دنیا آمد. در ۱۹۱۷ برای مدت کوتاهی به ارتش پیوست و دو سال بعد تحصیل روانشناسی و فلسفه را در مونیخ آغاز کرد. سپس به فرانکفورت رفت و زیر نظر هانس کورنلیوس تحصیلات خود را ادامه داد. در ۱۹۲۲ دکترای فلسفه گرفت و به مدت سه سال دستیار کورنلیوس بود و همان زمان بود که دوستی پایدار او با آدورنو آغاز شد. اواخر دههٔ بیست، هورکهایمر به ریاست انجمن پژوهشهای اجتماعی فرانکفورت رسید و در ۱۹۳۳ با خیزش هیتلر همراه برخی دیگر از اعضا مجبور به مهاجرت شد: پاریس، ژنو و در پایان نیویورک. پس از جنگ، در ۱۹۴۹ به فرانکفورت بازگشت و انجمن پژوهشهای اجتماعی فرانکفورت را از نو برپا کرد. هورکهایمر یکی از چهرههای شاخص مکتب فرانکفورت و به ویژه نظریه انتقادی است. نظرات او تأثیرات عمیقی بر جنبش دانشجوییِ دهه ۱۹۶۰ در آلمان داشت.
از شاگردان برجسته او میتوان به فیلسوف ایرانی معاصر، منوچهر جمالی اشاره کرد.
توضیحات اضافی :
نگاهي به انديشه هاي هورکهايمر: ماکس هورکهایمر در سال 1895 در اشتوتگارت آلمان به دنیا آمد. پدرش یک یهودی کارخانه دار و ثروتمند بود. او پیش از آن که به خدمت سربازی برود ، نزد پدرش آموزش بازرگانی دید ؛ اما هیچ گاه علایق او همچون یک بازرگان دلبسته به حرفه اش نبود. هورکهایمر ابتدا به تحصیل روان شناسی پرداخت ؛ اما چون تلاش او برای به پایان رساندن طرحی به دلیل انجام شدن طرح مشابه پروژه او ناکام ماند، روبه فلسفه آورد و نزد هانس کورنلیوس فلسفه خواند. هورکهایمر دکترای خود را با راهنمایی کورنلیوس در سال 1922 با رساله ای درباره کانت دریافت کرد و 3سال بعد با نگارش رساله ای برای کسب مقام دانشیاری به بحث انتقادی دیگری درباره آثار کانت پرداخت و اجازه تدریس یافت . هورکهایمر در 35سالگی به مدیریت موسسه پژوهش های اجتماعی (بعدها مکتب فرانکفورت) رسید که در ژانویه 1931 وی به طور رسمی به مدیریت موسسه منصوب شد و در جشنی که به این مناسبت برپا گردید، درباره موقعیت کنونی فلسفه اجتماعی و وظایف یک موسسه پژوهش های اجتماعی سخن راند. در این سخنرانی بود که هورکهایمر ماموریت های اساسی موسسه را در دوران مدیریت خود ترسیم کرد: پژوهش درباره رفتار کارگران در برابر مسائل گوناگون در آلمان و سایر کشورهای اروپایی پیشرفته ، روشهای این پژوهش مبتنی بر آمار رسمی و پرسشنامه همراه با تفسیرهای جامعه شناختی ، روان شناختی و اقتصادی بود. آثار اصلی هورکهایمر عبارتند از: نظریه انتقادی (1937) ، مقاله دولت اقتدارطلب (1972) ، سپیده دمان فلسفه تاریخ بورژوایی (1947) ، دیالکتیک روشنگری ؛ کار مشترک با آدورنو (1972) ، کسوف عقل (1947)، مقاله آخرین حمله به متافیزیک (1937). هورکهایمردر نخستین نوشته مهم خود، نظریه انتقادی را ارائه می کند. وی معتقد است نظریه انتقادی در نتیجه بحران در نظریه مارکسیستی رایج و نیز در نظریه بورژوایی ایجاد شده است . هورکهایمرتمایزی میان نظریه سنتی و نظریه انتقادی قائل است . نظریه سنتی در واقع همان نگرش علوم طبیعی و پوزیتویستی است که در علوم اجتماعی رایج شده بود. در مقابل این نظریه ، نگرش انتقادی قرار دارد که به کلی نگرشی دیالکتیکی و هگلی است که پدیده های اجتماعی را عینی ، ساختاری و از پیش داده شده نمی بیند و روش تبیین حقایق عینی ازنقطه نظر اثباتی و خارجی را رد می کند. هورکهایمرمعتقد است : نگرش سنتی ، مفاهیم اجتماعی را در صورتی ایستا و غیرتضادآمیز طبقه بندی می کند، در حالی که نظریه انتقادی بابهره گیری از متالوژی دیالکتیکی ، مفاهیم خود را در متن فرآیند متحول پراکسیس تاریخی استنتاج می کند. تفاوت دیگر این دو نظریه در این است که نگرش سنتی تبیین کننده و کارکرد اجتماعی دانشمندان و حکمای سنتی در درون نظام تقسیم کار اجتماعی بوده است که پیوند آشکاری با فعالیت اجتماعی به عنوان پراکسیس تاریخی نداشته است ؛ اما فعالیت فکری دانشمند نقاد بر خلاف دانشمند سنتی ، کارکردی اجتماعی دارد و جزیی از فرآیند پراکسیس تاریخی است ، چراکه پیوندی اساسی باعلایق راستین دارد. دانشمند نقاد از نظر هورکهایمرصرفا وضعیت عینی تاریخی را توصیف نمی کند؛ بلکه خود نیرویی در درون آن وضعیت برای ایجاد دگرگونی است . بابهره گیری از ادبیات متولوژیک می توان گفت دانشمندان نقاد از نظر هورکهایمر، هم مقام گردآوری دارد و هم مقام داوری ، هم بازیگر است و هم ناظر. هورکهایمردر مقاله آخرین حمله به متافیزیک ، می نویسد: علم در جامعه نوین ، انسان را تا حد یک مفهوم زیست شناختی تقلیل می دهد و به دلیل همین بی ارزش شدن انسان در جامعه نوین است که توده ها و روشنفکران ناراضی از وضع موجود، ایدئولوژی های متافیزیکی را پیشه کرده اند. به گونه ای که با ظهور علوم نوین طبیعت به مثابه ابژه تبدیل شد و انسان ها نیز تبدیل به ابژه علم شدند. وی معتقد است : نظریه انتقادی ، قواعد رفتاری تحمیلی جامعه موجود را کاملا زیر سوال می برد و وضع موجود را تغییریابنده از سوی کنش انسانی می داند. هورکهایمردر مقاله کسوف عقل ، به معنای کلمات و مفاهیم در طول تاریخ و نقش اساسی زبان در فلسفه اشاره می کند و معتقد است : هستی شناسی کانون اساسی فلسفه و نگرش سنتی است و تلاش دارد با بهره گیری از مفاهیمی کلی ، مثل ذات و ماهیت به جوهر اشیا دست یابد. در حالی که فلسفه باید نشان دهد که در مفاهیم کلی مثل عدالت ، برابری و آزادی هیچ چیز مطلق و ابدی وجود ندارد و آنها را باید در بافت اجتماعی خاص آنها سنجید. هورکهایمرمیان 2نوع عقل ، تمیز قائل است . یکی عقل ذهنی که فقط به وسایل نیل به اهداف می اندیشد نه به خود اهداف و دوم عقل عینی که باوجود توجه به وسایل ، بیشتر به خود اهداف می اندیشد. عقل ذهنی به معقول بودن اهداف نمی اندیشد؛ بلکه فقط به فواید هر چیزی برای نیل به اهداف می اندیشد. در حالی که در عقل عینی ، بیشتر از وسایل به اهداف تکیه می شود. وی اشاره می کند که این دو عقل با یکدیگر منافاتی ندارند. عقل عینی به وسایل تحقق عینی اهداف نیز توجه دارد، ولی عقل ذهنی تنها جزیی ازعقل عینی تلقی می شود. عقل ذهنی به هر چیزی به عنوان ابزار و وسیله می نگرد و برای آن هیچ هدف ذاتا معقولی وجود ندارد. از نظر تاریخی نیز این دوعقل در کنار یکدیگر بودند و در عصر روشنگری بود که عقل ذهنی بر عقل عینی غلبه یافت . (بزرگی ، 1377 ، صص 186-187) هورکهایمربه همراه آدورنو بزرگترین اثر خود را منتشر می کند. این دو درباره دیالکتیک روشنگری معتقدند: هدف اساسی روشنگری ، اسطوره زدایی از جهان و رهایی انسان از بیم و هراس و تحقق حاکمیت انسان از طریق علم بوده است . در حالی که روشنگری که پروژه خود را اسطوره زدایی تعریف کرده بود، خود اسطوره زا و اسطوره پرداز گردید. روشنگری که اصل اساسی آن عقل ابزاری و علم اثباتی است با نگرش ابزاری و فناورانه تلاش می کرد بر طبیعت غلبه یابد. از این پس طبیعت به ابژه و موضوع شناسایی تبدیل می شود. در اوج این فرآیند حتی ذهن یا فاعل شناسایی (انسان) نیز ابژه وتحت سلطه قرار می گیرد. سلطه بر طبیعت تبدیل به سلطه بر انسان می شود و این ناشی از غلبه عقلانیت ابزاری است . در عقلانیت ابزاری معیار، سنجش سود و زیان است و همه چیز می تواند به عنوان وسیله ای برای رسیدن به سود و دوری از زیان مورداستفاده قرار گیرد. در دیالکتیک روشنگری ، اتفاق جالبی می افتد. روشنگری که می کوشید انسان را حاکم سازد، انسان را ، محکوم اجتماعی را ، مورد نقادی قرار دهد، هیچیک را نباید به عنوان علم مطلق ، شناخت حقیقی و علم راستین بپذیرد. بنابراین اصل را بردیالکتیک منفی یا نفی و نقد تمام روشها و نظریات موجود قرار می دهد؛ البته آدورنو اتوپیا محور نیست که با نقد آرای موجود دست به ساختن جهانی ایده آل بزند. آدورنو معتقد است : ترسیم جامعه جانشین جامعه موجود از نظر شناخت شناسی ممکن نیست ؛ زیرا چنین کاری مستلزم پذیرش نقطه عزیمتی مطلق در اندیشه و تصور جهان به عنوان مجموعه ای از امور و اشیای تجربی و عینی است . (باتامور ، 1357) کتاب دیالکتیک روشنگری حاصل همفکری آدورنو و هورکهایمر بود. اینان معتقدند: جامعه سرمایه داری متاخر به واسطه شناخت کاذبی که حاصل اشاعه فلسفه علم اثباتی (پوزیتویسم) است ، دچار افت فرهنگی شدیدی شده است . سلطه عقلانیت ابزاری ، انسان تک بعدی ، جامعه سرکوبگر، ویرانگری آزادی انسان ، افسانه پردازی واندیشه ضد عقلانی همگی از ویژگی های جامعه صنعتی مدرن شده است . پرسش اساسی آدورنو و هورکهایمر این است که برخلاف انتظارات عصر روشنگری ، چرا بشر به جای ورود به وضعیتی انسانی ، در نوع جدیدی از توحش قرار گرفته است؛ سلطه عقلانیت ابزاری که همه چیز را به سطح کالا و ارزش مبادله تنزل می دهد، یکی از عوامل اصلی این وضعیت است . از نظر آدورنو و هورکهایمر، پیدایش جامعه سرکوبگر و ویرانگر که امکان آزادی و رهایی انسان را به کمترین حد کاهش می دهد، محصول همان نیروهایی است که عصر روشنگری به ارمغان آورده است . فاشیسم به مثابه نقطه اوج توسعه جامعه مدرن ، تصادفی تاریخی و یا نتیجه تداوم بقایای ایدئولوژی اشرافی در درون جامعه و دولت صنعتی مدرن نیست . فاشیسم ضد مدرنیسم نیست ، بلکه ادامه طبیعی آن است . آدورنو و هورکهایمردر کار مشترک دیگری ، مقوله صنعت فرهنگ را مطرح می کنند. از نظر این دوصنعت فرهنگ از ویژگی های عصر سلطه عقلانیت ابزاری است . جامعه سرمایه داری متاخر با تلفیق فرهنگ با سرگرمی و بازی ، فرهنگ توده ای منحطی به وجود آورده است . به نظر آدورنو مجموعه سرگرمی ها، تفریحات و ابزارهای حاصل از فناوری به مفهوم جدیدی انجامیده است . بدین معنا که صنعت است که فرهنگ را می سازد- البته فرهنگ متناسب با خود - در این فرهنگ انسان دیگر به عنوان فرد، سوژه و سازنده نقشی ندارد. «در صنعت فرهنگ سازی فرد نوعی توهم است ، آن هم نه صرفا به سبب یکدست شدن و استاندارد شدن ابزار تولید. فردیت دروغین یا شبه فردیت امری رایج است ... سرگرمی و تفریح و همه عناصر صنعت فرهنگ سازی از مدتها پیش از آن که این صنعت پا به هستی بگذارد، وجود داشتند. اکنون این عناصر از بالا هدایت و روزآمد می شوند... کل جهان ساخته شده است تا از غربال صنعت فرهنگ سازی گذر کند.» (آدورنو و هورکهایمر، 1380 ، ص 40)کارکرد اصلی صنعت فرهنگ ، از میان برداشتن هرگونه امکان مخالفت اساسی با ساخت سلطه مستقر است . جامعه ای که در چنبره صنعت فرهنگی غلتیده باشد ، هر گونه نیروی رهایی بخش را از دست می دهد. نتیجه: از انتقاداتی که آدورنو به جامعه سرمایه داری متاخر وارد می سازد، نقد آگاهی طبقاتی بورژوایی است . به نظر آدورنو، بورژوازی امروزه دچار یک افت فرهنگی شدید شده است ، چرا که عقلانیت ابزاری بر این طبقه حاکم شده و نگاه طبقه بورژوازی به طبیعت ، انسان ، جامعه و جهان نگاهی ابزارگونه شده است . بورژوازی امروز همچون بورژوازی گذشته آگاهی طبقاتی ندارد، بنابراین نقش طبقاتی نیز ندارد و این همه از دیدگاه آدورنو ناشی از عقلانیت ابزاری ، صنعت فرهنگ و جامعه سرکوبگر است . آدورنو در کتاب شخصیت اقتدار طلب ، معتقد است ، در غرب حتی امریکا نوعی استعداد فاشیستی وجود دارد. از نظر وی استعداد فاشیستی در گرو توده ای شدن جامعه و نفوذپذیری توده ها تحت شرایط خاصی همانند مباحثی است که درتوتالیتاریسم آمده است ؛ اما وجه ممیزه آن فاشیسم صفت فرهنگ است . صفت فرهنگ اشاره به فرهنگ توده ای مردم است که با استفاده ازفناوری و امکانات مدرنیسم ساخته و عرضه می شود. صفت فرهنگ در واقع کاربرد عقل ابزاری در فرهنگ توده ای است . (مدرنیته و اندیشه انتقادی بابک احمدی ، نشر نی ، 1374، ص 218 به بعد) مفهوم اساسی در اندیشه آدورنو، مفهوم همه گیر شدن فرآیند شی ئ شدگی یا شی ئگونگی است که در نهایت از پیدایش هرگونه جنبش ، اندیشه و نیروی رهایی بخش در جامعه سرمایه داری جلوگیری می کند. آدورنو معتقد است که فاشیسم نقطه اوج فرآیند شیئ شدگی و ایستایی پراکسیس تاریخی است ؛ اما فاشیسم تنها وجه درونی جهان سرمایه داری پیشرفته را باز می کند. پس از فاشیسم نیز فرآیند عقلانیت ابزاری به قوت خود پیش می رود. در چنین فضایی ، عمل سیاسی از سوی نیروهای حاضر در ساخت تولید امکان ندارد.(تاریخ اندیشه سیاسی در قرن بیستم ، جلد اول ، حسین بشیریه ، نشر نی ، 1376، ص 186) در این زمینه همه چیز تبدیل به ابژه و شی ئ مورد سلطه می شود و این از اساسی ترین انتقاداتی است که آدورنو بر جامعه سرمایه داری متاخر وارد می سازد. آدورنو معتقد است ، فلسفه انتقادی ، با توجه به فرآیند کلی شی ئگونگی در جامعه مدرن تنها می تواند به زیبایی شناسی و هنر به عنوان دریچه هایی به سوی آزادی و رهایی امید داشته باشد. هنر راستین قابلیت ویرانگری و بنیان فکنی در مقابل فرآیند شیئ شدگی جهان را دارد. هنر راستین از نظر آدورنو ذاتا به سوی جستجوی خواسته ها و حقایق راستین سو می گیرد. آدورنو اعتقاد دارد که برخلاف علم اثباتی که در صدد اثبات وضع موجود است ، نظریه انتقادی می تواند به وسیله نگرشی زیبایی شناسانه ، همه گیرشدن عقلانیت ابزاری را به منظور ایجاد تغییر اساسی در آن به تصویر بکشد.آدورنو همچنین از احیای آرزوهای مذهبی به عنوان راهی برای حفظ ارزش و آزادی انسان در جهان شیئ گونه کالایی یاد می کند. مهمترین پیام آگاهی مذهبی این است که جهان واقع نمودی خارجی است و مظهر غایت حقیقی و نهایی نیست . بنابراین آدورنو به امکان اشکال نوین آگاهی امیدوار می شود که مشکل برجسته این اشکال نوین را در هنر می یابد. ویژگی هنر از نظر آدورنو نپذیرفتن وضع حاضر و تصویر کردن وضع مطلوب است . هنر نقاد به ما این فرصت را می دهد که از تحمیلات جامعه سرمایه داری متاخر رها شویم . به طور کلی آدورنو با انتقاد از وضعیت جامعه سرمایه داری متاخر با مفاهیمی چون دیالکتیک روشنگری ، صنعت فرهنگ ، سلطه عقلانیت ابزاری و شیئ شدگی شکل دهنده بخش عظیمی از انتقادات مکتب فرانکفورت (مکتب انتقادی) می گردد. مکتب فرانکفورت در واقع 2مورد را وجهه همت خود قرار داده بود؛ یکی نقد علم اثباتی و دیگری نقد جامعه سرمایه داری که سهم آدورنو، هورکهایمر و مارکوزه در این انتقادات سهمی سازنده و اساسی است. مهدی علیا
نوع منبع :
مدخل اعلام(دانشنامه اعلام) , مدخل آثار(دانشنامه آثار)
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت