حياي ممدوح و مذموم | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
حياي ممدوح و مذموم
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
حياي ممدوح و مذموم
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
حیا
,
مقام حیاء
کلید واژه فرعی :
حیای ممدوح ,
حیای مذموم ,
اعلام و شخصیت ها :
تهرانی, مجتبی, 1316ش.-1391ش.
پاسخ تفصیلی:
مروري بر مباحث گذشته بحث ما راجع به حيا بود، عرض كردم يكي از بزرگترين مشكلات جامعه ما ترويج بيحيايي است. من در بحث حيا تقسيماتي را هم عرض كردم و در جلسه گذشته حيا را در سه رابطه از نظر ارزشي و فضيلتي، از نظر زيبايي و از نظر كاربردي در جامعه تقسيم كرديم. * حياي ممدوح و مذموم بحث حيا، بحث مفصّلي است، امّا چون اين جلسه آخرين جلسه مبحث حيا است، به طور اختصار يك تقسيمبندي ديگري راجع به حيا را مطرح ميكنم كه علماي اخلاق آن را تحت عنوان حياي ممدوح و حياي مذموم مطرح ميكنند؛ حياي ستايش شده و حيايي كه نكوهش شده است. حالا اين چيست؟ چهطور ميشود با آن بياني كه ما راجع به حيا داشتيم، حيا مذموم باشد؟
من مقدّمتاً مطلبي را عرض كنم. حيا يكي از مواهب الهيه و از مختصّات انسان است و به تعبير صدرالمتألّهين «غريزه انسانيه» است و اين حيا «ما به الامتيازِ» انسان از ساير حيوانات است. حيوانات حيا نميكنند، امّا انسان حيا ميكند. اين موهبت الهيه مخصوص انسان بوده و حالتي براي روح، در ارتباط با عمل زشت است؛ حالا زشتي عمل در ارتباط با عقل عملي باشد يا در ارتباط با شرع باشد، قُبح، قُبحِ عقلي باشد يا قُبحِ شرعي باشد، فرقي نميكند. اين حالت موجب ميشود كه روح مُنفعِل و مُنكسِر ميشود و اين حالت نقش بازدارندگي نسبت به آن عمل زشت دارد. اگر هم انسان مرتكب آن كار شده است، باز همين حالت موجب ميشود كه ديگر تكرار نكند و از نظر اثر است كه حيا را تقسيمبندي ميكنند. اثر به معنايي كه مانع ارتكاب عمل قبيح شود يا بر عكس، مانع ترك عمل حَسَن باشد؛ در هر دو رابطه فعل و ترك است. * قوّت نفس و ايمان، ريشه حياست ما در رواياتمان در باب مسأله حيا، حياي ممدوح و حياي مذموم داريم. الآن از نظر ريشهيابي، مطلبي را عرض ميكنم و بعد وارد ميشوم و اين تقسيمبندي را توضيح ميدهم. كساني كه اهل حيا هستند و دستشان به عمل زشت آلوده نميشود و خودداري ميكنند، يعني اين حالت، مانع انجام عمل قبيح يا مانع ترك عمل نيك ميشود، قوّت انساني و ايماني دارند. در ارتباط با قبح هم گفتيم كه ما يك قبح عقلي داريم و يك قبح شرعي داريم.
ريشه حيا از قبايح عقلي چيست؟ اينكه كسي قبح عقلي انجام نميدهد بهخاطر قوّت روح انساني او است، چون اين از مختصّاتِ انسان است. ميگويند: قوّتِ نفس، اينجا نفس به معناي بُعد انسانياش است. اين حيا كاشف از اين است كه بُعد انسانياش قوي است. در ارتباط با قبح شرعي، اين حيا كاشف از اين است كه شخص، قوّت ايماني دارد. هر دو حكايت از قوّت ميكند؛ يكي قوّت روحِ انساني و يكي قوّت بُعد ايماني. اين دو تا است كه موجب ميشود شخص، دستش به عمل زشت آلوده نشود. * ضعف نفس و ايمان ريشه بيحيايي است در مقابل، كساني كه لااُبالي هستند و دستشان به عمل قبيح آلوده ميشود، چه قبح انساني و چه قبح شرعي، يعني گناه، چه در ارتباط با ارتكاب حرام و چه در ارتباط با ترك واجب، اين بيحيايي كاشف از اين است كه شخص يا از نظر بُعد انساني ضعف دارد، يا از نظر ايماني ضعف دارد. همه اينها را گفتيم و ريشهيابي هم كرديم. * حيا از انگشتنما شدن در محيط لااباليگرها حالا سراغ آن تقسيمبندي ميرويم؛ انسانهايي هستند كه وقتي در محيطها يا شرايطي قرار ميگيرند، دستشان آلوده به عمل قبيح ميشود و يا فرض بفرماييد واجبي را ترك ميكنند يا عمل غيرشرعي را مرتكب ميشوند از نظر شرعي يا انساني فرقي نميكند. چه فعل و چه ترك، زشت و قبيح است، وقتي در محيطِ عرفي لااُبالي قرار ميگيرد، خلاف را مرتكب ميشود. اين شخص چون بُعد انساني و بُعد ايمانياش ضعف دارد، مرتكب عمل قبيح ميشود. * معناي تسامح عرفي ما به اين حالت ميگوييم: تسامح عرفي. اگر از او بپرسي فلاني چرا نمازت را نخواندي؟ ميگويد: جايي بودم كه خجالت ميكشيدم. خجالت ميكشيدي؟ از چه كسي؟ از چه چيزي؟ يا اينكه ميگوييم: فلاني! اين چه كاري بود كه كردي؟ اين كار كه حرام بود! ميگويد: خوب اگر نميكردم، در اين جمع انگشتنما ميشدم. شرايط محيط عرفي لااُبالي، موجب ميشود مرتكب فعل قبيح يا ترك واجب شود. بعد هم كه از او ميپرسي: چرا؟ ميگويد: خجالت كشيدم! در اينجا حيا را مصرف ميكند. * حياي ضعف و حياي قوّت حيا به معناي واقعياش، ممدوح است، لذا در روايات ما بر محور همين حياي ممدوح بحث كردهاند، چون در عرف اين حيا متداول است. البته اين تقسيمبندي حياي ممدوح و مذموم را هم كردهاند. من اين مقدمه را براي اين گفتم كه رواياتي را كه ميخوانم، معنايش مشخص شود. در روايتي از امام صادق (عليهالسلام) دارد كه حضرت فرمود: «الْحيا عَلَى وَجْهَيْنِ فَمِنْهُ الضَّعْفُ وَ مِنْهُ قُوَّةٌ»، با اين مقدّمهاي كه گفتم ديگر خيلي روشن ميشود. يك قسم از حيا كشف از ضعف ميكند و يك قسم آن كشف از قوّت در بُعد انساني و در بُعد ايماني ميكند، «وَ إِسْلَامٌ وَ إِيمَانٌ» حالا معناي روايت ديگر تقريباً روشن ميشود كه حضرت اين را ريشهيابي كردند. * حياي عقل و حياي حُمق در روايتي از پيغمبر اكرم است كه فرمودند: «قال رسولالله: الْحيا حياانِ حيا عَقْلٍ وَ حيا حُمْقٍ فَحيا الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حيا الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ» آن حيايي كه پشتوانهاش قدرت روحي انساني است، حياي علم است و آن حيايي كه پشتوانهاش ضعف انساني و ايماني است، حُمق و جهل است.
من خواستم اين تقسيمبندي را بگويم، البته بحثم تا حدودي كامل نيست. ما در روايات مواردي را ميبينيم كه رويشان دست ميگذارند كه اينها حياي مذموم است كه تو از آنها به «خجالت» تعبير ميكني. ما موارد متعدّدي داريم كه ميگويند: اين خجالت يعني چه؟ مثل همين عمل به واجبات و ترك محرّمات. اگر كسي واجبي را عمل نميكند و ميگويد: خجالت ميكشم، عمل حرام مرتكب ميشود. شما را به خدا قسم اصلاً اين جمله «خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو!» حرف صحيحي است؟ حماقت هم حدّي دارد! اين همان حياي حُمقي است كه در روايت بود. من هيچ حرفي را از خودم نميگويم. از چه كسي خجالت كشيدي؟ برو از خدا خجالت بكش! حالا من دو سه مورد از آن موارد را عرض ميكنم. * موارد مختلف حياي حُمق 1. حيا در «سؤال كردن»
يكنفر، چيزي را نميداند و نميرود بپرسد كه آگاه شود. چرا؟ ميگويد: خجالت ميكشم كه بپرسم. اين حياي حُمق است. ما در يك روايت از امام صادق(صلواتاللهعليه) داريم كه فرمودند: «يَا ابْنَ النُّعْمَانِ! لَا تَطْلُبِ الْعِلْمَ لِثَلَاثٍ لِتُرَائِيَ بِهِ وَ لَا لِتُبَاهِيَ بِهِ وَ لَا لِتُمَارِيَ» براي اين سه چيز دنبال تعلّم و ياد گرفتن علم نرو! اينكه انگشتنما شوي، پُز بدهي يا با مردم مجادله كني.
«وَ لَا تَدَعْهُ لِثَلَاثٍ رَغْبَةٍ فِي الْجَهْلِ وَ زَهَادَةٍ فِي الْعِلْمِ وَ اسْتِحيا مِنَ النَّاس» براي سه جهت نيز ياد گرفتن را رها نكن! «رَغْبَةٍ فِي الْجَهْلِ» يك؛ دوستي ناداني؛ يعني ميگوييم: چرا نميروي ياد بگيري؟ ميگويد: حالا اگر بدانم چه ميشود؟ ندانم بهتر است. اين را ميگويند: «رَغْبَةٍ فِي الْجَهْلِ». دو؛ «زَهَادَةٍ فِي الْعِلْمِ» يعني همينقدر كه ميدانم بس است، اين را ميگويند: «زَهَادَةٍ فِي الْعِلْمِ». بحث من مربوط به اين مورد سوم است، «وَ اسْتِحيا مِنَ النَّاس» خجالت ميكشد برود بپرسد. خجالت ميكشد برود مسأله شرعي را بپرسد. اين حيا، حياي حُمق است و مذموم است. اين اصلاً حيا نيست كه فرد ميگويد: خجالت ميكشم.
2. حيا در گفتن «نميدانم»
دوم؛ چيزي را نميداند و نميگويد كه نميدانم، چون خجالت ميكشد كه بگويد نميدانم. ببينيد روايات ما چهقدر ظريف برخورد ميكنند. روايتي از علي(عليهالسلام) است كه فرمودند: «لا يستحيين أحد إذا سئل عما لا يعلم أن يقول لا أعلم» خجالت نكش آقا! نميداني؟ بگو نميدانم. «و لا يستحيين أحد إذا لم يعلم الشيء أن يتعلمه» اين روايت يعني اگر چيزي نميداني، خجالت نكش، برو بپرس.
همين الآن ياد قضيهاي افتادم كه اين را شخصي براي من نقل كرد كه فوت كرده است. محلهاش را نميگويم، او به من گفت من در يك جاي عمومي به يكي از علماي بزرگ و مشهور تهران برخورد كردم. سلام كردم. ايشان خيلي هم ادب كردند. از ايشان يك مسأله شرعي سؤال كردم. ايشان فكري كرد، سرش را بلند كرد و گفت: يادم نيست! هيچ هم خجالت نكشيد، با اين كه ميشود گفت: ايشان از أعلم علماي تهران هم بود. «لا يستحيين أحد إذا سئل عما لا يعلم أن يقول لا أعلم» گفتن «نميدانم» كه خجالت ندارد.
3. حيا در «گفتن سخن حق»
آنجايي كه حق را ميداني و چون خجالت ميكشي، ابراز نكني نيز حياي احمقانه است. روايت از علي(عليهالسلام) است كه فرمودند: «من استحيا من قول الحق فهو أحمق»؛ اگر كسي بگويد خجالت كشيدم كه حرف حق را بزنم، آدم احمقي است. نگاه كنيد چه تعبيري است!
در اين جلسه من چارهاي جز اين ندارم كه اينها را فهرستوار بگويم. «وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي مِنَ الْحَق» اين آيه قرآن است. خدا از بيان حق حيا نميكند.
غرضم اين بود كه اين تقسيمبندي را فهرستوار بگويم و الّا بحث مفصّلي است و من هم فرصت ندارم. اين را هم گفته باشم كه اين تقسيمبندي هم در روايات ما است و هم در مباحث اخلاقي ما است و از نظر ريشهاي هم گفتم كه ريشهاش چيست. آنهايي كه اهل حيا هستند، چه در رابطه با قبح عقلي و چه در رابطه با قبح شرعي، كساني هستند كه از نظر بُعد انساني و از نظر ايماني قوي هستند و كساني كه ضعف ايماني يا ضعف نيروي انساني دارند، در وادي بيحيايي قرار ميگيرند و نميتوانند پردهداري كنند و در جامعه پردهدَر ميشوند. * راه حل ترويج بيحيايي و خصوصاً اين تعبير را عرض ميكنم كه يكي از مشكلات بزرگ جامعه ما ترويج بيحيايي است. در اين بحث حيا مكرّر از من سؤالي شده است كه راهحل اين مشكل چيست؟ شايد در ذهن بسياري از شماها هم همين آمده باشد. اين مسأله يك چيز عادّي هم هست. گفت: چرا مشكل را ميگويي ولي راه حلّ آن را نميگويي؟ بيانصاف نيستم حق هم با آنها است. * شيوههاي گسترش بيحيايي 1. ترويج بيحيايي
من مقدّمهاي را بگويم بعد وارد راه حلّ مشكل ميشوم. ترويج بيحيايي دو تصوير دارد، گاهي ترويج بيحيايي به صورت ترويج زشتيها و اعمال قبيح در سه رابطه ديداري، گفتاري و رفتاري است. فرد شاخصي كه مروّج اين نوع بيحيايي در جامعه ما است، رسانهها هستند كه چه از نظر ديداري، چه گفتاري و چه رفتاري پردهدري ميكنند. ظاهراً كسي هم در حرف من تأمّل ندارد كه رسانهها در جامعه مروّج بيحيايي هستند.
2. سكوت در برابر بيحيايي
گاهي ترويج بي حيايي نميكنند، يعني اعمال زشت را ترويج نميكنند، بلكه سكوت ميكنند و با عمل زشتي كه در جامعه واقع ميشود، برخورد نميكنند. اين هم ترويج بي حيايي است. كساني كه در جامعه مسئوليت دارند با هر عمل زشت در بُعد ديداري، گفتاري و رفتاري كه برخورد كنند، اگر به وظيفهشان عمل نكنند، اينها هم بي حيايي را ترويج دادهاند. يعني بازگذاشتن ميدان در جامعه براي انجام كار زشت، ترويج بيحيايي است. پس ترويج دو نوع است. دقت كنيد كه من اينها را از هم جدا كردم.
فضاي پنجم حاكم بر چهار محيط، فضاي حكومت است.
بحث من در گذشته در مورد تربيت بود، عرض كردم كه انسانها در چهار محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي، روش رفتاري ميگيرند. در آنجا تعبيري داشتم كه گفتم ما فضاي پنجمي داريم كه اين فضاي پنجم، حاكم بر آن چهار محيط است. مثلاً اگر محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي نقش سازندگي داشته باشند، امّا فضاي پنجم كه حاكم بر هر چهار محيط است ميتواند تمام زحمات آنها را خنثي كند.
اگر فضاي پنجمي كه حاكم بر چهار محيط است، نقش سازندگي داشت، «سطح جامعه» به سمت سازندگي ميرود؛ حتي اگر بعضي از اين محيطها نقش تخريبي داشته باشد. امّا اگر آن فضا نقش تخريبي داشت، نقش سازندگي اين فضاها تضعيف ميشود و بلكه از بين ميرود. اينها بحثهايي بوده كه من در سابق كردهام. من اين بحث را با بحثي كه امروز در اين جلسه گفتم، تلفيق ميكنم تا راه حل مسأله روشن شود. من ديگر چارهاي ندارم و مجبورم از بحث تربيت وارد بحث حيا شوم. حالا اين دو تا را به هم متّصل ميكنم. * راه حلّ اصلاح بيحيايي در جامعه حالا سراغ راه حل مشكل برويم. راه حلّ اين مشكل كه در سطح جامعه وجود دارد، چيست؟ راه حلّ اين است كه حاكمان جامعه، يعني سازندگان فضاي پنجم، داراي صلاحيت باشند. اگر اينها افراد صالح باشند، مشكل هم در بحث فضاي پنجم و هم در نقش سازندگي چهار محيط اوّل، حلّ ميشود. * اصلاح فقيهان و اصلاح مسئولان در جامعه دو دستهاند كه فضاساز هستند، اگر اينها اصلاح شوند، جامعه روي صلاح خواهد ديد. من اوّل يك روايت ميخوانم و بعد مطلب را توضيح ميدهم. روايت از پيغمبر اكرم است كه فرمودند: «قال رسولالله(صلياللهعليهوآلهوسلم): صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي إِذَا صَلُحَا صَلُحَتْ أُمَّتِي» حضرت فرمودند: دو گروه از امّت من هستند كه اگر صالح و شايسته باشند، جامعه و امّت من هم رو به صلاح ميرود، «وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِي» اگر اين دو گروه فاسد باشند، جامعه هم رو به فساد ميرود، «قِيلَ يَا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ هُمَا» از پيغمبر سؤال كردند كه اين دو گروه و دو صنف كه ميفرماييد، چه كساني هستند؟ «قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ» دسته اوّل فقها يعني علما و دانشمنداني كه معارف و احكام شرعيه را ميدانند و دسته دوم هم اُمَرا يعني كساني كه زمام امور اجرايي جامعه را در دست دارند، هستند. * وظيفه فقها و امرا: تبيين دين و اجراي آن كار فقها امور فرهنگي است و كار اُمَرا امور اجرايي است. اينها اگر صالح شدند، جامعه هم صالح ميشود. معناي اين كه صالح شدند يا فاسد شدند، چيست؟ معنايش اين است كه به وظيفهاي كه خداوند به آنها محوّل كرده است، عمل كنند. وظيفه علما و فقها يك وظيفه فرهنگي است، يعني اينها بايد بيايند احكام شرعيه را تبيين كنند، معارف الهيه را بگويند، بايدها و نبايدها را به تعبير خيلي ساده براي مردم بيان كنند. اين وظيفه فقها است. وظيفه اُمَرا چيست؟ وظيفه اينها پياده كردن احكام شرعيه در سطح جامعه است، چون اينها مسئول اجرايي هستند. اينها بايد احكام شرعيه را اجرا كنند. * «سكوت» ترويج بيحيايي است من در اينجا ميخواهم اين نكته را عرض كنم كه فقها و عالمان ديني كه وظيفه تبليغ دين و آموزش احكام الهي را دارند، اگر در برابر بيحياييهايي كه در جامعه ميشود، سكوت كنند، يا مجريان و مسئولان امور حكومتي كه وظيفه اجراي احكام را دارند، اگر در برابر بيحياييهايي كه در سطح جامعه اتّفاق ميافتد، كاري نكنند، همين سكوتشان ترويج بيحيايي است. اگر مردم و جامعه منحرف شوند و فقها چيزي نگويند و كساني كه وظيفه اجرايي دارند، دست روي دست بگذارند و كاري براي اصلاح جامعه نكنند، اين خودش ترويج بيحيايي است. چه رسد به اينكه نعوذ بالله خودشان بيحيايي را ترويج كنند. * فقها و امرا بايد دوشادوش هم كار كنند اينطور نيست كه فقها و امرا از يكديگر جدا باشند، بايد موازي با هم كار كنند. كار فرهنگي و كار اجرايي بايد دوشادوش جلو رود والّا اگر كار فرهنگي شود، امّا كار اجرايي نشود، بيفايده است. هرچه فقها داد بكشند و از اينطرف اُمَرا عمل نكنند، فايدهاي ندارد. چون برخي از شما راه حلّ مشكل جامعه را خواستيد، من اين مطالب را ميگويم. * هر كس به وظيفه شرعياش عمل نكند، فاسق است ضمناً اين را هم بدانيد كه اين مصيبت براي جامعه اسلامي تازگي ندارد. ما در باب احكام داريم كه اگر كسي به وظيفه شرعياش عمل نكرد، مرتكب حرام شده است. سراغ اهمّ واجبات برويم. اهمّ واجبات چيست؟ «امر به معروف و نهي از منكر» با آن مراتبي كه شنيديد. اگر كسي به اين اهمّ واجبات در سطح جامعه عمل نكند، يعني آن كسي كه در اين رابطه وظيفهاي دارد، اگر به اين وظيفه عمل نكند، فاسق است. اين كه ميگويم خيلي روشن است، همه اينها مسأله شرعي است؛ اين شخص فاسق است. اين مصيبت بزرگ از صدر اسلام بعد از پيغمبر اكرم در جامعه اسلامي شروع شد. * مصيبت تاريخي اسلام، زمامداري فاسقان ظاهر الصلاح فُسّاق ظاهرالصلاح، زمام امور اجرايي را در سطح جامعه به دست گرفتند و جامعه اسلامي رو به فساد رفت. اينها زمام امور اجرايي جامعه را به دست گرفتند و چون به وظيفه الهي عمل نكردند، جامعه روز به روز، رو به فساد رفت. مصيبت واقعي اين بود. اگر فاسق بودند ولي ظاهرالصلاح نبودند مشكل زيادي نبود، مردم هم فريب نميخوردند. به تعبير من اگر بيرياء و بيدين بودند اين همه مصيبت به بار نميآمد. اگر باصفا بودند ولي در وظايف شرعي كاهل بودند، مردم سراغ اينها نميرفتند. مصيبت «فاسق ظاهرالصلاح» بالاتر از فاسقي است كه ظاهرالصلاح نيست.
من تا حدودي خواستم راه حل مشكل را بگويم. راه حل چيست؟ فضاسازان بايد اصلاح شوند تا جامعه اصلاح شود. فضاسازان بايد به وظايفشان عمل كنند والّا وضع جامعه همين است كه ميبينيد. اينهايي كه ميگويم، استدلالي است و همه دلايل را هم گفتم و پيش آمدم. سؤال كرديد راه حلّ چيست، من هم روايت خواندم. راهش اين است. ديگر بهتر از اين ميخواهيد؟ * كار فرهنگي، بدون كار اجرايي جواب نميدهد عالم ديني هر چه كار فرهنگي كند، تا اجرا نشود، هيچ اثري ندارد و جامعه اصلاح نميشود. اينها بايد هماهنگ جلو بروند. اينها بايد اصلاح شوند، ما راهي جز اين نداريم. من در اين بحث حيا وارد فضاي پنجم شدم و گفتم كه اگر امرا قابل اصلاح هستند، بايد آنها را اصلاح كرد. چون اينها نقش اساسي براي پياده كردن احكام را دارند.
كار فرهنگي، بدون اجرا ذهنيت گرايي است!
ذهنيتگرايي به چه درد ميخورد؟ مهم اين است كه احكام در سطح جامعه عمل شود. پردهدري را در سه رابطه گفتم و همه را هم بحث كردم و گفتم مصيبت بزرگ ما از صدر اسلام همين بوده است. گفتم اگر اين ظاهرالصلاحها نبودند، كاراصلاح جامعه آسانتر بود. اين ظاهرالصلاحها مشكل را پيچيده كردهاند. خدا انشاءالله جامعه را نجات دهد.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://akhlagh.porsemani.ir/node/1301
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های اخلاق و عرفان سایت پرسمان
یادداشت :
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت