اگر انسان، مؤمن و با تقوا باشد و ره توشه آخرت را برگيرد، نه جان دادن هولى دارد و نه شب اول قبر هراسى و نه قيامت نگرانى دارد؛ از امام حسن(ع) پرسيدند: مرگ چيست كه نسبت بدان نادانند؟ فرمود(ع): «اعظم سرور يرد على المؤمنين»؛ «بزرگترين شادمانى كه بر مومنان وارد مىشود...»بحارالانوار، ج 6، ص 153..
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم | راحت جان طلبم از پى جانان بروم |
بر هواى لب او ذره صفت رقص كنان | تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم |
همچنين امام صادق(ع) فرمودند: «القيامة عرس المتقين»؛ «قيامت زفاف و عروسى اهل تقوا است».همان، ج 7، ص 176.امام صادق(ع) فرمودند: «اذا مات المومن، شيعه سبعون الف ملك الى قبره فاذا ادخل قبره، اتاه منكر و نكر، فيقعدانه و يقولان له: من ربك؟ و ما دينك؟ و من نبيك؟ فيقول: ربى الله و محمد نبى و الاسلام دينى. فيفسحان له فى قبره مدبصره و ياتيانه بالطعام من الجنة، و يدخلان عليه الروح والريحان و ذلك قوله عزوجل: «فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان» يعنى، فى قبره «و جنة نعيم»يعنى فى الاخره»؛ «هرگاه مؤمن بميرد، هفتادهزار فرشته؛ او را تا قبرش تشييع مىكنند؛ سپس وقتى در قبر داخل مىشود، نكير و منكر به سراغش آمده، در كنارش نشسته و به او مىگويند: پروردگارت كيست؟ و دينت چيست؟ و پيغمبرت كيست؟ جواب مى دهد: پروردگارم خدا و محمد(ص) پيغمبرم و اسلام دينم است. [پس آن گاه ]قبرش را برايش به وسعت شعاع بصرش مىگشايند و به سويش از بهشت طعام مىآورند و روح و ريحان بر او وارد مىسازند و آن همان قول خداوند عزوجل است كه در قرآن كريم فرمود: «اما اگر از مقربان باشد روح و ريحان برايش مىباشد»، يعنى، در قبرش چنين چيزى است. اما در آخرت او داخل در «بهشت هميشه پرنعمت» است».همان، ج 6، ص 222، روايت 22.بنابراين، كسى كه قبرش روح و ريحان و آخرتش رضوان پر نعمت فراوان است، نه هولى دارد و نه هراسى. آرى اگر نگرانى و ترس از لحظه جان دادن و بعد از آن باعث تلاش و جديت در جهاد با نفس و ترك گناه و تحصيل ايمان و تقوا و تقرب شود و انسان را تحريك به عمل صالح كند، بسيار ترس خوبى است. همان گونه كه در جبهه و مقابله با دشمن قدار، رزمنده واقعى، آمادگى رزمى كافى فراهم مىسازد؛ مومن واقعى نيز براى قبر و قيامت خود، توشه فراهم مىكند.
پيامبر(ص) مي فرمايد: «القبر روضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النيّران»؛(بحار 6/205)آن حضرت(ص) در پايان هر نماز مي گفت: خدايا از عذاب قبر به تو پناه مي برم؛ «أعوذبک من عذاب القبر»؛ (همان/214؛ 250)بسياري از مفسران نيز گفته اند: مراد از «فإنّ لَه معيشة ضنکاً» طه/124عذاب قبر است؛ بدين معنا که يکي از مصاديق بارز آن خواهد بود. امام صادق(ع) فرمود: چون سعد بن معاذ رحلت کرد هفتاد هزار فرشته او را تشيع کردند و با اين همه، پيامبر اسلام(ص) بر سر قبر وي ايستاده و فرمود: سعد نيز فشار قبر دارد: «فقام رسول الله(ص) علي قبره فقال: و مثل سعدٍ يضمّ...»؛(بحار 6/2)راز فشار قبر در برخي روايات بد رفتاري با خانواده اعلام شده است؛ چنان که پيامبر فشار قبر سعد را بر اثر آن دانست. در پارەاي روايات فشار قبر کفاره تضييع نعمتها به حساب آمده است: «قال رسول الله(ص) ضغطة القبر للمؤمن کفّارة لما کان منه من تضييع النّعم»؛(بحار 6/221)بر پايه برخي ديگر از احاديث، عذاب قبر براثر سخن چيني است (همان/222 و 279)دربارة کافر مي فرمايد: وقتي فرشتة سؤال دربارة پيامبر از او مي پرسد و او از جواب عاجز مي ماند... مارها و عقربها بر او مسلّط مي شوند و قبر او تاريک مي گردد. سپس چنان فشاري به او مي دهد که دندەهاي راست و چپ وي در يکديگر داخل مي شود(همان/224)به عقيده گروهي از دانشمندان سؤال قبر ويژة افرادي است که ايمان محض دارند يا کافر محض هستند. امّا از ساير مردم موقّتاً دست کشيده مي شود و آنان به حال خود رها مي شوند و اين گروه از انديشوران به رواياتي از جملة حديثي از امام باقر(ع) استناد مي کنند: «لا يسأل في القبر إلاّ من محض الإيمان محضاً أو محض الکفر محضاً. فقلت له: فسائر النّاس؟ فقال يلهي عنهم» ؛(همان/235)در حديث ديگر تعبير «ما يُعبأبهم»(همان/262)آمده است، ليکن قول حق مفاد رواياتي است که همه انسانها را مشمول سؤال و جواب مي داند؛ گرچه شدّت و ضعف دارد؛ برخي کمتر و بعضي بيشتر مورد سؤال قرار مي گيرند. آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن ج 4 (معاد در قرآن) به نقل از سايت تبيان مهمترين علت ترس از مرگ دو امر است: يك. ترس مذموم كه همان دنيا دوستى است. كسى كه وابسته به دنيا شد و دل بدان سپرد، هرگز حاضر نيست از آن جدا شود؛ زيرا جدايى از دنيا و تعلقات آن، موجب جدايش از دوستى عزيز است و چون مرگ موجب جدايى از دنيا و تعلقات آن است، به شدت از آن مىترسد كه اين ترس به اعتبار سببش (دلبستگى به دنيا) مذموم مىباشد. امام حسن مجتبى(ع) در روايتى علت ناخوشايند دانستن مرگ را چنين بيان مىكنند: «لانّكم أخرَبتُم آخِرَتَكم و عمّرتُم دنياكم، و أنتم تكرهون النّفلة من العُمرانِ الى الخَراب؛ زيرا شما آخرت خود را ويران و دنيايتان را آباد كردهايد و دوست نداريد از آبادانى به ويرانه منتقل شويد» (معانى الاخبار، ص 390.) دو. ترس ممدوح كه ترس از عقاب و عذاب بعد از مرگ است. آنكه داراى گناهانى است كه مستحق عذاب مي باشد، خود را از عذاب الهى و خشم او ايمن نمىدارد. اين ترس ممدوح است؛ زيرا هميشه انسان را به ياد مرگ مىاندازد و ياد مرگ هم آثار بسيار مفيدى براى روح دارد. حضرت على(ع) مىفرمايد: «من صور الموت بين عينيه هان امر الدنيا عليه؛ هركس مرگ را بين دو چشمش تصور كند، امر دنيا بر او سبك مىگردد و دنيا را به هيچ مىانگارد» (غرر الحكم و درر الكلم، ج 5، ص 330.)بيان اين نكته ضرورى است كه ترس از مرگ، نبايد به حدى باشد كه انسان را از رحمت خداوند متعال، مأيوس سازد؛ زيرا گناه - هر چند بزرگ باشد - رحمت خدا بزرگتر و وسيعتر از آن است. انسان مؤمن با دو بال خوف و رجا حركت مىكند؛ از سويى به رفتار و كردار و گفتار خود مىنگرد و از آنها در پيشگاه خداوند متعال بيمناك مىشود و از سوى ديگر به رحمت بيكران و گسترده الهى مىنگرد كه به وصف نمىآيد و اميدوار به رحمت الهى مىشود. اين دو بال عامل حركت او به سوى ايمان و عمل نيكو و حسن عاقبت و بهرهمندى در آخرت مىشود. ترس از مرگ در فرهنگ قرآنى و روايى از جهت تفاوت انسانها، علتهاى گوناگون دارد. در يك منظر كلى مىتوان انسانها را از اين جهت به تعبير حضرت امام به سه گروه: ناقصان، متوسطان و كاملان تقسيم كرد. اما دليل وحشت از مرگ در انسانهاى ناقص اين نكته ظريف است كه انسان به حكم فطرت خود حب به بقا و ميل به جاودانگى داشته و از فنا، زوال و نيستى متنفر مىباشد، ازاينرو به عالمى كه عالم حيات تلقى مىشود، عشق ورزيده و از عالمى كه به پندار خودعالم نيستى است، تنفر دارد. بنابراين چنين افرادى به دليل آن كه ايمان به عالم آخرت نداشته و قلوبشان به حيات ازلى و بقاى سرمدى اطمينان نيافته است، به اين دنيا علاقمند و به حسب آن فطرت، از مرگ هراسان و گريزانند. خداوند متعال عقيده اين گروه از انسانها را چنين بيان مىكند: «ان هى الاحيا تنا الدنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين؛ جز اين زندگانى دنياى ما چيزى نيست، مىميريم و زندگى مىكنيم و ديگر برانگيخته نخواهيم شد»، (مؤمنون، آيه 37). عامل ترس از مرگ در انسانهاى متوسط چيز ديگرى است، متوسطان كه ايمانشان به عالم آخرت و حيات قيامت كامل نيست به دليل غفلت از آخرت وعالم برتر و بالاتر و توجه به امور دنيوى و تلاش در آبادانى آنها از مرگ مىترسند. امام صادق(ع) مىفرمايند: «[روزى] مردى به سوى ابوذر آمده و پرسيد: چرا ما از مرگ كراهت داريم؟ [ابوذر در پاسخ] فرمود: به دليل آن كه شما دنيا را تعمير كرديد و آخرت را خراب، پس كراهت [و ترس] داريد كه از آبادانى به سوى خرابى انتقال يابيد»، (بحارالانوار، ج 6، ص 137، روايت 42). ريشه اين غفلت هم يا متابعت از خواستههاى نفسانى و مخالفت با حضرت حق است، يا آرزوهاى دراز. در اين كلام گرانسنگ على(ع) دقت و تأمل كنيد: «... آيا كسى نيست كه از گناه توبه كند پيش از آن كه مرگش سر رسد؟... بدانيد كه شما در روزهايى به سر مىبريد كه فرصت ساختن مرگ است و از پس اين، روزهاى مرگ است... شما را فرمودهاند كه بار بربنديد و توشه برگيريد. من بر شما از دو چيز بيشتر مىترسم: دنبال هواى نفس رفتن و آرزوى دراز در سر پختن»، (نهجالبلاغه، خطبه 28، ص 29، ترجمه سيد جعفر شهيدى). به فرموده خداوند متعال: اين گروه، از زندگى دنيا، ظاهرى مىشناسند و حال آن كه از آخرت غافلند «يعلمون ظاهرا من الحيوه الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون»، (روم، آيه 7).
استن اين عالم اى جان غفلت است | هوشيارى اين جهان را آفت است |
هوشيارى زآن جهان است و چو آن | غالب آيد پست گردد اين جهان |
(مثنوى، دفتر اول، ابيات 2067 - 2066) اين متوسطان و غافلان به حدى از مرگ غافلند كه به تعبير حضرت على(ع) «گويا مرگ را در دنيا به جز ما نوشتهاند و گويا حق را در آن بر عهده جز ما هشتهاند و گويى آنچه از مردگان مىبينيم، مسافرانند كه به زودى نزد ما باز مىآيند و آنان را در گورهاشان جاى مىدهيم و ميراثشان را مىخوريم، پندارى ما پس از آنان جاودان به سر مىبريم»، (نهجالبلاغه، كلمات قصار 122، ص 382). اما گروه سوم كه انسانهاى كامل و مؤمنان مطمئن هستند از مرگ كراهت ندارندولى از آن وحشت و خوف دارند، اما ترس آنها يك ترس مثبت وارزشى است، چرا كه خوف آنها از عظمت خداوند متعال بوده، نه مثل وحشت ما وابستگان به دنياى مادى و دلدادگان به تعلقات آن. حضرت حق در قلب اولياى الهى تجلى كرده و موجب هيبت مشوب به شوق مىشود و در حقيقت هيبت و بزرگى خوف، از تجلى عظمت و ادراك آن است. دل عاشقان خداوند متعال در هنگام ملاقات با حضرت حق - كه با مرگ سرفصلى از آن آغاز مىشود - مىتپد و ترسناك مىشود ولى اين خوف غير از ترسهاى معمولى است، (براى اطلاع تفصيلى از اين موضوع نگا: امام خمينى، روح الله، چهل حديث، مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، تابستان 1368، صص 307 - 303). ترس انسانهاى آن سويى از طول سفر، توشه كم و بزرگى و عظمت مقصد است، (نهجالبلاغه، كلمات قصار 77، ص 372). اينان مرگ را چون زندگى امتحان بزرگ الهى مىدانند، [اشاره به آيه «همان كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد»، (ملك، آيه 2)] و مىترسند كه از اين آزمون سربلند بيرون نيايند.
هيچ مرده نيست پرحسرت زمرگ | حسرتش آن است كِش كم بود برگ |
ورنه از چاهى به صحرا اوفتاد | در ميان دولت و عيش و گشاد |
زين مقام ماتم و تنگين مُناخ | نقل افتادش به صحراى فراخ |
مقعد صدقى نه ايوان دروغ | باده خاصى نه مستيى زدوغ |
مقعد صدق و جليسش حق شده | رسته زين آب و گل آتشكده |
ورنكردى زندگانيى منير | يك دو دم ماندست مردانه بمير |
(مثنوى، دفتر پنجم، ابيات، 1766 - 1771) با توضيحات اجمالى و مختصر فوق مشخص شد كه اولاً هر ترس و وحشت از مرگى بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نيست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدوديت نظر و انديشه به دنياى مادى باشد وحشتى منفى و نابخردانه است اما اگر وحشت از مرگ براساس خوف از عظمت حقتعالى و ترس از چگونگى رويارويى با خدا باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است. ثانيا با تفاوت انسانها و نوع نگرشها، عوامل ترس از مرگ متفاوت و گوناگون خواهد بود. اما اين كه گاهى گفته مىشود عدهاى از مرگ نمىهراسند و نترسيدن آنها هم از سر عشق به لقاى خداوند متعال نيست، سخنى است كه به نظر نگارنده خالى و دور از حقيقت است. چرا كه هرگاه انسانى در خلوتگاه خود، به نسبت خود و مرگ بينديشيد خالى از سه نوع ترس پيشگفته، نخواهد بود. اگر چنين فردى را - كه مدعى عدم وحشت از مرگ است - در معرض خطر جدى قرار دهيد به صورتى كه در شرف مرگ قرار گيرد، قطعا از خودعكسالعمل نشان خواهد داد و اين نيست مگر به دليل هراس از مرگ كه از سنخ سببهاى روانشناختى است. اين نكته نيز نبايد مورد غفلت قرار گيرد كه توضيحات فوق در باب ترس از مرگ و همچنين تفاوت روى آوردن چهره مرگ به مؤمنان و كافران، نشانگر آن است كه از ديدگاه معارف قرآنى و روايى، انسان و اعمال، افكار، كردار و اوصافش نقش بسزايى در اين مسأله مهم دارد به نحوى كه سعادت و شقاوت بشر از درون او مىجوشد و در واقع آدمى بايد از خود و كردههايش هراسان باشد. آموزههاى دينى نيز با ارائه حقيقت مرگ و توصيف ابعاد آن مىخواهند نگرش انسان را به خود تغيير داده و تصحيح كنند؛ يعنى، به او ياد دهند كه در عين زندگى در جهان مادى و كوشش براى برطرف ساختن نيازهاى خود دلبستگى و وابستگى به آنها نداشته باشد. ازاينرو ترس از مرگ در اين حد و چارچوب امرى ارزشى و مثبت خواهد بود. پس هر كس طبيب خويش است و با نوع نگرش و عملكرد خود مىتواند ترسى از مرگ را كه بر اثر غفلت و تنگنظرى و محدود نگرى به عالم مادى در او پديدار شده به ترس از مرگى كسي که راه را طولانى ديده و رويارويى با خداوند متعال را سخت مىبيند، مبدل سازد. ترس اول اگر بر جان آدمى سيطره پيدا كند، همين زندگى دنيوى را براى آدمى تيره و تار مىسازد اما ترس دوم موجب تقويت و تهذيب نفس شده و انسان را به انجام اعمال نيك و صالح كه از ديدگاه شريعت اسلامى گسترهاى بس عظيم دارد، سوق مىدهد. پس چه خوب است دوباره در اين حديث شريف تأمل كنيم. امام صادق(ع) به مردى فرمود: «همانا تو، طبيب نفس خويش قرار داده شدهاى، براى تو درد بيان شده و نشانه صحت و سلامتى معرفى و به دوا [و درمان] راهنمايى شدهاى. پس بنگر كه چگونه در [اصلاح]نفس خود قيام مىكنى»، (كافى، ج 2، كتابالايمان والكفر، باب محاسبه العمل، حديث 6 به نقل از چهل حديث، ص 306). «برگزيده از كتاب عروج روح، ص 32 - 25، محمد شجاعى، انتشارات دانش و انديشه معاصر تهران» براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- عروج روح، محمد شجاعى 2- معاد، محمد شجاعى 3- معاد، شهيد دستغيب از مجموع روايات استفاده مي شود که فشار قبر تابع گناهان است. و ميزان و مدت آن نيز تابع ميزان گناهان است . به همين جهت اختصاص به کفار و مشرکين و جنايتکاران ندارد بلکه مؤمنان و نيکان نيز به اندازه گناهان که از آنها سر زده ممکن است گرفتار فشار قبر شوند. فشار قبر براي چنين مؤمنيني سبب مي شود که کفاره گناهان خود را در برزخ تحمل کنند تا در قيامت پاک باشند ولي براي جنايتکاران و کفار در قيامت عذابي سخت تر در انتظار شان است با توجه به مطالب کلي فوق، در روايات برخي امور به خصوص به عنوان چيزهائي که باعث عذاب قبر مي شوند، شمرده شده است: 1 - حق الناس:حقوق مالي و غير مالي مردم را ضايع کردن از عواملي است که موجب فشار و عذاب قبر مي شود. سخن چيني ، غيبت، عيب جوئي و بد گوئي از مردم، عقوق والدين، رعايت نکردن حق همسر، خوردن مال حرام، ربا خواري.(بحارالانوار ، ج 5، ص 265 و ج 6، ص 222 و 240 و 245 ؛ لئالي ، ج 5، ص 88 ؛ بحار، ج 18، ص 324 ؛ محجه البيضاء ، ج 5 ، ص 235)2 - بد اخلاقي:بد اخلاقي با مردم يا خانواده و دوست و رفيق، از جمله چيزهائي است که موجب عذاب و فشار قبر مي شود حتي اگر انسان از اولياي خدا باشد . همچنان که در داستان سعد معاذ مشهور است.(قابوس الرجال، ج 4، ص 343)3 - اجتناب نکردن از بول و نجاست:مانند اين که انسان ايستاده روي زمين سخت بول کند و به بدن و لباس ترشح کند وبعدا با همان بدن و لباس نماز بخواند. پرهيز نکردن از بول به عنوان يکي از عوامل فشار قبر در روايات ذکر شده است.(بحار ، ج 6، ص 245 و محجه البيضاء ، ج 5 ، ص 235)4 - نداشتن ولايت ائمه معصومين(ع):اعتقاد نداشتن به ولايت امامان معصوم از جمله چيزهائي است که موجب عذاب قبر مي شود.(بحارالانوار،ج 6، ص 262)همچنان که به طور کلي گناهان و به خصوص برخي اعمال موجب فشار قبر مي شود به طور کلي کارهاي نيک و به خصوص برخي اعمال نقش به سزايي در آرامش روح در عالم برزخ و رهايي از فشار قبر دارد. مانند خدمت به مردم، نماز خواندن و به ويژه نماز شب، حج خانه خدا، صبر بر مشکلات و ... براي مطالعه بيشتر مراجعه کنيد به: 1 - انسان از مرگ تا برزخ ، نعمت الله صالحي حاجي آبادي 2 - منازل الاخره، حاج شيخ عباس قمي 3 - عروج روح، محمد شجاعي، کانون انديشه جوان براي دوري از دلبستگي به دنيا چند چيز بايد در برنامه شبانهروزى قرار گيرد و دقيقا به آن عمل شود: 1- اجتناب از گناه و انجام واجبات: بايد توجه داشت گناه انسان را به دامن دنيا مىاندازد زيرا نوع گناهان با مشتهيات نفسانى و بعد حيوانى انسان سازگار است و هر قدر انسان به گناهان نزديك شود در باتلاق دنيا فرو مىرود و دنيا در نفسش شيرينتر مىآيد چون كرمى كه در لجن مىلولد و از اين لوليدن لذت هم مىبرد و هر قدر دامن خود را از غبار تيره گناه بتكاند از بعد حيوانى و لذت دنيوى فاصله مىگيرد و دل را از شيرينى دنيا كه ناشى از گناه است مىرويد از طرفى انجام واجبات بعد انسانى و ملكوتى را جلا مىدهد زيرا تمامى واجبات با شرايطش انبساط و گشايش روحانى و توجه معنوى مىباشد و اگر دل با واجبات انس گرفت و لذت عبادات را چشيد از آن طرف لذت دنيا و دلبستگى به آن رخت بر مىبندد هر چه اجتناب از گناه و انجام واجبات بيشتر و دقيقتر باشد اثرش بيشتر است. 2- پرهيز از دوستان ناباب: بر كسى پوشيده نيست كه اثر دوست و همنشين بسيار شگرف و عميق است مخصوصا دوستان (و دقيقتر دشمنانى) كه انسان را به گناه بكشانند حضرت على(ع) مىفرمايند: صاحب السوء قطعة من النار}؛ همراه (و رفيق) بد پارهاى از آتش است{، (سر الاسراء، استاد على سعادتپورر، ج 2، ص 350، روايت 6). نه تنها بايد از دوستان معصيتكار و معصيتخوان پرهيز كرد، بلكه حضرت بالاتر از اين را مىفرمايند: ينبغى لمن اراد صلاح نفس هو احراز دينه، ان يجتنب مخالطه انباء الدنيا}؛ سزاوار است براى كسى كه مىخواهد نفس خود را اصلاح كند و دين خود را نگه دارد كه از مخلوط شدن با فرزندان (و اهل) دنيا بپرهيزد{ (همان، روايت 9). از مهمترين اسباب اصلاح نفس جدايى دل از دنيا و غير خداست و از مهمترين اسباب جدايى دل از دنيا و غير خدا ، جدايى و پرهيز از اهل دنيا و دنيامداران و مخلوط نشدن با آنان مىباشد تا چه رسد به اين كه اين اهل دنيا دوست هميشگى و همراه انسان باشد و تا چه رسد به اين دوست هميشگى هم خود اهل معصيت باشد و هم ديگرى را به معصيت دعوت كند. 3- باور كردن فناء دنيا: باور دل از اعتقاد ذهن خيلى بالاتر است. بسيارى اعتقاد حتى جزمى دارند كه مرده ترس ندارد ولى باز هم از مرده مىترسند اين نيست جز اين كه اين اعتقاد باور دل نشده است اما شخص غسال و مردهشوى علاوه بر اعتقاد، دلش هم باور كرده كه مرده ترسى ندارد. از اين رو ممكن است حتى شب تا صبح كنار چندين مرده راحت بخوابد. بسيارى از ما اعتقاد به فناء دنيا داريم و معتقديم كه يك روزى از دنيا خواهيم رفت. در قرآن خواندهايم:كل من عليها فان}؛ همه كسانى كه روى زمين هستند فانى مىشوند{، (الرحمن، آيه 26)و نيز اعتقاد داريم: ما عندكم ينفد و ما عند الله باق}؛ آنچه پيش شماست از بين مىرود و آنچه پيش خداست باقى مىباشد{، (النحل، آيه 96).آنچه پيش شماست از بين مىرود و آنچه پيش خداست باقى مىباشد. اما هيچكدام از اعتقادات را باور دل نكردهايم از اين رو دل به دنيا بستهايم، بنابراين بايد فناء دنيا را باور دل كنيم تا دل به دنيا بسته نشود و براى كسب اين باور بايد چند چيز را دقيقا و در دراز مدت عمل كرد: الف) روزى نيم ساعت در مكانى خلوت به مرگ فكر كنيد. كيفيت آن فرق مىكند ولى به هر گونه كه انسان بتواند حقيقت مرگ، قبر و بىاعتبارى دنيا را براى خود بيشتر جا بيندازد و با جان درآميزد، بهتر مىباشد. مثلاً مىتواند خاطرات تلخ و شيرين را چون فيلم از ذهن بگذراند با اين توجه كه همه اينها چه زود گذشت مخصوصا خاطرات كسانى كه با انسان مأنوس بودهاند و الان از اين سراى فانى كوچ كردهاند و اين هر چه بيشتر و دقيقتر و عميقتر باشد دل را بيشتر از اين دنياى فانى جدا مىسازد. ابوعبيده مىگويد به امام محمد باقر(ع) عرض كردم: حدثنى ما انتفع به فقال: يا ابا عبيدة اكثر ذكر الموت فانه لم يكثر ذكره انسان الا زهد فى الدنيا}؛ سخنى به من بفرما تا به سب آن بهرهمند گردم. حضرت فرمود: اى ابوعبيده زيادت بخش ياد مرگ را (و هميشه مرگ در يادت باشد) زيرا حقيقتا هيچ انسانى ياد مرگ را فزونى نبخشيد مگر اينكه در دنيا زاهد گشت (و دلش به دنيا بىرغبت شد){ (المحجةالبيضاء، ملا محسن فيض كاشانى، ج 8، ص 241). ب ) يك سلسله كتب اخلاقى حداقل هر روزى نيم ساعت مطالعه شود تا در اثر مطالعه مداوم و هر روزه اين گونه كتب باور انسان شود كه آنچه اهم است و بايد همّ و غمّ را صرف آن كرد معنويت، سجاياى اخلاقى، ملكات بلند نفسانى و پرواز از دنيا و تعلقات آن مىباشد. شرح احوال بزرگان و فرزانگان هم مفيد و از همين باب است مثل اين كتب سفارش مىشود: 1- آيت بصيرت (بيان حالاتى است از آيت الله بهاء الدينى) 2- نردبان آسمان، ويرايش و تدوين: اكبر اسدى 3- سلوك معنوى، ويرايش و تدوين: اكبر اسدى 4- معاد، شهيد دستغيب 4- باور كردن نياز به توشه آخرت: اگر كسى باور كند كه سخت محتاج به زاد و توشه آخرت است و دنياخواه و دنيامدارى انسان را دست تهى رها مىسازد رغبتش به دنيا كم مىشود و كم كم دل هم از دنيا جدا مىگردد ايهاالناس انما الدنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار، فخذوا من ممركم لمقركم، ولا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم، و اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل ان تخرج ابدانكم، ففيها اختبرتم، و لغيرها خلقتم. ان المرء اذا هلك قال الناس: ما ترك؟ و قالت الملائكة: ماقدّم؟ للّه آباؤكم فقدموا بعضا يكن لكم قرضا، ولا تخلفوا كلاً فيكون فرضا عليكم}؛ اى مردم دنيا دار عبور و آخرت خانه قرار (و مقر شماست) از عبورگاه براى قرارگاه (توشه) برگيريد پردههاى (آبرويتان را با اعمال زشتتان) نزد (خداوندى كه) از اسرار شما آگاه است نريزيد، قبل از اين كه بدنهايتان از دنيا خارج شود قلبهايتان را (از توجه و حب آن) خارج سازيد در دنيا (فقط) ازمايش مىشويد (ولى) براى غير دنيا آفريده شدهايد. هر گاه انسان وفات يابد مردم مىگويند: (چه ميراثى را) و چه چيزى را به جا گذاشته؟ در حالى كه ملائكه مىگويند چه چيز(و چه عملى و هديهاى) را پيش فرستاده. پس پارهاى از آنچه مال شماست پيش فرستيد تا قرض (سودبخشى) برايتان باشد و همه آنچه داريد باقىنگذاريد تا فرضى كه بر ضرر شماست باشد، (نهجالبلاغه، خطبه 203).