سكوت و سخن هر دو در جاي خود خوب و مطلوب و در غير آن نامطلوب است. پس بايستى سخنان را طبقهبندى كرد و در موارد لزوم سخن گفت. در موارد غيرضرورى نيز از سخن باز ايستاد؛ مثلاً اگر سخن گفتن براى هدايت كسى يا براى ابراز محبت به همسر و فرزند باشد، بسيار نيكو است.
همچنين احوالپرسى از ديگران و...؛ ولى اگر سخن لغو و بيهوده و يا خداى ناكرده مشتمل بر گناه باشد، در اين صورت بايستى از آن پرهيز كرد.
سعدي نيز در اين باب سروده است:
اگر چه پيش خردمند خامشي ادب است | به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشي |
دو چيز طيره عقل است: دم فرو بستن | به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشي |
و نيز گفته است:
سخن گرچه دلبند و شيرين بود | سزاوار تصديق و تحسين بود |
چو يکبار گفتي، مگو باز پس | که حلوا چو يکبار خوردند، بس |
گاهي انسان وظيفه دارد در جايي سخن بگويد و از حقي دفاع كند، در اين صورت سكوت او مي تواند گناه باشد و او را از خداوند دور كند و گاهي نيز سخن گفتن متضمن دروغ و غيبت و تهمت و مانند آن است و باعث ارتكاب گناه و دوري از خداوند مي شود. بنابراين بايد انسان ببيند در كجا بايد سخن بگويد و در چه موقعيتي خوب است سكوت كند تا از آفات سخن گويي و سكوت بي مورد مصون بماند.
در رابطه با پرحرفى چند نكته را مىتوان مطرح كرد:
الف) پرحرفى خصلت نكوهيدهاى است و حتىالامكان تا ضرورتى پيش نيايد، نبايد به سخن گفتن مبادرت ورزيد؛ اما گاهى افراد در زمينه كمحرفى و سكوت، زيادهروى مىكنند. كمحرفى و سكوت بيش از حد نيز به تدريج از انسان يك موجود عبوس و منزوى مىسازد همان طورى كه پرحرفى مذموم است سكوت بىمورد نيز مذموم مىباشد.
گفتنى است كه برخى با عنوان كمحرفى و سكوت، از ارتباط با ديگران احتراز مىكنند و كمكم به انزوا كشيده مىشوند؛ در حالىكه لازمه همكارى و تعاون، برخورد گرم و صميمى با ديگران است.
ب) در مقابل اهانت ديگران گاهى بايد سكوت كرد و گاهى نيز بايد از خود دفاع نمود.
ج) در محافل و برخوردها آن سكوتى ممدوح است كه برخاسته از تسلط بر نفس و براى پرهيز از اتلاف وقت ديگران و پرحرفى باشد به عبارت ديگر دو سكوت داريم: سكوت از روى قدرت و سكوت از روى عجز و آن سكوتى ممدوح است كه از روى قدرت باشد نه از روى عجز و ناتوانى. در حديثي از حضرت على(ع) آمده است: «لا خير فى الصمت عن الحكم كما انه لاخير فى القول بالجهل؛ آنجا که بايد سخن درست گفت، در خاموشي خيري نيست، چنان که در سخن ناآگاهانه نيز خيري نخواهد بود» (نهجالبلاغه، كلمات قصار 173).
حضرت امير در جايى ديگر با صراحت فرمودهاند: «تكلّموا تعرفوا؛ حرف بزنيد تا شناخته شويد [زيرا مرد زير زبانش پنهان است]»، (همان، 3845).
د ) گاهي پرحرفي نوعي مکانيزم رواني ناخودآگاه است که فرد براي مقابله با کم رويي و نداشتن اعتماد به نفس کافي از آن سود مي جويد تا نقيصه خود را به اين طريق جبران کند. براي عادت کردن به سکوت مفيد بايد: اولا، ارزش و آثار سکوت را دانست و در اين باره روايات بسياري داريم مثل (ميزان الحکمه، ج 5، ص 435):
1. سکوت طولاني را رعايت کن چون شيطان را از تو مي راند و در امر دين ياور و مددکار توست. 2. سکوت دري از درهاي حکمت است؛ سکوت محبت مي آورد و راهنما به هر کار خير است. 3. انسان ساکت هيبتش زياد است. 4. اگر سخن گفتن نشانه سخنوري است در سکوت سلامت و ايمني از لغزش است. 5. هيچ نگهباني چون سکوت نيست.
ثانيا، بايد با تمرين و تکرار و مراقبه و محاسبه مي توان از پرگويي زبان و آفات آن جلوگيري کرد. اگر انسان متوجه و بيدار باشد و مراقب اعمال و گفتار خود باشد و کلام خود را سبک و سنگين نمايد و عواقب و آثار آن را بسنجد و قبلا درباره آن انديشه کند و سپس آن را بر زبان آورد و اگر از روي غفلت و سهل انگاري گناه و خطايي از زبانش سر زد با محاسبه اعمال، در هنگام خواب و طلب مغفرت و توبه آن را جبران نمايد و کم کم عملا زمينه تکرار آن گناهان را از بين ببرد.