حب دنيا | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
حب دنيا
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
حب دنيا
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
دنیاشناسی
,
حب دنیا
سوال:
سلام.خدا قوت.بنده اين برداشت را از مباحث حب به دنيا كردم كه (حب دنيا همان علاقه به دنياي مذموم است). ايا اين برداشت من درست است؟
پاسخ تفصیلی:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط شما با اين مركز
1. در مجموع برداشت شما درست و قابل تايید است .
2. در رابطه با حب دنیا به توضیح زیر توجه كنید .
درمورد « حب دنيا » ابتدا بايد به اين سؤال پاسخ داد كه دنيا چيست ؟
و آيا محبت به دنيا از منظرقرآن وحديث، مذموم وقبيح است ؟ (وبه قول شما آفت دين است؟) و يا مذموم بودن آن مربوط به دلبستگي به دنيا است؟
وثانيا، اصولا دلبستگي به دنيا يعني چه؟ وراه مقا بله با آن چيست؟
براي تمام اين سؤالات به نظر مي رسد كه اگر در اينجا بتوانيم اجمالا، تبيين نسبتا كاملي از «دنيا » ارائه بدهيم به مقصود بهتر خواهيم رسيد:
1- دنيا چيست؟
درك صحيح مفهوم دنيا از عمده ترين مسائل و در عين حال راهگشا ترين آنهاست كه كج فهمىهاى فراوان در آن راه يافته است و موجب تحليلهاى ضد و نقيض در نحوه برخورد با دنيا شده است.
برخى به دنبال مشاهده نفى صريح و محكم دنيا در آيات و روايات و سخنان بزرگان اهل معرفت، نتيجه گرفتهاند كه بايد به جهان هستى و مبارزه و تلاش و زندگى اين جهانى پشت كرد و از همه چيز گسست و راهب و ديرنشين شد!
و گاهى در مقابله با اين تلقّى غلط افراطى، عدّهاى در دامن تفريط افتادهاند و هرگونه زهدى را نفى كردهاند و درصدد توجيه دنيازدگى و دل بستن به دنيا برآمدهاند؛ و گاهى نيز تلاش شده است ميان اين دو امر جمع نشدنى (دنيا و آخرت) جمعپذيرى صورت گيرد و تزاحم ميان آن دو رفع گردد و يا هم نفى شود و هم اثبات!
به هر حال، همه اين برداشتها و نحوه برخوردها از آنجا ناشى مىشود كه تصوّر گرديده «دنيا» و «عالم» يكى است و همچنين تصوّر شده واژه «دنيا» تنها در يك مفهوم استعمال شده است؛ حال آن كه «دنيا» و «عالم» يكى نيستند و نبايد معناى يكى را بر ديگرى حمل كرد و مفهوم «دنيا» نيز منفرد نيست.
آنچه مذمّت شده است، معنايى خاص دارد و هرگز قابل اعتبار و رو كردن نيست؛ و آنچه توصيه شده است، آن دنياى بىاعتبار نيست كه صاحب اعتبار شده باشد.
آنچه در دين به عنوان مذمومترين امور نفى شده (دنيا) و فرمان مؤكّد در پشت كردن بدان و زهد ورزيدن در آن صادر شده است، نه آن دنيايى است كه انسان بايد برايش تلاش كند و انديشه كند كه براى هميشه در آن خواهد زيست؛از امام كاظم (ع) روايت شده است كه فرمود: «اعمل لدنياك كأنّك تعيش أبدا و اعمل لآخرتك كأنّك تموت غدا.» (براى دنيايت چنان عمل كن كه گويى هميشه زندگى خواهى كرد و براى آخرتت چنان عمل كن كه گويى همين فردا خواهى مرد). من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 156؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 49»
و كشتزار آخرتش خواندهاند. از قول پيامبر اكرم (ص) نقل كردهاند: «الدّنيا مزرعة الآخرة.» (دنيا كشتزار آخرت است)
«دنيا» صفت است (دنى، أدنى، دنيا). «دنيا» مؤنث «ادنى» است كه اگر آن را از «دنى» بگيريم به معناى پستتر و اگر از «دنو» بدانيم به معناى نزديكتر است. «لسان العرب، ج 2، صص 419- 421»
«دنيا» در معناى مذموم آن، صفت فعل آدمى است؛ آن رابطه آلودهاى است كه انسان نامهذّب با عالم برقرار مىكند. آن دلبستگى است كه فرد غير متّقى به مظاهر حق و جهان خارجى پيدا مىكند. «دنيا» در اين معنا «فريب» است، «غرور» است؛ تصويرى موهوم و خيالى و دروغين از جهان است در ذهن انسان يا جامعه بيمار و كجانديش و فاسق. دنيا نحوه تلقىاى است كه انسان اسير نفس امّاره، از جهان در ذهن دارد. «دنيا» در اين معناست كه سخت مذموم است و در بيان قرآن كريم و معصومان (ع) به فريب، دروغ، سراب، خواب و نظاير اينها تشبيه شده است و تنها راه نجات، زهد به آن و انقطاع از آن است؛ و جز بدان نافرمانى خدا نمىشود و جز با ترك آن كمالات الهى به دست نمىآيد، چنانكه پيشواى زاهدان على (ع) فرموده است:
«من هوان الدّنيا على اللّه أنّه لا يعصى إلّا فيها، و لا ينال ما عنده إلّا بتركها.» نهج البلاغه، حكمت 385.
در خوارى دنيا نزد خدا همين بس كه جز در آن، نافرمانى خدا نكنند و جز با ترك آن، به آنچه نزد خداست دست نيابند.
خداى متعال در مقام توصيف و تبيين اين امر خطير مىفرمايد: «زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا. « بقره/ 212» زندگى دنيا براى كافران جلوه كرده است.
در حالى كه آنچه جلوه نموده است، حقيقت نيست، فريب و غرور است: وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ. « آل عمران/ 185» و زندگى دنيا چيزى جز كالاى فريب نيست.
آنچه به او دل مىبندند جز بازيچهاى كودكانه و هوسى نابخردانه نيست:وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ. « انعام/ 32» و زندگى دنيا جز بازيچه و سرگرمى چيزى نيست.
دنيا واسطه فريب است، دنيا عامل غرور است. شيطان از سنخ دنياست و به سبب دنيا فريب مىدهد:فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ. « لقمان/ 33.»پس زنهار كه زندگى دنيا فريبتان ندهد و شيطان (غرور) شما را [با آرزوى دراز] نفريبد.
شيطان «غَرور» است و دنيا «غَرور». اين راز سنخيت اين دو است. «الشّيطان غرور و الدّنيا غرور الجامع لاحكام القرآن، ج 4، ص 302.» انسان به محض اتصال با دنيا، در حقيقت با شيطان متصل مىشود و اين كه دنيا سرآغاز همه خطاها و معاصى و گناهان است، از اينجاست.
دنيا حلقه واسطه تباهىهاست.
هر جا پاى انسان مىلغزد و سقوط مىكند به واسطه اين حلقه «دنيا» است، زيرا دنيا دام شيطان است، چنانكه از امير مؤمنان على (ع) روايت شده است: «احذر الدّنيا فإنّها شبكة الشّيطان.» « غرر الحكم، ج 1، ص 156» از دنيا بپرهيز كه به درستى آن دام شيطان است.
اگر واسطه اتصال و ارتباط و فريب شيطان (دنيا) نباشد، ديگر انحرافى در كار نيست.
2- تبيين دنيا
دنيا در معنايى كه گفته شد فريب و غرور است و جز آن چيزى نيست. دنيا واقعى نيست و نبايد به آن دل بست. زهد از اينجا آغاز مىشود. خداوند در قرآن كريم با مثالهايى اين مفهوم را به روشنى بيان كرده است تا اهل تفكّر در آن بينديشند.
إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ. « يونس/ 24 »
جز اين نيست كه مثل (وصف) زندگى دنيا مانند آبى است كه از آسمان فرو فرستادهايم پس رستنىهاى زمين از آنچه مردم و چارپايان مىخورند به آن در آميخت [و روييد] تا چون زمين آرايش خود [از شكوفهها و گلها] فراگرفت و آراسته شد و اهل آن پنداشتند كه خود بر آن توانايى [بهرهمندى] دارند، [ناگاه] فرمان ما شبى يا روزى در رسيد، پس آن را چنان درويده كرديم كه گويى ديروز هيچ نبوده است. اين چنين آيات را براى گروهى كه مىانديشند به تفصيل بيان مىكنيم.
و در مثالى ديگر مىفرمايد:
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً. « كهف/ 45»
و براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فروفرستاديم پس گياه زمين با آن بياميخت [و روييد]؛ سپس [چنان] خشك و شكسته شد كه بادها آن را پراكنده مىگرداند. و خداى بر هر چيز تواناست.
بنابراين دنيايى كه عارى از حقيقت است، انسان را دلبسته خويش مىكند و انسان، سراب را آب مىپندارد و فريب مىخورد، اسير بازى و لهو و لعب مىشود.
در داستانهاى باستانى هند، مفهومى وجود دارد به نام «مايا»، يعنى غرور و فريب كه آزمايش و بازى «برهما» (برهما در سانسكريت به معنى ذات واجب الوجود و قادر مطلق است. خداى بزرگ هندوان باستان و مظهر آفريدگار جهان و خدايان و قادر مطلق است. وى با ويشنو (محافظ) و شيوا (مخرب) تثليثى را تشكيل مىدهد ، ذيل واژه «برهما». لغت نامه دهخدا) است؛ و انسانها در اين عالم دچار آن مىشوند و بعد متوجّه مىگردند كه فريب است. اين مطلب نه از باب تطبيق، بلكه از جهت تمثيل در خور توجّه است و مىتواند اصل بحث را روشنتر كند.
در داستانى از داستانهاى اساطيرى هند، تلاش شده است مفهوم «مايا» تمثيل شود. داستان درباره «نارادا» يكى از قهرمانان اساطيرى هند است. او به دنبال آن بود كه راز «مايا» را دريابد و در اين راه به رياضتها و سختىها تن داد. بالاخره پس از رياضتهاى طاقتفرسا توجّه «ويشنو» را به خود جلب كرد و «ويشنو» بر او ظاهر شد تا آرزوى خود را بگويد تا آن را برآورد. «نارادا» از او خواست تا راز «مايا» را بر او مكشوف سازد. «ويشنو» او را با خود به صحرايى خشك و سوزان برد. بيابانى كه هيچ نشانى از آبادى در آن نبود. هر دو سخت تشنه شده بودند. «ويشنو» از «نارادا» خواست تا برايش ظرفى آب بياورد. «نارادا» نگاه كرد، دهكدهاى ديده مىشد، به سوى آن شتافت. در مقابل خانهاى ايستاد و در زد. دخترى زيبا بر آستانه در نمايان شد. «نارادا» آنچنان مجذوب او شد كه مأموريت خود را فراموش كرد. گويا اهل خانه منتظر او بودند. به درون دعوتش كردند و او كاملا مأموريت خويش را از ياد برد. از آن دختر خواستگارى كرد و در آنجا ماندگار شد. سالها گذشت و او صاحب سه فرزند شد؛ و چون پدر همسرش درگذشت، «نارادا» وارث دارايى او شد: خانه و زمين و گوسفندان بسيار. در سال دوازدهم بارانى شديد باريد و رودها طغيان كرد و سيل همهجا را فراگرفت و دارايى او را برد. شبانگاهان دست زن و فرزندان خويش را گرفت و به راه افتاد. در راه پايش لغزيد و كودك كوچكش كه بر شانه نهاده بود در گرداب افتاد، دست دو فرزند ديگر را رها كرد تا طفل گمشده را بيابد، امّا كار از كار گذشته بود.
موجى ديگر طغيان كرد و دو فرزند ديگر و همسرش نيز ناپديد شدند. همه چيزش و كليه دلبستگىهايش رفته بود. مانند ببرى زخمى در جستجوى آشيانه بر باد رفته اين سو و آن سو مىدويد و مىغريد. نه خانهاى، نه گوسفندانى، نه همسر و فرزندى! ديگر چيزى نفهميد. پس از چندى ديده باز كرد و خود را در ميان صحرا يافت. تنها و بىكس. ناگهان «ويشنو» را مقابل خود يافت كه با لبخندى اسرارآميز و صدايى دلپذير مىگفت: «اى فرزند اينك ربع ساعت است كه در انتظار توام، ظرف آب چه شد؟» «نارادا» به ياد آورد. «ويشنو» گفت: «حال راز ماياى مرا درك كردى؟ ( داريوش شايگان، اديان و مكتبهاى فلسفى هند،ج 2، )
آرى، دنيا سرابى است كه انسان آب مىپنداردش و رؤيايى است كه واقعيت انگاشته مىشود. دنيا در اين معنا حجاب حقيقت است و واسطه فريب، و تعلّقى نفسانى است كه آدمى با عالم برقرار مىكند.
3- درك صحيح دنيا
بدين ترتيب، اطلاق دنياى مذموم، به نفس عالم خلقت كه با تعابير «جهان طبيعت»، «جهان مادّى» و امثال اينها از آن ياد مىشود، نادرست و غير دينى است؛ و بالطبع انتساب پليدى و زشتى و كژى و بيهودگى به جهان، نوعى كفر به خداوند و خلقت او به شمار مىرود. بنابراين همه مذمّتهايى كه از «دنيا» شده و تمام تكذيبهايى كه درباره آن وارد شده است و اين كه به ترك آن و پشت كردن بدان فرمان داده شده است، در واقع تكذيب و طرد جهات پست و زشت نفس گمراه آدمى است و هرگز به «جهان» و «عالم خلقت» برگشت نمىكند. شكستها و محروميتها و بنبستها، مربوط به دنيا و نفس امّاره شيطانى است و جهان و مظاهر هستى، جز نشانهاى از رحمت واسعه و هدايت پروردگار نيست. امام خمينى، روح خدا، در اين باره بيانى رسا و عميق دارد و مىفرمايد:
«آن چيزى كه مال خداست شكست در آن نيست، برگشت ندارد، برگشت به چى؟ آنهايى كه جهاد مىكردند و پيش مىبردند، بدون توجّه به خودشان و آمال خودشان جلو مىرفتند. آنها تا حدودى اين جهاد- جهاد نفس- را كرده بودند ... تا اين جهاد نشود، آن يكى هم نمىشود. تا انسان به آمال خودش پشت نكند، به دنيا پشت نكند، جلو نمىرود. دنيا كه همان آمال آدم است. دنياى هر كس همان آمال اوست ... دنيا تكذيب شده است و عالم طبيعت تكذيب نشده است. دنيا همان است كه پيش شماست. خود شما وقتى توجّه به نفستان داريد، خودتان دنياييد. دنياى هر كس آن است كه در خودش است. آن تكذيب شده است، امّا شمس و قمر و طبيعت، هيچ تكذيب نشده است، از اينها تعريف شده است، اينها مظاهر خداست. آنچه انسان را از ساحت قدس و كمال بعيد مىكند، دنياست و آن هم پيش خود آدم است ... خدا كند كه موفّق بشويم به اين كه از اين چاه بيرون برويم و تبعيت كنيم از اولياى خدا براى آنكه آنها از اين مهلكه نجات پيدا كردهاند و خارج شدهاند، أدركهم الموت « وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ. (و هر كه از خانه خويش هجرتكنان به سوى خدا و پيامبرش بيرون آيد، سپس مرگ او را دريابد، همانا مزدش بر خدا باشد). نساء/ 100.
امام خمينى در تفسير اين آيه مىفرمايد: «يك احتمال اين است كه اين هجرت، يك هجرت از خود به خدا باشد، بيت، نفس خود انسان باشد. طايفهاى هستند كه خارج شدند، هجرت كردند از اين بيت ظلمانى، از اين نفسانيت مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ تا رسيدند به آن جايى كه (أدركه الموت). به مرتبهاى رسيدند كه هيچ ديگر از خود چيزى نيستند، موت مطلق؛ و اجرشان هم على اللّه است، اجرى ديگر، بهشت مطرح نيست، ديگر تنعمات مطرح نيست، فقط اللّه است. آن كه از بيت نفسانيتش خروج پيدا كرده، حركت كرد و مهاجرت كرد إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ كه آن هم إلى اللّه است ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ؛ و پس از اين هجرت به مرتبهاى رسيد كه (أدركه الموت) ديگر از خودش هيچ نيست، هر چه هست از اوست. اين را مشاهده كرد در اين هجرت، اجرش هم على اللّه است. طايفهاى هستند كه اين طورند كه هجرت كردهاند و به منتهى هم رسيدهاند، اجرشان هم على اللّه است، هميشه هم در هجرتند. طايفهاى [هم] مثل ما هستند، كه هجرتى كردهاند، امّا نرسيدند به آيات هجرت كه (ادركه الموت) باشد. طايفهاى [هم] مثل ما هستند، اصلا هجرتى در كار نيست. ما در همين ظلمتها هستيم، ماها به دنيا و به طبيعت و بالاتر از آن به انانيت خودمان در اين چاه محبوسيم. ما در بيت هستيم يعنى در بيت نفسانيت. روى اين احتمال، نمىبينيم، الّا خودمان را؛ هر چه مىخواهيم براى خودمان مىخواهيم، خود است، غير از خود هيچ نيست. ما تا حالا به فكر اين نيفتادهايم كه هجرتى بكنيم. ما هر چه فكر داريم صرف همينجا مىشود. تمام نيروى الهى كه به ما امانت دادهاند، ردشان نمىكنيم آن طورى كه هست، همينجا صرف مىكنيم و همينجا هستيم. تا آخر هم همينجا هستيم؛ و هر چه مىگذرد بعيدتر از او مىشويم، از آن مبدأ، از محلى كه بايد به سوى آن هجرت كنيم.» تفسير سوره حمد، دفتر انتشارات اسلامى، قم، صص 47- 48.
در منظر امام خمينى، دنيا همان ارتباط نفسانى است كه فرد با عالم برقرار مىكند. دنيا همان نفس امّاره انسان است، دنيا تعلّق نفسانى انسان به مظاهر الهى است؛ و اين تعلّق فاسد، تباه كننده است. امام مبدأ و منشأ همه خطاها را در همين تعلّق مىداند و مىفرمايد:
« حبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة. مبدأ همه خطاها همين حبّ دنيا است؛ و حبّ دنيا گاهى وقتها انسان را به آنجا مىرساند كه اگر آدمى موحّد هم است، لكن اگر اعتقادش اين باشد كه خدا چيزى را از او گرفته [است]، در قلبش كدورتى و بغضى حاصل مىشود ... شياطينى كه مىخواهند نگذارند كه اين آدم موحّد از اين عالم بيرون رود، جلوى رويش آن چيزهايى را كه دوست دارد مىآورند. مثلا طلبه كتاب دوست دارد، كتابش را مىآورند، مىگويند ما آتش مىزنيم، از اين عقيدهاى كه دارى برگرد والّا اين را آتش مىزنيم ...
ميزان، علاقه است. ميزان دنيا، علائقى است كه انسان به اشيا دارد؛ و اين علائق ممكن است آن آخرها كه انسان ببيند دارد از علائقش جدا مىشود، دشمنى با خدا بياورد. دشمن خدا بشود و از اين عالم برود. علاقهها را بايد كم كنيد. علاقهها بايد كم شود. ما از اينجا مىرويم، چه علاقه قلبى به چيزى داشته باشيم يا نداشته باشيم. فرقى به حال ما نمىكند ... علاقه را تا بتوانيد از بين ببريد. آنچه انسان را گرفتار مىكند، علاقه است كه انسان دارد و آن هم از نفس است. مبدأ همان حبّ نفس است. حبّ دنيا، حبّ رياست، دردى است كه انسان را به هلاكت مىرساند.»
دنيا همان تعلّق نفسانى است كه تا از آن انقطاع حاصل نشود، زهد حقيقى معنا نمىيابد. از اين دنيا بايد سخت پرهيز كرد تا بتوان آزاد شد و سير كرد كه: «اگر از قفس دنيا رستى، به لطف احمد پيوستى.» «2»
پيشواى زاهدان، على بن ابى طالب (ع)، در رويارويى خود با دنيا چنين مىفرمايدLنهج البلاغه، نامه 45.)
اى دنيا! از من دور شو، افسارت را بر گردنت انداختم، تو را رها كردم، من از چنگال تو رهايى يافتهام و از دامهاى تو رستهام و از لغزشگاههايت دورى گزيدهام ... از من دور شو! سوگند به خدا، من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازى، و زمام اختيارم را به دست تو نخواهم سپرد كه به هر كجايم خواهى ببرى. به خدا سوگند- سوگندى كه تنها مشيّت خداوند را از آن استثنا مىكنم- آن چنان نفس خويش را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان، هرگاه به آن دست يابم كاملا متمايل شود و به نمك به جاى خورش قناعت كند و آنقدر از چشمهايم اشك بريزم كه چون چشمهاى خشكيده ديگر اشكم جارى نشود. آيا همانگونه كه گوسفندان در بيابان شكم را پر مىكنند و مىخوابند و يا چون دستهاى ديگر از آنها كه در آغلها از علف سير مىشوند و استراحت مىكنند، على هم بايد از اين زاد و توشه بخورد و به استراحت بپردازد؟ در اين صورت چشمش روشن باد كه پس از سالها عمر به چارپايان رها شده و به گوسفندانى كه در بيابانها مىچرند اقتدا كرده است!
«يا دنيا، يا دنيا، إليك عنّي! أبي تعرّضت؟ أم إليّ تشوّقت؟ لا حان حينك! هيهات! غرّي غيري! لا حاجة لي فيك، قد طلّقتك ثلاثا لا رجعة فيها!» « حكمت 77»
اى دنيا، اى دنيا، از من دور شو! خود را به من عرضه مىكنى؟ يا مىخواهى مرا به شوق آورى؟ هرگز آن زمان كه تو در من نفوذ كنى فرا نرسد.هيهات! دور شو! ديگرى را فريب ده! مرا به تو نيازى نيست. تو را سه طلاقه كردهام كه بازگشتى در آن نيست.
4- سير حقيقى به سوى كمال
تا انقطاع از «دنيا» و خلاصى از «خود» حاصل نشود، سير حقيقى به سوى كمال معنا نمىيابد.
«و لا ينال ما عنده إلّا بتركها.» نهج البلاغه، حكمت 385. و جز با ترك آن، به آنچه نزد خداست دست نيابند.
اين چنين نيست كه بتوان در عين وابستگى به دنيا، به سوى كمال سير كرد زيرا «دنيا» و «آخرت» مقابل همند و تعلق نفسانى به عالم و مظاهر حق با تعلق به آخرت جمع نمىشود. انسان به ميزانى كه به دنيا نزديك مىشود، از آخرت دور مىگردد و بالعكس كه پيشواى پارسايان على (ع) مىفرمايد:
«إنّ الدّنيا و الآخرة عدوّان متفاوتان و سبيلان مختلفان؛ فمن أحبّ الدّنيا و تولّاها أبغض الآخرة و عاداها، و هما بمنزلة المشرق و المغرب و ماش بينهما، كلّما قرب من واحد بعد من الآخر، و هما بعد ضرّتان. حكمت 103»
دنيا و آخرت دو دشمن رو در رو و دو راه مخالف همند؛ كسى كه دنيا را دوست دارد و مهر آن را در دل بكارد، آخرت را نپسندد و دشمن انگارد، و اين دو همچون مشرق و مغربند و انسان چون كسى كه ميان اين دو رود، هر زمان به يكى نزديك شود، از ديگرى دور گردد و اين دو چون دو خواهرند در نكاح يك شوى [كه اين نكاح ناشدنى است].
«دنيا» در اين وجه، به هيچ روى با آخرت جمع شدنى نيست و جز با ترك آن كمالى به دست نمىآيد. بنابراين آنچه مذموم و مطرود است، دنيا به مفهومى است كه گذشت، نه نفس عالم و جهان هستى.
البته دنيا به مفهوم زندگى اين جهانى، زندگى زمينى و حيات كنونى نيز آمده است؛ «همچنين آن بخش از كائنات كه نزديك به ما است دنيا ناميده شده است: وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ. و هر آينه آسمان دنيا (نزديكتر به زمين) را به چراغهايى (ستارگان) بياراستيم. ملك/ 5.»
و بالطبع اين زندگى مقدّمه آخرت و كشتزار آن است و بايد با آن نسبتى اخروى برقرار كرد و آن را به درستى پيمود تا هم زندگى اين جهانى و هم زندگى آن جهانى نيكو گردد.
هست دنيا بر مثال كشتزار هم شب و هم روز بايد كشت و كار
خداى متعال، در قرآن كريم، اين وجه را به زيبايى تمام بيان كرده است:
رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً. «بقره/ 201.»پروردگارا ما را در اين جهان نيكويى ده و در آن جهان نيز نيكويى بخش.
وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا. «اسراء/ 72»و هر كه در اين جهان كور [دل] است، در آن جهان نيز كور و گمراهتر باشد.
درك صحيح دنيا اين است كه انسان با عالم رابطهاى دنيوى برقرار نسازد، بلكه با همه امور هستى رابطهاى اخروى برقرار سازد؛ و زندگى اين جهانى را اصيل نداند و آن را آلى تلقّى كند و نه غايى.
بدين ترتيب مىتوان دنيا را درست ديد و به درستى با آن رفتار كرد. امير مؤمنان (ع) تلقّى درست و نحوه برخورد صحيح با زندگى اين جهانى را چنين تبيين مىكند:
«و إنّما الدّنيا منتهى بصر الأعمى، لا يبصر ممّا وراءها شيئا، و البصير ينفذها بصره و يعلم أنّ الدّار وراءها. فالبصير منها شاخص، و الأعمى إليها شاخص. و البصير منها متزوّد، و الأعمى لها متزوّد.» « نهج البلاغه، خطبه 133.»
همانا، دنيا نهايت ديدگاه كسى است كه ديدهاش كور است و آنچه را ماوراى دنياست نمىبيند، و آن كه بيناست نگاهش از دنيا بگذرد و از پس آن خانه آخرت را نگرد. پس بينا از دنيا رخت بردارد، و نابينا رخت خويش در آن گذارد. بينا از دنيا توشه گيرد، و نابينا براى دنيا توشه فراهم آرد.
بنابراين اگر زندگى اين جهانى وسيله آخرت و كشتزار آن تلقّى گردد، وسيلهاى نيكو براى رشد و كمال است و در غير اين صورت وسيله پستى و كشتزار خسران خواهد بود. سيّد الساجدين (ع)در سخنى كوتاه اين حقيقت را به زيباترين شكل توصيف كرده و فرموده است:
«الدّنيا دنياوان: دنيا بلاغ و دنيا ملعونة.» الكافى، ج 2، ص 316؛دنيا دو دنياست: دنياى رساننده و دنياى نفرين شده.
اگر با عالم رابطهاى دنيايى (پست) برقرار شود، همه چيز رنگ دنيايى مىگيرد و زندگى اين جهانى و آن جهانى نفرين شده مىگردد و اگر با عالم رابطهاى اخروى (متعالى) برقرار شود، همه چيز رنگ اخروى مىگيرد و زندگى اين جهانى رساننده به آخرتى نيكو مىگردد. به همين سبب است كه هيچ چيز نزد خداوند ملعونتر و مبغوضتر از دنياى مذموم و هيچ چيز محبوبتر از ترك دنياى مذموم و پشت كردن به آن نيست، همانطور كه رسول خدا (ص) در مواعظ خود به ابوذر غفارى فرمود:
«يا أباذرّ، الدّنيا ملعونة ملعون ما فيها إلّا من ابتغى به وجه اللّه، و ما من شيء أبغض إلى اللّه تعالى من الدّنيا، خلقها ثمّ عرضها فلم ينظر إليها و لا ينظر إليها حتّى تقوم السّاعة، و ما من شيء أحبّ إلى اللّه تعالى من الإيمان به و ترك ما أمر بتركه.» «بحار الانوار، ج 77، ص 80.»
اى ابوذر، دنيا و آنچه در آن است نفرين شده است مگر آن كه به وسيله آن وجه اللّه را جويند، و هيچ چيز نزد خدا از دنيا مبغوضتر نيست. آن را آفريد، آنگاه ارائه كرد و بدان نظر نكرد و نخواهد كرد تا برپايى قيامت، و هيچ چيز نزد خدا از ايمان به او و ترك آنچه فرمان به ترك آن داده است، محبوبتر نيست.
پس آنچه بايد ترك شود، تعلّق پست و نفسانى به عالم است و نه زندگى اين جهانى و كار و تلاش و مبارزه، آنگونه كه برخى به اشتباه پنداشتهاند. هيچ چيز نزد خدا چون دنياى مذموم و تعلّقات نفسانى به عالم، مبغوض نيست و ترك آن واجب است و جز با ترك آن راه هدايت گشوده نمىشود، امّا ارتباط درست با مظاهر حق و زندگى اين جهانى است كه راه تعالى را مىگشايد و جز بدين وسيله نمىتوان به كمالى دست يافت.
از رسول خدا (ص) روايت شده است كه فرمود:
«لا تسبّوا الدّنيا فنعمت مطيّة المؤمن، فعليها يبلغ الخير و بها ينجو من الشّرّ، إنّه إذا قال العبد: لعن اللّه الدّنيا قالت الدّنيا: لعن اللّه أعصانا لربّه.» «بحار الانوار، ج 77، ص 178»
دنيا را دشنام ندهيد كه خوب مركبى است و مؤمن به وسيله آن به خير دست مىيابد و از بدى رها مىگردد و به درستى كه وقتى بنده گويد: خدا دنيا را لعنت كند، دنيا گويد: خدا آن را كه به وسيله ما پروردگارش را نافرمانى كرده است لعنت كند.
اين سخن به آنان است كه در مقام مذمّت دنيا (زندگى اين جهانى) و نه تعلّق پست و نفسانى به عالم (دنيا) برمىآيند. عالم نشانه خداوند است و جاى نكوهش ندارد. اين انسان است كه به سبب تعلّق آلوده خود به عالم، اسباب تباهى خويش را فراهم مىكند؛ اوست كه فساد برپا مىكند، نه زمانه؛ و چه جاى شكايت از زمانه و دشنام دادن به روزگار؟ شريف رضى همين حقيقت را به نظم آورده و سروده است: « أعلام الدين، ص 335»
يقولون الزّمان به فساد --------- فهم فسدوا و ما فسد الزّمان
مردمان گويند كه اين زمانه است كه سبب تباهى مىشود حال آن كه آنان خود تباهى كردهاند و زمانه تباهى نكرده است.
امير مؤمنان (ع) شنيد كه مردى «دنيا» را نكوهش مىكند، او را سخت نكوهش كرد و به او فرمود:
«أيّها الذّامّ للدّنيا المغترّ بغرورها، المخدوع بأباطيلها! أتغترّ بالدّنيا ثمّ تذمّها؟ أنت المتجرّم عليها أم هي المتجرّمة عليك؟ متى استهوتك أم متى غرّتك؟ أبمصارع آبائك من البلى؟ أم بمضاجع أمّهاتك تحت الثّرى؟» « حكمت 131»
اى نكوهش كننده دنيا، فريفته به نيرنگ آن، دلباخته باطلهاى آن! فريفته دنيايى و سرزنشش مىنمايى؟ تو از گناه دنيا شكايت دارى يا دنيا بر تو دعوى دارد كه گنهكارى؟ كى دنيا سرگشتهات ساخته و چه موقع تو را فريفته است؟ آيا به محل سقوط پدرانت در دامن فنا، يا به خوابگاه مادرانت در زير خاك تو را فريب داده است؟
«إنّ الدّنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافية لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزوّد منها، و دار موعظة لمن اتّعظ بها. مسجد أحبّاء اللّه، و مصلّى ملائكة اللّه، و مهبط وحي اللّه و متجر أولياء اللّه. اكتسبوا فيها الرّحمة، و ربحوا فيها الجنّة.» «حكمت 131»
به درستى كه دنيا جايگاه راستى است براى كسى كه با آن به راستى رفتار كند، و خانه تندرستى است براى كسى كه از آن چيزى بفهمد، و سراى بىنيازى است براى كسى كه از آن توشه برگيرد، و محل پند است براى آن كه از آن پند گيرد. مسجد دوستان خداست، و نمازگاه فرشتگان پروردگار، و محل نزول وحى خدا و تجارتخانه دوستان او. آنان در اينجا رحمت خدا را به دست آورند و در آنجا بهشت را سود برند.
بنابراين «دنيا» دو دنياست؛ اگر انسان با عالم از سرراستى و درستى رفتار كند، از اين مرتبه توشه برگيرد و رحمت خدا را به دست آورد و استعدادهاى كمالى خود را شكوفا سازد و بهشت و رضوان الهى را سود برد، اين همان دنياى ممدوح است؛ و اگر با عالم از سر ناراستى و تباهگرى رفتار كند، جز خسران چيزى برنگيرد و اين همان دنياى مذموم است. امام خمينى در تبيين اين دو دنيا مىنويسد:
«جناب محقّق خبير و محدّث بىنظير مولانا مجلسى- عليه الرحمة- مىفرمايد: بدان، آنچه از مجموع آيات و اخبار ظاهر مىشود، به حسب فهم ما، اين است كه دنياى مذمومه مركّب است از يك امورى كه انسان را بازدارد از طاعت خدا و دوستى او و تحصيل آخرت. پس دنيا و آخرت با هم متقابلند. هر چه باعث رضاى خداى سبحان و قرب او شود، از آخرت است، اگرچه به حسب ظاهر از دنيا باشد؛ مثل تجارات و زراعات و صناعاتى كه مقصود از آنها معيشت عيال باشد براى اطاعت امر خدا، و صرف كردن آنها در مصارف خيريّه، و اعانت كردن به محتاجان، و صدقات و بازايستادن سؤال از مردم، و غير آن؛ و اينها همه از آخرت است، گرچه مردم آن را از دنيا دانند. و رياضات مبتدعه و اعمال ريائيّه، گرچه باتزهّد و انواع مشقّت باشد، از دنياست، زيرا كه باعث دورى از خدا شود و قرب به سوى او نياورد؛ مثل اعمال كفّار و مخالفان.»
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://akhlagh.porsemani.ir/content/%D8%AD%D8%A8-%D8%AF%D9%86%D9%8A%D8%A7
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های اخلاق و عرفان سایت پرسمان
یادداشت :
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت